چگونه می توان و باید ضرورت کنونی که بر بستر کروناویروس شکل گرفته را به آزادی تغییر داد؟
خطاب به کمونیستهای انقلابی: اوضاع کنونی و وظایف ما
در زندانهای جمهوری اسلامی، زندانیان ملیتهای مختلف تحت ستم ایران که به جرمهای مختلف زندانی شدهاند تحت سیاستهای سرکوبگرانه و نفاقافکنانه قوه قضائیه و زندان بهویژه آن بخش از زندانیانی که به جرمهای جنایی محکومشدهاند وادار میشوند که به زندانیان سیاسی حمله کرده و آنان را زخمی و در برخی مواقع با زخم چاقو و شیشههای نوکتیز تا حد مرگ زخمی کنند.
این زندانها بهمثابه قتلگاهی برای زندانیان هستند و نه بهاصطلاح جایی برای اصلاح و تربیت. با گسترش ویروس کرونا در ایران زندانهای سراسر ایران از قاعده مبتلا شدن به کروناویروس مستثنی نیستند. در زندان بزرگ ایران به طول جغرافیایی سراسر ایران به علت پنهانکاری و مخفیکاری نظام منسوخ و پوسیده جمهوری اسلامی از همان ابتدا که ویروس کرونا گسترش یافت و از قرنطینه کردن شهرهایی همچون قم که مرکز شروع این ویروس مرگبار بود خودداری نمود، و مردم از خطر این ویروس و شدت سرعت شیوعش چقدر جدی است در بیخبری به سر میبردند. این بیخبری مردم از شدت سرعت گسترش این ویروس یک برنامه خیانتکارانه هدفمند از طرف حاکمان جمهوری اسلامی بود که بدین طریق با نشان دادن شمار مبتلایان و کشتهشدگان توسط این ویروس به جامعه بینالمللی اتحادیه امپریالیستهای اروپا و سازمان ملل فشار بیاورند که تحریمهای اقتصادی دولت فاشیست ترامپ-پنس لغو شود. در بستر چنین سیاست خائنانهای از طرف نظام ضد بشری جمهوری اسلامی زندانیان به خاطر موقعیت ویژه محصور شدهشان در زندان ازآنچه در خارج از زندان و در سطح جامعه ایران میگذرد به علت کندی انتقال چنین خبری به داخل زندان بیخبرتر، و در این شرایط گسترش ویروس کرونا مورد ستم بیشازحد مضاعفی قرار میگیرند. در داخل زندانهای سراسر ایران برای ویروس کرونا زن و مرد، مجرم جانی و یا دزد بودن، مجرم زندانی سیاسی، اقلیت مذهبی، ملت کرد، لر، آذری یا عرب و بلوچ و فارس و یا فرقی نمیکند و همه زندانیان در معرض خطر جانی یکسانی قرار دارند. به این شرایط وحشتناک تراکم جمعیت بیش از حد نفرات زندانی در سلولها را نیز باید اضافه کرد. جمهوری اسلامی که با تبلیغات دروغین اعلام نموده بود که شماری از زندانیان را از زندان مرخص کرده است بهیکباره عنان اوضاع در برخی از زندانها را از دست داد و زندانیان که دیدارهای فامیل و خویشاوندانشان قطعشده بود رفتهرفته پی بردند که ویروس کشندهای در سراسر ایران در حال گسترش است که جان هزاران نفر را گرفته است و بیش از چند هزار نفر را به آن مبتلا هستند و این ویروس همچنان در حال گسترش است.
