روز کومهله، جعفر شفیعی و صدیق کمانگر راه را نشان میدهند
(۵)
پویا محمدی
رهبر جانباخته صدیق کمانگر میگوید:
«تبدیل کردن کمونیسم و حزب کمونیست ایران به یک جریان کارگری، این آن وظیفۀ بزرگ و تاریخیای است که امروز در مقابل ما و همۀ کارگران کمونیست و فعالین کمونیست درون جنبش کارگری قرار دارد. تنها با به سرانجام رساندن این وظیفۀ تاریخی است که میتوانیم دستاوردهای تاکنونیمان را حفظ کنیم. لازم است خطاب به کارگران کمونیست و آن رفقای کارگری که رسماً عضو حزب کمونیست ایران نیستند بگوییم: رفقا! این حزب، حزب شماست. مبارزۀ این حزب تاکنون از مبارزۀ شما جدا نبوده بعد از این هم باید همین طور باشد. صفوف این حزب باید پر از شما باشد. این حزب، حزب شماست، بیایید و این حزب را در اختیار بگیرید و فتحش کنید. تنها با فتح این حزب و با تقویت صفوف این حزب و با در اختیار گرفتن این حزب برای پیشبرد مبارزۀ امروز و فردایتان میتوانید با مصیبت و فلاکت سرمایهداری مبارزه کنید. تنها با حزبی این چنین میتوانید نظام ظالمانۀ سرمایهداری را ریشهکن کنید و پایههای حکومت سرخ کارگری را بر روی ویرانههای آن بنا نهید.رفقا! این حزب، حزب شماست فتحش کنید!
امروزه و در متن این همه پیشرفتها و تجارب اجتماعی در امر مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، جناح راست و ناسیونالیستی در رهبری کومهله نه تنها مرزبندیهای خود را با کارگری کردن کومهله و حزب کمونیست محکمتر نمودهاند، بلکه به بهانۀ اینکه حزب کمونیست ایران کارگری نشده است، پروژۀ تضعیف و انحلال آن را در دستور قرار دادهاند. راه «اجتماعی شدن» را نه در کارگری شدن، بلکه در پوپولیسم و مخدوش کردن مرزهای طبقاتی و همسویی با بورژوازی و خردهبورژوازی میجویند. با یک چنین رویکردی است که در مراسمهای روز کومهله، پرداختن به مسئلۀ ملی را به عنوان اولویتهای خود اعلام میکنند. کل نیروهای چپ و کمونیست ایران و از جمله حزب کمونیست را «پندارگرا» و «بیربط به طبقۀ کارگر» قلمداد میکنند. جمال بزرگپور جنبش چپ و کمونیستی ایران با آن همه جانفشانی و مبارزات خونین را تحقیر کرده و این نیروها را «چپ محجبه» نام نهاده است، وقتی هم از سوی جناح چپ و کمونیستی در این تشکیلات مورد نقد قرار گرفت، لفاظی خود را از «چپ محجبه» به «چپ پندارگرا و غیراجتماعی» تغییر داد. جمال بزرگپور میگوید:
«چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست میخواند از جملە حزب کمونیست ایران نیز (با تفاوتی بە دلیل وجود کومەلە) ، تماماً از طبقۀ کارگر ایران فاصله دارند، به زندگی و مبارزۀ روزمرۀ این طبقە بیربط هستند و نقشی در آن ندارند چون شناخت واقعی و عینی از آن ندارند. واقعیت این است که چپ موجود اصولاً نه سرمایهداری را میشناسد و نه کارگر و نە پیچیدگیهای مبارزۀ آنان با دشمنان طبقاتی خود را درک میکند. دور ماندن از جامعە و مسائل مربوط بە آن و پیچیدگیهای مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، چپ را اسیر دریافتهای کلیشەای و طبقەبندی شدە در ذهن خود کردە است کە در موارد بسیاری با پیچیدگیهای موجود خوانایی ندارد و یا بە عبارت دقیقتر این چپ از معنا کردن امروزی دریافتهای خود از کمونیسم ناتوان است.»
یا یک چنین بیانصافی سیاسی از سوی رهبران جناح راست است که خصوصاً کل اعتبار سیاسی و مبارزاتی کومهله و حزب کمونیست ایران زیر ضرب قرار میگیرد. چنین مواضع و سیاستهایی از اجزای پروژۀ شوم جدایی کومهله از حزب کمونیست ایران و به تبع آن جدایی کومهله از نیروهای چپ و کمونیستی در ایران، میباشد. قریب به ۴۰ سال است که کومهله به مثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران مشغول پراتیک کردن سیاستهای حزب کمونیست در کردستان است. به این اعتبار است که حزب کمونیست ایران اینچنین دارای پایگاه و نفوذ اجتماعی ویژهای در این بخش از جامعۀ ایران است. آن همه دستاوردهایی که امروزه جناح راست با فرصتطلبی به آن مباهات میکنند نتیجۀ مستقیم چنین پراتیکی بوده است.
ابراهیم علیزاده میگوید: نیروهای چپ و کمونیست در کردستان وجود خارجی ندارند، رفتن به دنبال آنها برای تشکیل قطب چپ، رفتن به دنبال نخودسیاه است.» حسن رحمانپناه در اشاره به طیف احزاب کمونیست کارگری میگوید: «از پشت به کومهله خنجر زدند، لیاقت این را ندارند که در صف اول همکاری با ما قرار داشته باشند.» وی در اشاره به سازمان راه کارگر هم آنها را فاقدِ لیاقت در صف همکاری نیروهای چپ و کمونیست دانسته و میگوید:« رفقای ما به نادرست امتیاز همکاری کردن با آنها را به آنان دادهاند.» و …. .
اگر صدیق کمانگر در فراخوان خود برای پیوستن و تقویت صفوف کومهله و حزب کمونیست ایران، به کارگری شدن کومهله و حزب کمونیست نه تنها به عنوان یک وظیفۀ عاجل بلکه به عنوان یک وظیفۀ تاریخی تأکید دارد و تنها راه حفظ دستاوردهای تاکنونی این جریان را در عمل به این وظیفه و به سرانجام رساندن آن میبیند، ابراهیم علیزاده برخلاف ایشان نه تنها پیرو خط کارگری شدن نیست، بلکه راه حفظ دستاوردهای کنونی و آن طور که خود میگوید «جوابگویی به نیازهای زمانه» «و برآوردنِ امید و آرزوی رفقای جانباختهمان» را در فراخواندن مخالفین حزب کمونیست ایران و طیفهای منشعب از کومهله میداند. ابراهیم علیزاده در این فراخوان خود که سال گذشته در جریان سخنرانی به مناسبت روز کومهله آن را اعلام و امسال نیز به همین مناسبت(اما در لابلای عباراتی دیگر) مجدداً بر آن تأکید نمود، میگوید:
«…. همۀ آنهایی که قبلاً در کومهله بودهاند، همۀ آنهایی که در این سالهای اخیر دلشان در گرو این آرمان افتاده است، همۀ آن کسانی، که خودشان را سوسیالیست میدانند؛ اینها چه جایی بهتر از کومهله و چه زمینه و جایی بهتر از کومهله هست، به هر شکلی از اشکال، همهشان عضو ما می شوند خیلی خوش آمدند، عضو ما نمیشوند در دوروبر ما باشند و به شکلی از اشکال و به اندازۀ توان خودشان این جریان را تقویت کنند، چونکه این، به اوضاع سیاسی کنونی ارتباط دارد، این کاری است فوری، حساس است، باید هر چه زودتر انجام شود اگر نه از روند رویدادها چنانچه عقب هم نیافتیم نمیتوانیم به طرزی که امید و آرزوی جانباختگانمان است جوابگوی نیازهای زمانۀ خودمان باشیم، حزب کمونیست ایران به هیچ شکل مانعی بر سر راه آنان نیست، اختلاف نظر سیاسی نمیتواند مانع باشد بر سر راه آن مسئله. هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر نمیتواند و نباید مانع باشد بر سر راه پیوستن سوسیالیستها و کمونیستهای کردستان به صفوف کومهله یا پیوستن مجدد و برگشتنشان به صفوف این سازمان.»
