محمود قزوینی
31 اکتبر 2012 ، 10 آبان 91
جدلی در باره فعالیت قانونی و علنی در تشکیلات داخل حزب حکمتیست (بخش1)
مطالب
یادداشتی برای انتشار مجدد
رابطه مبارزه قانونی- علنی و مبارزه مخفی در سازماندهی توده ها ( قسمت اول)
رابطه مبارزه قانونی- علنی و مبارزه مخفی در سازماندهی توده ها ( قسمت دوم)
نقد بهرام مدرسی مسئول تشکیلات داخل حزب به فعالیت قانونی- علنی و مقاله من
پاسخ من به نقد بهرام مدرسی
نقد مقاله بهرام مدرسی با عنوان ” نکاتي درباره کار علني، هويت سياسي و حزب توده اي”
یادداشتی برای انتشار مجدد
نامه ها و چند مطلب زیر بخش کوچکی از جدلیهایی بود که من با حزب حکمتیست زمانی که عضوشان بودم دست و پنجه نرم میکردم. سبک کار و سیاستهای این حزب فاصله زیادی از یک مبارزه اجتماعی چه کارگری و چه غیرکارگری داشته است. برای همین تا زمانی که من در آن حزب فعالیت داشتم حتی یک فعال کارگری سراغ این حزب را نگرفته بود. نقشه عملها و تئوریها و تبلیغات این حزب مانع این بود که حتی یک فعال کارگری جدی به این حزب بپیوندد.
مسائل اابتدایی مبارزه در شرائط اختناق برای آنها احکام فیلسوفانه ای بود که میبایست مورد کشافی قرار گیرند. تئوریها و سیاستهای استراتژیک و تاکتیکی و تشکیلاتی این حزب آنقدر پرت و پلا بود که موجب سردرگمی هر انسان مبارز و آگاه میشد. آکسیونیسم و آوانتوریسم صفت مشخصه این حزب در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بوده است و طرحهایی توهم آلود از نوع شرکت در دولت دو خردادی حجاریان و گنجی و ائتلاف با ایاد علاوی در عراق تک مضرابهای رهبری آن برای تمرین بازیهایی در بالا. در یک دوره طولانی گارد ازادی که بازوی مسلح حزب حکمتیست تعریف شده بود و آرمش در کنار ارم حزب قرار گرفته بود و خودش یک حزب در حزب حکمتیست بود، اصلی ترین مشخصه و نماد این حزب بوده است. حتی در سازماندهی نیروی مسلح در کردستان که این رفقا در آن تجربه داشته و سابقه دارند، شیپور را از سر گشاد آن میزدند. فکر میکردند بدون شروع به ایجاد اشکال سازماندهی دیگری و رساندن آن به یک حد نسابی، میتوانند سازماندهی مسلح مردم را در شرائط معمولی و غیرانقلابی و در خلاء ایجاد کنند و همین تاکتیک کافی بود تا یک سازمان را کاملا حاشیه ای و پرت کند. البته از مردم میخواستند برای مطالبات معمولی و مبارزات روزمره خود به شکل غیر مسلح وارد سازمان مسلح گارد آزادی شوند. بالاخره هیچ آدمی در جامعه ایران پیدا نشد تا به این حرف عمل کند.
در یک دوران چند ساله بحثم در آن حزب این بود که در شراط غیرانقلابی کارگران باید حول مبارزه اقتصادی متحد و متشکل شوند، بعدا کارگر متشکل شده امکان این را مییابد تا در مبارزه برای سرنگونی و سیاست به معنای اخص کلمه هم شرکت کند، اما دوستانی که امروز جامه کارگری بر تن کردند پشت قطعنامه ها و حرفهای بی سر و ته لیدرشان با عنوان “کدام جنبش کارگری” به خط میشدند و میگفتند علت همه بدبختیها این است که جنبش کارگری ایران سندیکالیستی است و حتی عدم وجود تشکل کارگری را از اینجا توضیح میدادند. بهرام مدرسی کارگری شدن حزب را در نشریه انترناسیونال تمسخر میکرد و خالد حاج محمدی و بقیه با تاسی از رهبرشان مینوشتند چرا کارگر نمیاید در باره حجاب و فدرالیسم و غیره اظهار نظر کند و اطلاعیه بدهد. و این “مطالبات” را در این شرائط اختناق، از کارگر غیر متشکل با لحن بسیار توهین آمیزی طلب میکردند. حالا اینها مدعی اند مادر زادی طرفدار متحد شدن کارگر در مبارزه اقتصادی و متخصص فعالیت قانونی بوده اند و این طرفداری را با غش کردن به سمت کارگر طرفدار احمدی نژاد به نمایش گذاشته اند و به جای “کارگر کارگری” شدن به مستضعف پناهی روی آورده اند. یکباره از شعار فوری مصادره سیلوها توسط گارد ازادی (که معلوم نیست شعارش از شرائط عهد قاجار اقتباس شده بود و یا از تجربیات مبارزاتی چریکهای استقلال طلب اریتره) و تئوری آموزش سرنگونی طلبی به کارگران با نمونه دانشجویان … پشت عقب مانده ترین عناصر ضد کارگری قرار گرفته اند که شعارشان کمک به نمایندگان خط احمدی نژاد در مجلس برای رساندن پول بیشتر به “دهکهای پایین جامعه” است و صد البته شعار برپایی انجمن های صنفی قانون کارهم ورد زبانشان شده است. انجمنهای صنفی کار یک تشکل دست ساز است که حتی قابل مقایسه با سندیکاهای فرمایشی زمان شاه نیستند، چه رسد به اینکه به آنها سندیکای زرد اطلاق شود. اما این دوستان کمر همت بستند و دارند کارگران را فرامیخوانند تا در آنها شرکت کنند و یا خود کارگران آنها را تشکیل دهند. البته موفقیت این تلاش هم به اندازه موفقیت مصادره سیلوها است. قبلا در این توهم بودند که در ایران قحطی آمده و سیلوها را باید مصادره کرد و نان را تقسیم کرد و حالا در توهم شتاب تکامل سرمایه داری ( توجه کنید نه رشد سرمایه داری، بلکه تکامل سرمایه داری!) مدافع مبارزه اقتصادی کارگر شده اند و به تشکیل انجمنهای صنفی کار روی آورده اند. البته امروز بنا بر تئوری کنونی و عترافشان گویا زمانی که انها شعار مصادره سیلوها را میدادند و از فلاکت و قحطی اقتصادی در ایران دم میزدند، سرمایه داری در ایران یکی از دورانهای رشد و تکامل طلائی خود را میگذراند و اصلا از بحران اقتصادی و سیاسی هم خبری نبود. واقعا که توهم تب آلود انسان تبعیدی که تلاش نکند واقعیت را ببیند به کجاها میتواند ختم شود.
اعتراف میکنم که تلاش من برای تغییری در آن حزب که در مورد همه تحلیلها و سیاستهای آن ( از جمله همین بحث فلاکت اقتصای در سال 86) قرار داشت خام اندایشانه بود.
یکی از پدیده های جالب دو سه سال اخیر در دنیای سیاست محافل و احزاب چپ در خارج از کشور همین نوع کارگری شدن است که محفلی در حزب حکمتیست با تغییر پاسوردهای حزب حکمتیست و اعلام اخراج منحرفین از خط رهبری به دنیا عرضه نمود.( کودتایی در برکه حزب حکمتیست و مسلح به پسوردها)
از خواننده میخواهم تا مطلب من در باره کار قانونی و علنی و پاسخ اعتراضی یک از کارگری شده های جدید محفل کودتاچیان در حزب حکمتیست را مطالعه کند تا ببیند اینها چگونه کله معلق میزنند. موضع بهرام مدرسی درآن زمان موضع رسمی حزب حکمتیست بود که قبل و بعد از بحث قانونی- علنی بارها خود را نشان داد و مورد تایید رهبری حزب حکمتیست قرار داشت. واقعا هم این جناح “کارگری” شده حزب حکمتیست ادامه دهنده خط حزب حکمتیست و ادامه دهنده خط رهبری این حزب با همه پشتک واروها و ادعاهای توخالی و توهمهایشان و طرحهای عجیب و غریبشان است. تنها تغییر چشمگیر آنها همین تغییر شیفت از گارد ازادی به کارگر پناهی منحط است است.
محمود قزوینی
ژانویه 2006
رابطه مبارزه قانونی- علنی و مبارزه مخفی در سازماندهی توده ها ( قسمت اول)
برای فعالین کمونیست و سوسیالیست جنبش های اجتماعی در ایران، تعریف رابطه مبارزه قانونی- علنی و غیر قانونی و مخفی با توجه به شرائط جدید مبارزه، اهمیت زیادی دارد. امروز نهادها و تشکل های صنفی، سیاسی، فرهنگی، زیادی در ایران شکل گرفتند که فعالیت قانونی و علنی را در عرصه های گوناگون پیش میبرند. مشکلی که مدتهاست عرض اندام کرده است، این است که هر چقدر تشکل قانونی و علنی رادیکالتر باشند، منزوی تر و بی تاثیر تر هستند. سوالی که پیش روی فعالین اجتماعی قرار دارد و باید به آن پاسخ داده شود، این است که چرا چنین است و چگونه باید به رفع این نقیصه اقدام نمود؟
قبل از اینکه به پاسخ به این سوال از نظر خودم بپردازم، میخواهم کمی در باره فعالیت علنی و قانونی و اهمیت آن بنویسم. شاید بیست سال پیش که منصور حکمت در باره اهمیت مبارزه قانونی و علنی و آژیتاتورها نوشته بود، برای خیلی ها که در محیط چپ رادیکال پرورش یافته بودند، قابل هضم نبود، اما امروز دیگر مبارزه قانونی و علنی مورد بحث نیست. این شکل مبارزه به عنوان یک جزء مهم مبارزه و تشکل یابی طبقه کارگر و مردم برای بسیاری پذیرفته شده است و مورد سوال نیست. آنچه که مورد بحث است تاثیرات سنت غیر اجتماعی چپ حاشیه ای بر بخشهایی از فعالیتهای اجتماعی است که امروز جریان دارد.