در چنین موقعیتی است که زندانیان اقلیت ملی و مذهبی در ایران با خطر مرگ و زندگی روبرو هستند، بهویژه که زندانهای ایران به خاطر سیاستهای حاکمان جمهوری اسلامی بیشازحد ظرفیتشان زندانی دارند و فاصله اجتماعی(طبق پیشنهاد سازمان بهداشت جهانی فاصلهگذاری فیزیکی بین افراد در همهی مکانها باید حدود ۲ متر باشد) که قرار است به خاطر مبتلا نشدن به این ویروس رعایت شود اساساً در زندانها معنی ندارد، و مهمتر آنکه اساساً در زندانهای جمهوری اسلامی نه بهداشت و سلامت زندانیان برای حاکمان مهم است و نه رعایت بهداشت محیط زندانها. و بنابراین زندانیان در زندانهای تبریز، خرمآباد، سقز، همدان، مریوان و شیراز(عادلآباد) شورش به حقی نمودند و درب زندانها را شکستند و شمار زیادی از آنها فرار کردند. فقر و بیچارگی غیرضروری که در میان اقلیتهای ملی و مذهبی ایران به خاطر سیاستهای حاکمان جمهوری اسلامی دامن زدهشده است بسیاری از جوانانی که در مقابل خویش آیندهای تحت این نظام ضد بشری متصور نیستند را متأسفانه به فروش مواد مخدر، دزدی و جرائم جنایی سوق داده است. و زندانهای حاکمان جمهوری اسلامی وجببهوجب از جوانان ایران پرشده و لبریز است؛ و بسیاری از جوانان که بنا به تجربه خانوادگی و یا فردی سرشان را روبه بالا بردند و منبع اصلی کلیه فجایع، جنایات، ستم، استثمار، فقر و بیعدالتی گسترده در سراسر ایران را تشخیص دادند و پی بردهاند دشمن شماره یک مردم تحت ستم ایران نظام ضد بشری جمهوری اسلامی است، به خاطر فعالیتهای ضد حکومتی دستگیر و به زندانهای طویلالمدت محکومشدهاند نیز در زندانهای این نظام زیادند.
گسترش ویروس کرونا نشان داد که جان انسانها، چه کودک، چه جوان، چه میانسال، چه مسن، و چه زن و یا مرد ، چه فارس، آذری، بلوچ، کرد و بختیاری و چه سنی و چه شیعه، چه زندانی و چه کمونیست و غیر کمونیست برای این نظام ضد بشری ارزشی ندارد و مهمترین اولویتشان هموار کردن شرایط ادامه عمر نظام نکبتبار و جانیشان است.
این تذکری است چالشگرانه که در مقابل همه ما یکراه حل برای نجات از این ظلم و ستم غیرضروری ستمگران قرار دارد و آن سرنگونی انقلابی این نظام ضد بشری در یک انقلاب اجتماعی با شرکت میلیونها نفر در سراسر ایران است. انقلابی که پایه یک نظم نوین در جامعه نوین انسانی را برقرار نماید و در آن مردم ایران بهطور خلاق و آزاد برای تصمیمگیری درباره آینده خویش شرکت و مشارکت داشته باشند. جامعه سوسیالیستی نوینی که کلیه مردم دیگر منتظر یک اقلیت در حکومت نباشند که برای انباشت سرمایه بیشتر استثمارشان کند و بر آنها فرمانروایی و حکومت کند و اهرم سرکوبشان باشد و زندانهایش یا مملو از مخالفین باشد و یا به علت فقر و بیعدالتی گسترده به راههای تنفروشی، فروش مواد مخدر، دزدی، بزهکاری در سن پایین، جنایت و غیره سوق داده شوند.
