۱۱ سپتامبر ۲۰۲۰ | نشریه انقلاب شماره ۶۶۴| revcom.us
قسمت ۱
ترجمه توسط: برهان عظیمی
دموکراتها نمیتوانند با ترامپ بجنگند
راهی که باید به جنگ او رفت
در بیانیه ۱ اوت سال ۲۰۲۰ باب آواکیان تحت عنوان “درباره وضعیت بحرانی فوری، نیاز فوری برای بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس، رأی دادن در این انتخابات و نیاز اساسی برای انقلاب“، من در مورد این نکته مهم صحبت کردم:
در این زمانحساس، باید از هر ابزار مناسب غیر خشونتآمیز برای بیرون کردن این رژیم از قدرت استفاده شود. و اگر علیرغم اعتراض گسترده تحت مطالبه حذف رژیم ترامپ/پنس، این رژیم در زمان رأیگیری همچنان در قدرت باقی بماند، پس-با استفاده از تمام وسایل مناسب برای انجام حذف این رژیم باید شامل رأی دادن علیه ترامپ باشد(با فرض اینکه انتخابات واقعاً برگزارشده است)-بدون اینکه اتکا اساسی بر این گذاشته شود. واضح است که، این به معنای دادن”رأی اعتراضی” به برخی از نامزدهایی(کاندیداهایی) که شانس پیروزی ندارند، نیست، بلکه درواقع رأی دادن به جو بایدن نامزد حزب دموکرات، بهمنظور رأی دادن مؤثر علیه ترامپ داده شود.
درعینحال ، من بهشدت تأکید کردم که:
اتکا صرف به رأی دادن برای برکنار کردن این رژیم به قریبِ اطمینان منجر به نتایج بسیار بد و حتی فاجعهآمیز خواهد شد. این امر بهویژه با توجه به کارهایی که این رژیم قبلاً انجام داده است و آنچه ترامپ در رابطه با انتخابات میگوید، صادق است.
نژادپرستی آشکار ترامپ و حمایت از خشونت برتریطلبان سفیدپوست
بهطور فزایندهای روشن شده است که بخشی کلیدی از استراتژی ترامپ در رابطه با انتخابات برنامهریزیشده در ماه نوامبر، و رویکرد کلی وی برای اینکه در قدرت باقی بماند، توسل آشکار بیشازپیش به نژادپرستی(Racism-ریسیسم) از طریق کوبیدن بر طبل برقراری “نظم و قانون” است. ترامپ تظاهراتهای مداوم مردم علیه برتری سفیدپوستان و ترور پلیس را خشونتبار توصیف میکند- و، همانطور که طبق معمول از او انتظار میرود(در مورد او صادق است)، در مورد میزان و علل این خشونت آشکارا و بهشدت دروغ میگوید. او یک صحنه وحشتناک خشن را اینطور به تصویر میکشد و میگوید که”میدانید چه کسانی به غارت و تجاوز آزار و تجاوز به خانهها و مردم بهویژه زنان در حومه شهر” که به نظر ترامپ همه سفید هستند، میپردازد. این “پژواک” مستقیم از تاکتیکهای شرمآوری که توسط برتریطلبان سفیدپوست برای سازماندهی اراذلواوباشان برای زجرکش کردن (لینچ کردن) مردم سیاهپوست در زمان تفکیک نژادی جیم کرو[1]، و چگونگی تحریک نفرت و خشونت علیه یهودیان در آلمان نازی توسط هیتلر استفاده میشد، است. در اینجا دوباره، واقعیتها برای ترامپ و رژیم فاشیستی و طرفدارانش اهمیتی ندارند- یا بهتر است بگوییم، واقعیتها برای دستیابی به اهداف کاملاً جنایتکارانه، عمداً تحریف، گمراهکننده و منحرف میشوند.