دو فراخوان: یکی کارگری و دیگری ناسیونالیستی، دو کومهله: یکی کارگری و دیگری ناسیونالیستی،… .
جناح راست و ناسیونالیستی در رهبری امروز کومهله با یک چنین سیاست «درهای باز» و فراخوان به طیف ناسیونالیست و بریده از کومهله و حزب کمونیست برای پیوستن به صفوف این تشکیلات است که نه در پی تقویت کمونیسم در این تشکیلات بلکه در پی خانهتکانی، تضعیف و به محاصره درآوردن هر چه بیشتر آن و سرانجام حذف آن است. هرچند که جناح راست سال گذشته اعلام کرد که فراخوانشان فوری است و حساس و بایستی هرچه زودتر انجام شود، اما پس از گذشت یک سال حتی یک نفر هم از آن طیف مورد نظر به فراخوان ابراهیم پاسخی نداده و به طور رسمی به «کومهله»ی او نپیوستند. در این باره، ابراهیم علیزاده در سخنان امسال خود گفت:
«…سال گذشته در همین باره فراخوانی صادر شد، طی یک سال گذشته هر چند به دلیل برخی مشکلات درونی(تشکیلاتی) این فراخوان هنوز به نتیجۀ مورد نظر خود نرسیده است، اما ما مطمئن هستیم که پاسخ لازم را خواهد گرفت. ما بر این جهتگیری هستیم و و تا رسیدن به نتیجۀ دلخواه خود بر آن پیگیریم.»
مشکلات تشکیلاتیای که ایشان بدان اشاره دارد چیزی جز حضور و مقاومت جناح چپ و کمونیستی در برابر پیشبرد پروژههای آنان نیست. عمق ناسالمی و بیاصالتی فراخوان جناح راست را در این میتوان دید که از یک سو با توطئهگری در پی حذف و تحمیل انشعاب به جناح چپ این تشکیلات هستند، از سوی دیگر جلوی دوربین تلویزیون ادعای تحکیم و تقویت صفوف تشکیلات را دارند.
سال گذشته و به منظور اعلام رسمی خانهتکانی از کمونیسم و زمینهسازی برای تحقق فراخوان به «خودیها» برای پیوستن به صفوف کومهلهای که جناح راست به سیطرۀ خود درآورده است، ابراهیم علیزاده علاوه بر اینکه ادعا کرد که حزب کمونیست ایران و یا هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر مانعی برای پیوستن طیف مورد نظر خود به این تشکیلات نیست؛ این ادعای بسیار ناروا را هم نمود که: «در برنامۀ حزب کمونیست ایران و نیز برنامۀ کومهله برای حاکمیت مردم حتی یک کلمه هم دربارۀ عقیده و باور در آن وجود ندارد، یک کلمه دربارۀ دیدگاه و نظر سیاسی در آن وجود ندارد!!» در همین راستا سرِ کیسه را بیشتر شُل نموده و امسال اعلام کرد که «کومهله افراطی و متعصب، تندرو و ماجراجو نیست، نجیب و مؤدب است، سوسیالیسم را مانند علم زمانه یاد میگیرد نه مشتی فرمول که روزی از روزها در جایی شنیده و یا خوانده باشد. کمونیسم افراطیگری نیست. اگر ارتباط انسانها با یکدیگر تنها از روی نظرات و دیدگاههایشان باشد، خُب انسان نمیتواند ارتباط خود را با پدر و مادر خودش هم که ایماندار هم باشند تنظیم بکند.»
کسی نیست که از ابراهیم علیزاده و جناح راست بپرسد شما در یک حزب و تشکیلات سیاسی به سر میبرید یا در یک خانواده و یا جمع طایفه و عشیره؟ آیا تا به حال بوده است کسی که به درست با الفبای کمونیسم آشنا شده باشد اما روابط خانوادگی مثلاً با والدین خود را از روی اعتقادات سیاسی و طبقاتیاش تنظیم کرده باشد؟ مثلاً به ایشان بگوید چونکه شما نماز میخوانید مرتجعید و یا اینکه مغازه و یا ملک و زمینی دارید خردهبورژوا هستید و بایستی علیهتان مبارزه کنم؟ اما معلوم است که در یک حزب سیاسی، نظرات و مواضع و عملکرد سیاسی است که حرف اول و آخر را میزند و این است تعیین کنندۀ سطح مبارزه چه در درون و چه بیرون از تشکیلات. این به جای خود، اما طیف مورد نظر فراخوان جناح راست، برای لبیک به این فراخوان، تنزل و ندامت هرچه بیشتری را از جناح راست طلب میکند. اخراج و تصفیۀ سیاسی جناح چپ، انحلال حزب کمونیست،… در صدر مطالبات این طیف قرار دارد.
در نتیجۀ خانهتکانی از کمونیسم، «کومهله»ی مورد نظر جناح راست، همانند سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات میتواند پذیرای کسانی هم باشد که به اسلام ایمان داشته و در خانۀ خود نماز و فرایض دینیشان را هم به جای بیاورد! جناح راست میتواند هر فراخوانی مثلاً به روحانیون کردستان برای پیوستن به تشکیلات خود، بدهند، اما به هیچ عنوان حق این را ندارند که فراخوان خود را در جهت برآورده کردن اهداف و آرزوهای جانباختگان کومهله و حزب کمونیست قلمداد کنند آن گونه که در بالاتر و در فراخوان سال گذشتۀ ابراهیم علیزاده آمده است!
