روز کومهله، جعفر شفیعی و صدیق کمانگر راه را نشان میدهند
(۱)
پویا محمدی
امروز۲۶ بهمن، روز کومهله است. ضمن تبریک و شادباش این روز به طبقۀ کارگر آگاه و انقلابی و تودههای مبارز و حقطلب مردم کردستان، امید است که در جنبش مبارزاتی کارگران و مردم زحمتکش در سراسر ایران علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و در صف مبارزۀ کمونیستی در راه استقرار حکومت کارگری و سوسیالیسم، شاهد پیروزی و کسب دستاوردهای هر چه بیشتری باشیم.
در روز کومهله و مراسمهای گرامیداشت آن، رسم است که یک بار دیگر با اهداف والا و آرمانهای کمونیستی و رهاییبخش جانباختگان این راه تجدید پیمان میشود. در شرایط بحران و کشمکش کنونیای که توسط جناح راست و ناسیونالیستی و تجدیدنظرطلبان در کومهله و نیز جریانات بورژواناسیونالیست خارج از کومهله بر این تشکیلات و بر خط کمونیستی کومهله تحمیل شده و در این راستا خط پوپولیستی حاکم بر رهبری کنونی کومهله مشغول خانهتکانی کامل کومهله از کمونیسم و تعلقش به طبقۀ کارگر و قرار دادن کامل آن در مسیر پروژههای همآوایی با ناسیونالیسم بورژوایی در منطقه میباشند؛ متاسفانه خط سیاسی و مبارزاتی و اهداف و آرمانهای جانباختگان این راه نیز در مسیر پایمال شدن قرار گرفته شده است.
تجدید پیمان وفاداری با جانباختگان این راه و تلاش برای حفظ و تداوم آن، از ارزشهای والای مبارزاتی است. ادعای رهرو بودن راه جانباختگان و در این میان رهبرانی چون فؤاد مصطفیسلطانی، صدیق کمانگر و جعفر شفیعی، نه در شعار آنهم سالی یک بار در چنین مراسمهایی، بلکه عملِ هرروزه و پراتیک معین و مشخصی است که ما بهازای آن همانا بسط و توسعه و یا حفاظت از آن اهداف و آرمانها در مقابل هر گونه تعرض و یا انحراف و تجدیدنظرطلبی است. در این باره، نمونۀ سازمان زحمتکشان و ادعای رنگباختۀ رهرویِ آنها از جانباختگان کومهله بر همگان آشکار است.
طی سالهای اولیۀ فعالیت علنی کومهله و به یمن استیلای خط مارکسیسم انقلابی بر این سازمان و در این راستا تشکیل حزب کمونیست ایران؛ پوپولیسم و رویزیونیسم و دیگر انحرافات موجود در کومهله با نقد جدی و همهجانبه روبرو شد و طی یک دوره مبارزۀ ایدوئولوژیک درون سازمانی که در واقع تبعاتی از مبارزۀ ایدوئولوژیک قدرتمندی بود که جریان مارکسیسم انقلابی ایران علیه تمامی انحرافات موجود در میان طیف نیروهای چپ و کمونیست آن دوره در سراسر ایران به انجام میرساند؛ از سیاست و پراتیک کومهله زدوده شدند. صدها مقاله و سخنرانی و جلسه و نیز پراتیک کمونیستی و سرافرازانۀ کومهله طی سالهای بعد، گواهی است بر انجام پیروزمند آن مبارزۀ ایدوئولوژیک درخشان.
با این وصف و بنابه دلایل مشخص، هر چند که انحرافات مربوطه توان «عرضاندام کردن» را در این تشکیلات از دست داده بودند، اما هیچ گاه این تشکیلات در مقابل این انحرافات مصونیت کامل نداشته است. در این راستا و آن طور که مشاهده میشود، رهبری امروز در کومهله، مدتهاست که ضمن مرزبندی با سوسیالیسم و کمونیسم، تلاش برای به میدان آوردن طبقۀ کارگر کردستان در صف مستقل سیاسی و مبارزاتی خود که همانا یگانه مسیر رهایی از هر گونه بیعدالتی و ستم و از جمله ستم ملی و نیز یگانه مسیر به پیروزی رساندن جنبش انقلابی مردم کردستان است را از دستور خارج و به جای آن در مسیر «همه با هم» و جنبش ملی روان گشته است و به تبع آن به طور آشکار به پوپولیسم و رویزیونیسم(تجدیدنظرطلبی) درغلطیدهاند.