بهعنوانمثال، در مطالعهای توسط دانشگاه پرینستون نشان دادهشده است، که اکثریتقریببهاتفاق (بیش از ۹۰ درصد از موارد) این تظاهراتها علیه برتری سفیدپوستان و ترور پلیس صورت گرفته است، خشونتآمیز نبوده است. و خشونتی که خود تظاهرات کنندگان(معترضین) مرتکب شدهاند همچون آتشسوزی، غارت و به زبالهدان تبدیل کردن چند ساختمان، نسبتاً جزئی و در مناطق کوچک و محدود و اغلب در مراکز پلیس یا در نزدیکی آن بوده است، و اصلاً چیزی شبیه تصویری که ترامپ از کل شهرها که گویا سوخته و نابودشدهاند ترسیم میکند، نیست. اما فراتر از آن، اکثر خشونتها در رابطه با این تظاهراتها(اعتراضات) توسط طرفداران ترامپ– توسط پلیس، که بارها به اعتراضات حمله کردهاند، و توسط اراذلواوباش مسلح فاشیست(که ترامپ آنها را “مردم طرفدار متمم دوم قانون اساسی” مینامد) اعمالشده است. حداقل ۲۰ معترض به این طریق کشتهشدهاند. و ترامپ و هوادارانش این خشونت توسط برتریطلبان سفیدپوست(سفیدسالاران) را توجیه کرده و حتی از آن تجلیل کردهاند.
دموکراتها و “رسانههای جریان اصلی” که عموماً در همان اردوگاه قرار دارند (تلویزیونهای سراسری همچون سی ان انCNN ، سی ان بی سی MSNBC، نشریه نیویورکتایمز و غیره)، عمدتاً سعی کردهاند تمرکز بینندگان و خوانندگانشان را از سمت تظاهراتها اعتراضات منحرف کرده و به سوا لاتی بهویژه رفتار واقعاً بیپروای ترامپ در مورد بیماری همهگیر کووید، و مواردی مانند اظهارات ترامپ (یا منتسب به وی) در توهین به سربازان آمریکایی بپردازند که احساس میکنند ترامپ آسیبپذیرتر است، سوق دهند. اما ترامپ به حملات نژادپرستانه خود به تظاهراتهای(اعتراضات) که علیه برتری سفیدپوستان و خشونت پلیس و تلاشهایش برای نشان دادن دموکراتها بهعنوان حامیان خشونت و “قتلعام” توسط “اراذلواوباش” سیاهپوست، “آنارشیستها” و دیگر “چپگرایان” ادامه خواهد داد؛ و این تأثیری خواهد داشت که دموکراتها را مجبور میکند که توجه قابلتوجهی به پاسخ دادن به این مسئله نشان دهند. و پاسخ دموکراتها چه بوده است؟ آنها اظهار داشتند که اکثر اعتراضات مسالمتآمیز بوده است و حتی میگویند ترامپ خواهان خشونت است. درعینحال دموکراتها تا حد زیادی شرایط ترامپ را پذیرفتهاند (و به دام که او گسترده است افتادهاند). آنها تأکید زیادی بر تقبیح و محکوم کردن خشونت توسط معترضان کردهاند، بدون اینکه تأکید مشابهی داشته باشند و نشان دهند که چه کسی مسئول بیشترین خشونتهای مرتبط با اعتراضات است- بار دیگر تأکید میشود که اکثریت قاطع این خشونتها توسط طرفداران ترامپ انجام میشود. دموکراتها این طنز تلخ ماجرا را برجسته نمیکنند که در این تظاهراتها مردم به خشونت پلیس معترض هستند و حتی باوجوداینکه (اکثریتقریببهاتفاق) اعتراضات آنها مسالمتآمیز میباشد، بازهم مورد خشونت بیشتر پلیس قرار میگیرند! دموکراتها بر یک طنز تلخ شگفتآور دیگر تأکید نمیکنند که: در اینجا ترامپ و طرفدارانش به مردمی را که اکثراً اعتراضات مسالمتآمیز علیه خشونت نژادپرستانه انجام میدهند، حمله و آنرا محکوم میکنند، درحالیکه ترامپ از تندیسها و بناهای یادبود “قهرمانان” کنفدراسی[2] (ژنرالهای ارتش ایالتهای جنوب طرفدار بردهداری- م) در جنگی که آنها برای حفظ و گسترش بردهداری راه انداختند و صدها هزار از سربازان اتحادیه را به قتل رساند، دفاع میکند.