در باره مبارزه قانونی و علنی
برای هر فعال جنبش اجتماعی روشن است که سازماندهی سیاسی و توده ای طبقه کارگر و مردم، بدون شرکت در عرصه مبارزه قانونی مقدور نیست و اساسا مبارزه توده ای علنی صورت میگیرد. منظور از مبارزه قانونی، مبارزه در چهارچوب قوانین موجود و مدون و استفاده از نهادهای رسمی دولتی و وابسته به دولت نیست، بلکه اشکالی از اعتراض و تشکل یابی است که بنابر توازن قوا و شرائط تاریخی و اجتماعی معین در یک جامعه در دوران غیر انقلابی، توسط دولت تحمل میشود. منظور از تحمل کردن مبارزه قانونی توسط دولت هم این نیست که دولت و نیروهای سرکوبگر آن، در مقابل آن مبارزه عکس العمل نشان نمیدهند و سرکوب نمیکنند، بلکه منظور این است که بطور کلی دولت مجبور به تحمل اشکالی از مبارزه و تشکل یابی طبقه کارگر و مردم میشود. مثلا اعتصاب کارگری در ایران شکلی از مبارزه قانونی- علنی در ایران میباشد. علازغم غیرقانونی بودن اعتصاب از نظر قانون رژیم اسلامی، علارغم سرکوب اعتصابات کارگری در اینجا و آنجا، اعتصاب کارگری شکلی از مبارزه است که بدون انقطاع در طول عمر جمهوری اسلامی در سطح گسترده در ایران صورت گرفته است. حتی در سالهای سرکوب پس از سال 60، اعتصابات کارگری خاموش نشد و اعتصابات کارگری مهمی صورت گرفت، که از نظر دامنه و قدرت، فوق العاده قویی بودند. به عنوان نمونه میتوان از اعتصاب دو ماهه کارگران ذوب آهن در سال 64 نام برد که با تشکیل کمیته نمایندگان، شکل بسیار موفقی از متحد و متشکل شدن را درآن شرائط ارائه دادند.
تشکل یابی و رهبری مبارزه کارگران و مردم هم نمیتواند مخفی صورت گیرد، همانطور که اعتراض و اعتصاب و تظاهرات مخفی نداریم. فعال اجتماعی، فعالی که اعتصاب و اعتراض را هدایت و رهبری میکند، هم نمیتواند مخفی باشد و مخفی عمل کند. تشکل کارگری توده ای هم همینطور. سندیکا و اتحادیه و شورای مخفی نداریم. در ایران که کارگران از امکان تشکل علنی و قانونی محروم بوده اند، از مجمع عمومی برای اتحاد و تشکل بهره گرفتند.
پس در هیچ شرائطی مبارزه توده های مردم مخفی و غیر علنی صورت نمیگیرد و در هیچ جامعه ای نیست که امکان مبارزه قانونی و علنی وجود نداشته باشد. آنچه که مورد بحث است، دامنه این شکل مبارزه و رابطه آن با کار مخفی در جوامعی است که آزادی سیاسی وجود ندارد
امروز دیگر برای هر کسی روشن است که مبارزه مردم برای مطالباتشان بدون رهبری محلی و علنی و بدون سطحی از تشکل یابی نمیتواند صورت بگیرد. شرط لازم هر نوع مبارزه علنی و توده ای، وجود یک رهبرعملی حاضر در صحنه است. بدون اسانلو و دهها رهبر کارگری شرکت واحد، که با اسم و رسم خود را به کارگران و مردم معرفی کرده اند، نه از سندیکای شرکت واحد میتوانست خبری باشد و نه از اعتراض و اعتصاب کارگران شرکت واحد. بدون منوچهر و اکبر محمدی و دهها فعال و رهبر دانشجوئی دیگر، نمیتوانست از 18 تیر خبری باشد. تازه اینها بخش کوچکی از صدها و هزاران فعال و رهبر این و آن حرکت اعتراضی هستند که نام آنها را کسی را نشنیده است. نام فعال و رهبر اعتصاب و اعتراض کارگران بهشهر، خاتون آباد و پتروشیمی و دهها مرکز تولیدی صنعتی را کسی نشنیده است.
با پیشروی مبارزه مردم در سالهای اخیر، نهادها و تشکلهای قانونی-علنی بسیاری در زمینه های گوناگون اجتماعی شکل گرفتند، که اهمیت بسیار زیادی در پیشبرد مبارزه مردم برای حقوقشان دارند. نهادهای کودکان، دانشجوئی، زنان، کارگری و ورزشی و فرهنگی، انتشار نشریات گوناگون در زمینه های مختلف و ابتکارات مختلف دیگر، به فعالیت قانونی ابعاد دیگری داده است. برای همین مهم است در باره این شکل از فعالیت مفصل بحث شود و در باره نقائص کا ر آنها اظهار نظر شود. کمبودها و نقاط ضعف آنها گفته شود و مورد بحث قرار گیرد.
با اهمیت ترین و درس آموزترین تشکل قانونی دوره حاضر سندیکای کارگران شرکت واحد میباشد، که من در یک بخش جداگانه بطور مفصل به آن میپردازم. اما در اینجا به چند عارضه در کار قانونی میپردازم.
عارضه کشاندن سریع امر اجتماعی به مبارزه ضد رژیمی در مبارزه قانونی
قبل از هر چیز باید بگویم منظورم از تقابل امر اجتماعی با امر سیاسی، این نیست که امر اجتماعی، سیاسی نیست، بلکه منظورم سیاست به مفهوم اخص کلمه نزد چپ حاشیه ای است، یعنی فعالیت ضد رزیمی که در تقابل با فعالیت اجتماعی قرار میگیرد. نزد چپ حاشیه ای فعالیت اجتماعی به خودی خود مفهمومی ندارد. هر چقدر هم فعالیت اجتماعی به سیاست و عرصه سیاسی کشیده شود، تا زمانی که به امر اجتماعی خاص میپردازد، برای چپ سنتی امری سیاسی نیست. برای همین فعالین غیر اجتماعی در جنبش های مختلف، به سرعت امر اجتماعی مشخص را با عجله و با سرعت به عرصه مبارزه ضد رزیمی میکشانند و آن را دچار مشکل میسازند. برای گسترش مبارزه قانونی و علنی برطرف کردن این عارضه مهم است. این عارضه در همه جنبش ها یکسان عمل نمیکند. مثلا ابعاد و دامنه این عارضه در میان دانشجویان که معمولا قشری سیاسی هستند و به دلیل تاریخ و سابقه نفوذ سنت سازمانهای غیر اجتماعی ، بیشتر از دیگر جنبش ها است. در جنبش های دیگر قدرت این عارضه بنا به وجود سابقه سنتهای اجتماعی و یا غیر اجتماعی مختلف است. در میان فعالین و رهبران جنبش زنان، بدلیل غایب بودن سنت چپ حاشیه ای و غیر اجتماعی در این عرصه، این عارضه کمتر بچشم میخورد. در جنبش کارگری این عارضه نادر دیده میشود. علل آن را در پایین بیشتر توضیح میدهم. هر چه هست مسئله آموزش رهبرانی که بتوانند کار قانونی را خوب پیش ببرند و خود و فعالیت و احتمالا تشکل خود را تثبیت کنند، اهمیت زیادی دارد. رهبر و فعال جنبش اجتماعی باید مرز فعالیت قانونی و غیر قانونی و تناسب قوا و…خوب تشخیص دهد. وگرنه به سرعت خود و تشکل خود را دچار مخاطره میکند.