جعفر شفیعی خطاب به پیشمرگان و فعالین کومهله میگوید:
«مطلع باشید که هر گام و هر پیشرویتان محصول پافشاریتان بر باور و عقیده و کردار کمونیستی و محصول اتکای شما به خواست و به منافع کارگران و زحمتکشان بوده و پیشرویهای بعدیتان نیز تنها به همین شیوه ضمانت خواهد شد. شما نقطه امید کارگران و زحمتکشان و تمامی مبارزان راه آزادی هستید. این خود باارزشترین پاداش و بهترین انگیزهای است برای اینکه این وظیفۀ تاریخیای که بر عهدهتان است به تمامی احساس کنید و درخشانتر و پیروزمندانهتر برای تحقق آن مبارزه کنید.»
حسن رحمانپناه به طور عام و نیز خیلی خلاصه و بدون هیچ توضیحی میگوید:
«امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور وجود ندارد.» «سازمان دادن اقتصاد سوسیالیستی، کشوری نیست.» «گفتن اینکه فعالین کارگری را بایستی با روح سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی تعریف کرد، نادقیق است»
جعفر شفیعی میگوید:
«من باید به بندبند برنامه متکی باشم و بدواً به آن ایمان داشته باشم. موقعی که من درک کرده باشم و ایمان آورده باشم که میخواهم طبقه را سازمان بدهم، به سمت سوسیالیسم ببرم، در کشوری مثل ایران راه رسیدن به سوسیالیسم این است، این دینامیسم را در جلوی چشمان خودم مجسم کرده باشم و البته به آن ایمان آورده باشم و بگویم این است برنامۀ من، این است نقطه حرکت من، این است اصول من، این است پایههای کار من؛ در چنین شرایطی من میتوانم استوار و خلاقانه این بندهای برنامه و قطعنامه را تک به تک پیاده کنم و اینها را راهنمای فکر و عمل خودم قرار دهم.» « ما با ارائۀ برنامۀ کمونیستی خود، نه تنها خطاب به تودههای مردم، بلکه به خودِ پرولتاریا نیز اعلام میکنیم که شما بایستی با این روحیه پرورش بیابید، منِ پیشاهنگ این را به شما میگویم که این برنامه، بایستی برنامۀ شما باشد. موقعی که شما طبقۀ کارگر را با این ایدوئولوژی و با این برنامه پرورش میدهید، و اینکه بتوانند این را درک کنند که میتوانند در قدرت باشد، دیگر خودِ ایشان برنامه را اجرا و برنامههای بورژوایی و خردهبورژوایی را ترک میکنند. یعنی اینکه بایستی پرولتاریا و متحدین آن را با این برنامه پرورش دهیم.»
حسن رحمانپناه میگوید:
« گویا طوری گفته میشود که در این جامعه ما فقط باید با کارگر حرف بزنیم. طبقۀ کارگر بر طبق آماری که اکنون وجود دارد در مراکز تولیدی و غیرتولیدی همگیشان ۲۲، ۲۳ میلیون نفرند. جامعۀ ایران ۸۵ میلیون نفر است. آیا تنها با آن ۲۲ میلیون نفر، قدرت سیاسی در جامعۀ ایران به دست گرفته میشود؟ من میگویم باید قدرت در دست طبقۀ کارگر و مردم زحمتکش باشد، اما به میلیونها نفر دیگر متحد طبقۀ کارگر در میان دهقانان فقیر، در میان بازاریان فقیر، در میان کارمندان جزء، در میان خدمات و بهداشت و فلان و همۀ آنها هست، با همۀ اینها طبقۀ کارگر میشود به اکثریت. علاوه بر این طبقۀ کارگر باید سیاستهایش هژمونی پیدا کند، رهبری این جامعه را بنماید برای آن مطالبات و خواستههایی که دارد.»
از ایشان بایستی پرسید مگر جمعیت سرمایهداران و آخوندهای حکومتی چقدر است که توانستهاند بیش از چهل سال قدرت سیاسی در جامعۀ ایران را در دست داشته باشند؟ مگر جمعیت آنان از طبقۀ کارگر بیشتر است؟!
در مورد «تأکید صرف بر طبقۀ کارگر» هم جعفر شفیعی میگوید:
« اقشار و طبقات دیگری هم وجود دارند، ولی آن پیگیری و قاطعیتی که پرولتاریا دارد آنها ندارند، بنابراین برای اینکه جنبش دمکراتیک رشد کند و طبقۀ کارگر به سوسیالیسم برسد، باید از نظر تشکیلاتی، سیاسی و ایدوئولوژیک طبقۀ کارگر با آن اقشار و طبقات دیگر مرزبندی داشته باشد، برای اینکه بتواند با تئوری خود آنها را هم رهبری کند در جهت ضربه زدن هر چه بیشتر به آن روابط نادمکراتیک. این جدایی را که ما میگوییم، این صف مستقلی را که ما مطرح میکنیم، نه به خاطر اینکه طبقۀ کارگر در لاک خودش باشد و دیواری بین خود و متحدینش درست کند. نه، جدا بشود برای اینکه محکمتر به آنها بچسبد، جدا بشود چونکه از همه فعالتر است، جدا بشود چونکه از همه جلوتر است، چون آن اندازهای که پرولتاریا پیگیر و انقلابی است، دیگران نیستند. طبقۀ کارگر باید سعی کند اقشار و طبقات دیگر را رهبری کند، نه اینکه خودش تحت رهبری آنها قرار گیرد.»
جعفر شفیعی میگوید:
« به کار انداختن نیروها و به هم بافتن آنها بر زمینۀ عینی و مادی و اجتماعی مساعدی که وجود دارد، قطعاً نیازمند فعالیتهای ویژهای از جانب ماست. لیکن آنچه که ما را قادر خواهد ساخت به طور واقعی این نیروها را به میدان بیاوریم، تحکیم و گسترش ابزار کمونیستی یعنی تشکیلات سیاسی طبقۀ کارگر است. تشکیلات کمونیستی، حزب سیاسی طبقۀ کارگر، که مستقل از افت و خیزهای جنبش در هر شرایطی نیروهای مادی و اجتماعی را به جلو هدایت کند، ابزار تعیین کنندۀ حفظ و پیروزی این جنبش نیز هست. در کردستان اکنون چنین تشکیلاتی وجود دارد و چنانکه قبلاً نیز به آن اشاره شد مُهر خود را بر این جنبش حک نموده است. تشکیلاتی که نفوذ معنوی وسیع تودهای آن در میان کارگران و زحمتکشان در تاریخ اخیر ایران کم سابقه است. این تشکیلات باید چنان سنتهایی را ایجاد کند که هر کارگر پیشرو و آگاهی آن را ظرف طبیعی و مناسب برای تشکل و مبارزه بیابد و به سهولت در آن سازمان یابد و به سازمان دربرگیرندۀ همۀ کارگران پیشرو و آگاه و رهبران جنبش کارگری در کردستان بدل گردد. سازمانی کمونیستی که پایۀ تشکیلاتی خود را در میان طبقۀ کارگر مستحکم کرده باشد و قادر گردد طبقۀ کارگر را متحد، متشکل و آگاهتر به میدان مبارزه برای دستیابی به اهداف مستقل طبقۀ کارگر بکشاند و آن را رهبری کند، در عین حال محکمترین و اطمینانبخشترین ضمانت را بری پیشبرد و به پیروزی رساندن جنبش فراهم مینماید.»
