انتخابات و شاقول معیوب طبقاتی
یاشار سهندی
نمایش چندش آور انتخابات جمهوری اسلامی اوج گرفته است. چندش آور است چون یک حکومت جنایتکار چند نفر از جانیان خود را به نمایش گذاشته است و مثلا قرار است که مردم از این بین یکی را انتخاب کنند و البته در نهایت نظر آقا به هر کدام از جانیان نزدیک باشد، میشود رئیس جمهور حکومت نکبت اسلامی. اینکه رسانه های بورژوازی مخصوصا از جنس بی بی سی آنرا” بهرحال نوعی دموکراسی” میدانند و تا میتوانند با گزارشات و تفاسیر آنچنانی تنور انتخابات را گرم نگه میدارند، مسئله چندان عجیبی نیست. بهرحال “بی طرفی” این مسائل را هم دارد! اما اینکه یک هم طبقه ای ما، در میان این صف جانیان دنبال کسی بگردد و از طرف کارگران قول مساعد میدهد: “… اگر کاندیدایی بهحق برایمان بمیرد برایش تب کنیم و توان به آرزو رساندنش را داریم ” خیلی عجیب و خجالت آور است. بهرحال ما هم مانند این هم طبقه ای مان از ” شاقول و شم طبقاتی ” آنقدر برخوردار هستیم که در میان این صف “فرمان دهند گان” که اتفاقا از هارترینشان بر ما حاکم هستند، دنبال کاندیدای به حق نگردیم.
نوشته ای با عنوان “ما کارگران و انتخابات” به قلم “عبداله وطن خواه” از سوی کانون مدافعان حقوق کارگر( تشکلی وابسته یا به فریبرز رئیس دانا) در اینترنت “قلمی” شده است. دنیای مجازی که نویسنده آنرا مسخره میکند و اما جالب است همه عالم و آدم در همین دنیای مجازی از نظرات ایشان باخبر میشوند. البته باب شده برای اینکه طرف شان را مثلا کوچک کنند جار میزنند که نظرات حریف شان فقط در دنیای مجازی اعتبار دارد و البته از همان دنیای مجازی برای این امر مهم(!) استفاده میکنند. قضیه نرسیدن دست گربه به گوشت و بو دادن گوشت است!بگذریم. از فرط تکرار، این تحقیر دیگر حتی کاریکاتور هم نیست! بهرحال، ایشان اول نوشته شان تاکید کردند که مطلبشان به درد امثال من نمی خورد! تاکید ایشان اینچنین است: ” در ابتدا باید بگویم چنانچه به دنبال بررسی سیاسی کارانه و با نگاهی اپوزیسیون محور هستید، این مطلب و ما را رها کنید و به دنبال مطالبی بروید که مخالفان حاکمیت فعلی و سابق و آینده در انواع و اقسام جراید کاغذی و الکترونیکی و نوین، قلمی میکنند…” متلک ریز و قشنگی است! ایشان ادامه میدهند:”… و نمد نامرغوب کارگرانهی ما را بگذارید تا خود درصورت توان از آن برای خویش کلاهی ساخته و دو دستی آن را بچسبیم و شکرگزار باشیم…” شرمنده این هم طبقه عزیزمان هستیم وقتی یک مطلب را از طریق دنیای مجازی در دسترس عموم قرار میدهند، کسانی که ” نگاهی اپوزیسیون محور” دارند هم میخوانند و نمی توانند ساکت بمانند که یک همکار طبقاتی شان ” شاقول و شم طبقاتی” را نه برای منافع”ما” بلکه برای منافع بورژوازی و یا آنچنانکه ایشان میل دارند بگویند”فرمان دهندگان” مطلبی در “جراید الکترونیکی و نوین قلمی” کردند.
ایشان بعد از کلی صغری و کبری چیدن در مورد انتخابات و شکل برگزاری آن در ایران و جاهای دیگری که به گفته ایشان” دموکراتیک و آغشته به دموکراسی” است و اینکه حق با جمهوری اسلامی است که کاندیدهایش( جانیانش) را دست چین میکند، میگوید :” … پس با در بوق و کرنا کردن مسایلی ازاین دست هیچ دسته و گروه و حزب و جریانی چه داخلی و چه خارجی نمیتواند انتظار فریب ما کارگران را داشته یا عضویت افتخاری سیاهیلشکر شدن به ما اعطا کند.” و چنین ادامه دادند:” ، … نه با تشویق حاکمان شرکت در انتخابات را “وظیفه” دانسته و نه با هوچیگری مخالفان رنگارنگ تحریم انتخابات را عملکردی “انقلابی” به حساب میآوریم.” بعد هنداونه زیر بغل خودشان گذاشتند و تاکید کردند:”… اما در هر امر منفعتی جداگانه است که باید ساز آن را خود کوک کنیم تا نصیبی برده و نان را وادار به حضور بر سر سفره کنیم.” و با نقل قول از “شهید بهشتی” نشان میدهند از “نمد نامرغوب کارگرانهی” خویش کلاه بی قواره وزشتی ساختند : “به قولی ما به “شیفتگان قدرت ” رأی نمیدهیم اما یافتن “تشنگان خدمت” نیز در این وانفسای بر فرض وجود چنین تشنگانی کاری است کارستان که تنها شاید به خاطر دارا بودن شاقول و شم طبقاتیمان که محوریتی مستقیم با گرایش جذب ریزمغذیهای منافع ما دارد، بتوانیم از عهدهی آن برآییم. “( واقعا دست مریزاد! از ما میشنوید بگذارید این کلاه را باد ببرد!)
