یاشار سهندی مارکس، ماتریالیست اهل عمل

مارکس، ماتریالیست اهل عمل
یاشار سهندی

“تصور کنید روسو، ولتر، هولباخ، لسینگ، هاینه و هگل، به صورت یک انسان به هم پیوند خورده باشند- . منظورم از پیوند خوردن نه این است که کنار هم هم قرار گرفته باشند ] بلکه در هم آمیخته باشند[- در آن صورت دکتر مارکس را خواهید داشت.”*

وقتی از مارکس صحبت به میان می آید لازم نیست زیاد به مقدمات پرداخت. نام او مساوی است با مبارزه، تغییر، انسان، طبقه کارگر، اتحاد، برابری، آزادی و نقد همه جهان سرمایه داری و همین ها است که بعد از نزدیک به دو قرن نام او را زنده نگه داشته است و در نظر سنجی بی بی سی جهانی به عنوان شخصیت هزاره انتخاب میشود. اما مارکس چیزی که کم نداشته دشمن بوده! او کینه طبقه، یک درصدی جامعه را برای همیشه تاریخ برای خود خریده است. دو دهه پیش بود که اعلام کردند مارکس دیگر مرد و تاریخ هم به پایان رسید. البته همین اعترافی بود که تاریخ زنده به مارکس است و همین گونه هم هست. اما….
” کارل مارکس در ذهن این روزهای ما ژولیده‌ مردی است با موها و ریش‌های بلند که کت و شلوار کهنه‌ای بر تن دارد، روی صندلی نشسته و دست راستش را روی سینه زیر کتش فرو برده است. اسمش را زیاد شنیده‌ایم اما از او کم خوانده‌ایم…. او در فکر اتحاد پرولتاریا علیه بورژوا بود. به فکر تغییر جهان به جای تفسیر جهان بود. منتقد سرسخت سرمایه‌داری و نظریه‌پرداز ارزش کار بود. اما کسی که از محاسبه و تعیین درآمد و هزینه خانواده‌اش عاجز بود چگونه با تئوری‌های اقتصاد کلاسیک مخالفت می‌کرد؟ کسی که سه فرزندش در یک و چهار سالگی بر اثر فقر مردند به دنبال تغییر کدام جهان بود؟ آیا این فیلسوف، جامعه‌شناس، تاریخدان و اقتصاددان نمی‌دانست باید برای آیندگان چهره موفق‌تری از خود برجای بگذارد؟ آیا خود مارکس نیازمند انقلاب پرولتاریای درونش علیه بورژوای درونش نبود؟” این توصیف یک اقتصاددان ژورنالیست جمهوری اسلامی از مارکس در مجله ای به نام “تجارت فردا” است. روی جلد شماره ٤٠ این مجله عکس مارکس و با فونت قرمز ” پیش گوی ناکام” تزیین شده است. این شماره مجله مذکور به بهانه ١٩٥ سالگرد تولد مارکس به قول نویسندگانش به “واکاوی نظریات منسوخ شده مارکس” پرداخته است چرا که انگشت به دهان مانده اند چرا نظرات مارکس “هنوز مطرح و هواخواه بسیار دارد.”