سؤال اساسی که در مقابل همه ما قرار دارد این است: آیا ما میخواهیم که تحت این نظام زندگی را همچون گذشته ادامه دهیم؟
آیا بعد از محو ویروس کرونا که مشخص نیست چه زمانی از شر آن خلاص میشویم دوباره به زندگی عادی و سازش با این نظام ضد بشری خواهیم پرداخت یا آنکه برای محو ویروس کشندهی اصلی جمهوری اسلامی که ظرف ۴۰ سال گذشته به جانمان افتاده است و ما را دائماً توسط نیروهای ضد شورش و نیروی انتظامی و بسیج ،سپاه و لباس شخصیهای جیرهخوارش میکشند، بپا برمیخیزیم و تا سرنگونی این نظام از پای نخواهیم نشست؟
بیشک هماکنون که مردم ایران با ناکارآمدی حاکمان این نظام خودشان آستینها را بالا زدهاند و در خانههایشان با فقر و تهیدستی خود را قرنطینه کردهاند بیشازپیش به آنچه بر آنان از طرف جانیان جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال گذشته تحمیلشده است فکر میکنند و فراتر از آن، بهطور نسبی دارند به حال و آیندهشان عمیقتر فکر میکنند. چه به سرمان آوردند؟ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مشروعیت این نظام حتی بیش از گذشته و بیش از آبان خونین۱۳۹۸ به زیر سؤال رفته است. مردم سراسر ایران بهطور نسبی دیگر هیچ اطمینانی به این نظام ندارند. آنها به گرد این نارهبران که با تبلیغات دروغین وعدههای پوچ میدهد که در دوران بروز بحرانهای حاد همچون بحران مرگ و زندگی به خاطر کرونا ویروس به آنها اتکا میتوانند بکنند، بیش از گذشته پی بردند که این نظام قابلاتکا و اعتماد نیست! بااینوجود این سؤال اساسی همچنان باقی است: چه باد کرد؟
بیشک بعد از محو ویروس کرونا خشم بهحق مردم ایران دامن این حاکمیت ظالم و جانی را خواهد گرفت و دشمن ما این را نیز میداند و برای آن با اضطراب و نگرانی شدید خود را آماده میکند. موج دیگری از جنبش خودبهخودی مردم بر ضد دشمن بیرحمِ خونریز سربلند خواهد نمود و سؤال اساسی که در مقابل جنبش کمونیستی و بهویژه نسل نوین کمونیستهای ایران قرار دارد این است که آیا حاضر است فراتر از معضل کلان پراکندگی که بر جنبش کمونیستی غالب است پیشروی کند، با آن گسست نماید و منتظر “احزاب”، سازمانها و گروههایی که ظرف۴۰ سال گذشته به علت خط سیاسی ناصحیحشان نشان دادهاند که ناتوان از سرنگونی انقلابی این نظام سرمایهداری تحت حاکمیت سران جمهوری اسلامیاند، نباشند و پایه حزب کمونیست انقلابی نوین را در ایران( و نه در خارج کشور) قبل از شروع این جنبش خودبهخودی که رهبری نخواهد داشت و به رهایی واقعی نخواهد رسید، به وجود بیاورد؟ آیا تلنگری که مدام بر ذهن ما زده میشود که جریانهای مختلف با منافع طبقاتی مختلف همچون سلطنتطلبان، مجاهدین، رویزیونیستهای حیلهگر همچون گذشته تلاش خواهند کرد جنبش بهحق خودبهخودی ستمکشان و استثمارشوندگان را به زیر پروبال خویش گرفته، روی آن موجسواری کنند تا به بازتولید سرمایهداری تحت یک طبقه ستمگر نوین بپردازند و حاکمیتی که منافع سرمایهداری جهانی را تأمین میکند در ایران برقرار کنند و یا در نیمه راه آن جنبش را به امان حاکمان جانی رها کنند، مسئولیت و وظیفه خطیری را به ما گوشزد نمیکند؟