از آنجایی که این «رهبری»، شخص دبیر اول تشکیلات کردستان را در رأس خود دارد، توانسته است با سوءاستفاده از موقعیت و نیز اتخاذ سیاست «غصب» و «حذف»، بدون اینکه خود را ملزم به رعایت پرنسیپهای حزبی و یا ارائه مکتوب و مدون دیدگاه و سیاستهای غیرکمونیستیشان به کنگره و یا دیگر مراجع تصمیمگیری حزبی بدانند، به طور عملی مشغول پیشبرد این سیاستها و طرح و پروژههای مربوطه هستند و همزمان منکر اختلاف خود با سیاست و مصوبات کمونیستی کومهله میشوند. از رفیق جانباخته جعفر شفیعی خواندهایم و شنیدهایم که به حق میگوید: «یکی از مشخصات پوپولیستها این است که نظرات خود را به طور مدون ارائه نمیدهند، نمیگویند که من، اینم»!
با این حال، جدای از هر گونه انکار و پردهپوشی و یا تظاهر و چشمبندیای که این طیف در خصوص اهداف مبارزاتی کومهله از خود نشان میهند، اما با توجه به روند حاد شدن جناحبندی سیاسی موجود و به تبع آن فشار سیاسیای که به این جناح وارد شده است، اخیراً برخی از خطوط سیاسی امروزیشان را انتشار دادهاند و همانند سازمان زحمتکشان اعلام کردهاند که «کومهله، کردستانی است و در جواب به نیازهای این جامعه تشکیل شده است و سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم نمیتواند وظیفۀ بلاواسطۀ کومهله باشد.»
اینان همچو رهبران سازمان زحمتکشان، تحت لوای «لزوم ایجاد اصلاحات و رفرم در سیاست و پراتیک کومهله» و «لزوم ایجاد تغییر در شکل و مضمون کومهله»، ضمن خاک پاشیدن به چشم کارگران و زحمتکشان کردستان، هر آنچه فرهنگ و سیاست و پراتیک کمونیستی و نیز قاطعیت و جسارت انقلابی در دفاع از این ارزشها که میراث مبارزاتی رهبران جانباخته و تمامی جانباختگان این راه و در عین حال یگانه ابزار تبدیل کومهله به کومهله بود را هدف قرار داده و در پی محو و نابودی و یا دگرگونی و تحریف آن هستند. اینان:
تأکید و پافشاری بر سوسیالیسم و کمونیسم را پندارگرایی، مطلقگرایی و تخیلباوری و دگم نام مینهند، در لفافۀ ایجاد «تغییر» در زندگی مردم و اضافه کردن نانی به سفرۀ مردم و پرداختن به مطالبات مردم؛ به رفرمیسم و سوسیال دمکراسی شیفت کرده و تأکید و پافشاری بر سوسیالیسم و کمونیسم را تداعی کنندۀ حکومتهای چین و شوروی نزد مردم میدانند.
از تأکید و تبلیغ ایدوئولوژی مارکسیستی و کمونیستی واهمه داشته و در این راستا و به منظور جلب و جذب ناسیونالیسم بیرون از کومهله به این تشکیلات، برنامۀ کومهله و حزب کمونیست ایران را عاری از هر گونه ایدوئولوژی و اعتقاد و باور قلمداد میکنند.