استراتژی دموکراتها از مشکلات سرچشمه میگیرند و آن را تقویت میکنند
دو علت اساسی برای چگونگی پاسخ دادن-یا ندادن- دموکراتها و متحدانشان به آنچه ترامپ با حملات خود به اعتراضات و داستان ترسناک نژادپرستانه ساختهشده از “آن افراد” اراذلواوباش که قصد حمله خشونتآمیز به مردم بیگناهان(سفید) و دارایی آنها را دارند، وجود دارد. اول، استراتژی انتخاباتی دموکراتها بر کسب تعداد نسبتاً کمی “رأیدهندگان در حال چرخش(نوسان-رای دهندگانی که هنوز قطعاً تصمیم خود را که به کدام یک از دو نامزد ریاست جمهوری رأی دهند، نگرفتهاند- توضیح از مترجم)” که عمدتاً سفیدپوستان در حومه شهرها و در تعداد کمی از “ایالتهای در حال چرخش”، متمرکز است. سرچشمه آن(استراتژی دمکراتها) این است، و با تأکید مجدد بر اینکه تا حد زیادی شرایطی را که ترامپ تعیین کرده است میپذیرند، دمکراتها این را بسیار مهم میدانند که به این رأیدهندگان بهطور ضمنی اطمینان دهند که دموکراتها نیز خشونتی که ظاهراً توسط تظاهرات کنندگان انجام میشود ، و ظاهراً این “رأیدهندگان در حال چرخش” (سفیدهای حومه شهرنشین) را تهدید میکند را محکوم میکنند و بهطور ضمنی میگویند از قدرت دولتی برای سرکوب این خشونت استفاده میکنند. در اینجا باید گفت که، حتی این بهخودیخود یک استراتژی بسیار اشتباه و انحرافی است و بهاحتمالزیاد با شکست روبرو میشود. نهتنها اینگونه است که، تا حد زیادی، بیشتر خشونتهای مربوط به اعتراضات توسط حامیان ترامپ (ازجمله پلیس) انجامشده است، درحالیکه اکثراً خود اعتراضات مسالمتآمیز بوده است. اما، حتی اگر هدف همه معترضان این باشد که کاملاً مسالمتآمیز بمانند، ازجمله وقتیکه توسط پلیس و نژادپرستان “غیرنظامی” مسلح تحریک میشوند، بازهم خشونت وجود خواهد داشت- دقیقاً به این دلیل که ترامپ و طرفدارانش به کار خود و تشدید خشونت ادامه میدهند و مهم نیست که معترضین چه میکنند.
این درست است که، در این مرحله، رأیگیری در چند ایالت اساساً نتیجه و فرجام انتخابات ریاست جمهوری را تعیین میکند- بنابراین، همانطور که این موردی بود که ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری قبلی(۲۰۱۶) اتفاق افتاد، یعنی کسی میتواند رأی عمومی مردم(the popular vote – رأی اکثریت مردم سراسر آمریکا- م) را از دست بدهد و همچنان رئیسجمهور شود. اما، حتی با توجه به این واقعیت، یک استراتژی انتخاباتی که میتواند برای دموکراتها بسیار بهتر عمل کند، این است که کل رویکرد نژادپرستانه ترامپ را مستقیماً و با قدرت تمام رد کنند و این چنین توجه سیاهپوستان و سایر رنگینپوستان و تعداد زیاد سفیدپوستان (بهخصوص، هرچند نهتنها، نسلهای جوان) که نشان دادهاند انگیزه آنها برای پایان دادن به بیعدالتی اجتماعی، نابرابری آشکار و خشونت گسترده پلیس است، جلب کنند. اینیک “مخزن” بزرگ است که ازنظر تئوریک، دموکراتها میتوانند روی آن جلبتوجه تمرکز کنند.