یحیی آل‌اسحاق، داود دانش‌جعفری، مهدی موسی غنی‌نژاد، مسعود نیلی، فرهاد نیلی، محمد نهاوندیان، این نامهای آشنا “مغزهای متفکر” جمهوری اسلامی در زمینه اقتصاد هستند که در شورای سیاست گذاری مجله تجارت فردا فعال هستند. اینها تشخیص دادند که یک ویژه نامه به مناسبت زاد روز تولد مارکس منتشر کنند. ایشان یا وزیر کابینه دولتهای جمهوری اسلامی بودند یا مشاورین رسمی دولتهای حاکم جمهوری اسلامی هستند و یا گرداننده اتاق بازرگانی جمهوری اسلامی که تجارت این حکومت را تنظیم میکند، میباشند، بی آزارترین شان استاد دانشگاه هستند. آنقدر اعتبار نزد این حکومت دارند که کرسی استادی شان را محفوظ مانده است. ایشان یکباره از زیر بوته در نیامدند، سه دهه عصای دست حکومت جمهوری اسلامی بودند. اینها خوب با اطلاع هستند که این حکومت چگونه با بی رحمی تمام، بسیاری از هواخواهان مارکس را کشتار کرده. هزاران جلد کتابهای مارکس را رسما و در جلوی دوربین تلویزیون سوزانده است. با خبرند چند کتاب فروشی در سراسر این مملکت به آتش کشیده شده یا ویران شده چون کتابهای مارکس را عرضه میکردند. ایشان حتما باید بدانند هزاران هزار انسان آواره کوه و بیابان شدند تا خود را از شر این حکومت در امان بدارند چون به نظرات مارکس باور داشتند. ایشان میدانند همین دانشگاههایی که ایشان استاد آن هستند و اقتصاد درس میدهند، زمانی به میدان کشتار دانشجویانی تبدیل شد که در کیف هایشان کتابهای مارکس بود و در گوشه و کنار دانشگاهها به بحث و مجادله میپرداختند و با توجه به دیدگاه مارکس راه برون رفت جامعه بشری از وضعیت ضد بشری سرمایه داری را میکاویدند.
از انصاف نباید گذشت برای این ویژه نامه حسابی کار کردند تا آنجا که امکان دارد مارکس را منسوخ شده اعلام کنند. د رمقالاتی جداگانه از کره شمالی خانواده سونگ، ونزوئلا چاوز و جانشین چاوز و کوبای برادران کاسترو، به عنوان نمونه هایی که با “نظرات مارکس” اداره میشود یاد کردند تا مثلا به خیال خود مارکس را از سکه بیندازند. از انگلس و لنین و لوگزامبورگ و کائوتسکی به عنوان میراث خواران پدر یاد کردند و با تیتر”چه کسانی با میراث پدر کارل به جنگ برخواستند” از پوپر و آرنت و دیگران یاد کردند که به گفته این مجله از دشمنان مارکس بودند. در گفتگوی دو نفره، دو دکتر اقتصاددان به “واکاوی نظریات منسوخ شده مارکس” پرداختند و یکی از این دونفر در جای میگوید :” بحث خود من هم این است که اگر مارکس در شرایط فعلی حاضر بود شاید نظریه‌ای با آن شدت و غلظت درباره بحران سرمایه‌داری بیان نمی‌کرد.” (البته این حرف برای من بسیار آشنا بود چون سالها پیش کارفرمای من نیز مدعی شد:” اگر مارکس کارگر بود آن حرفها را نمیزد!”) موسی غنی نژاد در نوشته ای در جستجوی این است چرا نظرات مارکس هنوز هواخواه دارد او میگوید: “مارکس مهم‌ترین نظریه‌پرداز مخالف اقتصاد بازار یا به اصطلاح سرمایه‌داری است. نوشته‌های وی پس از گذشت بیش از یک قرن و نیم هنوز الهام‌بخش مخالفان نظام بازار و طرفداران سوسیالیسم است. به راستی کدام اندیشه مارکس موجب نفوذ و پذیرش بی‌سابقه تفکر وی از سوی روشنفکران و عامه مردم بوده است؟ چرا و چگونه به‌رغم تجربه‌های تلخ و شکست‌خورده نظریه‌های مارکسیستی در عمل، هنوز برخی اندیشه‌های او هواداران جدی در میان اهل فکر و دانشگاهیان دارد؟ اشتباه مهلک تحلیل‌های اقتصادی مارکس کدام است که موجب فروپاشی نظام‌هایی شد که مدعی تحقق بخشیدن به اندیشه‌های وی بودند؟” موسی غنی نژاد و و فریبرز رئیس دانا در مناظره ای “در باب مارکسیسم و نظریه‌های منسوخ شده مارکس” شرکت جستند و در مقدمه این مناظره میخوانیم: “موسی غنی‌نژاد و فریبرز رئیس‌دانا در دو سوی متفاوت اندیشه سیاسی- اقتصادی قرار دارند. غنی‌نژاد شناخته‌شده‌ترین طرفدار «هایک» یکی از نظریه‌پردازان مکتب اتریش است که بر سازمان‌یابی خود‌به‌خودی بر اساس ساز ‌و‌ کار قیمت‌ها تاکید دارد و مدافع تمام‌قد مالکیت خصوصی است. در مقابل فریبرز رئیس‌دانا قرار دارد، اقتصاددانی که طرفدار تمام‌عیار «مارکس» است؛ اندیشمندی که مالکیت خصوصی را باور نداشت….غنی‌نژاد و رئیس‌دانا را می‌توان دو قطبی دانست که هیچ گاه همدیگر را جذب نمی‌کنند.” البته این دو هیچگاه همدیگر را نیز دفع نمی کنند. تفاوت شان در این است که اولی به معتقد به بازار آزاد است ودومی معتقد است دولت باید به فکر فرودستان باشد.” من اگر بودم قانون کار را به نفع طبقه کارگر بازنگری می‌کردم. اجازه نمی‌دادم تجارت خارجی تا این اندازه رشد کند. اجازه ورود کالاهای بنجل چینی را نمی‌دادم. …. من خصوصی‌سازی را به این شکل دنبال نمی‌کردم. … اجازه نمی‌دادم بانک‌ها مثل قارچ در خیابان‌های شهر برویند. نظارت‌ها را حذف نمی‌کردم… این‌گونه به نظام یارانه‌ها لطمه نمی‌زدم. … سازمان برنامه را تعطیل نمی‌کردم. …”(فریبرز رئیس دانا)
و در نوشته دیگر با عنوان” کارل مارکس؛ کاریزماتیک همیشه تاریخ- ژولیده فقیری که در فکر تغییر جهان بود ” به زندگی مارکس پرداخته شده است و در اینجا است که انتقاد اصلی این اقتصاددانان مطرح میگردد و گویی نکته نهانی را کشف کردند اعلام کردند:” …مردی که به فکر تغییر دنیا و بهبود شرایط کارگران بود اما در اداره خانواده خودش عاجز ماند…” عوض اینکه شرم کنند که همین دولتهای سرمایه داری بودند که مارکس را از همه چیز محروم میکردند و به صورت مرتب تبعید میکردند و حتی دولت انگلستان هیچگاه او را به تابعیت خویش در نیاورد و فقر وحشتناکی را به او و خانوده اش تحمیل کردند، خود مارکس را تحقیر میکنند که در فقر غوطه ور بوده اما به فکر تغییر دنیا هم بوده است!. خط رسمی این ویژه نامه حول همین میچرخد که ثابت کند همچین “مردی” که حسابی گیج میزده چطور میتواند مدعی تغییر دنیا باشد. موسی غنی نژاد و دو اقتصاد دانی که به “واکاوی نظریات منسوخ شده مارکس” پرداختند تاکید میکنند: “بی‌اعتنایی مارکس به مهم‌ترین و اساسی‌ترین مفهوم اقتصادی یعنی کمیابی منابع مورد تقاضای انسان‌ها و مساله چگونگی حل این معضل، شگفت‌انگیز است.” و مشکل اساس مارکس را در این میبینند”. سطح تحلیلش تحلیل طبقاتی است و این با “نظام اقتصادی متعارف” که ایشان تدریس میکنند مغایرت دارد. از نظر ایشان “نظام سرمایه‌داری قدرت اعمال تغییرات نهادی و پوست‌اندازی را دارد. در این هیچ بحثی نیست.” اما … لزوماً همه این تغییرات خودبه‌خود صورت نگرفته است. یعنی بابت آن خون‌ها ریخته شده است” و قویا معتقدند ” … نمی‌شود با اصل بازار مخالفت کرد.”