در انتخابات ریاست جمهوری
مقصر اصلی در رأی به سرمایه داری تجاری مالی ؛ مردم نیستند ! –
نهاد روحانیت بعنوان یک قشر اجتماعی ریشه تاریخی در هزارها ؛ بعنوان متحد طبقه حاکم در نظام برده داری ؛ فئودالیسم و نظام سرمایه داری داشته و در سرکوب طبقات تحت ستم نقش و جایگاه سلطه فرهنگی ایدئولوژیک –
این نظام ها در گستره تاریخ نقش ایفا کرده است . این قشر از نظر اقتصادی همواره یک قشر غیر مولد و انگل را تشکیل داده و روبنای حقوقی و فرهنگی ستم را
توجیه و آنرا ازلی و ابدی جلوه داده است . زیر ساخت های فکری استثمار طبقاتی را در میان توده های تحت ستم
را تأمین کرده است .
در نظام سرمایه داری حاکم در ایران جناح های مالی تجاری و بورژوازی زمیندار نسبت به سرمایه داری مدرن –
و صنعتی دست بالا را دارد و لذا گندیدگی این نظام فراتر از سرمایه داری عرفی کنونی است و بهمین لحاظ بحران
های جمهوری اسلامی بسیار گسترده تر از سرمایه داری جهانی در عصر حاضر است . رشد و گسترش پیچیده
گی تضاد های اقتصادی اجتماعی این کشتی طوفانزده را دائما به صخره ها می کوبد . –
در دوران پایانی حکومت استبدادی سرمایه داری پهلوی و پس از درک و تلاقی و همخوانی منافع بورژوازی –
فزون طلب ایرانی با مصالح و مطامع امپریالیستی و سرمایه جهانی ؛ که آنها را در هم آمیخت . راه را برای حاکمیت
اسلام سیاسی هموار نمود .منتهی در شرایطی حکومت بدستش رسید که بر اثر برآمد یک انقلاب عظیم و گسترده
ضد استبدادی و ضد سرمایه داری ؛ نظام سرمایه داری در شرایط نامتعارفی قرار گرفته بود . سلاح ؛ قدرت ؛ پول
و منابع و بوروکراسی ؛ با ابزا رهای سنتی و تاریخی نقش روحانیت یعنی دغل ؛ فریب و نیرنگ و سیاست
گسترش جهل توده ها به مقابله انقلاب برآمده آمد و به خلق و طرح مفاهیم و پارایم هایی همت گماشت که در تاریخ
بشری ریشه و سابقه نداشت . مفاهیم مردم سالاری دینی , رأی مردم ؛ دموکراسی ولایت فقیه ؛ آزادی های
سیاسی و اجتماعی مطابق اسلام از جعلیات تاریخی روحانیت در دوره حاکمیتش است . این حاکمیت تنها با ایجاد
تنش ؛ جنگ خارجی مستمر و سرکوب دائمی قادر بوده ؛ حکومت را حفظ کند . از جنگ هشت ساله و جنایات و
فجایع عظیم در حق ملت ایران و کل ملل مترقی منطقه آگاهیم . پس از جنگ جناح الیگارشی تجاری مالی –
رفسنجانی رسالت بازسازی دوران پس از جنگ را بعهده گرفت و راهبردهای نوسازی صندوق بین المللی پول و
بانک جهانی توسط تئوریسین های داخلی و خارجی و در بستر بحران ها و تناقضات موجود اجرا گردید ؛ اما
راهکارهای طرح شده با منافع ؛ نظام حقوقی و قضایی بخش های عقب مانده تر حاکمیت ؛ باعث شد که طرح
بازسازی اقتصادی ؛ خود به گسترش بحران ها دامن زده و بساط نئولیبرالیسم را جمع کند و رفسنجانی به
معضوب جناح غالب بدل گردید .
توسعه اقتصادی اجتماعی خاتمی که تئوریسین های آن از نخبگان وزارت اطلاعات بودند با اولویت دادن به –
توسعه سیاسی بعنوان ورود نماینده گان جناح های بورژوازی مدرن و سرمایه صنعتی در سطوحی از تصمیم
گیری تئوریزه گردید که با حضور و مشارکت آنان بتوانند به رشد و گسترش سرمایه و کار دست یابند و در
نهایت بحران های رژیم را کاهش دهند . اما این رویکرد نیز با تناقض حاکمیت الیگارشی سیاسی ولایت فقیه و
همان موانع بر شمرده برخورد و پروژه اصلاحات نیمه تمام رها گردید .