همانطوری که در بالا نوشتم بدون قدم گذاشتن در عرصه مبارزه قانونی و علنی و بدون رهبری علنی در مبارزه، مبارزه ای نمیتواند پیش رود، مردمی نمیتوانند متحد شوند، خواست و مطالبه ای نمیتواند به خواست و مطالبه جمعی تبدیل شود. کلید مسئله در مبارزه قانونی رهبری علنی است. مبارزه قانونی و علنی بدون رهبر وجود ندارد . این رهبران افرادى هستند که به نوع کارى که برعهده شان قرار گرفته است واقفند و حساسيت آن را ميشناسند اينها شخصيت هاى مبارز سر شناسى هستند که حد و مرز فعاليت خود را ميشناسند، ميتوانند در يک متن قانونى براى بسيج و اعتراض توده اى آژيتاسيون کنند، تناسب قوا را بدرستى ميشناسند، امنيت خود را با محبوبيتشان در ميان مردم، با جلب اعتماد آنها به شرافت سياسى و عملى خود و با تشخيص دامنه معقول اعتراض و تهييج در هر مقطع حفظ مى کنند. رهبران جنبش کارگری عموما در زمینه متشکل کردن و سازماندهی اعتراض کارگران خبره تر و آگاهتر از رهبران جنبش های دیگر هستند. با چم و خم فعالیت قانونی سریع آشنا میشوند و بکار گیری آن برایشان بدیهی است. علت این مسئله در خودسازمانیابی طبقه کارگر و در مبارزه دائمی اقتصادیش نهفته است. وقتی کارگر مبارزی در جمع کارگران، نمایندگی پیشبرد یک خواسته و یک امر کارگران را تقبل میکند، میداند ابتدا باید سراغ کارفرما برود و به نمایندگی از طرف کارگران مذاکره کند، نتیجه مذاکره را به رفقایش اطلاع دهد، حرفهای آنها را برای چگونگی پیشبرد خواست در صورتی که کارفرما مطالبه را نپذیرفت بشنود، روحیات آنها را بسنجد. با مبارزترین و پیشروترین آنها همفکری کند و غیره. هر فعال و رهبر کارگری میداند که دست زدن به اعتراض و اعتصاب، آخرین پله و آخرین راه حل یک حرکت مستمر است. هر کارگر مبارزی در همان روز اول با چم و خم این کارها آشنا میشود و پرورش مییابد. در حالی که در محیط جنبش های دیگر، آموزش کار قانونی و علنی بسختی و با مشکلات زیادی روبروست. در محیط جنبش های دیگر خودسازمانیابی وجود ندارد و همین مسئله کار و آموزش در زمینه فعالیت قانونی و علنی را مشکل میسازد. کسانی که به مبارزه و فعالیت جذب میشوند، کمتر میتوانند از فعالیت قانونی و امکان آن خوب بهره گیرند و معمولا در استفاده از این امکان دچار سردرگمی میشوند و به چپ و راست میزنند. تناسب قوا را به درستی تشخیص نمیدهند و با قاطی کردن فعالیت قانونی و غیر قانونی، امنیت خود را به خطر میاندازند. به دلیل سلطه سنت چپ غیر اجتماعی بر بخشی از آنها، فعالیت اجتماعی محمل و سوراخی تلقی میشود تا از کانال آن امر مبارزه ضد رژیمی پیش برده شود. مثلا اگر کسی از این طیف تشکلی برای ممنوعیت ازدواج کودکان اعلام کند. خود مسئله کودکان و فعالیت برای نجات هر چه بیشتر کودکانی که از قانون ازدواج آسیب میبینند، فعالیت فرهنگی در این زمینه، جلب نظر گسترده شخصیتها و مردم به این مشکل، نشان دادن نمونه هایی از فجایعی که این قانون ببار آورده است و کمپین کردن بر روی آنها و همچنین تغییر قانون ازدواج کودکان خردسال و بسیج نیرو بر روی آن، فعالیتهای فرعی تلقی میشوند که معمولا اگر صورت گیرند، باید در سایه فعالیت ضد رژیمی قرار گیرند. برای چنین تشکلهایی محور امر اعلام شده اجتماعی نیست. فعالینی که از سر فعالیت سیاسی به این امر اجتماعی جلب شده اند، امر اجتماعی را وسیله ای در خدمت فعالیت و هدف سیاسی خود میدانند. برای همین هیچگاه آن فعالیت اجتماعی آنطور که باید پا نمیگیرد، جا قرص نمیکند. فعالین و رهبران چنین تشکلهایی هیچگاه به یک شخصیت قابل رجوع در جامعه بر سر امری که برای آن تشکل دایر کرده اند نمیشوند. به دلیل بالا بردن دوز سیاسی مسئله، معمولا بسرعت خود را از نظر امنیتی دچار مشکل میسازند.
ادامه دارد
رابطه مبارزه قانونی- علنی و مبارزه مخفی در سازماندهی توده ها ( قسمت دوم)
در شماره قبل نشریه سازمانده کمونیست به یکی از عارضه های رایج در میان بخشی از فعالین و کانونهای رادیکال در کار علنی پرداختم. نوشتم برخی از فعالین رادیکال جنبش زنان، دانشجویان و یا کودکان و….مرز فعالین قانونی و مخفی را بدرست تشخیص نمیدهند و خود و تشکل خود را دچار مخاطره میسازند. همچنین نوشتم که عارضه اصلی از آنجا سرچشمه میگیرد که بخشی از فعالین رادیکال جنبش های اجتماعی ناخودآگاه تحت تاثیر سنت های جریانات غیر اجتماعی قرار دارند که کار و فعالیت اجتماعی به خودی خود برایشان ارزش و معنا ندارد. حاکم بودن مشی خرده بورزوازی غیراجتماعی که مبارزه ضد رژیمی را هویت خود قرار داده بود در دوره ای در ایران، تاثیرات خود را بر فعالیت اجتماعی بخشی از فعالین جریانات اجتماعی باقی گذاشته است. امر اجتماعی نزد این فعالین، در سایه فعالیت ضد رزیمی قرار میگیرد و فعالیت علنی و قانونی را مختل میسازد. اگر کمی از فعالین اجتماعی دور شویم و به احزاب و سازمانهای سیاسی نگاه کنیم، خواهیم دید که برخی از این جریانات کاملا با کار اجتماعی بیگانه اند. و فلسفه وجودی آنها و شیوه کارشان در تناقض با فعالیت اجتماعی قرار دارد. در شکل افراطی آن میتوان از جریانات فدائی و سنت چریکی نام برد. در فلسفه فدائی، یکطرف چریک فدائی بود و یکطرف دیگر شاه. چریک با اسلحه اش حکومت شاه را میزد. در این بین تشکل کارگری و آگاهی سیاسی و اجتماعی کارگر، آگاهی کمونیستی کارگر و…، زن و حقوق زن در جامعه، حقوق کودک و تلاش برای توجه جامعه به حقوق کودک و…بی معنا بود. چریک پلیس شاه را میزد و مردم” آگاه” میشدند. این شکل افراطی سیاسی گری خرده بورژوازی با همه بحثهایش مانند تئوری بقاء و محاصره روستا به شهر و یا شهر به روستا و… بعدا در مقابل انقلاب مردم رنگ باخت و جارو شد و الان چنین مباحثی برای همه مضحک جلوه میکند و کسی آنها را پیش نمیکشد. اما از این شکل افراطی سیاسی گری فدائی و مجاهد که بگذریم، جریانات چپ رادیکال که مخالف خط مشی چریکی بودند و یا آن را کنار نهاده بودند و به فعالیت سیاسی روی آورده بودند، نسبت به فعالیت اجتماعی که در دوران غیر انقلابی، فعالیتی قانونی و علنی است، بی تفاوت بوده اند. برای همین طرحهای عجیب و غریب برای فعالیت ارائه میدادند که عموما محدود به فعالیت و به کار انداختن موتور فعالین خود میشد و نه فعالیت اجتماعی. آخرین بارقه های چنین نوع فعالتیی در جریانات باقیمانده چپ سنتی به خوبی مشهود است. طرحهای عجیب و غریب حزب کمونیست کارگری مانند انجمن آزادی برابری و انجمن جوانان آزادیخواه و…از این دست بوده اند که ذره ای به کار و فعالیت اجتماعی ربط نداشتند. البته نمونه چنین انجمنهایی از نرم فعالیت چپ رادیکال بسیار عقب تر و غیر اجتماعی تر است و اساسا واقعی نبود. تلاش چپ سنتی برای فعالیت اجتماعی واقعی است، اما به دلیل حاکم بودن سنت غیر اجتماعی بر آن از هدف خود دور میشود. اما نمونه های انجمن های آزادی برابری و جوانان آزادیخواه اساسا فعالیتی واقعی نبوده است. بلکه اعلام وجود به شیوه چپ سنتی بوده است.
این چند مثال را زدم تا رد پای سنت کار غیر اجتماعی را نشان دهم. مسلما فعالین اجتماعی که تحت تاثیر سنت غیر اجتماعی قرار دارند فاصله زیادی با شکل افراطی سنت چپ سنتی دارند اما با همه اینها تاثیرات سنت غیر اجتماعی بر کارشان تاثیر مخرب میگذارد و حتی کار و فعالیت و خود آنها را ایزوله میسازد. در شماره قبل به عارضه قرار گرفتن امر اجتماعی زیر سایه فعالیت ضد رزیمی پرداختم و نوشتم این عارضه در جنبش کارگری کمتر به چشم میخورد و خودسازمانیابی طبقه کارگر به آموزش فعالین کارگری در فعالیت قانونی علنی نقش زیادی دارد وعدم وجود یک جنبش کارگری قوی با تشکل های قوام یافته به بیماری چپ سنتی در فعالیت اجتماعی دامن میزند.
رابطه کار کمونیستی و حزبی و کار علنی و قانونی
چگونه رادیکالیسم میتواند توده ای شود
واضح است که کار کمونیستی و تشکل کمونیستی و حزبی در ایران مخفی است. عضویت در تشکل کمونیستی و کار و فعالیت کمونیستی با مجازات شدید مواجه میشود. برای همین برای فعالین اجتماعی کمونیست جدایی عرصه فعالیت کمونیستی و حزبی با فعالیت قانونی و علنی بسیار مهم است. به درجه ای که فعال اجتماعی کمونیست، این دو عرصه را با هم قاطی کند و یا مرز این دو را در شرائطهای مختلف درست تشخیص ندهد، فعالیت اجتماعی خود و خود را به مخاطره میاندارد. اگر ما در شرائط علنی فعالیت میکردیم، چنین مشکلی نمیتوانست از این زاویه بروز کند. فعال کمونیستی که به کار و فعالیت علنی میپردازد باید بتواند کاملا عرصه کار علنی را از فعالیت کمونیستی و حزبی خود دور نگه دارد. افشاء شدن کار و فعالیت کمونیستی و یا هویت کمونیستی فرد برای رزیم، ضربه زیادی به کار اجتماعی میزند.