واقعیت جنبش کمونیستی ایران چیست؟
تا آنجا که به جنبش کمونیستی ایران ارتباط دارد، حقیقت این است که ظرف چهار دهه گذشته یک انحراف جدی سخت جان بر آن غالب گشته است. انحراف عمیقِ ناصحیح احزاب بهاصطلاح کمونیستی که درواقع مشی اکونومیستی(کارگریستی) را نمایندگی میکنند را فراگرفته و برخلاف دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک(رویکرد و متدولوژی علمی) در تحلیل از اوضاع جهانی و تأثیرش بر وضعیت داخلی پیش میروند؛ و آنها درواقع دندهی ماشین خود را به عقب گذاشتهاند و شتابان به عقب، به دوران قرن هیجدهم و تئوریهای ایجاد جامعهای برای تساویگری در ثروت ایجاد شده جامعه یعنی سازش طبقاتی محض که توسط ژان ژاک روسو برای ایجا جامعه رفاه اجتمای در چارچوب نظام سرمایهداری تبیین گشت، میرانند. آلترناتیو این گرایش انحرافی این است که به معنای واقعی و مکانیکی میخواهند جهان را زیرورو و وارونه کند که “طبقه کارگر” مورد نظرشان که در حال حاضر تحت استثمار است دیگر به همان طریق مورد استثمار قرار نگیرد، و از تأثیر و نفوذ حاکمان کنونی جمهوری اسلامی جلوگیری کند، برخی تغییرات در ساختار اقتصادی دهد، در برخی از اشکال حکومت سیاسی تغییراتی ایجاد نماید و تا حد معینی هم بعضی از اشکال فرهنگ و ایدئولوژی را تغییر دهد، اما تودههای مردم اساساً در فرایند دگرگونی جامعه جذب نشوند و تأثیری در تصمیماتی که با فرجامشان ارتباط دارد نداشته باشند! این یک چشمانداز برای ایجاد جامعه رویزیونیستی است که قبلاً از طرف رهروان سرمایهداری در شوروی بعد از مرگ رفیق استالین و همچنین در چین بعد از مرگ مائوتسه دون پیش گرفته شد و کارنامه چنین چشماندازی که بهاصطلاح بوجود آوردن یک جامعه رفاه اجتماعی که مردم در آن از حقوق کار کردن و درآمد داشتن برخوردار باشند را در دستور خویش قرار داده بودند برای کمونیستهای واقعی با سنتز نوینی که رفیق باب آواکیان در همین مورد مشخص از تاریخ جنبش کمونیستی نموده، روشن است؛ در چنین حکومتی مردم در تصمیمگیری برای آینده خویش و نسلهای آینده و مهمتر در دگرگونی و متحول ساختن جامعه درزمینهٔ ایدئولوژیک و فرهنگ، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اساساً شرکت ندارند. این چشمانداز تفاوتی با آنچه در جامعه کلاسیک سرمایهداری در حال تکوین است ندارد. این گرایش غالب بر جنبش کمونیستی چشماندازش در تحلیل نهایی بازتولید 4کلیت سرمایهداری است. روشن و صریح حقیقت را همانگونه که هست بگوییم، این احزاب سوسیالدمکرات در طول این چهار دهه که اکثرشان با پیروی از نظرات ضد مارکسیسمی منصور حکمت “حزب طبقه کارگر” نامیدهاند متأسفانه همچون سرمایهدارانی که در مراکز و بازار خریدوفروش سهام به سرمایهگذاری در سهام و املاک به امید سود با حدس و گمانهزنی میپردارند نهتنها همواره به اعضا خویش و هوادارانش ولی مهمتر به مردم ستمدیده و طبقه کارگر ایران همچون قماربازان قهار که بلوف میزند ضرر غیرقابل جبرانی زدهاند. هیچیک از این جریانات کارگریستی(سوسیال-روسویی یا