وایشان از عهده اینکار برآمدند: ” با این که میدانیم به دلیل قوانین حاکم، هیچکدام از کاندیداها از جنس ما كارگران نیستند و غم ِما را ندارند، اما همین که ما را ببینند و مطالباتمان را بدانند و درحد خود مطرح کنندهی خواستههای ما باشند و ما بلافاصله چون آهنربایی که در انبار کاه سوزن را مییابد و جذب میکند چنین فردی را دیده و مطرح میکنیم.” و کمالی که همکار محجوب بوده و وزیر کار هاشمی رفسنجانی( همین معرفی کوتاه کمالی فکر کنم کافی باشد که ما با چه تبهکاری سرو کار داشتیم) راپیدا کردند که گویا یک جای گفته: ” کارگران ایران لایق تشکیل دولت هستند” و به گفته عبداله وطنخواه، کمالی “دیگر خاموش شد و نامی بهعنوان کاندید از ایشان نیست.”( لابد بخاطر اینکه شم طبقاتی اش اشتباهی آلارم داده !) و جناب وطنخواه با همان شم و شاقول طبقاتی شان محکم تاکید کردند: ” آری کلامی گفتن و گریختن، بهکار ما نمیآید.”
“ما (یعنی ایشان!) به دنبال کاندیدایی هستیم که دستکم بر طبق همین قانون اساسی موجود مجری قانون بوده وعمیقا و صراحتاً از اولویت مواد و اصولی در قانون اساسی جانبداری کند که جزو وظایف حاکمان حقوق انکارناپذیر مردم است؛ مثلاً صراحتاً خواستار اجرای کامل اصل قانون ٤٣ قانون اساسی باشد”. این اصل چه گفته که ایشان را اینگونه مفتون آن کرده است؟ این اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید میکند ” با رعایت ضرورتهای حاکم” و با ” منع اسراف و تبذیر” اگر خدا خواست و امام زمان یاری کرد و “دشمن” شیطنت نکرد “همه نیازهای اساسی برای تشکیل خانواده و تامین شرایط و امکانات کار برای همه، تنظیم برنامه اقتصادی کشور، منع اضرار به غیر، ازادی انتخاب شغل، و استفاده از علوم و فنون برای توسعه و پیشرفت اقتصاد کشور و خودکفایی کشاورزی و دامی و صنعتی” باید صورت گیرد. مگر نکردند؟ ماشااله آزادی انتخاب شغل که هست، کار برای همه است و از علوم و فنون که به حد کفایت استفاده میشود و مانده خود کفایی که انشااله با دانش بومی اولین بمب هسته ای را خواهند ساخت و ماشااله همه “دولتهای خدوم” که با تسمه از گرده کارگران کشیدن، به دنبال همه اهداف اصل ٤٣ قانون اساسی شان بودند. اگر این را عبداله وطن خواه تشخیص نداده لابد شاقول طبقاتی اش یک مشکلی دارد! و مشکل این است که شم طبقاتی ایشان با وجود اینکه ایشان کارگر است منافع بورژوازی را بازگو میکند.
اگر بخواهیم بیشتر از این در گفته های ایشان مکث کنیم که چرا اصل ٤٣ اجرا نشده و اصل ٤٤ اجرا میشود و یا فصل ٦ قانون کار اسلامی باید اصلاح شود، خواننده خود را خسته و فرسوده کرده ایم. برای همین اصل مطلب ایشان را یکبار دیگر یادآور میشویم، که یادآور شویم چپ سنتی بعد از سه دهه جنایت و کشتار و استثمار شدید کارگران هنوز به دنبال سوزن در انبار کاه بورژوازی است: “…با توجه به جمعیت بیش از ٣٠ میلیونی خود اگر کاندیدایی بهحق برایمان بمیرد چگونه برایش تب کنیم و توان به آرزو رساندنش را داریم. ما با درک درستتر و ملموستر از شرایطِ عینی و ذهنی حاکم بر جامعهی خود ایران، … باهر شعار دهانپرکنی جذب کاندیداها نمیشویم و به شیوهی خود دنبال مطالبات برحق و زمینماندهی خویش هستیم و در برنامهی آنان میگردیم تا شاید اینک هنگام آن است که خواستههایمان را فهرست وار برشمرده تا راه گریز ِ(من چه میدانستم) را بر هر کاندیدایی بسته و روشنایی روز را نشانشان دهیم. “( پرانتز از نویسنده است) و بعد از این کاندیدای احتمالی میخواهند( که با آدرسهای که دادند یک کسی مانند کمالی میباشد) به مقاوله نامه بین المللی احترام بگذارد. بدنبال اصلاح فصل ٦ قانون کار باشد. روز کارگر علنی و آزاد کند. با لایحه اصلاحی قانون کار مخالفت کند. شورای عالی کار مال کارگران کند. قراردادهای سفید امضا و موقت را لغو کند. سازمان تامین اجتماعی را تحت نظارت کارگران در بیاورد.