هدف فعالیت علنی و قانونی برای یک فعالیت کمونیست مانند همه فعالین اجتماعی دیگر، پیشبرد امر اجتماعی است که خود را وقف آن کرده است. برای یک فعال کمونیست هم پیشبرد امر اجتماعی که برای آن فعالیت میکند و یا تشکل و نهادی زده است شاخص موفقیت آن فعالیت است. برخی از فعالین چپ و کمونیست عدم پیشروی در عرصه فعالیت خود را با شعارها و نوشته های رادیکال پر میکنند و یا با شعارها و نوشته های رادیکال مانع توده ای شدن کار و نهاد خود میشوند. تفاوت رهبران رادیکال با رفرمیست ها در فعالیت علنی با شعارهای رادیکالی که فعالیت قانونی و علنی را با مشکل مواجه میسازد نیست. تفاوت یک رهبر کارگری رادیکال و کمونیست با یک رهبر رفرمیست در این نیست که رهبر رادیکال و کمونیست آتشی مزاج تر در حرکت و مبارزه جاری کارگری و فعالیت علنی و قانونی عمل میکند، بلکه این در دیدگاه و افق شان به کل حرکت طبقه و به فونکسیونهایی که عمل و دخالت توده ها را به فعل در میاورد بر میگردد.
بگذارید با یک مثال دیگر این مسئله را روشنتر سازم. مثلا به همان مثال قانون ازدواج کودکان و نهادی برای لغو آن برگردیم. فعال کمونیست و رادیکال که برای کودکان و یا حتی فقط برای لغو قانون ازواج کودکان نهادی دایر کرده است، نباید یقه خود را با دادن شعارها و نوشته های رادیکال بر علیه ازدواج کودکان خلاص کند و فکر کند برای تفاوتش با رفرمیستها باید اینطوری عمل کند. فعال رادیکال هم باید مانند رفرمیست به فعالیت قانونی و اجتماعی بپردازد. مسئله اش در کار و فعالیت قانونی نه تبلیغ و ترویج رادیکال و چپ بلکه جمع آوری نیرو برای تغییر قانون مزبور، تلاش برای نجات هر چه تعداد بیشتری از کودکان از این قانون و فرهنگ. روشنگری در سطح هر چه گسترده تر در باره عواقب روحی و جسمی این قانون برای کودکان و عوارض آن در کل زندگی شان، فراهم کردن امکانات مالی و ….برای نجات کودکان در صورت ضروری و….
در خیلی از موارد اینطور است که یک فعال چپ و کمونیست تفاوت خود را با دیگران با نشان دادن پایه های ستم بر کودکان و یا ستم جنسی و …بیان میکند. یعنی تفاوت یک کمونیست با رفرمیست بر سر چگونه تبیلغ و ترویج کردن مسئله بیان میشود. در حالی که رفرمیست ها با توده های وسیع تماس میگیرند و امر اجتماعی را بنا بر مصلحت و روش خود پیش میبرند، فعالین رادیکال و کمونیست بیشتر تمایل به تبلیغ و ترویج رادیکال نشان میدهند که خود دو باره مانع فعالیت قانونی آنها میشود. اگر هدف از کار و فعالیت اجتماعی تحت تاثیر قرار دادن و متشکل کردن تعداد هر چه بیشتری از مردم بر سر یک موضوع مشخص است. باید ملاک و معیار هم این قرار داد. یک رهبر و فعال کارگری نه با حرفهای رادیکالی که میزند و یا مقاله تحلیلی رادیکالی که مینویسد، بلکه با متحد و متشکل کردن وسیع کارگران، گسترش اعتبار و اتوریته خود، به راه انداختن و به پیروزی رساندن یک اعتراض و اعتصاب و هوشیاری به تمام جوانب کار و فعالیت و زندگی کارگران قضاوت میشود. یک فعال حقوق زن و دانشجو و کودک هم همینطور. رفرمیستها عموما به مرض تبلیغ و ترویج گرفتار نیستند، بلکه عموما متحد کننده هستند و به امر اجتماعی خود میپردازند.
تفاوت یک فعال رادیکال و کمونیست در فعالیت قانونی با شیرین عبادی این نیست که شیرین عبادی میگوید قانون ازدواج کودکان باید لغو شود و یا قانون حضانت باید تغیییر کند و مادران سرپرستی کودکان خود را به عهده بگیرند و فعال رادیکال و چپ تند و تیز دز این باره مقاله مینویسد و افشاء میکند. اگر فعال اجتماعی مثلا چنین اهدافی را در دستور خود قرار داده است، باید مانند شیرین عبادی به فعالیت اجتماعی بر سر آن بپردازد. باید برای آن نیرو جمع کند، باید مانند شیرین عبادی آرین ها را نجات دهد و بر سر کیس آنها کمپین راه بیندازد. تفاوت آنها با شیرین عبادی این است که شیرین عبادی بدنبال این آخوند و آن آخوند برای تغییر قانون میدود، اما فعال رادیکال در اجتماع برای آن نیرو جمع میکند. در زندگی مردم دخالت میکند تا مسئله را عوض میکند. تشکل و نهاد رادیکال باید بتواند صدها و هزاران انسان را برای امر خود به خود نزدیک کند و آنها را برای امر پیش روی بسیج سازد. نهاد کودکان باید بتواند با جمع آوری کمک مالی ار مردن شریف و خیر خواه جان و زندگی کودکان را نجات دهد. به انواع و اقسام ابتکار در این مورد دست بزند. تبلیغ و ترویج و مقاله نویسی در این مورد جای کمی را اشغال میکند.
نهادها و نشریات علنی چپ
با بازتر شدن فضای جامعه تعداد هرچه بیشتری نشریات و نهادهای قانونی و علنی چپ در جامعه شروع به فعالیت کردند. این نهادها و نشریات فوق العاده ارزشمند هستند. اما مهم است که فعالین این نهادها و نشریات، فعالیت قانونی خودرا مانند دیگر موارد وسیع سازند. این نشریات و نهادها مسائل جهان و ایران را از زاویه چپ مورد بررسی قرار میدهند و سکوی مهمی برای کار کمونیستی و حزبی در ایران مخفی است. اما هر فعال کمونیست با کمی تجربه میداند که کجا و از چه کسی و به چه درجه ای باید هویت کمونیستی خود را مخفی نگه دارد. معمولا هر فعال کمونیست حتی در اختناق ترین شرائط مانند سالهای دهه 60 به سرعت درمحیط کار و زیست و تحصیل خود در یک سطح قابل ملاحظه ای به عنوان کمونیست شناخته شده بود، بدون اینکه رژیم بتواند از نظر امنیتی برایش مشکلی ایجاد کند.
ادامه دارد
محمود قزوینی
ادامه این مقاله به دلیل جر و بحثها بر سر آن و شاید هم مشغله های دیگر که الان به خاطر ندارم نوشته نشد.
رفقاي عزيزم کورش، اسد و کميته کل کشور
در شماره ٩ سازمانده کمونيست قسمت دوم نوشته رفيق محمود چاپ شده است که من ملاحضات جدي نسبت به آن دارم. اين جا سعي ميکنم که ملاحضاتم را يک به يک طرح کنم. درادامه اما نميدانم که نتيجه اين بحث چه ميشود؟ آيا من ميتوانم خواهش کنم که اين نقد را در شماره آينده چاپ کنيد؟
نکاتم را سعي ميکنم کوتاه طرح کنم:
مبارزه علني – مبارزه قانوني
در نوشته رفيق محمود اين دو با هم برابر قرار گرفته شده است. در همه جاي اين نوشته و حتي در تيتر آن اين دو با هم برابر گرفته ميشوند. اين به نظر من اشتباه است. ما از همان ابتداي طرح بحث مبارزه علني که فکر کنم به حزب کمونيست ايران بر ميگردد، بارها تاکيد کرده ايم که اين با مباره قانوني فرق دارد. مبارزه علني به توازن قواي ميان مبارزه مردم با رژيم بستگي دارد، توازن قوايي که هر لحظه در حال تغيير است، گاهي به نفع مردم و گاهي به نفع رژيم. مبارزه قانوني اما تماما در چهارچوب قوانين رژيم قرار ميگيرد. قاطي کردن اين دو باهم وزن توازن قواي ميان مردم و رژپم را نميبيند. در بدترين حالت اين نوع مساوي قرار دادن اين دو، رفقاي ما را وادار ميکند که توازن قواي محل و توازن قواي ميان منارزات مردم و رژيم را نبينند و دست و پاي خود را بي جهت جمع کنند. امروز بخصوص هزار ارگان و کانون و کار اجتماعي و سياسي و فرهنگي در جامعه جاري است که همه بر اساس قانون ممنوع هستند اما با توجه به توازن قواي ميان مردم و رژيم امکان پذير ميشوند. مستقل از نتيجه گيري هاي رفيق محمود در اين نوشته، اين اتفاقا يکي از خطاهاي چپ هاي سنتي است که وقتي بحث از مبارزه علني ميشود آن را بلافاصله با مبارزه قانوني يکي ميگيرد و عملا به رفرميسم ميغلطد.