دوره احمدی نژاد با تأکید بر پتانسیل بورژوازی انحصاری نظامی که استعدادهای ویژه خود در کشورهای –
توسعه نیافته را نشان داده ؛ مراحل قدرت یابی در گستره جغرافیایی منطقه را در پیش گرفت . احمدی نژاد با تهاجم
بر الیگارشی رفسنجانی بسادگی توانست رأی توده های روستایی و پایین شهری را بخود جذب کند . یعنی وی از
تنفر توده ها نسبت به الیگارشی حاکم نهایت استفاده و بهره برداری را کرد . در مرحله دوم ریاست جمهوری
قدرت نظامی امنینی که در سراسر ارکان سیاسی و قانون گذاری جا خوش کرده بود ؛ با رؤیای سرمایه –
انحصاری بهیچ وجه نمی خواست قدرت بدست آورده را واگذار کند ؛ هر چند هزینه های بسیار گسترده و تاریخی
روی دست رژیم گذارد .
جناح انحصاری نظامی امنیتی حاکم به اهداف خود در زمانبندی طرح شده در پروژه هسته ای دست نیافت و با –
افزایش هزینه های داخلی و تنش های بین المللی و افزایش تحریم ها ؛ جامعه حالت انفجاری بخود بگرفت . و برنامه
سرکوب کارگران و توده های تحت ستم در مرکز برنامه های آن قرار داشت . پروژه نظامی هسته ای جزو –
توافقات دو جناح حاکم قرار داشت اما برای پیشبرد آن هر کدام راه کارهای خاص خود را داشتند . و لذا اختلافات
بسیار حاد گردید .
خامنه ای وعده داده بود وقتی که به قله رسیدیم کلیه اختلافات و منازعات داخلی حل خواهد شد ؛ اما تحقق
دستیابی به قله دائما به تعویق می افتاد و لذا جامعه ایرانی آماده اعتراضات اجتماعی گسترده گردید که در مناطقی
از جمله اصفهان و اعتصابات کارگری شدت و پتانسیل خود را نشان می دهد .
آلترناتیو جمهوری اسلامی
فروپاشی نظام اقتصادی اجتماعی حاکم کنونی ؛ بجهت فقدان یک آلترناتیو گسترده و عمومی ملی با رویکرد –
سرمایه داری و یا آلترناتیو کارگری با رویکرد سوسیالیستی ؛ سیکل ” هرج و مرج استبداد” در گستره –
تاریخی ایران تکرار خواهد کرد . بخصوص در 021 سال اخیر و پس از هرج و مرج در دوران افول مشروطه ؛
سرمایه داری جهانی نیاز به ایرانی یکپارچه برای مقاومت در برابر ورود سوسیالیسم از خطه شمالی و در برابر
اتحاد شوروی داشت و لذا با تجهیز پهلوی اول اقدام به یکپارچه سازی جامعه ایرانی نمود ؛ اما در دوران کنونی
چنین یکپارچه گی دیگر اولویت نداشته ؛ بلکه تجزیه قهری آن ؛ و تشکیل خاورمیانه بزرگ تأمین کننده منافع
سرمایه داری جهانی است .
پاشنه آشیل و گلوگاه رشد و توسعه اقتصادی اجتماعی ایران با رویکرد سوسیالیستی ؛ فقدان آلترتاتیو با چشم –
انداز ؛ اهداف ؛ برنامه و راهبردها ؛ سازماندهی و سبک کار روشن و علمی کارگری است . آلترناتیوی که با رهبری
و رویکرد خود می بایست به توسعه و گسترش ابزار تولید ؛ حذف نابرابری های منطقه ای جغرافیایی ؛ حذف –
کلیه تبعیضات قومی ؛ حقوقی؛ جنسی و طبقاتی بپردازد . تشکیل و ایجاد چنین آلترناتیوی که از نقد اقتصادی –
اجتماعی جامعه کنونی ایران و از بطن جامعه و شرایط اقتصادی اجتماعی موجود برآمده باشد و در کلیه عرصه –
های آرمانی ایدئولوژیک تا سازماندهی و سبک کار را موزون و مدون نماید و هنوز این امر محقق نشده و وجود –
ندارد . این آلترناتیو در شرایط بعد باید بتواند در کلیه شبکه های اجتماعی بخصوص کارگران ؛ معلمان ؛ پرستاران
و اقشار پایین شهر و روستا را در گسترش یافته و به یک برنامه حاضر و آماده تبدیل شود . چنین آلترناتیوی
بجهت گسترده گی طبقه متوسط و اقشار پایین بورژوازی در ایران ؛ باید بتواند آنها را حول برنامه اجتماعی و
سوسیالیستی بخود جلب کند و آنها را متقاعد نماید که در نظام سرمایه داری بزرگ و انحصاری و حاکمیت عقب
مانده بورژوازی جهانی جایی برای زندگی ندارند و می توانند در چارچوب نظام کارگری به سطح انسانی منطقی –
و به سطحی از حقوق خود دست یابند .