جعفر شفیعی میگوید:
«طبیعت زندۀ شرایط کنونی حیات سیاسی کردستان، زمینههای به مراتب مساعدتری از گذشته را برای گسترش و تقویت و تثبیت آرمان و عقاید و سیاست و سنن طبقاتی حزب پرولتاریا در اذهان کارگران و زحمتکشان کردستان و نتیجتاً پشتیبانی مادی-عملی از آنها فراهم آورده است. فعالین مؤظفاند در این مکتب عملی، در دل تحولات کنونی، افلاس ناسیونالیسم بورژوایی را به همۀ کارگران کردستان نشان دهند و آنان را یاری دهند که رسوبات خرافات و توهمات بورژواناسیونالیستی را از تفکر و اذهان و امیال و آرزوهایشان جاروب کنند و متقاعدشان سازند که جز سوسیالیسم، جز پرچم آزادی، برابری، حکومت کارگری، پرچم نجات دیگری برای آنان وجود ندارد، و کمکشان کنند که به حزب طبقاتی خود، حزب کمونیست ایران بپیوندند.»
صدیق کمانگر میگوید:
« اگر امروز جمهوری اسلامی توانسته است با استفاده از حربۀ سرکوب و شکنجه فضای خفقان و ترس را دامن زده و مانع از انفجار خشم تودههای کارگر و زحمتکش گردد، فردا یعنی زمانی که این موج عظیم انسانهای کارگر و زحمتکش متحدانه و متشکل به میدان بیایند، نظام گندیدۀ سرمایهداری را با جمهوری اسلامی و تمامی دم و دستگاههای سرکوب اسلامی و غیراسلامیاش در هم شکسته و نابود میسازند و آنان را به زبالهدان تاریخ خواهند ریخت و آنگاه کارگران آگاه و کمونیست حکومت کارگری خود را برپا میدارند و دنیایی شایستۀ انسانهای آزاد و برابر بنا مینهند.»«امروز دیگر طبقۀ کارگر ایران به این حقیقت تاریخی پی برده است که تنها راه نجات او و همۀ کسانی که کمرشان در زیر ظلم و زور و فشار جامعۀ سرمایهداری خم شده است، نابودی و درهم شکسته شدن نظام سرمایهداری و به وجود آمدن جامعۀ سوسیالیستی است. امروز دیگر کارگر ایرانی به این حقیقت پی برده است که تنها کمونیسم و انقلاب کمونیستی قادر خواهد بود به این بحران عمیق اقتصادی و اجتماعیای که سرتاپای جامعۀ سرمایهداری ایران را در خود گرفته است، خاتمه دهد.امروز دیگر سوسیالیسم و کمونیسم برای کارگران ایران دو واژۀ ناآشنا و ناشناس نیستند و جنبش سوسیالیستی در درون طبقۀ کارگر ایران جا باز کرده است.»
جمال بزرگپور به نمایندگی از خط راست و ناسیونالیستی و به طور عملی در ارائۀ پلاتفرم سیاسی این جناح، بیگانگی و مرزبندیهای موجود خود را با جهتگیری و افق سوسیالیستی رهبران جانباخته جعفر شفیعی و صدیق کمانگر محکمتر و واضحتر از گذشته در معرض دید همگان قرار دادند. جمال بزرگپور میگوید:
«در راستای این جهتگیری یا بە عبارت دیگر این افق سیاسی بود کە کومەلە میبایست چون یک جریان چپ و کمونیست اگر در کردستان هم فعالیت میکند اگر در یک جنبش مقاومت شرکت میکند و اگر تلاش دارد هژمونی در این جنبش را تأمین کند، میبایست همە این اقدامات از نظر این تمایل و گرایش، فرع سیاست و جهتگیری کلانتر کومەلە در راستای سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم قرار گیرد.(این فرع بودن کردستان در فعالیت کومەلە را بعداً در اسناد پیدا خواهیم کرد)، بە عبارت صریحتر، مرکز صقل سیاستها و جهتگیریهای کومەلە اگر بخواهد بماند و رشد کند، در “دایرە تنگ جنبش ملی” کە در حقیقت اسم رمز دور کردن کومەلە از کردستان و پیشبرد وظایفش چون یک جریان چپ و کمونیست بود، جستجو نمیشود، بلکە در تعریف خود بە عنوان نیرویی کە سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم را بر دوش دارد، معنا خواهد یافت، نیرویی کە در واقع پندارهای خود را جایگزین شرایط سیاسی و اجتماعی و مسیر پر پیج و خم مبارزە برای دستیابی بە آنان میکند. همان رواج یافتن کمونیسمی کە همۀ مسایل مربوط بە مبارزۀ پیچیدۀ طبقاتی را سادە کردە و جواب حاضر و آمادە همۀ مسائل و پدیدەهای پیچیدۀ اجتماعی را در جیب دارد.»
جمال بزرگپور میگوید:
« بیدلیل نیست وقتی فعالیت کومەلە در کردستان بە فرع اهداف و سیاستهای سراسری ما تبدیل شد، تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد و همگی ما در نتیجۀ تأثیرات چنین رویکردی بە استقبال این نگاە رفتیم. بە یاد دارم آن وقت میگفتیم :”اگر جنبش کردستان با محدودیت روبرو شدە ، محدودیت ما و جنبش ما نیست زیرا کار و وظایف ما ازافق دیگری کە عبارت باشد از سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران و حتی در مواردی صحبت از انقلاب جهانی نیز میشد، استنتاج میکنیم. میگفتیم، محدودیتها بە جنبش دیگری در کردستان ، جنبش ناسیونالیستی مربوط است” . »
«تا جائیکە بر تمایلی کە کومەلە را غرق در جنبش ملی ارزیابی میکند ، مسئلە اصلی در فرعی کردن جنبش کردستان در تعریف وظایف کومەلە ، فرهنگی در سیاست و فعالیت تشکیلاتی ما راە انداخت کە کومەلە را نە بر اساس وظایفش در مسیر آن افق و آرمان در یک جنبش معین با ویژگیهای معین، بلکە بر اساس پیشبرد وظایفی در راستای انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم در ایران مورد ارزیابی قرار میداد.همە بە یاد داریم کە در بحران اول و پیدایی جریان موسوم بە کمونیسم کارگری دقیقاً با همین تبیین بە سراغ نقد فعالیت کومەلە در کردستان آمد، کومەلە را غرق در جنبش ملی و ادغام در ناسیونالیسم تعریف کرد، همانطور کە در بحران و کشمکش اخیر این تبیین دوبارە سرباز کردە است، در هر دو مورد با تکیە بر آرمان و باورهای مشترک، اما کومەلە را نە با معنا کردن واقعی چنین افق مشترکی در جنبش کردستان یا ادامە همان مسیری کە کمونیسم را اجتماعی کرد، بلکە در راستای پیشبرد وظایف استراتژی حزب کە همان سازمان دادن انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم باشد، ارزیابی میگردد.»