کار اجتماعي – مبارزه ضد رژيمي
در نوشته رفيق محمود – به نظر ميرسد دقيقا بخاطر يکسان گرفتن کار علني و قانوني – کار اجتماعي در مقابل مبارزه ضد رژيمي قرار گرفته است. از آنجا که به نظر من در بحث کار علني فاکتور رابطه مبارزه مردم با رژيم جايي اساسي دارد و اين بخصوص در ارزيابي رفيق محمود غايب است، کار اجتماعي که بسته به توازن قواي ميان رژيم و مردم ممکن شده است، مستقيما به مبارزه ضد رژيمي مردم عليه رژيم ربط پيدا ميکند. طبيعتا منظور من از مبارزه ضد رژيمي امروز قيام عليه حکومت نيست، بلکه آن بنياد اساسي معني اعتراضات مردم است که رژيم اسلامي را نميخواهند. اين جا تکرار تجربه چريک هاي فدايي به نظر من جايي از ارعاب ندارد. بحث ما امروز درباره اوضاع سياسي است که در آن مردم رژيم اسلامي را نميخواهند و تا اينجا عقب نشيني هاي خوبي را هم به رژيم تحميل کرده اند. اين با چريک هاي سالهاي ٥٠ دوره شاه بسيار فرق دارد.
رفيق محمود در کل نوشته کار اجتماعي را مقابل مبارزه ضد رژيمي و يا بقول او راديکاليسم صوري قرار ميدهد. من منکر صوري بودن بعضي از راديکاليسم ها نيستم اما اين اين جا در چنين بحث وسيعي به نظر من وزنش ناچيز است.
اين تاجايي ادامه پيدا ميکند که رفيق محمود ميگويد که فعالين قانوني و علني ما نبايد سمت و سوي ضد رژيمي پيدا کند. اگر من قبول کنم که منظور از فعاليت علني همان فعاليت قانوني است و اين فعاليت ها بنابراين بايد در چهارچوب قانون باشند، ميتوانم به رفيق محمود حق بدهم، ولي اگر اين را قبول نکنم و مدعي شوم که فعاليت علني همانطور که قبلا گفتم ربط مستقيمي به توازن قواي دوفاکتو ميان مردم و رژيم دارد، بنابراين نميتوانم قبول کنم که فعاليت هاي علني نبايد سمت و سوي ضد رژيمي داشته باشند. جواب من اين جا دوباره به همان توازن قوا ربط دارد، در شرايطي ميتواند و در شرايط ديگري نميتواند، نه به دلايلي که رفيق محمود ميگويد، بلکه مستقيما به دليل همان توازن قوا که به آن اشاره کردم
فعاليت اجتماعي – موفقيت ها
رفيق محمود در همين رابطه ميگويد که اگر فعاليت اجتماعي ميکنيد، معيار موفقيتتان بايد اين باشد که چقدر در اجراي امري که در تشکل، نشريه و يا ارگاني که درست کرده ايد موفق بوده ايد؟ ميگويد که رفرميست ها – که من نميدانم منظور اينجا از رفرميست ها چه کساني هستند؟- تبليغ و ترويج نميکنند بلکه متحد کننده هستند. در کل نوشته رفيق محمود توازن قواي ميان مردم و رژيم جايي ندارد و به همين اعتبار هم در اين مورد به نظر من فعاليت اجتماعي را کلا از شرايطي که اين فعاليت ممکن شده است، جدا ميکند. مبارزه براي حقوق کودکان را نمونه مياورد. خود اين در سالهاي ٦٠ جرمش اعدام بود. من قبول دارم که ارگانهاي اجتماعي حتما بايد امر خود را دنبال کنند اما اگر اين ارگانها فقط به اين توجه داشته باشند و يا همانطور که رفيق محمود ميگويد بجاي حرف راديکال زدن دنبال جمع کردن مردم بروند؟ آنوقت چرا نبايد مثلا از کانون هاي شيرين عبادي دفاع کرد؟ اگر قرار است که بقول رفيق محمود نه تبليغ و ترويج راديکال چپ، بلکه جمع کردن آدم ها، مثل رفرميست ها – ؟ – هدف ما باشد، چرا آنوقت به ارگانهاي رسمي قانوني رژيم که به امورات روزمره اجتماعي ميپردازند، نبايد پيوست؟ چرا اساسا بايد فعال کمونيست ما دنبال ايجاد ارگانهاي ديگري باشد؟؟؟؟؟
راديکاليسم مردم را جمع نميکند
در نوشته رفيق محمود کسي که در کار کودکان تبليغ وترويج راديکال ميکند، نميتواند مردم را جمع کند. کسي که حرف راديکال ميزند نميتواند مردم را جمع کند. سوال من اين است که چرا؟ دليلش اين است که حرف راديکال ميزند يا اينکه احتمالا پيچ و خم کار را بلد نيست؟ از عدم موفقيت کساني که حرف راديکال ميزنند ولي شايد به قول رفيق محمود موفق نبوده اند، اين را در آوردن که نبايد در کار علني – ويا اشتاباها به قول رفيق محمو کار قانوني – حرف راديکال زد، بدترين نتيجه گيري ممکن است.
حکمتيست فعال عرصه زنان، جوانان يا کارگران، در هر حال ميخواهد از کانال اين امکان مبارزه اجتماعي امر طبقاتي خودش را جلو ببرد و طبيعي است که اتفاقا نقد سوسياليستي اش را در مبارزه زنان، جوانان و کودکان اعلام کند. اگر اين کار را نکند در بهترين حالت فعال شرافتمند مبارزه براي حق کودکان است، حکمتيست اما نيست!
جنبش کارگري نمونه؟
در جاهاي مختلفي از نوشته رفيق محمود ارزيابي از جنبش کارگري هست که من با آن موافق نيستم. رفيق محمود ميگويد که جنبش کارگري بخاطر دور بودنش از آن چيزي که او به آن سنت غير اجتماعي ميگويد – منظور همان راديکاليسم ضد رژيمي است که به آن در بالا اشاره کردم- موفق تر بوده است. اين به نظر من از همان ارزيابي راديکاليسم مردم را جمع نميکند ميايد. نقد من اتفاقا از جنبش کارگري اين است که چرا به دفاع از زناني که خواهان حق خود هستند اعتراض نميکنند؟ چرا حتي از رفقايشان در سنديکاي شرکت واحد که در زندان هاي رژيم – و اتفاقا زندان هاي سياسي – هستند، اعتصاب نميکنند؟ نقد ما از جنبش کارگري اتفاقا رو به کم رنگ بودن همان راديکاليسمي است که رفيق محمو اين جا از آن بعنوان نمونه ياد ميکند.
با تشکر
بهرام مدرسي
٩ مارچ ٢٠٠٦
تاریخ: 2006-03-27
محمود قزوینی
موضوع
مقدماتی برای بحث فردا در باره کار قانونی
پاسخ به انتقادات رفیق بهرام بر نوشته من در سازمانده کمونیست در باره کار قانونی
1- رفقای عزیز نوشته من در سازمانده کمونیست که به کار علنی- قانونی میپرداخت و به نظر من مقاله باارزشی در رابطه با سبک کار ماست، مورد نقد رفیق بهرام قرار گرفت. به نظر من دیدگاه رفیق بهرام در رابطه با فعالیت قانونی علنی اشتباه است. دیدگاه رفیق بهرام در این مورد اشتباه است، نه به خاطر اینکه او با کاربرد کلمه علنی- قانونی مشکل دارد، بلکه به خاطر مقاله او در سازمانده کمونیست که دیدگاه او را در فعالیت ها منعکس میکند. این دیدگاه در تقابل با کار علنی قانونی قرار دارد و مرز کار علنی- قانونی و کار مخفی را مخدوش میکند. رفیق بهرام به کاربرد کلمه قانونی از طرف من ایراد میگیرد و مینویسد: ” در نوشته رفيق محمود اين دو با هم برابر قرار گرفته شده است. در همه جاي اين نوشته و حتي در تيتر آن اين دو با هم برابر گرفته ميشوند. اين به نظر من اشتباه است. ما از همان ابتداي طرح بحث مبارزه علني که فکر کنم به حزب کمونيست ايران بر ميگردد، بارها تاکيد کرده ايم که اين با مباره قانوني فرق دارد. مبارزه علني به توازن قواي ميان مبارزه مردم با رژيم بستگي دارد، توازن قوايي که هر لحظه در حال تغيير است، گاهي به نفع مردم و گاهي به نفع رژيم. مبارزه قانوني اما تماما در چهارچوب قوانين رژيم قرار ميگيرد….”
من در نوشته ام برای اینکه بدفهمی نشود همه جا کلمه قانونی- علنی را در کنار هم آوردم. در حالی که در بسیاری از موارد کلمه قانونی برای بیان منظور کافی بود. در ابتدای مقاله منظور خود را از کلمه قانونی هم گفتم و مثال اعتصاب و مجمع عمومی و تشکل های ان جی او را زدم و گفتم منظور از قانونی، در چهارچوب قانون نیست.