طبقه کارگر صنعتی در ایران بجهات متعددی ؛ بسیار محدود شده و با اعمال سیاست های نئولیبرالی بشدت شقه –
شقه و پراکنده شده است . بعنوان مثال در بخش صنعت نفت کلیه بخش های اساسی پشتیبانی به پیمانکاران سپرده
شده و در بخش مستقیم تولید نفت ؛ سطح حقوق و تأمین اجتماعی کارگران در حدی قرار گرفته ؛ که کارگران
تولیدی نفت ؛ انگیزه و گرایش به ایجاد تشکل های مستقل کارگری ندارند . از طرف دیگر طبقه خرده بورژوا و
متوسط در ایران بسیار گسترده است و جنبش سال 88 تغییر در سرنوشت انتخابات کنونی در دست این اقشار
اجتماعی است . اینان متحد طبقه کارگر نیستند و ایدئولوژی و آرمان آنها در اتحاد با طبقات بالاتر قرار دارد . اما
کارگران باید بتوانند با طرح یک نظام اقتصادی اجتماعی گرایش بخش های پایینی را بخود جلب کند . از بعد –
نظری و تئوریک ؛ به عینه ثابت شده که طرح و اجرای رویکرد سوسیالیستی در عرصه اقتصاد ؛ منطق و روش
های خاص خود را دارد و به استثنای طرح های کلان در اقتصاد از جمله ملی کردن زمین و صنایع بزرگ که در
شرایط اجتماعی و سیاسی اثر گذارند ؛ در بخش متوسط به پایین صنعت نمی توان با رویکرد ملی کردن ؛ ابزار
تولید را گسترش و سازماندهی با کارآرایی لازم ؛ نیازهای اجتماعی را پاسخ داد . و با امکان افت کاهش سطح
تولید و بالنتیجه کاهش کالاهای مورد نیاز ؛ جامعه دچار بحران می گردد . بعبارتی دیگر فقر بعدالت توزیع خواهد
شد در سطوح متوسط به پایین اقتصاد برای اجتماعی کردن ابزار تولید ؛ می بایست از روش های اقتصادی
و نه سیاسی استفاده شود و در اثر رشد کل اقتصاد با برنامه ریزی مرکزی و بخصوص بخش های تعونی ؛ – –
باید بتوان اقتصاد را بمرور و همزمان با رشد و گسترش ابزار تولید و گسترش آگاهی ها و درک طبقاتی و
تاریخی کارگران و توده های متحد آن ؛ به کار آزادنه انسان دست یافت و ؛ بطوریکه شرط آزادی هر فرد آزادی
همگان. و شرط آزادی همگان آزادی فرد قرار گیرد . طول مدت این سیاست ها و روش های اجرایی آن بستگی به
سطح رشد یافته گی اقتصادی اجتماعی هر جامعه دارد . –
بسیاری از مدعیان انقلاب سوسیالیستی در ایران در داخل و خارج فقط با طرح اینکه نظام سرمایه داری باعث – –
و عامل تمامی بدبختی ها ؛ بیکاری ؛ تورم ؛ فساد و … است می خواهند کارگران و مردم را به رویکرد
سوسیالیستی سوق دهند در حالیکه با این گفته ها هیچکس جذب نخواهد شد . توده های مردم ؛ کره شمالی و
جنوبی و یا بالاتر از آن آلمان و روسیه را با هم مقایسه می کنند اثبات ادعای ناکارآمدی نظام سرمایه داری تنها
با سازماندهی یک نظام سوسیالیستی واقعی و با کارآمدی و توانمندتر از نظام سرمایه داری می توان اثبات کرد .
در مقطع کنونی نیز تنها با ایجاد تشکل های مستقل کارگری و مردمی در شبکه های اجتماعی آنان و بهبود شرایط
اجتماعی آنان می توان گرایش به سوسیالیسم را در بین کارگران و مردم زحمتکش رشد و گسترش داد .
