http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/06/blog-post_391.html#more
دنیای کودکان کار
عبداله وطنخواه
کانون مدافعان حقوق کارگر – نوشتن در بارهی کودکان کار، با آنکه خود زمانی به دنیای آنان تعلق داشتهای، بسیار سخت است، زیرا وقتی بزرگ میشوی، دیگر به دنیای کودکان تعلق نداری و تنها به خاطر آنکه به دنیای کار تعلق دارند و تو نیز هنوز از راه کار کردن امرار معاش میکنی، میتوانی با آنان در سرنوشت سهیم باشی و به آنان تعلق خاطر داشته باشی و در چهره های سوختهشان و دستهای کوچک ورزیده شان همرزمان مشترکی را ببینی و آرزومند دانایی بیشتر و رهایی زودترشان شوی. دوران عضویت من در دنیای کودکان کار، به رغم همهی زشتیها و پلشتیها و پینههای زودرسی که بر دست و دل نشاند، دورانی بهتر از دوران کنونی ِکودکان کار بود. شاید در نگاه اول این حکم غلط جلوه کند، اما ابتدا حرفم را بخوانید و بدانید و سپس به نقد و چالشم کشید که: از دنیای کودکان کار دور افتادهام و درکی ابتر و ناقص را هنوز یدک میکشم و… من اما هراسم از این است که بیوگرافینویسی کنم .
در آغاز فراموش نکنیم روابط شیوهی تولید سرمایه داری، هنوز که هنوز است، به رغم شیوهی مسلط بودنش، به طور تام و تمام در ایران مستقر نیست؛ یعنی مناسبات و روابط ناب و ویژهی شیوهی تولید سرمایهداری که بایدهایی را یدک میکشد، در کشورمان حاکم نیست. البته این ادعا بحث خاص و مشخص خود را در جای خود میطلبد. گرچه برای من در مقایسهی شرایط زیستی کودکان کار سه یا چهار دههی پیش با اکنون، نمود مادی خود را به خوبی نشان داده است.
من عضویتم را در دنیای کودکان کار در ده سالگی و در مغازهی میوه و سبزی فروشیای که پدر پس از اخراج از شرکت سرشت و بیسرانجامیاش در کفش وطن، با اجاره راه انداخته بود. ابتدا در سه ماه تعطیلی تابستان و سپس بهطور نیمه وقت آغاز کردم و رابطهی سببیام، هیچگاه نتوانست مانع از بروز خشونت لفظی شود. چنانکه هنوز برخی از سرخوردگیهای نهادینه شده در درون خویش را یدک کشی از آن دوران میدانم. اولین تفاوت آن دوران این بود که ما به خواست و تمایل خود و نیز به سبب نیاز مالی وارد بازار کار میشدیم و عمدتا در نزد اقوام و آشنایان و با نظارت بزرگان کار میکردیم. دوم برداشت خاصی از واژهی ” کودکان کار” با بارمعنایی امروزین شاید تنها در بین خواص ِجوینده و کنشگر روابط موجود اجتماعی، موجودیت داشت. سوم از نگاه عام اجتماعی ما کودکانی مسئولیتپذیر و کوشا بودیم و مورد احترام، چهارم حضور باندهای بزهکاری فراگیر و عمومی و گریزناپذیر نبود. پنجم با قبول اینکه جمعیت کشور بیش از دو برابر شده، اما به جهت تعمیق بیشتر و گستردهتر تضاد طبقاتی در حال حاضر، آمار آسیبهای اجتماعی و آسیبدیدگان اجتماعی به جای بیش از دو برابر، چند ده برابر شده و عنوان کودکان کار تداعیگر، اجتماعی از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، کودک طلاق، عضو اجباری باندهای بزهکاری و غیره است و حامل باری منفی و ضد اجتماعی. باید قبل از هر چیزی با این اصل که اینان همه کودکند، “کودکان کار” را از بار منفی تحمیل شده بر آن خالی کرد تا هر چه بیشتر عمق جنایت ِسودطلبانه و سیریناپذیری سرمایه، مشخصتر و علنیتر عیان شده و شرمساری ناشی از وجود این پدیده به عامل اصلی و اساسی آن، “نظام سرمایهداری” برگشته و این سیستم موجود ملامت و شماتت شود.