کلمه مبارزه علنی و یا فعالیت علنی تمام منظور ما را در رابطه با کار و مبارزه قانونی- علنی بیان نمیکند. شورش، قیام، فعالیت ما در خارج از کشور، فعالیت گذشته ما در کردستان، اعتراضات توده ای مانند شورش مشهد، اسلام شهر، شورش 18 تیر و…. همه مبارزه علنی هستند، اما هیچکدام مبارزه قانونی نیستند. اما اعتصاب کارگران، تشکیل سندیکا و مجمع عمومی، برگزاری 8 مارسها و اول ماه مه ها و…علارغم اینکه طبق قانون، قانونی نیستند، اما از طرف رژیم تا اندازه ای تحمل میشوند. برای همین جدا کردن مبارزه علنی از مبارزه قانونی لازم و ضروری است و برای فهم درست مسئله کاربرد کلمه علنی- قانونی درستتر است. ضمن اینکه هر فعالیت قانونی، علنی است. به هر حال هر فعالیت علنی قانونی نیست، اما هر فعالیت قانونی علنی است. برای همین ترکیب این دو کلمه منظور را خوب بیان میکند.
قدمت کاربرد کلمه قانونی درادبیات ما تقریبا به 18 سال قبل برمیگردد و چیز جدیدی نیست. آنچه جدید است عرصه های فعالیت جدید قانونی است که در گذشته وجود نداشت. برای همین بازبینی فعالیت در این عرصه و گذاشتن تاکید بر روی آن و پرداختن به مشکلات و ناتوانیهای رفقای ما در این عرصه ضروری است. کاری که من آغاز کردم و باید پی بگیرم
برای درک همه جانبه تر از فعالیت قانونی من تعریف نادر از کار قانونی را که در بسیاری از مقالات مربوط به سازماندهی و سبک کار او تکرار شده و به آن پرداخته شده است را اینجا میاورم. نادر در نوشته کمونیسم کارگری و فعالیت حزب در کردستان که فکر میکنم مربوط به سال 1988/89 باشد در بخشی با تیتر کار قانونی مینویسد:
”
مبارزه در اشکال قانونى
يک خلاء جدى در کار ما فقدان بعد قانونى مبارزه است. سازماندهى سياسى و توده اى بدون شرکت در عرصه مبارزه قانونى مقدور نيست. اين را بايد قدرى توضيح بدهم.
اولا منظور از مبارزه قانونى مبارزه در محدوده قوانين مدون و استفاده از نهادهاى رسمى نيست. بلکه منظور اشکالى از مبارزه و تشکلهاى مبارزاتى است که در يک شرايط غير انقلابى و در تناسب قواى معين در طول دوره اى توسط دولت بورژوائى تحمل ميشود. مبارزات اتحاديه همبستگى در لهستان، اتحاديه هاى کارگرى در آفريقاى جنوبى، مجامع عمومى کارگرى در ايران امروز همه اشکالى از مبارزه قانونى را بدست ميدهد. ممکن است در هر مقطع در قوانين موجود ماده و تبصره کافى براى زدن و بستن ارگانها و شخصيت هاى مبارزه قانونى مردم وجود داشته باشد. اما دولت براى اجتناب از يک بحران سياسى و بى ثباتى و غيره از اجراى اين مقررات احتراز کند.
ثانيا، عبارت “مبارزه قانونى” شکل مبارزه را مد نظر دارد و نه هدف آن را. براى يک هدف معين ميتوان به اشکال قانونى و غيرقانونى مبارزه کرد. هدف مبارزه قانونى لزوما تصويب قوانين نيست، هرچند در اين يا آن مبارزه اين ميتواند مطرح باشد، بلکه تحميل و رسميت بخشيدن به مصالبات معين و يا وضعيت اجتماعى معينى است. يک اتحاديه ميتواند براى رسميت يافتن خود تلاش کند. کارگران يک بخش ممکن است براى لغو فلان مقررات و يا آزادى فلان کارگر و سرکار برگشتن ديگرى بکوشند و همه اينها را در چهارچوب يک مبارزه علنى و قانونى جلو ببرند.
ثالثا، در هيچ جامعه اى ما صرفا مبارزه زير زمينى و غيرقانونى را شاهد نيستيم. همواره اين وجوه مبارزه را با هم و در کنار هم ميبينيم. نکته مهم اينست که در سيستم سوسياليسم خرده بورژوائى مبارزه قانونى بعنوان مبارزه مسالمت آميز و سازشکارانه رد و تحقير ميشود و در کشورهائى که اين نوع سوسياليسم بر جنبش چپ سيطره دارد، بعد قانونى مبارزه تماما بدست احزاب ليبرال و رفرميست بورژوازى ميافتد و مبارزه قانونى رسما به سازشکارى و رفرميسم تنزل مييابد. کمونيسم کارگرى مکان مهمى به اشکال قانونى مبارزه ميدهد. مبارزه قانونى ميتواند در محتواى سياسى خود بسيار راديکال باشد و جزء ارگانيکى از کل مبارزه طبقاتى کارگران را تشکيل بدهد. مهم يافتن شکل هاى اصولى مبارزه قانونى و درک قانونمندى هاى اين مبارزه است. جنبش انقلابى در آفريقاى جنوبى و همينطور مبارزات توده اى زحمتکشان نوار غزه و کرانه غربى تا حدود زيادى از اين اشکال قانونى سود جسته اند و در محتوا نيز حتى جنبش را نسبت به اهداف اعلام شده مبارزه غيرقانونى تاکنونى راديکال تر کرده اند. يک نمونه برجسته مبارزه راديکال قانونى اول ماه مه هاى کارگران سنندج است”
با همین تعریف نادر از کار قانونی و کاربرد این کلمه، انتقاد رفیق بهرام به نوشته من در مقابل ادبیات ما قرار میگیرد. هم چنین برای دادن دید درست به رفقا در کار قانونی باید هم کلمه و هم محتوای را درست بکار ببریم. اگر به رفقای مان بگوئیم کار قانونی همان کار علنی است، آنها را گمراه میسازیم و توان جدا سازی این دو را از آنها میگیریم . من در این مورد باز هم بیشتر خواهم نوشت.
2- اشتباه رفیق بهرام در مورد کار قانونی موجب میشود که به انتقادات من به فعالینی که سریع کار اجتماعی را به یک فعالیت صرف ضد رژیمی سوق میدهند را متوجه نشود. در مقاله من این مسئله خیلی گویا بیان شده است. نقد من به فعالیت ضد رژیمی نیست، بلکه به سبک فعالیتی است که کار اجتماعی را سریع به فعالیت ضد رژیمی سوق میدهد. این در کار رفقای ما در داخل کاملا قابل مشاهده است. مسئله این نیست که فعالیتشان در مقابل رژیم قرار میگیرد، مسئله این است که سنت چپ سنتی جز مبارزه ضد رژیمی کار و فعالیت دیگری را به رسمیت نمیشناسد. وگرنه هر فعالیت در زمینه حقوق زنان، و هر اعتصاب کارگری و تشکل کارگری مستقل در مقابل رژیم قرار دارد و به این عنوان خود ضد رژیمی است. اما بیماری چپ سنتی فکر میکند که باید در کار قانونی همیشه و بدون در نظر گرفتن توازن قوا و بدون لولایی، مستقیما و علنا رژیم را به مصاف بطلبد. این در تناقض با کار اجتماعی است. رهبران یک اعتصاب کارگری باید مطالبات آن اعتصاب مانند پرداخت حقوق عقب مانده را پیگیری کنند. هر چقدر حرکت کارگران حول این شعار و مطالبه متحد تر و پرقدتر و گسترده تر باشد، رژیم هم را به زانو در میاورد و به این معنا ضد رژیمی است. آنها با همین مطالبه و شعار میتوانند نیرو جمع کنند. شعار و مطالبه ای خارج از موضوع در شرائط اعتصاب بر سر حقوق عقب مانده در شرائط کنونی آنها را تضعیف میکند. تبلیغات ضد رژیمی و تبلیغات سوسیالیستی و جذب کارگران به حزب بخشی از فعالیت کارگران کمونیست است که عموما بطور غیر علنی انجام میشود و کار روتین آنهاست. من به این بخش فعالیت کمی در نوشته ام پرداختم و نوشتم که در شماره بعد مفصل تر به آن میپردازم. به هر حال با بحثهایی که داشتیم بهتر دیدم فعلا نوشته ام را مسکوت بگذارم تا بحثمان را خاتمه بدهیم.
3- رفیق بهرام در نقدش مینویسد من نوشتم ” رادیکالیسم مردم را جمع نمیکند”. رفیق بهرام یک پیش قضاوت در باره کلمه قانونی دارد و با آن پیش قضاوت نوشته است که من خواهان فعالیت در چهارچوب قانون هستم و دیگر هر چه خواست به نوشته من سوار کرد. من نوشتم در کار علنی لفاظی های چپ روانه که خود را در شکل رادیکالیسم صوری ظاهر میسازد مناسب نیست. فعالی که میخواهد در ایران در کار قانونی ، بر علیه قانون ازدواج کودکان کار کند، نیازی به لفاظی های چپ روانه که که معمولا برای سایه انداختن کار اجتماعی صورت میگیرد نیست. این هم مرضی است که رفقای ما بخصوص در دانشگاه به آن دچارند. آیا میتوان رابطه ای میان این حرف با جمله رادیکالیسم مردم را جمع نمکند برقرار ساخت. آخر میشود در حزب حکمتیست بود و به کار مخفی و کمونیستی اعتقاد داشت و نوشت ” رادیکالیسم مردم جمع نمیکند”؟
4- رفیق بهرام در آخر به ارزیابی من از اینکه رهبران کارگری در کار قانونی کار کشته ترند ایراد میگیرد و مینویسد در این مورد من با تئوری “رادیکالیسم مردم را جمع نمیکند” به سراغ مسئله رفتم و ضعف جنبش کارگری را نقطه قدرت آن قلمداد کردم و به رادیکالیسم ضد رژیمی جنبش کارگری انتقاد دارم. و مینویسد ما باید به کم رنگ بودن رادیکالیسم جنبش کارگری انتقاد کنیم و به آنها انتقاد کنیم که چرا از حقوق زنان دفاع نمیکنند.