بسیاری از پیشروان و مبارزان پس از کلی تلاش و زحمت و استدلال که صحیح هم هست به این نتیجه می – –
رسند که مصائب و معضلات ریشه ای در جمهوری اسلامی ؛ جز با سرنگونی آن امکانپذیر نیست . و انتظار دارند
مردم در جهت این نتیجه گیری خود سازمان یابی شده و حکومت را سرنگون کنند . باید اضافه نمود که این کشف
پیشروان ؛ تنها آماده گی برای برداشتن اولین گام برای یک راهپیمایی تاریخی است همانند قرار گرفتن در پایین
ترین سطح دامنه قله ای به عظمت بلند ترین قله جهان است . ضرورت نابودی این نظام ؛ در لابلای میلیون ها
مناسبات اقتصادی حقوقی قضایی و اجتماعی آن کاملا عیان و قابل شهود است و مردم آنرا با پوست و – –
گوشت خود لمس می کنند ؛ چیزی که تعیین کننده است اقدام و تدارک عملی برای تحول است .
با توجه به عملکرد جناح نظامی امنیتی در حاکمیت و نبود آلترناتیو حاضر و آماده و چشم انداز فروپاشی –
جامعه ایران بخش هایی از مردم که کمتر از پنجاه در صد برآورد می شوند اجبارا به جناح الیگارشی و معقول تر
سرمایه داری حاکم رأی دادند . در حالیکه عده کثیری از رأی دهنده گان از این کار خود شرم داشته و خجل بودند
و خود می دانستند که از روی استیصال این کار را می کنند . بخش هایی قبل از رأی دادن استدلال می کردند که
اگر رأی ندهیم با خطر سقوط جامعه و فروپاشی مواجه هستیم .
باید واقعا انصاف داد که مسئولیت اصلی در ضعف و استیصال و روی آوردن مردم در دادن رأی به جناح
تجاری مالی بر دوش چه کسی است ؟ توده ها یا پیشروان ؟ آیا پیشروان جنبش های کارگری آلترناتیو –
اجتماعی سیاسی حاضر و آماده ای مطرح و مردم را حول آن سازماندهی کرده اند ؟ و یا اینکه از کارگران و –
توده های مردم بخواهیم ما نظریه اش را می دهیم اجرا با خودتان . در مورد میلیون ها نفراز کارگران و
زحمتکشان ؛ که رأی ندادند چه راهکار و برنامه ای برای جذب و سازماندهی و تمرکز قدرت آنان وجود دارد ؟
بخشی از پیشروان کارگری ! در طرح نظریه ها خود در اثبات این که شورا خوبست و نه سندیکا و یا بالعکس ؛
باصطلاح سوزنشان گیر کرده است در حالیکه اگر این اساتید والامقام دست به ایجاد شوراها و یا تشکل مستقل
مورد نظرشان بزنند ؛ والله کسی ممانعت نمی کند و شوراهای متشکل آنان را بهم نخواهد زد ؛ فقط بفرمایند عمل
کنند اما این نظریه پردازان ؟ صرفا حرفش را می زنند و از انجام هر اقدامی عجز نشان می دهند .
مارکس در مورد مجلس بورژوازی دوره لوئی برومر می گوید این بورزوازی نه می تواند جلو برود و نه می
تواند پس بنشیند نه می تواند بمیرد ؛ نه می تواند زندگی کند . نه می تواند بجنگد و نه صلح کند و …. .
آنچه بعنوان معیار و شاخص می بایست ارزش گذاری گردد ؛ عمل اجتماعی برای تغییر توازن قوای طبقاتی است و
نظریات بدون پشتوانه عملی ؛ تنها برای پر کردن ساعات تفریح مناسب است .
البته طبقه متوسط و بورزوازی ؛ دولتی ) حزب توده و …( بورژوازی خارج از حاکمیت و اصلاح طلبان داخلی و
خارجی گزینه رأی و حضور در پای صندوق ها را بعنوان تنها راه مبارزه حضور کارگران و مردم بستوه آمده
ترویج می کنند . بی شک حساب این بخش های ضد مردمی و ضد کارگری ؛ با مردمی که از روی استیصال عمل
می کنند جداست . این طبقات خود باعث و عامل بوجود آمدن چنین شرایط جهنمی در عرصه اقتصادی اجتماعی –
هستند و در قبال تحقق وضع موجود می بایست پاسخگو باشند . همچنانکه سران این حاکمیت از جمله جناح
رفسنجانی می بایست پاسخگوی شرایط کنونی باشد و در یک دادگاه انسانی محاکمه شوند . این سرنوشت محتوم
آنان است و تغییرات صحنه های نمایش اصل موضوع را به فراموشی نخواهد سپرد .