جناح راست از زبان جمال بزرگپور میگویند:
«رهانیدن کومەلە از زنجیری کە هر بار با علم کردن شعارهای بە ظاهر رادیکال بە دست و پایش بستە میشود تا او را از جامعە خود دور کردە و از تأثیرگذاری بر این جامعە باز دارد، عملاً در خدمت آرمان سوسیالیسم است.»
جعفر شفیعی میگوید:
«ما میخواهیم با عمل خود مهمترین ملزومات انقلاب کارگری، انقلاب اجتماعی، انقلاب کمونیستی را فراهم آوریم. ما معتقدیم بدون این وحدت، بدون پیوند کمونیسم با جنبش کارگری، انقلاب اجتماعی ممکن نیست. ما میخواهیم دوران دیگری از جنبش کارگری پدید آوریم که پرچم کمونیسم در دست جنبش کارگری باشد. میخواهیم کارگران به هنگام مبارزه، وقتی که اعتلای سیاسی هست و همچنین وقتی که اعتلای سیاسی نیست، بدانند چه میخواهند و به هیچ چیزی کمتر از حکومت کارگری رضایت ندهند. بدانند که رهاییشان در نابودی نظام سرمایهداری، نابودی بردگی کار، برپایی حکومت کارگری و استقرار جامعۀ سوسیالیستی و کمونیستی است. میخواهیم تودههای ۱۰میلیونی و ۱۰۰میلیونی کارگران با این هدف برطبق این سیاست به میدان مبارزه بیایند. در برابر چنین نیرویی هیچ قدرت بورژوایی را یارای ایستادگی نیست. آماده کردن طبقۀ کارگر، استحکام کمونیسم در میان طبقۀ کارگر، تبدیل کمونیسم به یک جریان اجتماعی، آماده شدن طبقۀ کارگر برای آنکه در هر تحول جدی سیاسی فوراً حکومت کارگری خود را برپا کند، هم اکنون یک مسئلۀ حیاتی است. این فرصت تاریخی را که هم اکنون هست نباید از دست داد. هیچگونه تعلل و تأخیری جایز نیست. ما برای نفس حکومت کارگری – که پوپولیستها و ریویزیونیستها علاقمندند آن را خیلی به تأخیر بیاندازند و وانمود کنند که در آیندهای دور، برپا خواهد شد – خیلی عجله داریم. ما میخواهیم همین فردا آن را برپا کنیم و اگر طبقۀ کارگر آمادگی داشت، ما همین فردا در برپا کردن آن درنگ نمیکردیم.» «طبقۀ کارگر آگاه همین امروز به همۀ گوشهها و زوایای نظام موجود معترض است و همین امروز به نیروی خود برای درهم کوبیدن آن و استقرار سوسیالیسم پرولتری مبارزه میکند و مبارزۀ خود را برای رفع هر نوع ستمی چنان هدایت میکند که توان و نیرومندیاش را برای کسب قدرت سیاسی و استقرار آزادی، برابری و حکومت کارگری بیشتر نماید.» «همۀ کارگران کُرد باید از هماکنون مبارزان سرسخت آرمان کمونیسم باشند و بدون هیچ وقفهای، بدون هیچ به تعویقانداختنی برای تحقق آن بکوشند و در این راه به هیچ نیرویی جز نیروی متشکل خود، و به هیچ حزبی جز حزب طبقاتی خود متکی و امیدوار نباشند.»
جناح راست – شاگردان رفرمیسم و خبرگان عقبنشینی و چرخش و تعویض سیاسی- از زبان جمال بزرگپور میگویند:
« بی دلیل نیست کە همین چپ پندارگرا همە تلاش در این زمینە را با چوب ارتداد از مارکسیسم با عنوان رفرمیسم و رویزیونیسم و موکول بە محال کردن سوسیالیسم و … کور میکند. اما غافل از اینکە با انقلاب کارگری همین امروز کردن در صدد است با ارادۀ خود و بە فرمان خود و تحت رهبری حزب خود سوسیالیسم زورکی را برقرار کند، سوسیالیسمی کە جز انحطاط سرنوشت دیگری نخواهد داشت.» «آن بخش از چپ کە معنای سیاسی و عملی آرمان و باورهای خود را نمیپذیرد. تصور میکنند که با ماندن بر سر عقاید رادیکال خویش خود را از تفکرات بورژوایی پالوده کردهاند و خط درست و صحیح کارگری را طی کردهاند. اما متوجه این واقعیت تلخ نیستند که مارکسیسم اگر منجر به تغییری واقعی ولو کوچک در زندگی مردم و اتحاد طبقه کارگر حتی در شکل ابتدایی آن نشود، به هیچ دردی نخواهد خورد. این دست از کمونیستها که ممکن است با این منزهطلبی وجدانشان را آسوده نگاه دارند و بپندارند که با ماندن بر خط اصولی و آرمانی به خیال خود صحیح کمونیستی، روزی کارگران آنها را انتخاب خواهند کرد، گویی مردم همیشه قادر به انتخاب صحیح هستند. این کمونیستها شانسی برای پیروزی ندارند اگر نخواهند درگیر شوند، امتیاز بگیرند و امتیاز بدهند عقب بنشینند و فرصت برای پیشروی را بشناسند و از آن استفادە کنند، شانسی نخواهند داشت کە با تکیە بر اصول و باورهای خود اما فقط بە یک روش در مبارزە بسندە کنند و در پوششها و اشکال مختلف فعالیت نکنند، هر بار خود را تجدید نکنند.»
رهبر کمونیست جعفر شفیعی میگوید:
«از نظر ما راه طبقه کارگر روشن است. بی چون و چرا، بدون اینکه هیچگونه محدودیت اقتصادی- اجتماعی یا هیچ مانع بزرگ مادی و تاریخی وجود داشته باشد، برقراری حکومت کارگری نخستین وظیفۀ ماست و با استفاده از حکومت کارگری لغو و انحلال مالکیت خصوصی سرمایه داری؛ لغو و انحلال بردگی کار توسط سرمایه و ایجاد یک جامعه آزاد و برابر. اما تحقق بخشیدن به این آرمان ملزومات خود را طلب میکند. برقراری حکومت کارگری و جامعه سوسیالیستی و سپس کمونیستی، یک عمل اجتماعی است. این پراتیک اجتماعی توسط یک نیروی اجتماعی عملی میشود آن هم نیروی طبقۀ کارگر است. کمونیسم در عین حال که علم رهایی بخش طبقۀ کارگر است، راه رهایی بشریت را با انقلاب و مبارزۀ یک طبقۀ معینِ اجتماعی یعنی طبقۀ کارگر، گره زده است.»