دفاع از ایدوئولوژی و تأکید و پافشاری بر سیاستها و اهداف کمونیستی کومهله و نیز هر گونه حساسیت و نقد در قبال انحراف و راسترویهای خود، را تحقیر میکنند و آن را «ذهنی»، «مالیخولیایی»، «تخیلی»، «غیرعلمی»، «پندارگرا»، «پا در هوا»، «محجبه»، «منزهطلب»، «حاشیهای»، «غیراجتماعی»، «فرقهای»، «افراطی»، «خلوص ایدوئولوژیک»، «مرجع تقلید»، «رهبر خود گماردۀ طبقۀ کارگر»، «خود بزرگبین»، و … خطاب میکند.
پیدایش کمونیسم کارگری در تشکیلات کومهله و حزب کمونیست ایران در بیش از ۳۵ سال قبل و شاخصهای نظری و عملی و سنتهای ارزشمند و تعالیبخش آن در راستای استحکام و شفافیتهای فکری و سیاسی کومهله و حزب کمونیست را «بیگانه با تاریخ کومهله» و «سرآغاز هر چیز بد» برای کومهله میدانند. در پی محو آثارِ اسناد و مصوبات آن دوره که سرانجام در کنگرۀ ۶ کومهله به تدوین و تعیین استراتژی سوسیالستی کومهله و ترسیم شفاف افق و دورنمای فعالیت کومهله در کردستان منجر و برنامۀ کومهله برای حاکمیت شورایی مردم در کردستان نیز منتج از آن است؛ میباشند.
هر جا که لازم ببینند به لفاظی در مورد کمونیسم پرداخته، از «کمونیسم اجتماعی»ای دم میزنند که البته در مغایرت با مواضع و پراتیک رهبران جانباختهای چون صدیق کمانگر و جعفر شفیعی مسیر آن «اجتماعی» شدن را نه در کارگری شدن کمونیسم و کارگری شدن کومهله و حزب کمونیست ایران، بلکه در مخدوش کردن مرز طبقاتی و همسویی با بورژوازی و خردهبورژوازی در کردستان، معرفی کردن جنبش در کردستان به عنوان یک جنبش واحد و در اولویت قرار دادن جنبش ملی برای خود؛ جستجو میکنند.
ظاهراً از سوسیالیسم حرف میزنند اما در اینجا و آنجا هم اعلام میکنند که امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور-بخوان در ایران- وجود ندارد. ظاهراً از انقلاب کارگری دم میزنند، اما در اینجا و آنجا هم ابراز تردید میکنند که آیا طبقۀ کارگر با آن جمعیت میلیونیاش میتواند قدرت سیاسی در جامعه را به دست بگیرد؟
خود را مدافع برنامۀ کومهله برای حاکمیت شورایی میدانند، اما به جای تلاش عملی برای ایجاد یک جنبش شورایی در کردستان و رضایت ندادن به چیزی کمتر از استقرار حاکمیت شورایی در کردستان، در پی رایزنی و کسب توافق با احزاب بورژواناسیونالیست برای چگونگی تصاحب بر جامعه در آیندۀ کردستان هستند.
خود را مدافع منافع کارگران و زحمتکشان میدانند، اما در مقابل اعمال و سیاستهای ضدمردمی احزاب ناسیونالیست و مذهبی سکوت اختیار کرده، همدوش با احزاب ناسیونالیست کردستان ضمن شرکت مخفیانه در پروسۀ شکلگیری مذاکره با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، اعلام میکنند که اختلاف در استراتژی، مانعی برای انجام اتحادهای پایدار از سوی کومهله با این احزاب نیست. هنگامی هم که مجبور میشوند در مصاحبههایی بر وجود چنین اختلافی در استراتژی اقرار کنند، از سوی دیگر اعلام میکنند که در عرصههای استراتژیکی چون «حاکمیت مردم در کردستان»، «آیندۀ نیروی مسلح در کردستان» و «موضوع مذاکره با رژیم»، حاضرند با دیگر احزاب ناسیونالیست به توافق برسند.
با سازمان ارتجاع اسلامی در کردستان بیانیۀ مشترک امضا کردند، به زایدۀ «کنگرۀ ملی کرد» تبدیل شدند و قُرب این مجمع احزاب و دستجات ناسیونالیستی و اسلامی و دوستدار رژیم جمهوری اسلامی را به نهاد همکاری احزاب و نیروهای چپ و کمونیست در کردستان ترجیح دادند و این نهاد سیاسی و طبقاتی در کردستان را تخریب کردند.