اما دموکراتها واقعاً چنین کاری را نمیخواهند- نمیتوانند – کنند. و این به دلایل عمیقتری اشاره دارد که چرا دموکراتها به چنین شیوهای که با آنها برخورد میکنند. اگرچه، در شرایط کنونی، که طغیان گستردهای علیه ترور پلیس رخداده است، دموکراتها احساس کردهاند که لازم است بهطورکلی در مورد “رفرم پلیس” صحبت کنند، زیرا بهعنوان نمایندگان این سیستم سرمایهداری-امپریالیسم که دموکراتها در موردنیاز اساسی پلیس برای اعمال “قانون و نظم” ظالمانه این سیستم، با خشونت نژادپرستانه که شامل آن است، بسیار قاطع هستند. بنابراین، دموکراتها نمیتوانند کارزاری تبلیغاتی را انجام دهند که درواقع با تمایل شدید و گستردهای که این خشونت پلیس باید پایان یابد، متحد شود. درعینحال، بهعنوان نمایندگان این سیستم، و بهعنوان حامیان مؤسسات سنتی و “ثبات” آن، آنها نمیخواهند در انتخاباتی پیروز شوند و بر رأس دولتی که بر اساس درخواست و تحریک بیشتر نیروی دهها میلیون نفر که با حدت شورانگیزی برای پایان دادن به ترور پلیس و برتری سفیدها ، که درواقع در این سیستم تعبیهشده و موردنیاز آن است، قرار گیرند. ازنظر دموکراتها، بهتر است به خواست “بازگشت به آرامش و شرایط عادی” متوسل شویم- که احتمالاً طنینانداز خواست بسیاری طبقه متوسط از حومههای شهر خواهد شد- حتی زمانیکه بازگشت به “آرامش و شرایط عادی” وجود نخواهد داشت، عمدتاً چون نیروهای فاشیست اجازه این کار را نمیدهند.
توسل به “شکایات” فاشیستها فقط فاشیسم را تقویت میکند
بار دیگر، همانطور که در انتخابات ۲۰۱۶ و بلافاصله پسازآن اتفاق افتاد، صدای “جریان اصلی” وجود دارد (مانند کریس کوومو برادر فرماندار دموکرات ایالت نیویورک در رسانه سی ان ان، و توماس فریدمن، طرفدار برجسته “مزایای بزرگ” سرمایهداری کاملاً جهانی شده) که استدلال میکنند، برای پیروزی در این زمان(در این انتخابات-م)، بایدن و دموکراتها باید با توجه مبذول کردن به “پایه” ترامپ “شکایات” آنها را به رسمیت بشناسند، نه اینکه آنها را تحقیر کنند. اما این فاشیسم ریشههای عمیقی دارد و ذهن این فاشیستها با “خوشبرخورد کردن” با آنها یا رفتارهایی مانند “شکایت”های آنها “مشروع” هستند، تغییر نخواهد کرد. همانطور که من (و دیگران که بهطورجدی این پدیده فاشیستی را بررسی کردهاند) اشارهکردهایم، واقعیت این است که این “شکایتها” از کینه در برابر هر تغییری ناشی میشود که حتی بخواهد اندازه کمی از سفیدسالاری، مردسالاری، بیگانهستیزی (نفرت از خارجیها)، آمریکایی هار شوونیسم و غارت بیبندوبار محیطزیست، بکاهد. و در اساسیترین گزاره، که دموکراتها نماینده این سیستم سرمایهداری-امپریالیسم هستند که همه اینها را تحکیم و اعمال میکند، اما حزب جمهوریخواه که آشکارتر فاشیست شده است، “پایگاه” خود را به وجه شدیدی از طریق ترویج تهاجمی این نابرابری، ستمگری و غارت زمین، همراه با رد و” کینه “پرشور در برابر روش علمی و تفکر منطقی، پرورش داده و سازماندهی کرده است.. بهعنوانمثال، این تحلیل مهم توسط هوبرت لاک، متخصص الهیات آفریقایی-آمریکایی، بهویژه در باره بنیادگرایان مسیحی که نیروی محرکه این فاشیسم هستند، وجود دارد:
این یک رویداد اتفاقی نیست که این جنبشی است که قدرت و حمایت از خود را عمدتاً در بهاصطلاح قلب کشور و بهویژه در مناطق جنوبی(ایالتهای-م) پیدا کند. این بخشی از ایالاتمتحده آمریکا است که هرگز با آمریکای پس از جنگ جهانی دوم راحت نبوده است. وجود دوره کوتاه شرایط عادی پس از جنگ همراه با یک دهه طولانی به تعویق افتاده شده یک انقلاب نژادی که قرنها فرهنگ و سنت را بهویژه در جنوب واژگون کند، بود. دو دهه بعد، ناامیدی، با جنگ غیرمردمی در جنوب شرقی آسیا(جنگ ویتنام-م) پایههای میهنپرستی سنتی/متعارف را در زندگی آمریکایی متزلزل کرد؛ در دهه بعد یک انقلاب جنسی به وجود آمد که دیدگاههای عمیق ریشهدار این بخش از مردم آمریکا را در مورد جایگاه تبعی زنان در جامعه و عدم جایگاه افراد همجنسگرا و لزبین در زندگی آمریکا واژگون کرد. این شکستهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اکنون به نبردی حدت یابندهای تبدیلشده است تا ساعت زمان را به نیمقرن پیش برگردانده و آمریکا را به سیرت قبل از جنگ برگرداند. بیاهمیت نیست که آموزش آفرینش باوری(اصل و منشأ مخلوقات از خداست-م) در مدارس، بهعنوانمثال، چنین بخش برجستهای از حقوق مذهبی است. این نبردی بود که مذهبیون راسیست در اواسط دهه ۱۹۲۰ آنرا باخت، اما راستها هرگز شکست خود را تصدیق نکردند… همانطور که برخی از افراد بهشدت فناتیک(متعصب) هیچگاه شکست در جنگ داخلی را تصدیق نکردهاند. درنتیجه، بازگردانی که راستهای مذهبی خواهانش هستند، راهی است که میتواند روشی از زندگی را که نیمقرن پیش در این ملت ناپدید شد، تسخیر کند.(۱)
این معنی واقعی “آمریكا را دوباره باشکوه کنیم” است. دموکراتها بدون کنار گذاشتن “هویت” خود بهعنوان حزبی که ظاهراً به عدالت اجتماعی اهمیت میدهد و خود را طرفدار رسیدگی به بحران محیطزیست جامیزند، نمیتوانند با این “رقابت” کنند.
همه اینها، بهنوبه خود، با دلایل اساسی که چرا دموکراتها از رژیم ترامپ/پنس را برای آنچه درواقع است- فاشیست– نام نمیبرند، گرهخورده است، که همانطور که تأکید کردم، “مسئله فقط سیاستهای وحشتناک نیست بلکه یکشکل حاکمیت ازنظر کیفی متفاوت، مبتنی بر سرکوب وحشیانه و نقض آنچه اساسیترین حقوق است، میباشد.“(۲) اولازهمه، اگر شما تصدیق کنید که این رژیم درواقع فاشیست است، این مسائل بسیار بزرگی را در مورد کل سیستم، و چگونه است که چنین رژیم فاشیستی – نه از طریق چیزی مانند کودتای نظامی، بلکه از طریق “کانالهای عادی” و مؤسسات نهادینهشده این سیستم، میتواند به قدرت برسد را مطرح میکند. در کنار آن، اگر تشخیص دهید که این رژیم فاشیستی است، این امر پیامدهای بسیار بزرگی در رابطه با آنچه باید برای مقابله با خطرات ناشی از این فاشیسم انجام شود دارد – که درواقع، نیاز به خارج از “هنجارهای” این سیستم قدم گذاشتن و بسیج تودههای مردم در مبارزه مصمم، بدون خشونت، اما مداوم در خیابانها برای خواست طرد(دفع) این رژیم، همانطور که RefuseFascism.org خواستار آن است، دارد.
نیاز فوری به بسیج گسترده علیه این فاشیسم
بهطور خلاصه، دموکراتها، به خاطر آنچه هستند و نمایندگی میکنند با همه اینها- نه انتخابات و نه شرایط کلانتری که این انتخابات در آن اتفاق میافتد و مخاطرات عمیقی که درواقع درگیر هستند- بههیچوجه از طریق دیگری مگر آنچه در حدود تعیینشده توسط این سیستم، که این فاشیسم را تولید کرده است، و تا حدود زیادی با شرایط تعیینشده توسط خود فاشیستها، نمیتوانند و نخواهند توانست مقابله کنند.