جناح راست از زبان جمال بزرگپور میگویند:
«کومەلە نیز برای گریز از محدودیتهای پیش رو از این نوع نگرش در چپ تأثیر پذیرفت، البتە مسئلە همان طور کە قبلاً نیز گفتە شد پیچیدگیهای مربوط بە خود را دارد ، شاید آنچە گفتە شد تنها گوشەای از چگونگی این تحول و تأثیرات آن را نشان دهد. به هرحال قصد این بود کە گفتە شود، در نتیجۀ تحولات مهمی کە در ابعاد جهانی به وقوع پیوست مارکسیسم از مضمون انقلابی خود تهی گردید و تشعشات یا ترکشهای چنین تحولی دامن چپ در ایران و از جملە کومەلە را نیز البتە در اشکال مختلف و طی پروسەای بە همان اندازە پیچیدە گرفت. از عوارض چنین تحولی کمونیسمی رواج یافت کە همۀ مسایل مربوط بە مبارزۀ پیچیدۀ طبقاتی را سادە میکرد، بە این ترتیب کمونیسم این گرایش از علم دور شدە و شکل مکتبی را بە خود میگیرد کە برای همە چیز بە خیال خود جواب حاضر و آمادەای دارد. از اینرو حزب( فرقە) خود و در ادامە هر کس خود را منشأ و مبدأ کمونیسم مارکس میپندارد، تقابل با خود را تقابل با کمونیسم مارکس معرفی میکند و خود و حزب خود را بە رهبران خود گماردۀ طبقۀ کارگر ارتقاء میدهد ، خود بزرگبینی و برخورد از بالا بە طبقۀ کارگر رواج مییابد و سرانجام کمونیسمی پا گرفت کە در آن استدلال بە کمک اعتقاد آمد و نە بر عکس.»
ابراهیم علیزاده، جمال بزرگپور، حسن رحمانپناه، عادل الیاسی، فرهاد شعبانی و دیگر همجناحیهایشان میگویند:
« کمونیسم کارگری یک فرهنگ و روش بیگانه با کومهله است، فرهنگ منحرف است، فرهنگ دلآزردن است، فرهنگ شکاف درستکردن است، تفرقهانداز است، فرقه است، ایدوئولوژیک است، با مارکسیسم و اجتماعی شدن بیگانه است، ۳۰ سال قبل و با پیدایش کمونیسم کارگری در کومهله بود که گرایشتراشی و شیوه و متد و برخورد بد نسبت به اختلاف نظر در این تشکیلات رواج پیدا کرد و شیوۀ کمونیسم کارگری با تمام تاریخ کومهله بیگانه بود و از آنجا بود که شکافها درست شد،….. »
جعفر شفیعی میگوید:
« یک جنبۀ دیگر چهره و سیمای ما که در حقیقت با خصلت ضدریویزیونیستی ما کل واحدی را تشکیل میدهد، خصلت کارگری بودن آن کمونیسمی است که ما از آن صحبت میکنیم و کلاً آن چیزی است که ما به عنوان کمونیسم کارگری از آن نام میبریم.» «با تأسیس حزب کمونیست و همچنین با فعالیت متعاقب آن؛ با روشنتر کردن هرچه بیشتر سبک کار کمونیستی، شیوۀ تبلیغ کمونیستی، شیوۀ ترویج کمونیستی، شیوۀ سازماندهی کمونیستی و سیاست سازماندهی درست در میان کارگران، ما قدمهای جدی فراوانی در جهت همان هدف که گفتم، یعنی در جهت کمونیسم کارگری، برداشتهایم. ما چندین سال است که به این امر مشغولیم. هر پیشروی ما در زمینۀ تبلیغ کمونیستی که ناچار بودهایم در گرماگرم یک مبارزۀ جدی علیه ریویزیونیسم به دست آوریم، قدمی بوده برای تبدیل کردن کمونیسم به یک جریان اجتماعی کارگری. در زمینۀ ترویج و سازماندهی نیز چنین بوده و نتیجه این شده که کارگران ایران بیش از همیشه نسبت به کمونیسم و حزب کمونیست حساس باشند و تعداد قابل ملاحظهای از پیشروترین کارگران به طرف کمونیسم بیایند و حتی تعداد به مراتب بیشتری از آن کسانی که ارتباط مستقیم تشکیلاتی با ما دارند، بیش از پیش تحت تأثیر کمونیسم باشند و این گرایش و این سیاست و این سبک کار را سرمشق خود قرار دهند. این یک دستاورد بزرگ است. در کردستان این واقعیت گستردهتر بوده است: اشاعۀ وسیع کمونیسم در کردستان؛ تبدیل شدن آن به یک واقعیت انکارناپذیر اجتماعی؛ جلوگیری از سیاست شکستطلبانۀ حزب دمکرات در برابر جمهوری اسلامی؛ جلوگیری از تسلط یافتن سیاستهای حزب دمکرات بر جنبش انقلابی مردم زحمتکش، پاسخ دادن به آن و نشاندن آن بر سرجای خود. همۀ تبلیغات ما، رادیوهای ما، هزاران مبلغ و فعال صفوف حزب کمونیست ایران، نشریات حزبیمان، نشریات سیاسی و تبلیغی و تئوریکمان، همه و همه در خدمت اهداف فوق بودهاند. فعالیت ما در آینده نیز باز بر همین اساس و متوجه این دورنما خواهد بود: هرچه بیشتر تبدیل کردن کمونیسم به یک جریان اجتماعیِ کارگری، متکی کردن حزب کمونیست به کارگران کمونیست و پیشرو در جنبش کارگری و همچنین هرچه روشنتر نشان دادن جامعهای که فردا میخواهیم بسازیم. وظیفهای تاریخی بر دوش داریم. اگر در ایران طبقۀ کارگر بتواند قدرت را به دست گیرد، یک سکوی مستحکم انقلاب خواهد بود برای گسترش کمونیسمِ کارگری در ابعادی بسیار فراتر از ایران! این نه تنها وظیفهای داخلی، که یک وظیفۀ بسیار مهم و پرارزش انترناسیونالیستی است.»
صدیق کمانگر میگوید:
«در این روز تاریخی یعنی در سالروز تأسیس حزب کمونیست ایران یاد و خاطرۀ رفقای پیشرو و کمونیستی را گرامی بداریم که در میدان مبارزۀ طبقاتی قهرمانانه مبارزه کردند و در راه رسیدن به اهداف و آرمانهای طبقاتیشان جانشان را فدا کردند. همچنین یاد و خاطرۀ فداکاریهای رفقا و همرزمان قهرمان و فداکاری را ارج بگذاریم که در صفوف حزب کمونیست ایران برای هموار کردن راه مبارزۀ طبقۀ کارگر و تحقق اهداف این طبقۀ اجتماعی جانبازی کردند و جان و زندگی و هر چیزشان را در این راه فدا نمودند، و در برابر عزم و ارادۀ کمونیستی مبارزان کمونیستی که با تلاش و مبارزۀ مداوم و بیامانشان در کارخانه و کارگاه و شهر و دهات سراسر ایران و در میدانهای جنگ انقلابی کردستان پرچم سرخ کمونیسم کارگری را با سربلندی و افتخار به اهتزاز در آوردهاند، سرفرود بیاوریم.»