حاضر نشدند توطئۀ تروریستی سازمان زحمتکشان علیه حزب کمونیست کارگری، به قتل رساندن زحمتکشان نواحی مرزی توسط سازمان پژاک و نیز به خاک و خون کشیدن مردم معترض در کرستان عراق توسط احزاب حاکم در این منطقه را محکوم کنند.
ژست دفاع از حزب کمونیست ایران را به خود میگیرند و در حالی خود را سازمان کردستان حزب کمونیست ایران جا میزنند که تشکیلات کومهله در کردستان عراق را به طور کامل از چارت سیاسی و سازمانی حزب کمونیست خارج نموده، علیه مخالفین سیاسی خود به حذف و تصفیه و سانسور و سرکوب درون تشکیلاتی متوسل شده و در راستای تضعیف و انحلال حزب از هیچ اقدامی فروگذار نیستند.
از تاریخ کومهله حرف میزنند، اما خود خبرهترین تحریفگر تاریخ کومهله هستند.
از گرامیداشت یاد جانباختگان دم میزنند، اما عملاً به اهداف، رفتار و منش، و خط مشی کمونیستی و انقلابی جانباختگان پشت کردهاند.
در گذشته و به تندی به نقد سازمان زحمتکشان پرداخته و به درستی این سازمان و رهبرانش را ناکمونیست و ناسوسیالیست و ناکومهله و پایمال کنندۀ اهداف و آرزوهای کمونیستی رفقای جانباخته معرفی میکردند، اما امروز همان سازمان را «کومهله» خطاب میکنند و نیز در مقابل همان نقدها ولی این بار که از سوی جناح چپ متوجه خودشان شده است، منتقدین را بر نتابیده و ضمن کشیدن خط و نشان برای آنان، ایشان را مشغول «متراژ غلظت ایدوئولوژی دیگران» و «تعیینگر چه کسی کمونیست است و چه کسی نیست» معرفی میکنند.
در سالروز کومهله به برشمردن افتخارات مبارزاتی و دستاوردهای سیاسی و اجتماعی طی سالیان گذشته میپردازند، اما پراتیک سالهای اخیر خود را که در جهت به انحراف بردن و تضعیف کومهله و بریدن زبان سرخ کومهله بوده است، قلم میگیرند. از راز اجتماعی شدن و محبوبیت کومهله سخن میگویند غافل از اینکه اگر پس از علنی شدن کومهله، کسانی با همین اعمال و رویکردهای امروزی آنان، یعنی کسانی که «کومهلهای نرم زبان و مهربان با ارتجاع و بورژوازی در کردستان را میخواهند» در رهبری آن دورۀ کومهله میبودند، حال نه تنها از کومهله و «اجتماعی شدن» و «محبوبیت» خبری نبود، بلکه این حزب دمکرات بود که اینک همراه با جمهوری اسلامی جامعه کردستان را به قهقرا کشانده بود! تاریخنگاران پوپولیست امروز در کومهله جرأت اقرار به این حقیقت را ندارند!
نگاهی به نمونه بیانات و مواضع و عملکردهای مبارزاتی رهبران جانباخته جعفر شفیعی و صدیق کمانگر که در واقع نمایانگر کمونیسم کومهله و در ابعاد وسیعتری شاخص طبقاتی، سیاسی و مبارزاتی کومهله و حزب کمونیست ایران و رمز بالندگی و اعتبار این جریان بوده است و مقایسۀ آن با بیانات و مواضع و عملکردهای رهبری امروز جناح راست و ناسیونالیستی درون کومهله، به خوبی عمق فاصله و تباین و نیز بیگانگی و مغایرت مواضع و پراتیک این جناح را با آن شاخصهای طبقاتی، سیاسی و مبارزاتیای که به حق کومهله را کومهله کرد؛ به خوبی میتوان دید.