سوسیال-خروشچفی و یا سوسیال-دنگ سیائوپنگی) برای جنبش کمونیستی و ایجاد یک حزب انقلابی تلاشی نکردهاند( و نمیتوانند هم بکنند!) زیرا علاوه بر آنکه خود را “حزب طبقه کارگر” خواندهاند و منتظر تغییر خودبهخودی شرایطاند که رویش قمار کنند، درعینحال با رویکرد غیرعلمی(و ضد مارکسیسمی) و جهتگیری ناصحیحشان کمونیسم را اجتنابناپذیر میدانند و بر جنبشهای خودبهخودی تکیه کردهاند. خیالشان را راحت کردهاند: “ما حزب طبقه کارگر هستیم”! “وظیفهمان را انجام دادهایم”! “حزب را بوجود آوردیم!”، “برای تکرار هرزهگویی و بیهودهگویی گذشته و حال به ما بپیوند…باز آید به کنعان غم مخور!” این انحراف آنقدر در بین این جریانات ریشه دوانده است که با شروع اعتراضات خودبهخودی مردم(جنبش خودبهخودی) نسبت به وضعیت، بیکاری، معیشتی و بیعدالتی به وجد آمده، و تصور میکنند که به سمت ایجاد جامعه “سوسیالیستی” در حال پیشروی هستند و بدین دلیل برای ایجاد یک حزب انقلابی تلاش نمیکنند( و نمیتوانند هم بهجز آنچه تاکنون کردهاند انجام دهند!) و حتی حزبی را هم که تشکیل دادهاند تنها یک نام است و از یک پایه و تشکیلات منسجم(از افراد پراکنده این جریانات صحبت نمیکنیم بلکه منظور هستههای تشکیلاتی که با مردم پیوند سیاسی قوی خوردهاند، و برای ارتقاء سطح آگاهیشان با آنها در یک فرایند دیالکتیک وحدت،مبارزه، وحدت، تلاشی نکرده و نمیکنند. پس لطفاً به ما نگویید که “ما افرادی در ایران داریم”! دقیقا میدانیم و بر منکرش لعنت که حاشا کند!) در داخل کشور و در بین تودهها برای ساختن یک جنبش کمونیستی واقعی برخوردار نیست! منظور از پایه و تشکیلات منسجم، هستههای سرخ کمونیستی است که تودهها را برای اعتصابات سیاسی سراسری، تظاهرات میلیونی برای سرنگونی انقلابی نظام سرمایهداری در ایران متشکل و آماده کنند! لنین گفت: بدون یک حزب انقلابی(مرکز غیبی) مسلح به تئوری انقلابی نمیتوان انقلاب کرد. او همچنین در رابطه با ایجاد حزب انقلابی به ما آموخت که: ” کلیه تلاشهای ما باید عمدتاً و مقدم بر هر چیز بروی تشکیلات متمرکز شود. تا زمانیکه ما فاقد هستههای(سازمانهای) انقلابی کاملاً منسجمی که بتوانند گروههای منتخبی از مردم را برای هدایت همهجانبه تظاهرات جمع کنند نداشته باشیم، همواره با عدم موفقیت روبرو خواهیم بود. اما چنانچه چنین سازمانی تشکیل شود و در جریان عمل بهوسیله تجربیات مکرر خود را استحکام بخشد، در این صورت این سازمان(و فقط این سازمان) خواهد توانست این مسئله را که چه وقت و چطور باید از اسلحه استفاده نمود، حل نماید…. درست به علت اینکه قدمی مثل انتقال به جنگ مسلحانه خیابانی مسئلهای دشوار است، و چون این مسئله «دیر یا زود اجتنابناپذیر میباشد»، میتواند و باید فقط توسط یک سازمان انقلابی نیرومند که جنبش را مستقیماً هدایت کند، انجام شود.” (مجموعه آثار لنین جلد ۶)