جعفر شفیعی میگوید:
« حزبی نظیر حزب کمونیست ایران که مبارزۀ تاریخی سرنوشتسازی را در دستور خود دارد، دستاورد طبقۀ کارگر است. این دستاورد را باید حفظ کرد. هر کارگر پیشرو و انقلابی باید از آن دفاع کند؛ هر انسان آزادیخواه که خواهان رهائی است باید جداً از آن دفاع کند. این دستاورد را باید با دل و جان حفظ کرد!»
جناح راست و ناسیونالیستی از زبان جمال بزرگپور میگوید:
« در حقیقت حزب کمونیست ایران خود معلول وجود تمایل و گرایشی در میان چپ و به طور برجستەتر در میان ما بود کە بە جای ارزیابی واقعبینانە از جامعە مورد نظر خود، بە جای روبرو شدن با محدودیتها و مشکلات پیش رو و تلاش برای یافتن راە ، سعی میکرد با برجستە کردن آرمانها یا برداشتن گامهای بزرگ کە مصداق برداشتن سنگ بزرگ است، چنین محدودیتها و مشکلاتی در مسیر فعالیت دور بزند، باورها و آرمانهایی کە جواب امروز و محدودیتهای پیش رو نبودند، ما را امیدوار بە آیندە میکردند و افق دوردستی را در مقابل ما میگشودند. البتە باید گفت، تمایل و گرایشی کە از آن حرف زدیم یعنی چپ پندارگرا، افق را نە دور دست بلکە تحقق آن را همین امروز معرفی میکرد. شیفتە کوچکترین حرکت اعتراضی و سیاسی میشد، از هر حرکت و اعتراضی، انقلاب و سوسیالیسم همین امروز را نتیجە میگرفت ، جامعە را مرتباً در گردش بە چپ ارزیابی میکرد اما خود چون یک جریان متشکل چپ جایی در این جامعە پر متحول نداشت ، تلاش برای کنار زدن موانع و هموار کردن مسیر انقلاب کارگری را با چوب ارتداد میراند، زیرا انقلاب کارگری را قریبالوقوع و همین امروزی میپنداشت. بنابراین، مشکل حزب کمونیست ایران نیست و بلکە مشکل آن رویکرد در مبارزە سیاسی و طبقاتی است نە در میان ما بلکە در کل چپ نیز بە جای روبرو شدن با واقعیت با شعار و جنجال و هیاهو کردن و البتە با نام مارکس و انقلاب و سوسیالیسم و کارگر، از آن میگریزد.
اگر از این بخش نتیجە گری شود ، میتوان گفت کە استراتژی سیاسی حزب کمونیست ایران یعنی تحقق سوسیالیسم همین امروز در ایران از طریق سازمان دادن انقلاب کارگری، عملاً بە استراتژی سیاسی و وظیفە جدی کومەلە تبدیل شد.»
آن طور که می بینیم پس از ۴۰ سال مبارزۀ کمونیستی و سوسیالیستی در این جامعه، اعلام اینکه کومهله یک جریان محلی نیست، آن همه زحمت و جانباری و این همه دستاورد و تجربه در جامعه؛ کسانی پیدا شدهاند که ادعای کومهله بودن هم دارند اما پیگیری در استراتژی سوسیالیستی و برقرار حکومت کارگری را این چنین هدف تخریب و نابودی قرار دادهاند.
جناح راست در پایان پلاتفرم خود از زبان جمال بزرگپور میگویند:
« لازم است تأکید گردد کە کومەلە محصول جامعە کردستان است و در جواب بە نیازهای این جامعە (یک جامعە طبقاتی) شکل و قوام گرفت و لاجرم در جواب بە نیازهای اکثریت ساکنین این جامعە است کە میتواند بر روند تحولات سیاسی اثر گذار باشد. اگر چنین بە مسئلە نگاە شود آنگاە آسان خواهد بود گفتە شود کە، وظیفۀ سازمان دادن انقلاب کارگری در ایران و برقراری فوری سوسیالیسم در ایران اگر چە آرمان و افق فعالیت کومەلە را شکل میدهد اما نمیتواند وظیفۀ فوری و بلاواسطە کومەلە باشد.»
واقعاً که اگر صدیق کمانگر و جعفر شفیعی اکنون میتوانستند جوابی به این جناح پشیمان از کمونیسم بدهند، چنان پاسخی به اینان میدادند که هیچ آه و ناله و گریه و زاری در مثلاً پلنوم ۱۶ها هم، نمیتوانست به دادشان برسد.
جعفر شفیعی میگوید:
«این درست است که همه به برنامه رأی دادهاند، به سبک کار کمونیستی رأی دادهاند و در این باره تأییدی همگانی انجام شده است، اما تا الآن به قبای کسی برنخورده است، این است که سکوت هم برقرار شده است. بگذار به قبای کسی بربخورد، ببین چطور آه و ناله شروع میشود، خیلیها جیغ و دادشان بلند میشود. نه تنها سکوت شکسته میشود و این مسئلهای مهم است بایستی گسستی بین حالتی که قبلاً بوده شکل بگیرد و فصل و دوران نوینی میگویم عصر نوینی در حیات ما بایستی شکل بگیرد. این درست است که اگر مثلاً رزم انقلابی، اقلیت یا سازمان چریکها علیه نظرات ما حرف میزنند برایمان تزلزل پیش نمیآید، اما من میگویم چرا وقتی که میآییم اصل سادۀ کمونیستیای را به اجرا درآوریم به تردید و تزلزل میافتیم؟ مسئلۀ ما اتفاقاً اینجا است و باید از اینجا آن را بگیری.» «مناسبات طوری بوده که اگر اختلافاتی وجود داشته است، آن اختلافات در کانال ایدوئولوژیک قرار نگرفته، بلکه در کانال خشم وعصبانیت و اینها…قرار گرفته است.»
در شرایط امروز وقتی به قبای جناح راست برمیخورد، آه و نالهشان را علاوه بر اینکه در کانال انکار و کتمان اختلافاتشان و دروغپردازیهای پیرامون آن قرار دادهاند، با خشم و عصبانیت نیز برخورد کرده و به پروژۀ حذف و سانسور و تصفیه روی آوردهاند، داد میزنند به قبای ما برخورد نکنید، افراطی هستید، متعصبید، پندارگرا و تخیلباورید، غیرعلمی و غیراجتماعی، خلوص ایدوئولوژیک، مرجع تقلید و رهبر خود گماردۀ طبقۀ کارگر وخود بزرگبینید!