بیش از ۳۰ سال قبل و در متن آن همه شرایط سخت و دشوار سیاسی و مبارزاتی، کمبودها و محرومیتها و نیز سطح پایین دانش و معلومات سیاسی و فرهنگی در جامعه، جعفر شفیعی گفت:
«تا آنجا که به وضعیت اقتصادی اجتماعی نظام کنونی مربوط است، همۀ زمینهها برای انقلاب اجتماعی، برای برپا کردن حکومت کارگری و انقلاب سوسیالیستی و ایجاد جامعۀ کمونیستی آماده است. سرمایهداری نه تنها به اصطلاح عمر خودش را کرده، بلکه زیادی هم ادامۀ حیات داده، بیش از آنچه باید عمر کرده و اگر برخی علل تاریخی در بین نبود میبایست مدتها پیش جامعۀ سرمایهداری از بین میرفت و به گور سپرده میشد. برپا کردن حکومت کارگری چیزی نیست که ما صرفاً از آن به عنوان هدفی در آینده صحبت کنیم. در گذشته نیز ما حداقل دو بار شاهد دو حکومت کارگری بودهایم؛ شاهد حکومت کارگری پاریس- حکومت کموناردها- بودهایم و همچنین شاهد حکومت کارگری در روسیه بودهایم؛ شاهد انقلاب اکتبر بودهایم.»
صدیق کمانگر گفت:
«امروز دیگر طبقۀ کارگر ایران به این حقیقت تاریخی پی برده است که تنها راه نجات او و همۀ کسانی که کمرشان در زیر ظلم و زور و فشار جامعۀ سرمایهداری خم شده است، نابودی و درهم شکسته شدن نظام سرمایهداری و به وجود آمدن جامعۀ سوسیالیستی است. امروز دیگر کارگر ایرانی به این حقیقت پی برده است که تنها کمونیسم و انقلاب کمونیستی قادر خواهد بود به این بحران عمیق اقتصادی و اجتماعیای که سرتاپای جامعۀ سرمایهداری ایران را در خود گرفته است، خاتمه دهد. امروز دیگر سوسیالیسم و کمونیسم برای کارگران ایران دو واژۀ ناآشنا و ناشناس نیستند و جنبش سوسیالیستی در درون طبقۀ کارگر ایران جا باز کرده است.»
اما امروز و در متن این همه تجربه و پیشرفت در امر مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، سطح بالای دانش و معلومات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه، ابراهیم علیزاده میگوید:
«ما اگر بگوییم سوسیالیسم را میخواهیم، سوسیالیسم، برابری، فلان؛ مردم به ما میگویند بیزحمت سرمان را درد نیاورید، ما آن را در شوروی دیدهایم، الان در چین میبینیم، آن را در کوبا دیدهایم، با آن، چیزِمان نکنید! همان طور بگوییم سوسیالیسم آلترناتیو است، و برابری این طوری است، و مجموعه شعارهایی اینچنین، تودۀ مردم را برنمیانگیزاند، این شعارها برای پیشروان خوب است، اما تودۀ مردم میتواند به دنبال آن راه بیافتد به شرطی که بداند که ما از مسیری میرویم که هر روزه نان به سفرهشان اضافه میکنیم، همه روزه رنجی از رنجهایشان کم میکنیم.»
در این باره، جعفر شفیعی در نقد رهبری پوپولیستی و ترویج سبککار کمونیستی، با توضیح و استدلال روشن و خطاب به پیشروان و فعالین و هواداران میگوید:
«درک کردن رهبری کمونیستی، مرزبندی با وجوهِ گوناگون و زیانبار رهبری پوپولیستی از اهمیت فراوانی برای شما برخوردار است. شما باید در عمل نشان دهید که کار کمونیستی به لحاظی کار سادهای است، کار بغرنج و پیچیدهای نیست، کار غامضی نیست، کار صریحی است و از این لحاظ بقیۀ رفقا را هم آموزش بدهید. میدانید که تا به حال چه تصویری از کار کمونیستی به خصوص در میان طبقه رواج داده شده، طبقه را گیج کردهاند، آن طور که میباید، خودِ آنها را به آرمانشان آشنا نکردهاند(نشدهاند)، در حالی که اگر مسئلۀ سوسیالیسم و کمونیسم را از آن غامضیت بیرون بیاوریم و صریح با آنها صحبت بکنیم، اینها سریعاً میپذیرند. شما باید این را در روشنترین وجهی، هم در عمل نشان بدهید و هم این دستاورد را به بقیۀ رفقا هم منتقل بکنید.
