آیا جمهوری اسلامی ایران در سراشیبی سقوط قرار دارد؟
گفتگو با سلام زیجی در باره موقعیت پسا نمایش انتخاباتی مجلس جمهوری اسلامی
سوسیالیسم امروز: حکومت اسلامی و شخص خامنه ای ماها قبل از شروع نمایش انتخاباتی مجلس شان از جامعه میخواست در آن شرکت کنند، و میگفتند این وظیفه شرعی و قانونی همگان است، ادعا میکرد که حتی کسانی که از آنها خوششان نمی آید و یا مخاف ایشان نیز هستند میتوانند در آن شرکت نمایند!، با این حال ازانقلاب ٥٧ به اینسو این اولین نمایش انتخاباتی رژیم است که به این شکل با عدم شرکت اکثریت گسترده مردم روبرو میشود، چرا چنین شد؟
سلام زیجی: پیشتر ما به این نوع هذیان گویی خامنه ای پاسخ داده بودیم. بنظرم پاسخ نه گفتن عملی اکثریت شهروندان به مضحکه که خامنه ای و حکومت اسلامی تحت عنوان “انتخابات” دوباره به راه انداختند پاسخ به مراتب روشتنر و کوبنده تر جامعه به حرفهای این موجود جنایتکار بود. جامعه ی که زیر چکمهای خونین این نظام له شده است با شنیدن این نوع “پیامها” بیش از پیش از این “رهبر” و نظام متنفر میشوند، همانطوری که شدند، و این چرندیات نشانه بی مرزی ابعاد بیشرمی و گستاخی چنین مقام و نظامی را میرساند. اگر ما ٤١ سال جنایت و قتل و ترور این “رهبر” جانی و نظامش را نیز فراموش کرده باشیم حداقل جنایت عظیم اخیر آبان ماه که برای کسب حداقلهای از مطالباتشاب بیرون آمدند و اعتراض کردن و به واسطه این نظام و به فرمان همین خامنه ای کشتار شدند، و یا کشتار مسافران هواپیمای مسافربری را که نمیتوانیم فراموش کنیم! چگونه در این شرایط این رهبر بیحیا میتواند چنین انتظاری از همین شهروندان داشته باشد؟.
نه تنها ما”مخالفان” که حتی یاران دیرینه و جنایتکار خود این حکومت نیز با وجد اینکه برای حفظ همین نظام فاشیست آمدند نیمچه انتقادهای غیر مستقیم به امثال خامنه طرح کردند و یا حرف “اصلاح طلبانه” ای در راه بقای نظامشان زده اند آنها را کشتند یا فرستادنشان زندان و حصر و دور از سیستم قدرت. بنابر این وقتی جامعه آگاه به این واقعیتها فراخوان اینچنینی از خامنه ای و روحانی و خاتمی ها میشنوند چیزی ندارند بگویند بغیراز این بگویند تف به صورت تان، تف بر روی تک تک شما مقامات تروریست و جنایتکار بیشرم رژیم، که بر دریای از خشم و کشتار جامعه نشسته اید باز هم فکر میکنید همین مردم گوسفند و رعیت شما میشوند و به شما قاتلان و سرکوبگران پاسخ مثبت بدهند و عملکردتان را با یک”رای” دادن پوچ تائید نمایند!
آنهائی هم که رفتند شرکت کردند عملا رعیت بودن خودشان و فرو رفتن شان در عمق لجن جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشتند ، این گروه اقلیت شرکت کننده در نمایش انتر بازی جمهوری اسلامی به اکثریتی که شرکت نکردند، پشت کردند و خیانت کردند. وقتی خود رژیم از عدم شرکت ٥٨ درست می گوید که بدون تردید، نصف رقمی که اعلام کردند، ٤٢ درصد در آن شرکت نموده اند، شرکت داشته اند، خود نشانه بی توجهی به حق جامعه به چرندیات خامنه ای و روحانی ها و نه گفتن به کلیت این سیستم بود.
اما در مورد بخش دوم سوالتان که چرا چنین شد چونکه این جمهوری جانی اسلامی است و البته بسیار دیر چنین هم شد!، بنظر من سوال محوری تر این است که چرا چنین حکومتی توانسته است ٤١ سال زندگی جنایتکارانه کند، تا ما امروز شاهد این سطح از عدم شرکت در این نمایشات انتخاباتی باشیم و تازه برخی بیش از حد هم از آن راضی و خرسند و نشانه پیروزی خود میداند! چرا ٤١ سال است می کشد و خون میریزد و هر کاری خواسته کرده اما هنوز در قدرت باقی مانده است؟
در واقع امر مهم نیست که آیا این رژیم٢ درصد “رای” آورده یا ١٠٠ درصد، اصلا در هیچ جای نظام سرمایه داری انتخابات واقعا آزاد و برابری معنی ندارد، اما بطور اخص در این نظام هیچگاه انتخابات و تعداد شرکت کننده و غیره معنی نداشته است، چنین سیستمی از راه این کلاهبرداری مشروعیت “مردم سالاری” نظامی را بدست می آورد که مشروعیت اولش را از خدایش گرفته، مشروعیت فساد، دزدی، دروغ، اعدام، ترور و ضدیت با کارگر و زن و آزادیهای اولیه انسانها. پس مردم و رای مردم مطلقا پشیزی ارزش ندارد در تغییر سرنوشت خود و جامعه در این نوع سیستمها!. پس باز بر میگردم به سوال کلیدی که هر انسان آزاده و حزبی باید از خود بکند که چرا این چنین نظامی همچنان بر اریکه قدرت نه تنها باقی مانده که همواره بخشی از مردم را نیز توانسته مانند خودش فاسد، مرتجع، دو دوزه باز و حتی جانی بار آورده است.