این را میتوان در آنچه دموکراتها در تلاش برای مقابله با روشی که رژیم فاشیست ترامپ/ پنس- بهطور مکرر، و به طرز فزایندهای- “هنجارهای” (قوانین موردتوافق و معمول شده برحسب منافع این سیستم-م)این سیستم را زیر پا گذاشته است، مشاهده کرد. بارها و بارها، دموکراتها تلاش کردهاند تا با استفاده از “هنجارها” و مؤسساتی(نهادهایی) که این رژیم فاشیست از آنها سرپیچی میکند یا آنها را از میان برمیدارد، یا آنها را در جهت اهداف فاشیستش خم میکند- دادگاهها، جلسات کنگره و دادرسی، و غیره، با آن برخورد کنند. در این راه بارها و بارها، دموکراتها شکستخوردهاند. بااینحال آنها سرسختانه از جستجوی راهی برای مخالفت با این رژیم مگر با توسل به این “هنجارها” و رویهها، امتناع میورزند. این همان کاری است که آنها انجام میدهند و حتی در مواجهه با اقدامات روزافزون و شدیدتر ترامپ برای سرکوب آرا در انتخابات پیش رو و عزمش برای اعلام برنده بودنش در انتخابات و یا بدون توجه به نتیجه انتخابات، در قدرت باقی بماند، با دمکراتها بهشدت تمایل دارند آن را ادامه دهند.
همه اینها دلیلی است – حتی اگر به این منتهی شود که رأی دادن بر ضد ترامپ با رأی دادن به بایدن امری ضروری و مهم خواهد بود– تکیهبر رأی دادن و فقط امیدوار بودن که انتخابات مشکل را حل میکند، بهاحتمالزیاد منجر به فاجعه میشود.
و همه اینها به این احتمال بسیار زیاد اشاره دارد که فارغ از نتیجه واقعی این انتخابات(با فرض اینکه انتخابات واقعاً برگزار شود)، اگر ترامپ خود را “برنده” معرفی کند و از رفتن(ترک مقام رئیسجمهوری) خودداری کند، در غیاب یک بسیج عظیم حول مطالبه رژیم ترامپ/پنس باید کنار گذاشته شود، دموکراتها سرانجام تسلیم ترامپ میشوند. بسیج تودهای موردنیاز را نمیتوان “یکشبه”، بعد از پایان انتخابات ایجاد کرد-و نمیتوان آن را با محدود کردن در چارچوب و محدودیتهایی که دموکراتها بر آن تأکید میکنند ، ایجاد کرد.
حقیقت- حقیقت در مورد این کشور، و حقیقت در مورد آنچه توسط رژیم ترامپ/پنس نمایندگی میشود و در حال اجرا و اعمال است- باید بهعنوان کانونی حیاتی، و بلافاصله اضطراری فوری برای مبارزه با بیعدالتی و ستم علیه فاشیسم این رژیم است، بوجود آید و بهپیش گذارده شود. این باید بدون منتظرشدن برای انتخابات انجام شود، اما با اقدام همین حالا و در حال حاضر، و به روشی مداوم، با تودههای مردم- ابتدا در شمار هزاران نفر که رفتهرفته به میلیونها نفر تبدیل میشوند – در بسیج مداوم حول خواست متحد کننده این رژیم باید طرد شود، ادامه یابد.
منتظر ماه نوامبر شدن و اعتماد به انتخابات احتمالاً منجر به فاجعه میشود:
ما باید به خیابانها برویم، در خیابانها بمانیم ، برکناری ترامپ/پنس را همین حالا مطالبه کنیم!
پانویسها
۱. تأملاتی در مورد پاسخ به مدرسه پسفیک مکتب ادیان بهحقوق دینی، تألیف دکتر هوبرت لاک(Hubert Locke). این مطلب در revcom.us موجود است.