آن زمان ما نیاز داشتیم یاد بگیریم که دستمان به جیب خودمان برود و نانآور بودن پدر را لمس کنیم و شریک زندگی خانوادگی باشیم و به خواستههای کوچک و کودکانهمان جامهی عمل بپوشانیم. توپی کوچک برای هفت سنگ، طوقهی کهنهی دوچرخهای و تکه سیم مفتولی برای راندن و پز دادن هنگام عبور از مانع، کوزه یا گلدان شکستهای برای “لیس پس لیس”*، گچ یا ذغالی برای دوزبازی* ، چوبی و آجری برای الک دولک*، مجالی برای گرگم به هوا، ریالی برای کرایه دوچرخه یا چرخ و فلک سواری یا بامیه ای خاک خورده را رندانه برای تصاحب بیشتر و بیشتر خوردن، سر فالی برداشتن و اسکیمویی* را در هوای داغ تابستان لیسیدن و لذت بردن یا تلاش برای هرچه زودتر خواندن کتاب داستان کرایهای، قبل از آن که تمام دو ریال پول هفتگی را فدای آن کنیم. آری پدر آن زمان کم یا زیاد چیزی بر سفره مینهاد و همگی ارتزاق میکردیم، بی آنکه بدانیم اسیران گرسنگی پنهان و سوء هاضمه هستیم.
امروز برای درک کودکان کار، باید قبل از هرچیز به تفاوت اول برگشت، آنجا که گفتم: ما به خواست و تمایل خود و به سبب نیاز کار میکردیم. شرایط اقتصادی و اجتماعی امروز جایی برای خواست و تمایل نگذاشته و اجبارا کودک کار برای رفع نیازهای اولیه ناچار باید تن به کار دهد.
کودکان کار برخاسته از بستر ناهنجاریهای اجتماعی، بیهیچ چون و چرایی اسیر گرسنگی، بیسوادی و بد یا بیسرپرستی در اجتماعی پر تضاداند. اکنون نمادهای توسعهی شهری دیگر تنها به شمال شهر تعلق ندارد و ساخت فرهنگسرا و پارک و بوستان و تفرجگاه در جنوب شهر و بزرگراههای متصل به هم در دور تا دور شهر، ظاهرا تفاوت شمال و جنوب را منتفی کرده، اما سرمایهی رانتخوار و دلال تجاری سفرهای گسترانده، روابط اجتماعی تغییر یافته و عمق تضادهای طبقاتی که خواسته و ناخواسته چون هوا در مقابل دیدگانت ایستاده و بدون نیاز به درکی طبقاتی خارگونه بر چشمانت مینشیند، در این سفره جلوهگری میکند. نیاز سرمایه به بازار مصرف و سرمایهگذاری در تکنولوژی مصرفی اینک به طور ریشهای بازیها و سرگرمیهای کودکانه را دگرگون کرده و همهی اسباب و ابزار ساده و طبیعی بازی و سرگرمی دیروزین کودکان، از دور خارج شده است. از بازیهای دستهجمعی: یه قل دوقل ، الک دولک ، گرگم به هوا ، گل یا پوچ و یا ….. خبری نیست و همین غیبت به ظاهر بیارزش بازیهای دستهجمعی خود حدیث مفصلی از شیوهی تولید سرمایه داریست، یعنی پرورش انسان های منفرد و جدا از هم و مصرفکننده.
کودکان کار نیروهای محروم گذاشته شده از آموزش و تحصیل و بازیاند که به جای کودکی کردن، به خاطر کودکی و بیتجربگی و خام بودن داناییشان، دستان کوچک و ورزیدهشان زودتر از هنگام، توسط سودجویان دیده شده است. کودک کار نمیداند ثمرهی بازتولید پدر در نظام سرمایهداری است، نظامی که همیشه به انبوهی از کارگران بیکار{سپاه بیکاران} نیازمند است تا زنجیرهی اهرمهای فشارش را به طبقهی کارگر تکمیلتر کند. کودک کار تنها لقمهای را میبیند که برای سیرشدن به دست آورده و هنوز خبرش نیست که از پدر برای صاحب کارش سودآورتر است. کودک کار نمیداند موجودیتش ناشی از عدم اجرای قانون اساسی و قانون کار توسط حاکمان است. اگر اصولی که وظیفهی حکومت و حقوق ملت است، مثل اصل43 قانون اساسی و یا مادهی 41 قانون کارِ موجود، رعایت میشد چه بسا کودک کار هم میتوانست به جای کار، در کلاس درس بنشیند و درس بخواند و کودکی خود را بگذراند و بر سر سفره پدر سیر شود.
پدیدهی کودکان کار هر جا از استثناء خارج شده و به قاعده تبدیل میشود، نشان از سیریناپذیری و سودجویی افسار گسیختهی سرمایهی حاکم دارد. کودک کار نمیداند بر طبق قانون کار پدرش با 8 ساعت کار روزانه باید ازعهدهی مخارج خانواده 4 نفرشان برآید. او نمیداند اکنون پدر 10 الی 12 ساعت و حتی بیشتر کار میکند اما نمیتواند آهوی گریز پای امروزین نـــــــــــان را بر سفره حاضر کند.