راهکار پیگیری مطالبات کارگران این است که در شرایطی که جناح جدید حاکم مدعی است که رویکردش امنیتی –
پلیسی نیست و به مطالبات کارگران و مردم زحمتکش توجه می نماید ؛ کارگران و توده های زحمتکش در تمامی
بخش های تولیدی و خدماتی ؛ در ضمن گسترش و تحکیم سازماندهی و تشکل های مستقل خود به طرح مطالبات
پایه ای خود بپردازند و بهیچ وجه از مطالبات خود کوتاه نیامده و تحقق آنرا از امروز به فردا موکول نکنند . توان
و قدرت واقعی از درون تشکل های مستقل و گسترده بوجود می آید ؛ و لذا ملاک پیشرفت و موفقیت نه فقط در
کسب میزان افزایش دریافتی ها که با افزایش حجم نقدینگی و تورم دود می شود بلکه میزان گسترده گی و – –
سراسری تشکیلات مستقل کارگری است ؛ هر چند گسترش تشکیلات سراسری و قدرت آن هم ؛ به دستاوردهای
عینی و ملموس در حقوق و مزایای کارگران نیز وابسته است
– اکبر رستمیان 22 خرداد 22
نهاد روحانیت که نماینده زمینداران بزرگ و سرمایه تجاری است در گسترش دیوانسالاری سلطنت و نوسازی از
بالای جامعه ایرانی ؛ نقش کمتر وحاشیه ای می بایست ایفا نماید و لذا دنباله و ضمیمه دیوانسالاری پهلوی گردید ؛
امری که با عکس العمل بخشی از روحانیت بعنوان یک نهاد اجتماعی مواجه و اسلام سیاسی به یک بدیل سلطنت
تبدیل گردید . در دوران جنگ سرد و رشد جنبش های ملی و سوسیالیستی بدیل روحانیت جایی نداشت اما پس از
افول جنبش های ملی و سوسیالیستی و شکست این آلترناتیو ها روحانیت بعنوان یک ابزار سرکوب جنبش های
مترقی به جلو صحنه وارد شد و جنبش ها و انقلاب های اسلامی در پاکستان ؛ افغانستان و ایران در برنامه نظام
سرمایه داری قرار گرفت .
انقلاب 75 با نیروی متحد کارگران در یک جنبش سراسری و با اتحاد خرده بورژوازی بثمر رسید ؛ اما در همان
حال که کارگران مشغول ارزیابی شرایط جدید بودند ؛ بورژوازی زمیندار بهمراه سرمایه داری تجاری توانست
بخش های اصلی خرده بورژوازی ؛ دهقانان و بخش هایی از کارگران را که هنوز بند نافشان از روستا نبریده بود
و به توهمات مذهبی و عقب مانده اسیر بودند را سازماندهی کرده و سازمان های سرکوب جدیدی را به سیستم
های سرکوب قدیم که بخش هایی از آن دچار ضربات اساسی شده بودند ضمیمه کند . بخش هایی از نظام سرکوب
قدیم از جمله اداره چهارم ساواک و اطلاعت ارتش و شهربانی که صدمه ندیده بودند دست در دست سیستم های
سرکوب جدید اعم از کمیته ؛ سپاه و اطلاعات اقدام به سرکوب و حذف نماینده گان سیاسی بورژوازی صنعتی )
جبهه ملی( ؛ تا سازمان ها و تشکل های چپ ؛ سوسیالیستی و کارگری کردند .
در دوران پهلوی نظام زمینداری ؛ سرمایه داری تجاری و مالی و هر جلوه ای از منابع و امکانات دوران قبل ؛
درفش و رنگ سرمایه جدید بخود گرفته و در چارچوب این نظام تولید و بازتولید گردید ؛ هر چند ویژگی های
خود ؛ یعنی دستیابی به سود های سریع ؛ رانت و بهره مالکانه را با خود داشت .