علاوه برنوشتهها و سخنرانیهای خودم در مورد این مسئله فاشیسم، که در منتخب آثار باب آواکیان موجود است در وبسایت انقلاب موجود است، *تعدادی از مطالعات مهم در مورد پدیده فاشیست مسیحی انجامشده است- ازجمله در کتابهای اخیر کاترین استوارت* و کریستین کوبس دو مِز* – که روشن میکند این فاشیستها کاملاً متعهد به عقاید و اهداف بسیار ستمگرانه، ارتجاعی و به معنای واقعی کلمه دیوانه(بیمار روانی) هستند، و آنها با جلب “مشروعیت بخشیدن به شکایتهای” فرض شدهشان مرعوب نخواهند شد.
* بهعنوانمثال، مقاله اخیر من تحت عنوان پدرسالاری و میهنپرستی- مردسالاری تهاجمی و آمریكاسالاری- خطر و چالش فوری از بینشهای مهم کریستین كوبس دو مِز در کتاب عیسی و جان وین: چگونه انجیلیهای سفید یک ایمان را فاسد کردند و یک ملت را شکستند، گرفتهشده است؛ و سخنرانی من در سال ۲۰۱۷ رژیم ترامپ/پنس باید برود! به نام بشریت ما از پذیرش آمریکایی فاشیست امتناع میورزیم، یک دنیای بهتر ممکن است به تحلیل مهم کتاب خوب کاترین استوارت: حمله راستین مسیحی به کودکان آمریکایی استناد میکند.
۲. نقل از بیانیه ۱ اوت ۲۰۲۰ باب آواکیان تحت عنوان “درباره وضعیت بحرانی فوری، نیاز عاجل برای برکناری رژیم فاشیست ترامپ/ پنس ، رأی دادن در این انتخابات و نیاز اساسی به انقلاب.”
بستن بردهها به یکدیگر و پیاده راه بردن آنها در حالی که مردان سفیدپوست شلاق بهدست و تفنگ بهدوش در جلو و پشت صف آنها حرکت میکردند، روشی مرسوم در انتقال گروهی بردهها در دوران بردهداری در آمریکا بود.
در نقاشی بالا دسته ای از بردگان سیاهپوست که در سال ۱۸۵۰ با پای پیاده از شهر استاونتون ایالت ویرجینیا به ایالت تنسی رانده میشدند.
یتر، بردهای که از تنسی فرار کرد و به شهر باتونروژ ایالت لوئیزیانا، ۱۸۶۳.گریخت. جای زخمها ناشی از شلاق بدست صاحبش میباشد. این عکس واقعی است و برای ترساندن بردههایی که قصد فرار داشتند در ۲ آوریل ۱۸۶۳ گرفتهشده است.
[1] – Jim Crow segregation– تفکیک نژادی جیم کرو قوانینی بود که در سطح ایالتهای محلی اجرا میشد و تفکیک نژادی یا آپارتاید نژادی را در ایالتهای جنوب آمریکا اعمال میکردند. این قوانین در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به تصویب رسیده بود که قانونگذاران سفیدپوست تحت سلطه دموکراتها برای از بین بردن حق رأی دادن و حذف امتیازهای سیاسی و اقتصادی حاصل دسترنج سیاهپوستان که در زمان بازسازی بعد از جنگ داخلی به اجرا گذاشته شد. قوانین جیم کرو تا سال ۱۹۶۵ اجرا شد. قوانین جیم کرو عملاً تفکیک نژادی را در کلیه تسهیلات عمومی در ایالتهای ایالات جنوبی کنفدراسیون طرفدار بردگی سابق آمریکا و سایر ایالت از دهه ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ آغاز کرد. قوانین جیم كرو در سال ۱۸۹۶ در پروندههای پلیسی علیه فرگوسن تأیید شد، كه در آن دادگاه عالی آمریكا حکم حقوقی “جدا اما برابر” خود را درباره استفاده از تسهیلات عمومی برای آمریکاییهای سیاهپوست تأسیس كرد. علاوه بر این، آموزش عمومی از زمان تأسیس آمریکا در بیشتر مناطق جنوبی پس از جنگ داخلی (۶۵- ۱۸۶۱) اساساً سفیدپوستان و سیاهپوستان را از هم جداشده کرده بود.