کودکان کار بسیار زود با دستان کوچکشان رنج را لمس میکنند و میشناسند و نمیدانند هزاران چــــــــشـــم با نگرانی آنان را در این پروسهی وحشتناک دنبال میکنند تا مبادا اسیر چنگالهای پنهان باندهای مواد مخدر، دزدی، قاچاق، فحشا، قتل و دهها کورهراههای آسفالت شده در جامعهی سرمایهسالار بشوند. تا این کودکان پدر نشوند، درکی از این چشمان نگران نخواهند داشت.
کودکان کار خبر ندارند سرمایهسالاران با ارسال لایحهای به نام {استاد شاگردی} میخواهند به طور رسمی و قانونی بر شانههای نحیفشان سوار شوند و ممنوعیت کار کودک را زیر پا بگذارند که در مقاولهنامههای سازمان بینالمللی کار و قانون کار ایران تصریح شده است و با تصویب این لایحه دمار از روزگار کودک کار که هیچ، از پدرش{ نیروی کار} نیز در آورند تا نه از تاک نشان ماند و نه از… او نمیداند محدودیت ظاهری و فقط نوشته شدهی سنی ِکار کشیدن از کودکان برداشته میشود و با یک خط رضایتنامهی پدر یا مادرش که از روی اکراه، تمایل یا اجبار و حتی شاید با دست خط دیگری نوشته و گرفته میشود، دیگر استفاده از نیروی کارش، پس از شیرخوارگی و برخاستن از گهواره، قانونی و آزاد است و تازه تلخترین بخش این لایحهی ضدکارگری، الزام نداشتن کارفرماست به پرداخت همین حداقل ناکافی دستمــــــزد! چه به کودک کار چه به پدر 80 سالهی او که هردوشان ظاهرا” با رضایتنامهی کتبی و شفاهی پذیرای این فلاکت ناخواستهاند. کارفرمای کودک و پدر در این لایحه از بیمه کردن دست و پا گیر ِهر دو آزاد است و هیچ الزامی به پرداخت حداقل حقوق ندارد. پس چرا فریاد نزند:”زنده باد آزادی سرمایه، زنده باد دست نامریی بازار” و همهی کارگران مزاحم خود را اخراج نکند؟ و برای ســــــــــــــــود بیــــــــشــــــتـــــر شاگرد استخدام نکند؟ به کـــــــســـــی چه مربوط شاگرد امروزش کارگر دیروزش بــــــــــــــــــوده؟ ربط این قضیه به دولت چیست؟
کاش کودک کار میتوانست جنسیت خود را خودش انتخاب کند، زیرا تنها چیزی که در این لایحه بــــــرق بـــــــرق میزند و ارضاءکنندهی جامعهی مردسالار است، جنسیت کارفرماست. یعنی کارفرمای زن ظاهرا تنها مجاز به استفاده از کودکان یا کارگران مونث است و کارفرمای مرد مجاز به استفاده از کودکان یا کارگران مذکر! تو گویی این بند، راه ســــــــــواستفادههای کثیف را بیهیچ خلل و فرجــــــــــی بسته میدارد!
کودکان کار نمیدانند همین برق برق زدن، به معنای تبعیض در پرداخت دستـــــــمزد ناچیزیست که استـــــــاد به شـــــاگرد خواهد پرداخت و این تبعیض نیز بر طبق مقاولهنامههای سازمان بینالمللی کار آی ال او و نیز حتا قانون کار ایران ممنوع است و باید در مقابل کار ِبرابر، دستمزدِ برابر پرداخت شود. کودک کار بیخبر است که هر امتیازی را که پدرش بر اثر مبارزه به دست آورده بود، در سراسر جهان در حال از دست دادنش است. او نمیداند سرمایه سن بازنشستگی پدر را بالا برده و حضور خیابانی و اعتراض قانونی کارگران متشکل فرانسه و پرتغال و…. هم سودی نداده است. او نمیداند سرمایهی در همه جای مستقر، بودجههای بهداشتی را کسر کرده و در این جا نیز اگر بیمار شد، پدر باید در بیمارستانهای اختصاصی خودش، نیز فرانشیز پرداخت کند.
بیایید همهی این اخبار تلخ را از کودکان کار پنهان کنیم تا اگر شد نفسی به کودکی بکشند.
با آرزوی آنکه کودکان تنها کودکی کنند و بازی !
• اسكيمو نام بستني كوچك يخي بود كه دوره گردهايي درون يخدان هاي چرخدار در محلات مي فروختند
• نام چند بازی قدیمی