دهقانان نیز در اواخر دوران پهلوی و در تداوم آن جمهوری اسلامی ؛ کلیه ویژگی های طبقه دهقان در نظام ماقبل
سرمایه داری را ازدست داده و وارد مناسبات و بازار پولی سرمایه می باشند . دهقانان نه تنها تولید خود بسنده
ندارند و تبادل پولی جای تبادل کالایی را گرفته است بلکه ضمیمه شهر و مناسبات مالی و پولی شهری شدند و
لذا نمی توان بعنوان یک طبقه دهقان با منافع تاریخی جدا از طبقه سرمایه دار و یا طبقه کارگر و لایه های میانی
آنها دیده شوند .
روستا دقیقا مانند شهرها به طبقات مختلف بورژوای زمیندار و ملاک ؛ خرده بورژوار و کارگر لایه بندی می شوند
و با توجه به امر فوق اکثریت عظیم روستا ها را خرده بورژواها تشکیل می دهند که دارای ابزار تولیدی ) زمین و
ابزار تولید ( متعلق بخود بوده و کالای خود را در مناسبات پولی و مالی بفروش رسانده و باز تولید می کنند .
بخش کوچکی از آنان دارای زمین های بزرگی بوده و با استفاده از نیروی کارگران روزمزد محصولات خود را
تولید می کنند و جزو سرمایه داران ملاک قرار می گیرند و بخش هایی هم که به تناسب با خرده بورژوازی در
اقلیت هستند از طریق فروش نیروی کار ارتزاق کرده و لذا کارگرند و بجهت کمبود و فقدان نیروی کار آزاد لازم ؛
عمدتا از کارگران افغانی استفاده می شود .
با توجه به اینکه اکثریت اهالی روستا ها را خرده بورژوازی تشکیل می دهد و خرده بورژوازی شهری نیز اکثریت
عظیم توده های اهالی را تشکیل می دهند می توان دریافت که علت مانده گاری جمهوری اسلامی با گسترده شدن
هر چه بیشتر خرده بورژوازی رابطه مستقیم دارد . لایه های گسترده ای که با تداوم حاکمیت این نظام به اندازه
کافی به سقوط و ابتذال اخلاقی کشانده شده و پایه های حاکمیت را تشکیل می دهند .
جناح های مختلف جمهوری اسلامی از لایه های سنتی تر و اصول گرایان ) خمینی مصباح یزدی ؛ جنتی و …(
بعنوان بورژوازی ملاک و زمیندار شکل گرفته است . لایه میانی امثال مؤتلفه و اصول گرایان میانه رو نماینده گان
بورزوازی تجاری که منافعشان عمدتا با وارادت و سرمایه داری جهانی گره خورده و به سرمایه های افسانه ای
دست یافته اند . جناح چپ اصلی آن که از سرمایه مالی و بانکی ؛ تا نماینده بورژوازی مدرن و تا حدودی صنعتی
را نماینده گی می کنند . بخش مدرن و صنعتی در جنبش 88 ضربات سختی متحمل شد و چپ فعلی و موجود ؛
نماینده سرمایه مالی و بانکی است .
قدرت اصلی و در رأس نظام در دست همان بورژوازی ملاک و زمیندار متمرکز بوده و بخش هایی اجرایی و
عملیاتی آن در بدنه دولت و قوه مجریه که بحسب ضروریات انکشاف سرمایه داری در کلیه جهات و بنفع کلیه
جناح های بورژوزای حرکت می کنند و لذا با منافع جناح اصلی حاکم که نماینده بورزازی ملاک ؛ زمیندار و تجاری
است فاصله گرفته و مجبور به پیاده شدن در ایستگاههای مختلف از قطار این نظام می شوند .
از بازرگان اولین نخست وزیر که پهلو به پهلوی بورژوزای مدرن می سایید تا بنی صدر که پس از ریاست
جمهوری و بنا به ضرورت تضمین منافع کلیه طبقات و اهالی از دست بوسی خمینی تا ضدیت با وی را طی کرد
این روند ادادمه یافته است . لازم بذکر است که سرکوب طبقه کارگر امر ثابت و مورد توافق کلیه جناح هاست .
دولت و بخش قوه مجریه برای حفظ همین نظام مجبور به زاویه گرفتن از انحصاری بودن منافع بورژوازی زمیندار
و ملاک شروع و به درگیری و ضدیت با این طبقه منجر می شود . دولت های هر چند از یک جناح خاصی برگزیده
شوند اما برای حفظ خود نمی توانند در جامعه موجود فعلی تنها حامی و حافظ منافع همان لایه و جناح خاص
بورزوازی باشند و مجبور به تأمین منافع کلیت بورژای هستند و لذا مورد غضب جناحی که آنرا در رآس قوه
مجریه قرار داده می گیرند .