اصل قانونی تفکیک نژادی “جدا اما برابر” به تأسیسات و تسهیلات عمومی و حملونقل ازجمله قطارهای بینشهری و اتوبوسها گسترش یافت. این وضعیت آنقدر هولناک بود که سیاهپوستان باید با ماشینی که در آن رانندگی میکنند از خیابانها داخل شهر، و یا جادهها و بزرگراههایی بین شهرها و ایالتها که برایشان تعیین شده، عبور و مرور بکنند و حق استفاده از خیابانها و بزرگراههایی که توسط سفیدپوستان استفاده میشد را نداشتند! همهچیز تفکیک نژادی شده بود! تسهیلات برای آمریکاییهای آفریقاییتبار در مقایسه با تسهیلات برای آمریکاییهای سفیدپوست از سطح پایینترین برخوردار بود و بودجه ناچیزی به آن تعلق میگرفت. بعضیاوقات، هیچ امکاناتی برای آنها وجود نداشت. بهعنوان یکنهاد قانونی، جیم کرو برای سیاهپوستان ساکن جنوب، وضع نامساعدی درزمینهٔ اقتصادی، آموزشی و اجتماعی را نهادینه کرد.
قوانین و مقررات قانون اساسی ایالتی جیم کرو، تفکیک نژادی مدارس دولتی، اماکن عمومی و حملونقل عمومی و تفکیک نژادی سرویسهای بهداشتی، رستورانها و مخزنهای آب نوشیدنی برای سفیدپوستان و سیاهپوستان را مقرر کرده بود. ارتش آمریكا قبلاً تفکیک نژادی را مقرر کرده بود. رئیسجمهور وودرو ویلسون( Woodrow Wilson) که از حزب دموکرات بود، تفکیک محلهای کار فدرال را در سال ۱۹۱۳(اولین سال ریاستجمهوریاش) قانونی کرد.-توضیح مترجم. این توضیح بخشا با استفاده از منبع ویکیپدیا تهیه شده است.
[2]– به زبان انگلیسی Confederate States of America – یا ایالات موتلفه آمریکا به اتحاد مجموعهای از یازده ایالت جنوبی در کشور ایالاتمتحدهٔ آمریکا در بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی اطلاق میشود که طرفدار بردهداری بودند. کنفدراسیون در اصل با جدایی هفت ایالت طرفدار سیستم بردهداری شامل کارولینای جنوبی، میسیسیپی، فلوریدا، آلاباما، جورجیا، لوئیزیانا و تگزاس در منطقه پایین جنوبی ایالاتمتحده قرار داشتند و همچنین ویرجینیا، آرکانزاس، تنسی و کارولینای شمالی که در بخش بالایی جنوب آمریکا قرار داشتند شکل گرفت و از 1861 تا 1865 وجود داشت که بعدها میسوری و کنتاکی به آنها پیوستند. اقتصاد آن ایالتها بهشدت به كشاورزی- بخصوص پنبه- و یك سیستم مزارع وابسته به کار بردگان آفریقاییتبار آمریكایی وابسته بود. کلیه این ایالتهای جنوبی که از برتری نژادی سفیدپوستان و نهاد بردهداری طرفداری میکردند و توسط آبراهام لینکلن که با شعار برچیدن بردهداری در انتخابات ۱۸۶۰ به پیروزی رسید، از اتحادیه خارج شدند و کنفدراسیون ایالات مؤتلفه آمریکا را تشکیل دادند. خروج از اتحادیه به منزلهٔ آغاز جنگ داخلی بود، درحالیکه در جنگ داخلي آمريكا، دولتهای ایالتهای وفادار به دولت مرکزی که غالباً در شمال آمریکا بودند و سیستم سرمایهداری بر آنها حاکم بود به اتحاديه(Union) معروف شدند. الكساندر اچ. استیونس، معاون رئیسجمهور كنفدراسی، در یك سخنرانی كه امروز بهعنوان خط بنای اساسی شناخته میشود، ایدئولوژی خود را مبتنی بر این واقعیت توصیف كرد كه “بر این حقیقت بزرگ استوار است كه سیاهپوست با انسان سفیدپوست برابر نیست؛ بردهداری، تبعیت نژاد برتر یک وضعیت طبیعی و عادی است که باید پذیرفته شود.”- توضیح مترجم