جعفر شفیعی میگوید:
«مبارزۀ طبقاتی عرصههای مختلفی دارد، مراحل مختلف تکامل خود را دارد، در هر مرحلهای مسایلی به خصوص، ویژگی و اهمیت پیدا می کنند، در مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، تند پیچ هست. میبینیم زمانی پلخانف برای دورهای معلم لنین بوده بعد از مدت دیگری مبارزۀ طبقاتی به عرصهای میرسد که او عقب میافتد و به خیانتکار از او نام برده میشود و آن سیر مبارزۀ طبقاتی به شیوهای کماکان به پیش میرود و تنها کمونیستهای راستین به طور مداوم از آن پرچم و بیرق دفاع میکنند.»
و امروز تندپیچ و دلائل سیاسی و اجتماعی مربوط به بحران درون صفوف این تشکیلات و اظهار وجود منسجمتر گرایش راست و ناسیونالیستی در این تشکیلات چیزی به غیر از بریدگی از مبارزات طبقۀ کارگر در ایران و مأیوس شدن از مبارزۀ پیگیر در جهت استقرار حکومت کارگری در مقیاس سراسری و استقرار حاکمیت شورایی در کردستان و نیز همگرایی با روند پروژههای اپوزیسیون بورژوایی در منطقه، نیست.
در نگاه به مبارزات درون تشکیلاتی، کومهله و حزب کمونیست ایران در طول حیات سیاسی و مبارزاتی خود مراحل مختلفی از مبارزات ایدوئولوژیک درونی که هر یک از آنها بازتاب معینی از وقایع سیاسی و اجتماعی و طبقاتی بیرون از چهارچوبهای تشکیلاتی بودهاند را نیز پشت سر نهاده و تا آنجایی که به این عرصه مربوط است در دل چنین کشمکش و مبارزهای بوده است که افق سیاسی و استراتژی سوسیالیستی این جریان توانسته است خصوصاً در کنگرۀ ۶ با روشنی هر چه تمامتری تدوین و به تصویب برسد. رسیدن به چنین موفقیتی به آسانی و بدون تحمل ضربات و خساراتی بزرگ، میسر نشده است.
امروزه جناح راست از این لحاظ که به نوعی به همان انحرافات سیاسی و نظریای در غلطیده – طی این سلسله گفتار به رئوسی از آنها اشاره شد- که هر یک از آنها در دورههای مختلف با رنج و مرارت و مبارزه از سیاست و پراتیک رسمی این جریان زدوده شده است؛ در مقایسه با سیر تثبیت برنامه و استراتژی کومهله و حزب کمونیست، یک عقبگرد سیاسی تمام عیار محسوب میشوند. عبارت «چپ اجتماعی» که این روزها ورد زبان جناح راست شده است چیزی به غیر از پوپولیسم و مخدوش نمودن صف مستقل طبقاتی نیست. اینان نیروی چپ رزمنده و انقلابی را «چپ حاشیهای و پندارگرا» نام مینهند چرا که از سوی این چپ انقلابی به طور پیگیر مورد نقد و تعرض سیاسی قرار دارند.
تکیه بر بیانات و مواضع رهبران جانباختهای چون جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و تأکید بر راه مبارزاتی تمامی جانباختگان این حزب، به منظور نشان دادن گوشهای از آن روند متکامل و شفافی است که این حزب و این تشکیلات را از آن مراحل سخت عبور داده و به صلابت و حقانیت سیاسی و طبقاتی معین خود رسانده است. نباید اجازه داد کومهله بیش از این به عقب برگردد!
در این باره باز هم بایستی به درسها و رهنمودهای رهبران جانباختهمان توجه کرد و آن را به عنوان هشداری به تمامی مبارزین کمونیست و تمامی مبارزین صفوف کومهله و حزب کمونیست به حساب آورد: رهبر جعفر شفیعی میگوید:
« پوپولیسم در میان آتش و خون به ما ضربه زد. نکتهای که بایستی خیلی هم به آن توجه کنید این است که این مسئلۀ پوپولیسم و اینها که از آن صحبت میکنیم، برای ما فقط یک مسئلۀ جَدلی و بحث تئوریک نبود، در عین حال برای ما پراتیک بود. نه فقط در عرصۀ تئوریک، در میان آتش و خون هم یاد گرفتیم که پوپولیسم چه بلایی سر آدم میآورد. برای ما فقط یک مبارزۀ آکادمیستی نبود، یک جریان آکادمیستی نبود که بنیآدم دانشاش نسبت به مارکسیسم زیاد شود همین، یا که این مسائل را یاد بگیریم که پوپولیسم یعنی چه و چگونه آن را تعریف کنیم. برای تکامل زندگی، برای تکامل مبارزۀ عینی، برای تکامل همان پراتیکی که داشتیم بلأجبار میبایست پوپولیسم را یک کاری میکردیم. فقط سه چهار نمونه برایتان میآورم: شهید فؤاد(فؤاد مصطفیسلطانی) در جریانی شهید شد که کاملاً میشد از آن جلوگیری کرد، کاک فؤادی که مسئول این همه مبارزه بود. شهید خانه(سعید معینی) کاملاً میشد از شهید شدنش جلوگیری کرد. شهید محمدحسین کریمی کاملاً میشد که از شهید شدنش جلوگیری کرد. اگر اینها شهید شدند دقیقاً به این دلیل بود که اهمیت آنها درک نشده بود. شهید شوان(محمد مائی)، مشکل بتوان که دیگر یک چنین فرماندۀ نظامیای پیدا کرد. میشد به جای اینکه مسئولیت فقط سی پیشمرگه به او سپرده شود، او را آورد و به عنوان طراح نظامی، تمام عملیات نظامی در سراسر کردستان را متمرکز و سازماندهی میکردیم و او را به عنوان طراح در آنجا تعیین میکردیم و یا میشد او را به عنوان معلم نظامی تعیین میکردیم و دورههای نظامی پشت سرهم میگذاشتیم که ایشان در آنجا تدریس کند یعنی از این گنجینه برای مدت زمان طولانی استفاده کرد. یا امکانات مالی: ما امکانات داشتیم اما آنها را از دست دادیم. بانک سنندج با ۲۰۰ میلیون تومان پول در اختیار پیشمرگان ما بود، بانک سقز با ۳۴ میلیون تومان پول که در اختیار خودمان بود، از دست دادیم. ۲۰ روز کلید پادگان مهاباد در دست رفقای ما بود ولی برای اینکه گفته میشد به تودههای مردم تعلق دارند، کسی به آنها دست نزد…. [بازگویی نمونههای دیگر، در عرصۀ تشکیلات مخفی، کار نظامی و سیاسی]. اینکه ما میگوییم پوپولیسم، اینها همین جوری برای ما تمام نشده، به قیمت از دست دادن خیلی خیلی چیزها برای ما تمام شده است، یک چیز صرفاً تئوریک و یک بحث آکادمیستی نیست. اکونومیسم و پوپولیسم برای ما یعنی اینکه شهید فؤاد را از دست دادیم، شهید خانه را از دست دادیم، پادگان سنندج و پادگان مهاباد، بانک سنندج،….را از دست دادیم.»
۴ اسفند ۱۳۹۹
۲۲ فوریه ۲۰۲۱