من یک تجربۀ شخصی را برایتان بگویم که خودم شاهد عینی این مسئله بودم. ما عدهای کارگر کورهپزخانه را جمع کرده بودیم، گفته بودیم کارگران کورهپزخانه بیایند با آنها حرف میزنیم. به محض اینکه این را گفته بودیم، همین دگم اولیهای که بود: این کومهلهای است و این دمکراتی است، بلافاصله شکست و وجه طبقاتی مسئله خودش را کاملاً نشان داد، همه آمدند، هوادار کومهله و هوادار دمکرات و هوادار هیچ کدام هم آمدند، از پسربچۀ ۱۰ ساله تا پیرمرد ۶۰ ساله با ریش سفید و با تمام اعتقادات مذهبیاش، اینها آمدند و در جلسه نشستند. ما در مورد سوسیالیسم و کمونیسم برایشان حرف زدیم. من خودم از استقبال آنها تعجب میکردم، از نظر تفهیم مسائل سوسیالیستی و کمونیستی به خودِ طبقه، در حقیقت این اولین تجربۀ مستقیم خود من بود. دیدم اینها نمیگذارند من حرف بزنم، تا میخواستم یک مثال بزنم(۱۰ دقیقه ۱۵ دقیقه حرف میزدم) مثال میآورد، مثالهای خیلی زنده و جاندارتر از مثالهای خود من، مثالهایی از زندگیش و بعد که در مورد سوسیالیسم، در مورد کمونیسم حرف میزدیم، همه تأیید میکردند، روشنی و برق امید از چشمهایشان میدرخشید، جذب شده بودند، همۀ رفقای ما که آنجا بودند، بلااستثنا تحت تأثیر قرار گرفته بودند. اگر چه اولین جلسهای بود برای آنها، و به این اعتبار برای خود آنها هم اولین تجربه بود. ما باید در پراتیک خودمان این سهولت، این مسئله که طبقۀ کارگر به سهولت سوسیالیسم را فرا میگیرد در عمل نشان بدهیم و اینها را به بقیۀ رفقایمان هم آموزش بدهیم که آنها هم به همین شیوه کار بکنند.
– شما میتوانید هزار بار روی برنامۀ حزب کمونیست قسم و آیه بخورید، ولی موقعی که میروید آنجا(درون طبقه) چهار پنج کارگر را با برنامه آشنا نکرده باشید و یا اگر هم کارگران را آشنا کرده باشید، فقط با بند بیمهاش آشنایش کرده باشید، در حد ۸ ساعت کار منتظرش کرده باشید، در حد فقط برنامۀ حداقل آشنایش کرده باشید. با بند مربوط به سوسیالیسم، با بند مربوط به مبارزه با اشکال مختلف رویزیونیسم، با بند مربوط به حزب کمونیست آشنایش نکرده باشید، با مقدمۀ یک صفحهای اول برنامه که چکیدۀ کار کمونیستی است، که چکیدۀ دنیایی از مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر است، با اینها آشنایش نکرده باشید. چیزی که ما میکردیم. نه، ما میآییم بدواً آن صفحۀ اول را به او یاد میدهیم، این درس اول ماست به طبقۀ کارگر. اول، صفحۀ اول برنامه را به او میگویم، به او خواهم گفت منافع طبقۀ کارگر این است، به او خواهم گفت منِ کمونیست منافعی جدا از منافع او ندارم، به او میگویم که شیوۀ من توطئه نیست، به او میگویم که شیوۀ من سازماندهی طبقه برای سوسیالیسم است و بعد میآیم و مسئلۀ سوسیالیسم را با او درمیان میگذارم، البته در کنار آن، مسئلۀ بیمه و ۸ ساعت کار و … را هم طبعاً با او در میان میگذارم ولیکن بدواً همیشه به او میگویم که بله من اینم، این است درس اول من.