به نظر من رفیق بهرام حرفهای سنگینی به من نسبت داده است. اگر رفیق بهرام نمیتواند درک کند که میتوان در کار قانونی از لفاظی های به ظاهر چپ و ضد رژیمی صرف دست برداشت و آن را در کار مخفی و فعالیت صرف کمونیستی بکار برد تقصیر من نیست. اگر من خواهان نفی کار مخفی و کمونیستی بودم، اگر من میگفتم در همه شرائط باید به یک شکل و نرم و با یک زبان فعالیت قانونی و علنی کرد، میشد چنین نتیجه گیریهایی از آن استنباط کرد. اما من حرفم اساسا چیز دیگری بود. که رفیق بهرام بادیدن کلمه قانونی در آن یکراست نتیجه گیریهای دلبخواه خود را به آن نسبت داد.
موضوع من نقد کمبودها نبود بلکه شیوه و سبک کار بوده است. ممکن است کسی و جریانی زیاد رادیکال نباشد، اما در کار سیاسی و توده ای سبک کار درست تری داشته باشد. نمونه اش همین کارگران شرکت واحد. نمونه اش کل بورژوازی است که در سازماندهی و سبک کار از ما خبره ترند. از این گفته که رهبران کارگری در کار علنی با تجربه ترند، نمیتواند، چنین برداشتی در آید. در این مورد رفیق بهرام خیلی تند رفته است و نوشته است بر طبق حرفهای من باید از کار کمونیستی دست برداشت و به ارگانهای قانونی رژیم پیوست. ” اگر قرار است که بقول رفيق محمود نه تبليغ و ترويج راديکال چپ، بلکه جمع کردن آدم ها، مثل رفرميست ها – ؟ – هدف ما باشد، چرا آنوقت به ارگانهاي رسمي قانوني رژيم که به امورات روزمره اجتماعي ميپردازند، نبايد پيوست؟ چرا اساسا بايد فعال کمونيست ما دنبال ايجاد ارگانهاي ديگري باشد؟؟؟؟؟”
پس به نظر بهرام اگر به جای لفاظی های رادیکال چپ بدنبال متحد و متشکل کردن انسانها بر سر حقوق اجتماعی شان برویم، بهتر است به جای این کارها به سراغ ارگانهای رژیم برویم. اگر به جای لفاظی های چپ، سندیکای شرکت واحد دایر کنیم و خواست ” رفرمیستی” طرح کنیم، بهتر است به سراغ شورای اسلامی برویم. بسیار خوب رفیق بهرام یک ارگان رژیم به من نشان دهد که مستقل از رزیم و آزاد باشد!، واقعا از حقوق اجتماعی زن و کودک و کارگر دفاع کند! و رفرمیست و زرد باشد تا من به آن بپیوندم.
اما در باره سیاستی که میگوید ما باید به کارگران بگوییم که از حققوق زنان دفاع کنند و… بحث دیگریست که جایش اینجا نیست. حتما در این مورد خواهم نوشت
من میدانم رفیق بهرام تا این اندازه که در نقدش بر نوشته من پیش رفته است با کار قانونی مشکل ندارد. آمدن کلمه قانونی در مقاله من چشم بهرام را در دیدن واقعیتهایی که در مقاله من آمده بود بست. جدا از این حالت اکسترم اعتقاد دارم دیدگاه رفیق بهرام در کار علنی قانونی اشتباه است و باید به آن پرداخت. نقد من به مقاله او در سازمانده کمونیست این را تا اندازه ای بیان کرده است.
از رفقای عزیزمیخواهم به انتقادات من به نوشته بهرام در سازمانده کمونیست هم نگاهی بیندازند تا فردا در جلسه در مورد آن بحث کنیم.
چند نکته در باره مقاله رفیق بهرام مدرسی در نشریه سازمانده کمونیست
رفیق اسد و کورش عزیز
مقاله رفیق بهرام اشکالات اساسی دارد. مقاله منظورش را نمیتواند به خواننده بفهماند. نام مقاله “نکاتي درباره کار علني، هويت سياسي و حزب توده اي” است. اما نه به حزب توده ای پرداخته است و نه چندان در چند و چون کار علنی وارد شده است. کلمه هویت سیاسی هم جائی در مقاله آمده است و چیزی را به خواننده نمیگوید. من به برخی از نکات این مقاله میپردازم و به نظر من این مقاله از نظر پیوستگی مطلب نتوانست منظوری را به خواننده القاء کند. همچنین مقاله بیشتر یک مقاله تهییجی همراه با اغراق در باره نفوذ ماست که بدرد کادرهای ما در ایران نمیخورد.
1- “گسترش، دامنه و اساسا وجود هر جنبش سياسي، از جمله جنبش حکميتست ها، به ابعاد حضور علني اين جنبش در جامعه مربوط است.”
شک دارم بتوانیم از جنبشی به نام جنبش حکمتیستها در جامعه صحبت کنیم. این تعریف بحث بردار است. اما اینکه جنبش حکمتیستها بطور علنی در جامعه حضور پیدا کرده است دیگر خیلی غلط است. مقاله رفیق بهرام میگوید جنبش حکمتیستها وجودش به حضور علنی وابسته است و باید آن را تامین کند. اگر حکمتیست مساوی کمونیسم است که سایه او را در ایران با تیر میزنند. پس چگونه حکمتیست حضور علنی خود را تامین میکند. کمونیسم امروز نمیتواند حضور علنی یابد. حضور علنی کمونیسم و کمونیستها در جامعه به توازن قوای دیگری احتیاج است که با امکان زیاد با رفتن جمهوری اسلامی تامین شود. حضور علنی رهبرانی که کمونیست هستند، حضور علنی کمونیست و یا حکمتیست نیست. اتفاقا تمام مساله این است که این رهبران باید هویت کمونیستی خود را مخفی بیان کنند و نه علنی. کمونیسم خود را مخفی کنند و از اینجا دیگر باید کار مخفی را شرح داد. رفیق بهرام اینها را با هم قاطی میکند و نوشته اش در این مورد روشن نیست.
2-“حزب ما حضور علني خود را از طريق تامين کردن رهبري خود بر اعتراضات روزمره تامين ميکند. همانطور که از بدو تاسيس حزب حکمتيست ها ديده ميشود تلاش کرده ايم که اهداف و شعارهاي استراتژيک و تاکتيکي اين جنبش را هر جا و همه جا به شعار ها و مطالبات اعتراضات مردم تبديل کنيم”
حزب ما حضور علنی در ایران ندارد و این با تامین رهبری خود بر جنبش اعتراضات تامین نمیشود. حضور علنی حزب حضور علنی حزب است. نمیشود حزب مخفی باشد و بعد از حضور علنی آن حرف زد. رابطه رهبران علنی با حزب مخفی است. هر چقدر هم این رهبران قانونی و علنی فعالیت کنند، نمیتوان به آن نام حضور علنی حزب اطلاق کرد. حتما منظور بهرام چیز دیگری است. اما این نوشته در ارگان مرکزی حزب میاید و موجب بدفهمی میشود.
با تلاش برای تبدیل اهداف استراتژیکی و تاکتیکی به شعارها و مطالبات مردم هم، حضور علنی حزب تامین نمیشود.
3- “جنبش هاي علني فقط ميتوانند بروز علني داشته باشند، اين امکان بروز علني ميتواند در قالب فلان تشکل در فلان محله يا شهر باشد تا دخالت ما در سازمان دادن فلان اعتراض يا مناسبت باشد اين اما طبعا به امکاناتي که اين جنبش ميتواند براي خود تامين کند بستگي مستقيمي دارد. جنبشي که دامنه تاثير گذاري آن براي نمونه به پادگان ها ميرسد، امکان عمل علني ديگري دارد تا جنبشي که فعلا از اين امکان محروم است و يا جنبشي که گارد آزادي را در کنار خود دارد، امکان بروز علني ديگري را دارد تا کساني که فعلا پشت تي وي و چت هاي اينترنتي نشسته اند”
این جمله کاملا نامفهوم است و معلوم نیست چه چیزی میخواهد به خواننده بگوید. ایا منظور این است که گارد آزادی و فعالیت در ارتش باید بیشتر مخفی باشند یا نه؟ بروز علنی جنبشی که گارد آزادی را در کنار خود دارد چه جنبشی است که بروز علنی آن متفاوت از بقیه است و ان بقیه چه کسانیند. در این مورد میبایست بیشتر توضیح داده میشد تا خواننده متوجه شود که منظور نویسنده چیست.