بنابراین تا زمانی که این انحراف دنبالهروی از جنبش خودبهخودی تودههای مردم تحت ستم که بزرگترین ضعف تئوریک و تشکیلاتی غالب بر چنان احزاب سوسیالدمکرات است هیچ جنبش سازمانیافته میلیونی تودهای که تحت رهبری حزب کمونیست [یا بقول لنین این سازمان(و فقط این سازمان) ] باشد که بتواند منجر به انقلاب کمونیستی و ایجاد جامعه سوسیالیستی شود اتفاق نخواهد افتاد. پس روشن است نمیتوان و نباید به این جنبشهای خودبهخودی بدون اینکه هستههای سرخ انقلابی( تحت رهبری حزب کمونیست) در میان گروههای منتخب مردم بهطور وسیع و فزاینده پایه گرفته باشد بسنده باید کرد و تاریخ را نمیتوان و نباید هدفمند(خودکاری هدفمندانه!) و کمونیسم را اجتنابناپذیر دانست! سرمایهداری میتواند تا ابد ادامه پیدا کند بدونِ اینکه خودبهخود(خودکار) به کمونیسم ختم شود و این دایره ستم و استثمار سرمایهداری در هر چرخش خویش بر متن بحرانهایی که گریبان گیرش میشود تنگتر و تنگتر میشود ولی هرگز بسته نخواهد شد و خود را بازتولید خواهد نمود. احزاب و سازمانها و افرادی که به اجتنابناپذیر بودن کمونیسم در چارچوب نظم سرمایهداری معتقدند، آلترناتیو و چشماندازشان برای ایجاد جامعه یک جامعه رهاییبخش سوسیالیستی نیست، بلکه بازتولید سرمایهداری است. با اتکا بر اجتنابناپذیری کمونیسم و اینکه وقوع انقلاب کمونیستی اجتنابناپذیر است(که نیست!) نمیتوان منتظر بوجود آمدن خودبهخودی کمونیسم ماند و باید با اتکا بر روش علمی کمونیسم نوین و ایجاد حزب کمونیست انقلابی با ایجاد هستههای سرخ کمونیستی این مهم را عملی کرد.
در اینجا همچنین نیاز است نقد سطحی گروه دیگری که میخواهد خود را “حزب”(“م ل م”) متفاوتی معرفی نماید و درباره جریانات مختلف کارگریستی و بهطور مشخص در مورد دیدگاه منصور حکمت اخیراً یادداشتهای پیاپی را منتشر کرده است، نیز اشاره شود. این یادداشتها باز انتشار و تکرار نقدهای و نقلقولهایی(از منصور حکمت) است که همین گروه بیش از ۳۰ سال پیش ولی حالا تحت نام فردی مرتبط با خودشان با انشا جدید منتشر کرده است و در آن با رویکرد غیرعلمی(در تضاد با رویکرد علمی ماتریالیسم دیالکتیک سنتز نوین کمونیسم) اعلام کرده است که “منصور حکمت مارکس را نفهمیده است”! گویا اگر او مارکس را میفهمید همهچیز آنها (حکمتیستها)درست میشود! اما مسئله این است که خوانش منصور حکمت و پیروان کنونیاش متشکل در انواع احزاب حکمتیست ضد آموزشهای مارکس و علم مارکسیسم است و این کار را منصور حکمت در اوایل دهه شصت(شمسی) با جمعبندی ناصحیح و غیرعلمی از تاریخ ۱۵۰ ساله جنبش کمونیستی جهانی بهطور آگاهانه و اختیاری انجام داده است. منصور حکمت فرد بیسوادی نبود او که دارای تحصیلات عالی دانشگاهی بود و سرمایه مارکس خوانده بود و همچنین درباره تاریخ انقلاب بلشویکی در روسیه و همچنین انقلاب مائوئیستها به رهبری مائو تسه دون در چین مطالعه و تحقیق کرده بود، اما رویکرد و متدولوژی علمی که توسط مارکس ( و همچنین همکار و همنظرش انگلس) در سرمایه و نوشتههای دیگرش برای کندوکاو از سوختوساز و نیروی محرکۀ سرمایهداری نهادینهشده بود را از بیخ ریشهکن کرد و گرایش فکریاش را آگاهانه با سمتگیری در جهت یک دیدگاه انحرافی برای دنیای بهتری که چیزی مگر بوجود آوردن جامعه رفاه اجتماعی نیست، انتخاب کرد.