،” نظام سرمایه‌داری نیز در طول دو قرن اخیر، بسیاری اوقات هرکجا توانسته، پاسخی به این انتقادات داده و هرکجا پاسخ قانع‌کننده‌ای نداشته به اصلاح خود پرداخته است.” و نهایتا تاکید میکنند:”… قطعاً … اگر بگوییم الان نظام سرمایه‌داری از ١٠٠ سال قبل خود بدتر است، این حرف خیلی خنده‌دار است. این نظام دستاوردهای خیلی مهمی داشته است. مثل تحصیل و بهداشت و درمان و افزایش طول عمر آدم‌ها؛ …. جامعه کم و بیش بازی که در خیلی جاها وجود دارد. ولی اگر بخواهیم از یک دیدگاه مارکسی این تجربه غنی‌تر شود، باید گفت لازم است نهادهای اجتماعی، مثل اتحادیه‌ها و سندیکای کارگری، وجود داشته باشد تا بتواند قدرت چانه‌زنی طبقاتی را افزایش دهد… اگر این اتفاق‌ها بیفتد یا تقویت شود، می‌شود جامعه بهتری داشت.” و درهمین جاهاست که فریبرز رئیس دانا هم چیزی زیادتری برای گفتن ندارد.
این ویژه نامه حرف تازه ای ندارد. مارکس پیشگوی ناکام، عارف مسلک پنهان، مدیر ضعیف در امور خانوده اش، در جوانی لاابالی و بی توجه به نصایح پدر که او را از اهریمن درونش برحذر میداشت و نهایتا اینکه “پیامبرگونه آینده‌ای امیدبخش و آرمانی را نوید می‌دهد که ویژگی‌های آن دست کمی از بهشت موعود ندارد.” و این هیچگاه شدنی نیست چرا که به گفته ایشان “تجربه مرگبار سوسیالیسم” نشان داد نظرات مارکس صحیح نیست.اینها و بسیار بیشتر از اینها، حرفهایی است که از فرط تکرار، نخ نما شده است. اما اتفاقات چند ساله اخیر نشان داد که نظرات مارکس صحیح و درست بوده است و یک برگشت به مارکس در سراسر جهان اتفاق افتاده است. مارکس تاکید میکرد که سرمایه داری نفرین اجتماعی است اما این اقتصاددانان مدعی هستند نظام سرمایه داری دستاوردهای خیلی مهمی داشته است، مثل تحصیل و بهداشت و درمان و افزایش طول عمر آدم‌ها. با وجود آنکه یکی از مناظره کنندگان این مجله تاکید میکند خونهای زیادی ریخته شده تا “دولتهای رفاه” شکل بگیرد اما آگاهانه چشم خود رابه تاریخ خونبار و پر از چرک و کثافت سرمایه داری میبندند. دو جنگ جهانی، صدها جنگ منطقه ای در سراسر جهان در یک قرن گذشته، سرکوب خونین انقلابات و اعتراضات توده های زحمتکش، روی آوردن سرمایه به هارترین جریانات ارتجاعی مانند جنبش اسلامی، فاشیسم هیتلری، سرکوب خونین کارگران و کمونیستها در روسیه استالینی، کشتار کوچکترین اعتراض برای یک خواسته رفاهی مانند افزایش دستمزدها، نمونه آخرش در افریقای جنوبی، طرحهای خانمان برانداز بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، ساخت هزاران بمب هسته ای، و تهدید نفس حیات موجود زمین با نابودی محیط زیست درکل جهان، حمله گسترده به دستاوردهای کارگران توسط کسانی مانند تاچر و ریگان، و در کنار این دو خمینی، پینوشه،سوهارتو، محمد