هاشمی رفسنجانی در دور اول و دوم ریاست جمهوری خود شروع به زاویه گرفتن با بورژوازی زمیندار و ملاک
که خود از همانجا برخاسته بود ؛ نمود و به هر چه پیوند خوردن با سرمایه جهانی از یکطرف و رشد طبقه متوسط
از طرف دیگر گرایش پیدا کرد . بورژوازی مدرن و طبقه متوسط با رشد و گسترش خود سهم سیاسی خود در
قدرت را می طلبد ؛ امری که با ولایت مطلقه فقیه که بیانگر حاکمیت انحصاری بورژوازی ملاک است جور در نمی
آید . طبقه متوسط همچنین فرهنگ و سلایق جهانی و منطقه ای خود را دارد ؛ که معلول رشد طبقه متوسط و
بورژوازی است و لذا تحمل نمی شود ؛ بعبارتی دیگر رفسنجانی از یکطرف بورژوازی مدرن و طبقه متوسط را
رشد می داد و از طرف دیگر خود مجبور بود با نتایج و پیامدهای اجرای سیاست های خودش که گسترش فرهنگ
بورژوزای مدرن ؛ و مطالبات سیاسی آن بود به مبارزه برخیزد .
تضاد منافع بورژوازی منافع ملاک و زمیندار و لایه های عقب مانده تر بورژوازی تجاری با رشد طبقه متوسط و
بورژوازی مدرن پایه اصلی تضادها و اختلافات لاینحل تا کنونی حاکمیت در رآس جمهوری اسلامی است . روندی
که با حذف هر بخشی بجهت روند تحولات اجتماعی و اقتصادی هرگز متوقف نخواهد شد .
اختلاف سید خندان و مطیع حلقه بگوش ) خاتمی ( با نظام حاکم هم از همین مجرای سرچشمه می گیرد که بجهت
ویژگی های شرمگین خاتمی کمتر مجال بروز ظاهری و عمومی بخود گرفت و اصطلاحا خاتمی نا کامی ها را به
درون خودش ریخت ؛ تا جایی که حامیان ولایت اهمیت و ارزش این ویژگی خاتمی برای رأس ولایت را ؛ کتمان
نمی کنند که همواره با یک تلفن از طرف بیت زمیندار و ملاک ) خامنه ای ( مسائل حل می گردید و به حکم حکومتی
نیاز نمی شد .
اما مسلم است که این نه نیات و ویزگی های شخصی افراد ؛ بلکه جهت گیری طبقاتیشان است که تعیین کننده
جایگاه آنها در نظام های اقتصادی اجتماعی است و لذا خاتمی با لحاظ تمامی سهل الحلقوم بودنش برای ولایت ؛ –
هرگز عنصر مناسبی برای تداوم مسیر این قطار نخواهد بود ؛ همچنانکه رفسنجانی بعنوان یک پایه بنیانگذار این
نظام هم اکنون بچهت زاویه داشتن منافع طبقاتیش که چتر گسترده تری از بورژوازی است نمی تواند همراه باشد –
احمدی نژاد که با برنامه حذف سوبسیدها از سفره و زندگی مردم و گسترده کردن مناسبات پولی و مالی و رونق
دادن به بورژوازی تجاری سرکار آمد اما به اندازه کافی خصایل خمینی و سران حکومت اسلامی و روحانیت را در
فریبکاری در تجربیاتش داشت که این تغییرات را با ظاهری پوپولیستی و عوام گرایانه بخورد مردم بدهد ؛ در
تداوم ریاستش به ضرورت حضور سرمایه داری انحصاری و نظامی در رأس حاکمیت برای تداوم این نظام رسید.