خشم مردم و جنبششان هرچند خودبهخودی (باوجوداینکه بدون رهبری کمونیستی و بدون استراتژی انقلابی خواهد بود) بهحق است. و بر مبنای تجربه گذشته روشن است که کلیه احزاب کنونی خارجهنشین ظرف ۴۰ سال گذشته برای پایه گرفتن در میان مردم ایران در داخل ایران با شکست استراتژیک روبرو شدهاند، و بنابراین نمیتوان به آنها با تمام حرفهای شکرشکنانهای که ۴۰ سال زدهاند و دائماً با تغییر پروژههای دشمن برای کشاندن مردم بهپای صندوق رأی و تحمیل مشروعیت و ادامه عمر نظامشان با دستپاچگی نابخردانه که ریشهاش در رویکرد غیرعلمیشان(و بر ضد رویکرد علمی کمونیسم است) است با دنده عقب ریل عوض کردهاند، اتکا و اعتماد کرد. اما اشتباه است اگر فکر کنیم که صرف خارجهنشین بودن این احزاب مشکل اساسی و منبع انحرافشان است و گویا برفرض محال حتی اگر به داخل ایران بروند همهچیز را صحیح و درست انجام خواهند داد! نه خیر بههیچوجه: چنین درکی اساساً اشتباه است و تا زمانیکه ما ریشه انحراف خط سیاسی غالب بر این احزاب را همانگونه که بالاتر به آن اشاره شد عمیقاً درک نکنیم، نمیتوانیم با رویکرد علمی از آن گسست کنیم و برای بوجود آوردن حزب پیشاهنگ قدمی برداریم. حزب کمونیست انقلابی نوین ایران باید در داخل ایران توسط کمونیستهای نسل نوین به وجود بیاید، حزبی که اساس استراتژی انقلابیاش برای سرنگون دشمن بر مبنای تئوری سنتز نوین کمونیسم که توسط رفیق باب آواکیان تبیین گشته است قرار داشته باشد. تجربه ۴۰ سال ندانمکاری سازمانها و احزاب سنتی که درواقع سوسیالدمکرات هستند(سوسیالیسم در حرف اما رفرمیست در عمل، زیرا استراتژیشان بر مبنای محو ۴ کلیت تبیین شده توسط مارکس نیست ) نشان داد است که بدون این سنتز نوین در اوضاع کنونی حاکم بر جهان و داخلی کشور که ناظر بر جمعبندی از تاریخ یکصدوپنجاه سال جنبش کمونیستی جهانی باشد قدم از قدم نمیتوان برداشت و تکرار آن به مفهوم ادامه عمر دشمن و بازتولید سرمایهداری در همهی زمینهها است. روشن است که آنها پس از شروع جنبش خودبهخودی دوباره اعلامیه صادر میکنند و با محکوم کردن سرکوب آن جنبش تنها برای ارضاء خویش و وجود بیعمل خویش همچون ۴۰ سال گذشته پس:
پیش بهسوی بوجود آوردن هزاران هستههای سرخ کمونیستی که پایه ساختن حزب کمونیست انقلابی نوین است!
پیش بهسوی ایجاد حزب کمونیست انقلابی نوین ایران بر مبنای سنتز نوین کمونیسم!
پیش بهسوی ایجاد حزب کمونیست انقلابی نوین ایران بر مبنای سنتز نوین کمونیسم!
پیش بهسوی سرنگونی انقلاب نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی بر مبنای استراتژی سنتز نوین کمونیسم!
پیش بهسوی ساختن جامعه سوسیالیستی نوین در ایران با جهتگیری انترناسیونالیسم بهعنوان یک پایگاه انقلابی برای انقلابات پرولتری در سراسر جهان!
انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران
۱۰ فروردین ۱۳۹۹