رضا شاه، مبارک، قذافی، ایدی امین، موسولینی، پوتین و …بسیاری دیگر مانند ایشان از دستاوردهای مهم سرمایه در صد سال اخیر بوده و شخصیتهای تاریخی این نظام را تشکیل میدهند که با حکومتهای خود تضمین کننده سود سرمایه به شنیع ترین شکلها بودند. همه این شخصیتها نیز در پی آن بودند که با “منابع محدود به خواستهای نامحدود” جواب دهند که نمونه آخر این تبهکاران، یعنی احمدی نژاد دقیقا با همین استدلال زندگی توده مردم را به بازی جنون خویش گرفته است. یادمان نرفته همین اقتصاددانان برایش کف زدند و منتظر ماندند ببینند که نتیجه چه میشود. اگر این آقایان دستاوردی به نام بهداشت را به سینه سرمایه میزنند، بدین خاطر است که سرمایه دنبال سودش بوده است. هیچ خدمات بهداشتی به رایگان در اختیار مردم قرار نمی گیرد بلکه چنان هزینه بهداشتی و پزشکی سرسام آور است که با یک بیماری ممکن است یک خانوده به نابودی کشیده شود. تحصیل اگر اجباری گردیده است برای این است که ابزارهای تولید مدرن نیاز به سطحی از سواد داشته است. هزینه سواد آموزی نیز یا مستقیم یا غیر مستقیم از جیب خود مردم تامین شده است.علم و بهداشت و حتی طول عمر آدمها به یک کالا در نظام سرمایه داری تبدیل شده است. اگر هیچکدام از اینها برای سرمایه سود نداشت هیچگاه به دنبال آن نمی رفت. یکجاهایی هم مردم این حقوق را بزور از حلقوم دول سرمایه داری بیرون کشیدند.
مارکس کسی بود که ریشه همه این مشکلات را در نظامهای طبقاتی می دید و به نقد جامع و دقیق نظام معاصر پرداخت. او نه پیشگو بود، نه پیامبر، نه فیلسوف، نه اقتصاددان، بلکه او یک ماتریالیست اهل عمل، یعنی یک کمونیست بود. به نقد هر موضوعی که دست زد نه برای تفنن یا برای خود نمایی و باقی گذاردن جملات قصار، بلکه هدفش تغییر موضوع مورد نقد بود. بزرگترین نقد او نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری بود که در کتاب سرمایه شکل گرفت. وی شخصا در مبارزات سیاسی دوران خود مستقیما شرکت کرد تا دنیا را تغییر دهد. مارکس چیزی به تاریخ بدهکار نیست و وقایع اخیر جهان بار دیگر ثابت کرد که نقد او چقدر صحیح و لازم بوده است. مغزهای متفکر بورژوازی حریف او نمی شوند برای همین به تحریف وسیع نظرات او میپردازند و بعد او را تحقیر میکنند و فکر میکنند که پیروز از جنگ برگشته اند. اما پرداختن اقتصاددانان جمهوری اسلامی به مارکس نشان از این دارد که مارکس در ایران نیز به شدت مطرح است. با وجود همه ددمنشی های حکومت، حریف مارکس نتوانستند بشوند. چون مارکس عین حقیقت است. در ایران مارکس از سوی جمعیت بزرگی نمایندگی میشود که در حزب قوی متشکل هستند. خطر کمونیسم و به همین اعتبار مارکس بار دیگر به شدت مطرح شده است و این خواب بورژوازی را آشفته کرده است. پریشان گویی مانند آنچه درمجله فوق منتشر شده است بیشتر مایه آشفتگی بورژوازی میشود تا مایه آرامش او.

*
توصیف مارکس در سن ٢٤ سالگی از سوی موزز هِس یکی از دوستان مارکس در آن دوران. نقل از کتاب کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او- مرتضی محیط