-(قبلاً) ما برای تهیۀ برنامه و گفتار رادیویی، برنامه(برنامۀ حزب) را باز میکردیم همه چیز جلو چشممان میآمد بجز چند صفحۀ اول برنامه. شبکاری، حق بیمه، حق زنان، بهداشت، حقوق مادران شیرده، مهد کودک،… همه جلو چشممان میآمد؛ ولیکن این جلو چشممان نمیآمد که بگوییم ما کمونیست هستیم، ما منافعی جدا از منافع طبقۀ کارگر نداریم، سوسیالیسم است هدف ما، سوسیالیسم است رها کنندۀ ما. نه، انگار پنج، شش صفحۀ اول اصلاً توی برنامه نیست.
ما در میان طبقۀ کارگر نباید دیگر این کارها را بکنیم، این دیگر شیوۀ ما و سنت ما نیست. البته برای اینکه حرف را تکمیل کرده باشم اینکه ما اسمی از سوسیالیسم نیاورده باشیم، نه، بود ولی میدانید چگونه؟ صفحات متعدد را دربارۀ حق بیمه مینوشتیم، صفحات متعدد را مثلاً در مورد ۸ ساعت کار مینوشتیم، صفحات متعدد را در مورد اینکه رژیم در یک کوچهپسکوچۀ فلان روستا جنایتی کرده مینوشتیم؛ ولیکن پایانبخش همۀ اینها یک کلام بود، یک جمله بود: زنده باد سوسیالیسم. حرفی که از سوسیالیسم میزدیم این بود. انگار، بخش حداکثرِ برنامه، برای طبقه و برای اینها نبوده، برای عقلا و فضلا و زعما بوده که بنشینند و بر رویش بحث بکنند و جدل بکنند و فضلفروشی بکنند. باید، دیگر با این، خداحافظی کنیم. اتفاقاً صفحۀ اول برنامه، درس اول ماست به طبقۀ کارگر.
و یا در مورد مسائل اساسی که صحبت میشده، رفقای ما بودهاند، حرف میزدهاند، ولیکن یک بار گفتن و دیگر بس، یک بار گفتن و دیگر عملی نکردن. آن چیزی که در عمل جریان پیدا میکند، جریان خود به خودی بورژواییست، جریان خود به خودی خردهبورژواییست و آن چیزی که ما میگفتیم با همۀ حقانیتش با همۀ اصولیتش روی هوا میماند. در مورد هر مسئلهای که در نظر بگیرید، ما باید با این حداحافظی بکنیم. این مسائل متعلق به طبقه است و باید به آنها بدهیم.
بله!
بیانات رفیق جعفر شفیعی بسیار روشن و مطابق با آموزشهای اصیل مارکسیستی است: کمونیسم و طبقۀ کارگر و برقراری سوسیالیسم.
اما بر خلاف تعاریف عمومی ابراهیم علیزاده از کمونیسم و سوسیالیسم که در برخی از مصاحبههایش به آن اشاره دارد، نفس موضع سیاسی و رویکرد مبارزاتی ایشان و جناح تحت رهبریاش در مورد سوسیالیسم و کمونیسم، همان است که در بالا به آن اشاره شده است: کمونیسمِ مورد نظرش و عامۀ مردم، نه یک طبقۀ معین و تلاش برای بسط و گسترش در میان آن طبقه به عنوان پیگیرترین و انقلابیترین؛ و حوالۀ سوسیالیسم به آیندهای نامعلوم.
اینان تحت عنوان پرداختن به مطالبات مردم، سوسیالیسم و کمونیسم را به بایگانی میسپارند. این همان رفرمیسمی است که مدتهاست در پی آن رواناند.
ادامه دارد.
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
۱۴ فوریه ۲۰۲۱