زیرا روحانیت بعنوان بورژوا ملاک و بورزوازی تجاری قادر به سازماندهی تولید و تحمیل فقر سیستماتیک به
توده ها نیست . باند احمدی نژاد برای برنامه عملی خود به تدوین تئوری مورد نیاز که از مکتب ایرانی نیز
سرچشمه می گیرد پرداخت . لازمه پیشبرد چنین سیاستی در عرصه اقتصادی و جامعه ؛ ایفای نقش تهاجمی در
سطح منطقه و جهان هر چند در محدوده گفتار و یاوه گویی است . در دوران او سپاه و نیروهای نظامی – –
توانستند بخش های وسیعی از سیاست در قالب مجلس و قوه مقننه را اشغال کرده ؛ بسیاری از استانداری ها ؛
فرمانداری ها و و زارتخانه ها را تصاحب کنند؛ در حالیکه مواضع اقتصادی را از قبل در اختیار خود گرفته بودند ؛
گسترش دادند . احمدی نژاد آماده ایفای کودتا ی نهایی گردید ؛ امری که با تقابل بورژوازی ملاک و زمیندار و در
رآس آن روحانیت مواجه شد و نیروهای نظامی نیز بجهت اطمینان به جایگاه خود و اینکه دست بالا را در تحولات
بعدی دارند ؛ از حرکت زودرس برای کسب کامل قدرت خودداری نمود و از همراهی با احمدی نژاد باز ماند ؛ کسی
که در مدت حاکمیش بر قوه مجریه بالاترین خدمات را به سپاه و نیروهای نظامی نموده بود ؛ این اتفاقات نشان داد
که حفظ منافع طبقاتی بالاتر و برتر از هر گونه پیوند دوستی و خویشی است و حرف اول را منافع طبقاتی می زند
و لذا احمدی نزاد در توری گیر افتاد که برای حذف نماینده گان طبقات حاکم اعم از بورژوازی ملاک و تجاری
ساخته بود .
همچنانچه سرمایه داری جهانی از بحران های اقتصادی اجتماعیش رهایی ندارد و روز بروز در تنگناهای –
بیشتری فرو می رود جمهوری اسلامی نیز در این مسیر حرکت می کند ؛ بخصوص آن که بجهت ساختار پوسیده
و مندرس تر جناح های حاکم ؛ بیشتر در منجلاب و چرخه بحران ها فرو خواهد رفت ؛ بحران های اقتصادی ؛ تورم
و فاصله طبقاتی افزوده خواهد شد ؛ چرخه تولید و مصرف هر چه بیشتر فرسوده شده و به حداقل ته مانده نان
مانده در سفره مردم یورش بیشتری و برنامه سرکوب سیستماتیک و گسترده تر در برنامه قرار می گیرد .
این قطار از ابتدای حاکمیت این رژیم راه افتاده ؛ تضادها و تناقضات درونی آن هر چه بیشتر و گسترده تر شده و
تعمیق بیشتری می یابد ؛ سرعت پیچیدگی تضادها افزوده شده و نمایشات مسخره انتخاباتی آن نه قرار است
راهی برای حل این تضادها باز کند و نه می تواند و قادر است مسیری بگشاید ؛ هنر تنها و تنها در پیدا کردن یک
فرد شعبده باز است که با رفتار تصنعی و مسخره خود در صحنه نمایش و با لبخندی نمایشی و با ابزار جادو و
جنبل خود ؛ بتواند بیشتر مردم ر ا سرگرم کرده و زمان بیشتر بخرد تا شاید معالات جهانی بهم خورده و راهی هم
برای تداوم هستی این حکومت پیدا شود .
اساسا” نظام جمهوری اسلامی در تولد خود مرده بدنیا آمده بود ؛ زیرا بر قیام برآمده مردمی برای برانداختن یک
نظام طبقاتی دیوانسالار و مرتجع پهلوی پای گذاشت ؛ غافل از آنکه این قیام مرگ خود وی را هم رقم می زند . –
امری که هم دهه ها است اتفاق افتاده است بدین مفهوم که آلترناتیو چند هزار ساله حکومت دینی ؛ با تکیه به
طبقات کهن یکجا محو و نابود شد و برای تداوم ننگین چند دهساله اش ؛ تنها بزور شعبده و سرکوب خونین بر
جای ماند . در تمام عمرش با تضادهای علاج ناپذیر بسر بده و هر لحظه برایش حکم مرگ و زندگی داشته است و
هیچ راهکار دراز مدتی در برنامه ندارد .
اما با هر چه بیشتر ماندنش بوی تعفنش هر چه بیشتر گسترده می شود و با حرکت بسمت مرگ خود متأسفانه می
تواند جامعه را هم بسمت نیستی ببرد ؛ بعبارتی جامعه را بعنوان گروگان هستی خودش گرفته است ؛ مگر آنکه
طبقه کارگر و همپیمانان وی و نیروهای مترقی و پیشتاز جامعه از خود بیرون آمده با برداشتن این نعش
آلترناتیوی پیشرو ؛ اقتصادی اجتماعی برای فردای این سرزمین ایجاد نمایند . –
اکبر رستمیان خرداد 29