سِوِن ولتر:
چرا کمونیست هستم؟
ترجمه نادر ثانی
بدینوسیله برگردان به فارسی نوشته کوتاهی از “سِوِن ولتر”، هنرمند سرشناس و انقلابی سوئد را که روز سهشنبه ۲۰ آبانماه 1399 (۱۰ نوامبر ۲۰۲۰) در پیامد دچار شدن به بیماری کُرونا درگذشت را در اختیار شما میگذارم. این نوشته نخستین بار در یک بروشور انتخاباتی از حزب کمونیست سوئد در سال ۲۰۰۶ به چاپ رسیده بود.
بسیاری از مواقع این پرسش در برابرم گذاشته شده است:
“چگونه تو که هنرپیشه بسیار خوبی هستی و به نظر میآید که انسان خوبی باشی، میتوانی عضو حزب کمونیست باشی؟”
پارهای از مواقع این پرسش به شکلی پرخاشگرانه و آزاردهنده مطرح میشود:
“به گمانم عقلت سر جایش نیست، مگر نه؟”
در چنین مواقعی چارهای جز آن نیست که پاسخی جز به عنوان نمونه این گونه داده شود:
“برو استراحتی بکن تا مستیات بپرد!”
اما اغلب مردم به راستی میخواهند بدانند. آری، در اغلب حیرتآوری مردم به راستی میخواهند بدانند. درست مانند آن که گمان بردهاند که چیزی را متوجه نشدهاند. و من معمولاً این گونه پاسخ میدهم:
“مسئله در اساس خود به این گونه است که در میانه میدان دنیای امروز که سرشار از قهر، ستم، تحقیر از ما بهتران، آز و طمع سیرناشدنی ثروتمندان، ترور امپریالیستی و تهدید جدیای که از جانب سرمایهداری جهانی در برابر ادامه حیات انسانها در این کره کوچک بینوا در کهکشانی بینهایت قرار گرفته است ، باید ارزش و صداقت خود را حفظ کرد.”
و مسئله دارای یک بُعد نظریست:
چگونه یک فرد میتواند در دنیایی که دستهای شرکتهای بزرگ در همه جا که کوچکترین امکان سود بردن بیشتر وجود دارد به وجود آورنده گرسنگی، بیماری و مرگ عمومی در همه گوشه دنیای ما ـ بیش از همه در جهان فقیر اما نه تنها در آنجا ـ میباشند، چشمان خود را ببندد؟ چگونه یک فرد میتواند این را ببیند و نخواهد که کاری برای پایان بخشیدن به آن به انجام برساند؟
در چنین زمانی باید با خودمان، در همینجا و در همین لحظه کنونی آغاز بکنیم. از اینروست که من کمونیست هستم.
بالاسریها، نخبگان، تاکنون از خود هیچگونه خواست یا عملی جز حفظ ناعدالتیها، آنگونه که هستند نشان ندادهاند. و به راستی چگونه میتوانند جز این کنند؟ قرار گرفتن تحت ستم طبقاتی و شکاف طبقاتی اساسیست که سیستم سرمایهداری بر آن بنا شده است. درست آنچه که قطب مطلق معکوس عدالت است.
من کمونیست هستم، چرا که میخواهم تلاش کنم که مبارزی در راه عدالت باشم. تا آنجا که میتوانم. در دوران کوتاهی که در حیات هستم.
اما بیش از همه چیز به دلایل احساسی کمونیست هستم. این احساس را با پوست و استخوان خود احساس میکنم. وقتی در برابر دروغ ها و خیانت های آنانی قرار میگیرم که گویا وظیفه تمامی حیات خود کردهاند که به هر بهایی که باشد قدرت خود و مقام بالای خود در جامعه را حفظ کنند، میخواهم بالا بیاورم. اما همزمان زمانی که بادهای سردی را که به جانب من میوزند، زمانی که میبینم که این بادها از جانب آنان که با پیکرهای فربه شده از بهرهوری خود در سالنهایی تهی از هوا مینشینند، از جانب وحشیان بمبارانکنندهای که در معابد بیروح خود تنهایند، از جانب تمامی کلاهبرداران و جنایتکارانی که رهبری سرنوشت جهان را در دست دارند میآید، دلم برایشان میسوزد.
من کمونیست هستم چرا که میخواهم خود را یک انسان ببینم. من کمونیست هستم چرا که میخواهم همه بدانند که چه موضعی دارم. من در همبستگی با انسانیت و در ایمان به زندگی، کمونیست هستم.