4 – “کار علني و ابعاد آن براي حکميست ها حلقه مهم اتصال مستقيم آنها به جنبش اعتراضي مردم و سازمان دادن جنبش خودشان است. روشن است که دامنه و شکل و ابعاد حضور علني جنبش برابري انسان ها کاملا به توازن قواي دوفاکتو بين رژيم و مردم بستگي دارد. رهبران اعتراضات مردم در هر عرصه ميدانند که منظور از توازن قواي سياسي چيست؟ و چه تاثير تعين کننده اي بر موفقيت و يا عدم موفقيت ما ميتواند داشته باشد. اين جا هم اساسا همين طيف مورد خطاب ما هستند، طيفي که امروز ديگر حزب حکمتيست ها را به محل تجمع خود تبديل کرده اند”
کار علنی حلقه اتصال ما با جنبش مردم و سازماندادن آنها نیست. این تعریف غلطی از کار علنی است. بین مبارزه مردم و ما فاصله ای نیست که لزومی به حلقه اتصال باشد. منظور از دامنه و ابعاد حضور علنی جنبش برابری انسان چیست؟ این جنبش کجا حضور علنی دارد. رهبرانش کیها هستند. در مقاله ای که به اشکال مشخص فعالیت میپردازد، نمیتوان حرفهای کلی زد. نمیتوان به جنبش عمومی رجوع کرد. باید مشخص حرف زد. باید از جنبش کارگری، زنان و جوانان و….حرف زد. جنبش برابری انسان در اینجا معنی نمیدهد.
آیا رهبران اعتراضات مردم میدانند که توازن قوا چه تاثیری بر موفقیت و عدم موفقیت ما دارد؟ اصلا این رهبران چرا باید بدانند که توازن قوا چه تاثیری بر موفقیت و یا عدم موفقیت ما دارد. چرا برای رهبران مردم موفقیت و عدم موفقیت ما طرح شده است.
این رهبران اعتراضی کجا هستند که امروز حزب حکمتیست ها را اشغال کرده اند و ما از آنها خبر نداریم؟
5- “مردم نه از سر اعتقادات سياسي به کسي و يا چيزي، بلکه با درک توافق نظرشان با اهداف سياسي معيني است که حول يک جنبش جمع ميشوند. رفقايي که مداما بجاي تامين شعارها و به اين اعتبار رهبري جنبش حکمتيست ها، هر کجا که هستند، به سراغ بحث ايدﺋولوژيک با اطرافيان خود ميروند، ضمن اينکه حتما تلاش دارند که به ضرورت ساختن کادرهاي حکمتيست جواب بدهند، اما در عين حال تصويري بشدت فرقه اي و ايدﺋولوژيک را از يک حزب و جنبش سياسي زنده به دست ميدهند. تصويري که در منتها عليه مسله به ضرر ما است”
مردم حول یک جنبش جمع نمیشوند. این فرمولبندی غلط است. مردم حول یک سازمان و حزب جمع میشوند. برخلاف نظر رفیق بهرام مردم با درک توافق نظرشان با اهداف سیاسی معین نیست که حول یک حزب جمع میشوند. قبلا این را در مبحث سلبی اثباتی خیلی بحث کردیم و این داده ما است که مردم برای عملی کردن مطالبه خود مثلا سرنگون رژیم حول جریانی جمع میشوند که نشان دهد که میتواند آن مطالبه را عملی سازد و بقیه بحثهای سلبی اثباتی را هم داریم که از حوصله این بحث خارج است.
عارضه بحث ایدئولوزیک و فرقه ای را باید بیشترشکافت وگرنه از آن برداشت غلط میشود. بخصوص اینکه رفیق بهرام در جایی به سراغ این مسئله رفته است که مسئله حزبیت و کادر را به میان کشیده است. در جایی که ما به مسئله حزبیت و کادرسازی میپردازیم نباید به تبلیغ فرقه ای و ایدئولوژیکی غلطی که رفقا بی موقع در جایی میپردازند بپردازیم. برعکس باید بر روی آموزش مارکسیستی کادر و اهمیت مباحث تئوریک و “فرقه ای” بپردازیم.
کادر حکمتیست حتما باید بحث “فرقه ای” و ایدئولوژیک انجام دهد. چرا در جایی که به حزبیت و کادرسازی اشاره میشود، به نفی بحث ایدئولوزیک و فرقه ای اشاره میشود. این برای کادرهای ما درداخل سم است. اتفاقا حزبیت و کادر سازی یک بخش اصلی و مهم پرورش انسانهای است که در مباحثات سیاسی و تئوریک هم آبدبده شوند. بسیاری از این رفقا در جدلهای ایدئولوژیک و “فرقه ای” ما با جریان چپ سنتی حمید تقوایی آبدیده شدند و مسائل سیاسی و تئوریک را تا اندازه زیادی یاد گرفتند و بر آنها سوار شدند. اتفاقا کادرهای ما باید تشویق شوند که بحث تئوریک و ایدئولوژیک کمونیستی در سطح وسیع انجام دهند. این را ما هنوز خیلی کم داریم. چرا ما در حالی که در باره کار علنی حرف میزنیم باید این جنبه از فعالیت را مورد نقد قرار دهیم. ما فقط در کار علنی در ایران ضعف نداریم، بلکه در آموزش مارکسیم و کمونیسم هم کم داریم، ضعف داریم.
6- “حکمتيست ها از سر جواب هاي خود به مسايل امروز مبارزاتي است که ميتوانند و امکان جلب ميليونها انسان معترض را دارند، منشور سرنگوني رژيم اسلامي، برخورد مسولانه حکمتيست ها به لحظه لحظه مبارز مردم، تشکيل گارد آزادي و صدها و صدها نمونه ديگر دروازه اي را که در ابعاد اجتماعي بايد و ميتواند انسان هاي زيادي را به جنبش حکمتيست ها جلب کرد را نشان ميدهد”
از سر جواب به مسائل روز امکان جلب میلیونها انسان وجود ندارد. تا زمانی که این جوابها به پراتیک تبدیل نشوند، قطعنامه و رهنمود خوبی هستند. همین و نه بیشتر. حتما با روشن بودن مباحث، کادرهای کمونیستی بیشتری را میتوانیم جلب کنیم اما توده های میلیونی با قطعنامه های ما و جواب های ما به مسائل روز به ما جلب نمیشوند. فقط با سازماندهی حول این پاسخها و طرحهای روشن میتوانیم انسانهای وسیع را جلب کنیم.
7- سوال رفقايي اين است که خوب کجا بايد هويت سياسي خود را اعلام کرد؟ متاسفانه براي اين رفقا اعلام هويت سياسي بخشا با اعلام هويت حزبي شان يکسان قرار گرفته ميشود. طرفدار حزب حکمتيست ها بودن طبعا در شرايط امروز بار امنيتي کمتري از اعتراف به حزبي بودن دارد. فعال يا کادر حکمتيستي که تلاش دارد جنبشي را در محل خود سازمان دهد و به آن امکان بروز علني بدهد و شعار ها و اهداف حکمتيست ها و اهداف آزادي و برابري را گسترش دهد، طبعا با کساني برخواهد خورد که امکان پيوستن به حزب حکمتيست ها را دارند، کساني که به جمع کادرهاي حکمتيستي که استخوان بندي کل اعتراض انساني امروز هستند را تشکلي ميدهند و روشن تر از اين آنها بايد آگاهانه در پي يافتن رفقايي باشند که به اين صف بايد بپيوندند، همانطور که گفته شد جنبشي اجتماعي بدون حزب سياسي بزرگ و محکمي که به اين جنبش وصل است، غير قابل تصور است.
کدامیک از رفقای ما در داخل میخواهند رابطه حزبی خود را علنی اعلام کنند که باید به آنها اعلام شود چنین نکنند.؟ این سوال از کجا آمده است. طرفدار حزب حکمتیست و اعتراف به حزبی بودن در ایران چه معنا دارد؟ چرا رفقای ما باید در ایران خود را طرفدار حکمتیست اعلام کنند که جرم ان کمتر است. میفهمم فرق رابطه حزبی با هواداری علی لعموم در موقع دستگیری مهم است و جرمش فرق دارد. اما پاراگراف مورد اشاره اصلا به این نمیپردازد. گویا برخی از رفقای ما در ایران دوست دارند رابطه حزبی خود را اعلام کنند و بهرام به آنها میگوید رابطه حزبی را اعلام نکنند. چون جنبش حکمتیست علنی است، طرفداری خود را اعلام کنند. شاید هم بهرام واقعا منظورش اینها نباشد. اما کسی از منظورش سر در نمیاورد. بهرام با دو جمله حرف زدن در باره این مسئله و بدون توضیح بیشتر آن، بیکباره در همان پاراگراف به سراغ مسئله کلی دیگری میرود که ربطی به این مسئله و این سوال ندارد.
این جمله “همانطور که گفته شد جنبشي اجتماعي بدون حزب سياسي بزرگ و محکمي که به اين جنبش وصل است، غير قابل تصور است.” در این پاراگراف به چه معنی است. این جمله معلوم نیست برای چه در این پاراگراف امده است. اما از نظر مضمونی نیز این جمله دارای اشکال جدی است. جنبش اجتماعی بدون حزب سیاسی بزرگ و محکم و یا حزب کوچک و ضعیف و اساسا بدون حزب قابل تصور است و نه تنها قابل تصور است بلکه پدیده معمولی هر روزه مقابل چشمان ما است. جنبش کارگری بدون حزب، یک پدیده رایج در دنیاست که اتفاقا بودن حزبش این روزها کمتر قابل تصور است.
در پایان رفیق بهرام یک پاراگراف در باره حزب توده ای میگوید که بسیار کلی است و میتواند برداشت نادرست هم دهد.
محمود قزوینی
10 مارس 2006
—————————————————————————-
ghazvini.m@gmail.com
www.m-ghazvini.com