کمونیست هفتگی میپرسد: بزرگترین درسی که از منصور حکمت، چه در مبارزه و چه از آثارش، آموختید کدام است؟

کمونیست هفتگی میپرسد:
بزرگترین درسی که از منصور حکمت، چه در مبارزه و چه از آثارش، آموختید کدام است؟
فاتح شیخ: سرفصل آنچه از منصور حکمت و مارکس و انگلس و لنین فراگرفته ام، حرکت از موقعیت مادی، اجتماعی، پراتیکی پیشروترین و آگاهترین گرایش درون پرولتاریا، حرکت از موقعیت کمونیسم انقلابی طبقه کارگر و خصلت پراتیکی و دخالتگر آن است. محکمترین تضمین برای ادامه متد و خط فکری منصور حکمت (و مارکس و انگلس و لنین) تلاش مداوم در پا فشردن بر این نقطه رجوع اجتماعی و این نقطه عزیمت طبقاتی و جنبشی است، نگریستن از این منظر به جهانی که در آن زندگی و فعالیت میکنیم٬ است. کسانی که در سه دهه اخیر ابتدا به منصور حکمت و “ایده”هایش “اقتدا” کردند و در مقاطع بعدی از آن فاصله گرفته و بعضا به موضع مخالفت و حتی کینه ورزی علیه آن افتادند، ابتدا موقعیت و نقطه عزیمتی خلاف آنچه منصور حکمت داشته است را اختیار کردند، قدم در راه دیگری گذاشتند، سپس منطبق با آن به “بازبینی” فکری دست زدند و مواضع دیگری در پیش گرفتند.
یکی دیگر از مهمترین فراگرفته هایم از منصور حکمت، تعهد به تحزب کمونیستی، ساختن و رهبری کردن حزب سیاسی کمونیستی قدرتمند و بانفوذی که علاوه بر تبلیغ و ترویج کمونیستی، حزب رهبر و سازمانده باشد، است. در نظر او (همچون مارکس و لنین) کمونیست بودن یعنی پراتیک و دخالتگر بودن، ماکزیمالیست بودن، آکتیویست و پراتیسین بودن، رهبر سیاسی بودن، روشن کردن هر پروژه تا آخرین حلقه های پراتیک و پیگیری اجرای آن با نیروی موجود اجتماعی و حزبی اهل آن و دست اندرکار آن است. اما بالاتر از همه اتکاء به حزب سیاسی مدعی قدرت در کل این پراتیک است.
جنبه مهم دیگر آموختن از منصور حکمت، مارکس را دست اول خواندن است. بنا به این توصیه او، مطالعه فشرده آثار مارکس به زبان انگلیسی را دست به کار شده ام و ادامه میدهم. در ده سال گذشته شخصا هر سال در معرفی یکی از مباحث منصور حکمت سخن گفته ام. به نظر من آثار منصور حکمت مثل آثار مارکس و لنین یک سیستم فکری منسجم و بهم پیوسته است. اما مشخصا از سه سمینار مبانی کمونیسم کارگری، اولی در مارس ١۹۸۹ و دومی و سومی در ژانویه و مه ٢٠٠٠، از “تفاوتهای ما” و از “بازخوانی کاپیتال” و “آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟” بیشترین تاثیر فکری را گرفته ام.
فعال هر جنبشی از رهبران فکری و سیاسی جنبش خود همانهایی را فرامیگیرد و به دست میگیرد که به درجه ای به آنها قانع و ملتزم باشد و بتواند در کاربست و پیشبردشان شرکت کند. “آموختن” البته تعبیر معتبری است اما پروسه ساکن و منفعلی نیست. پروسه فعال و خلاقی است. دستکم تا آنجا جدی و استوار است که فعالانه و خلاقانه است، آنجاکه فعال و خلاق نیست، میتواند با هر تغییری در مسیر دائما متغیر بالانس فکری انسان از اینور به آنور شود. یک جنبه مهم آموختن از منصور حکمت، نحوه آموختن فعال و خلاق او از مارکس و لنین است. او از مارکس و انگلس پیغمبرانی نمیسازد که مرتبا از آنها نقل قول کند بلکه متدشان، نقد عمیقشان به سرمایه داری را در شرایط امروز به کار میبندد. از نظر او کاربست هر تئوری در شرایط تغییریافته جدید، یک درافزوده به آن تئوری است. منصور حکمت کمونیست انقلابی و متفکر بزرگی بود که خود را همفکر مارکس و لنین میدانست نه موافق و پیرو آنها، در مورد خودش هم صراحتا همفکر میخواست نه موافق. او یک مارکسیست “ارتدکس” نبود. به همین خاطر هم منصور حکمت شد. مارکسیستهای شریف ارتدکسی که بر تکامل فکری مارکسیستی منصور حکمت در اوان جوانی او تاثیر گذاشتند (دیوید یافی و دیگران) هنوز هم در “سنگر” ارتدکسی خود مانده اند اما حاصل چند دهه مبارزه فکری شان در این سنگر، از تاثیرگذاری بر زندگی چند دوجین انسانهای محافل فکری دور و بر خودشان فراتر نرفته است. منصور حکمت با به کار بستن فعلانه و خلاقانه متد و نقد مارکس بر شرایط امروز به کمونیسم طبقه کارگر و به احیای مارکسیسم در جهان امروز خدمت بزرگی کرد. این بزرگترین درس منصور حکمت برای همفکران اوست.