آنچه ایشان به عنوان خواسته کارگران مطرح کردند بخش بسیار کمی از خواسته های کارگران است. کارگران اما منافع اش را در انبار کاه بورژوازی دنبال نمی کند بلکه به قدرت خودش متکی است. ممکن است گفته شود که ایشان معذوریت دارند و نمی توانند حرف شان را بزنند، آنجور که من “اپوزیسیون محور” با هویت مخفی میزنم. موضوع این است که ایشان پلتیک نمیزند حرف دلش همین است. ایشان در واقع دارد به کارگران پلتیک میزند که بگردند شاید یک کسی از کاندیدهای که هر کدام شان افتخارشان این است که سرباز ولایت و حکومت بودند و دست به هر جنایتی زدند، پیدا کنند و به آن رای دهند. کارگر بودن تضمین کننده این نیست که نظرات طرف صحیح است و شاقول طبقاتی اش سالم است. با مظلوم نمایی و فروتنی وشکسته نفسی پیش رفتن نتیجه این میشود که اجرای کامل اصل ٤٣ قانون اساسی این حکومت جانی را خواستار شوید، استثمار وحشیانه کارگران آنقدر برایت مهم نباشد که واردات ” میوههای بیمزه و دسته بیل ناقابل”. ایشان متوجه نیست که این واردات نیست که “سپاه بیکاران” را افزایش میدهد بلکه نفع سرمایه است که بودن این لشکر بیکار را الزامی میکند. این را اگر دکتر رئیس دانا به وطن خواه نیاموخته مشکل از استاد است نه از شاگرد. عبداله وطن خواه میگوید: ” ما کارگران اصلیترین نیروی محرکهی اجتماع بشری بوده و به دلیل جایگاه طبقاتی خویش عمیقتر و دقیقتر با مفهوم کاملاً انسانیتری، آزادی و عدالت اجتماعی را با پوست و گوشت خود درک و لمس میکنیم و برای همهی انسانهای روی زمین آرزومندِ آنیم.” با توجه به همین نوشته ایشان کاملا واضح است که ایشان درک نازلی از” آزادی و عدالت اجتماعی” دارند و گر نه برای کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری یک حکومت فاشیست تب نمیکرد.
ما اما درک عمیقتر و دقیقتر با مفهوم کاملاً انسانیتری از آزادی و عدالت اجتماعی داریم. برای همین اپوزیسیون این رژیم شدیم و با جراید کاغذی و الکترونیکی و نوین حرف هم طبقه هایمان را به گوش جهان میرسانیم. با همین دنیای مجازی کار کردیم که بورژوازی ” خطر طبقه پرولتاریا” را حس کند و بر خود بلرزد. ما، اپوزیسیون سرخ این رژیم از هم طبقه هایمان میخواهیم اگر میخواهیم به آسایش برسیم باید “رای به سرنگونی” این حکومت بدهیم . ما در قانون اسلاسی و قانون کار اسلامی این حکومت جز زنجیر بردگی مان نمی بینیم وبه کسی اجازه نمیدهیم که این زنجیر را محکم تر کند حتی اگر همه طبقه ای ما باشد. ما طبقه مظلوم و مستضعف با یک کلاه نمدی نامرغوب نیستیم و دستمان هم نباید به کلاه مان باشد، بلکه باید کلاه از سر بورژوازی برداریم و به دست باد بسپاریم. این انتخابات و همه مثلا انتخابات جمهوری اسلامی مال ما کارگران نبوده و نیست. سه دهه است که این را جمهوری اسلامی خود بر آن تاکید دارد اما با کمال تعجب هم طبقه ای ما تو انبار کاه دنبال سوزن میگردد. یعنی دوست ما بعد از بیش از سه دهه متوجه نشده جمهوری اسلامی سر سوزنی به فکر ما کارگران نیست این را دیگر این حکومت با چه زبانی باید بیان کند؟ بقول شازده کوچولو سنت اگزوپری این آدم بزرگها راستی راستی چقدر عجیبند!