جواب بخش اعظم جریانات مانند این ٤١ سال یک جمله است: “سرکوب عریان این رژیم باعث تداوم حاکمیت سیاهش شده است”. اما در عین حال که جنایت و سرکوب یک رکن بقای حاکمیت بوده و هست اما مطلقا این تنها عامل نبوده و نیست، این توجیهاتی برای نیروهای ضرورت پیدا کرده است که خود در حاشیه جنگ با رژێم قرار دارند، که توان سازماندهی مبارزه انقلابی و توده ای و سرنگونی طلبانه علیه چنین حکومت ضد انقلابی نداشته و ندارند. یا در امید دخالت یک دست غیب خارجی اند یا در انتظار” رشد خورد خورد عنصر آگاهی طبقاتی کارگران” تا انشاالله همه مارکسیست شوند و قیام کنند. اما واقعیت تلختر این است که ماهای که مبارزه کرده ایم، از آن دو دسته راست و چپ هم نبودیم، از روز اول این حکومت را نخواسته ایم و قربانی زیادی داده ایم اما اشتباهات زیادی داشتیم، سیاستهای نادرست زیادی دنبال کردیم، احزاب غیر سیاسی و سنتی و رهبران ناتوان زیادی داشته و داریم. در یک کلام ما نتوانستیم ابزارها و ملزومات مبارزه ای، که بدون آن نمیتون با این نوع حکومتهای فاشیست به مقابله برخواست، سازمان بدهیم و برویم به شروع یک نبرد واقعی و گسترده، در نتیجه در گام نخست ما باید بخودمان برگردیم و با درس گرفتن از گذشته سیاست و سازمان و مبارزه و رهبری بهتری را سازمان بدهیم، که جوابگوی نبرد سخت و رزمنده با چنین رژیمهای هار بورژوازی و قرون وسطایی باشد.
تا جای که به این حکومت بر میگردد برای هر آدم معمولی و مطلعی روشن است که حکومت برخواسته نه تنها از انقلاب ٥٧ نبوده که مامور به خون کشاندن آن بود، که ٤١ سال است با بزرگترین جنایتهای تاریخ جامعه را در راستایی حفظ اسلام قرون وسطایی و نظام ضد انسانی سرمایه داری در ایران مرتکب شده است. حکومتی است که ٤١ سال است زندگی و نان و تشکل و حقوق اولیه طبقه کارگر را از آن طبقه ی دها میلیونی به گرو گرفته، حکومتی است که ٤١ سال است زن را انسا ن بحساب نمی آورد، یک نظام مرد سالار و ارتجاعی و آپارتاید جنسی را اعمال میکند، و بلاخره حکومتی است که ابتدائی ترین نیاز و آرزوی دها میلیون کودک و نوجوان و جوان که حداقل انتظارش زیستن مانند دیگر هم نسلهای خود حتی در دیگر جوامع بورژوائی غربی است، به وحشیانه ترین شکل سرکوب و در محدودیت و خرافات و روزخوانی وزندگی جهنمی اسیر کرده است.
در نتیجه در جامعه ای با این همه تناقض و رابطه نامربوط حاکمیت با اقشار و طبقات فرو دست و مدرن و انقلابی نتیجه اش کنار کشیدن هر چه بیشتر شهروندان از سیاست و ترفندهای حکومت اسلامی خواهد بود و بناچار و با وجود ابزار سرکوب هر چه بیشتر نظام اسلامی به سوی تشدت و ضعف و زبونی سوق داده میشود. چنین موقعیتی منجر به ریزش بیشتر نیروی خود جمهوری اسلامی هم شده و خواهد شد، چنانچه در این نمایش انتخاباتی نیز به روشنی شاهد این ریزش هم شدیم. نسبت به سالیان پیش عوامل وابسته و کاسه لیس رژیم و خود فریب به درجاتی کاهش پیدا کرده است، کسانی که در توهم “اصلاحات”بودند توهماتشان بیش از پیش فرو ریخته است،… اینها سیر روند مثبتی است به نفع جامعه و مبارزه ما، اما هنوز کافی نیست!
علاوه برعواملی که بدان اشاره شد، سیاستهای وحشیانه و سرکوبگرانه و خونین آمیز تر رژیم در چند سال اخیر، در کنار تعرض مداوم اقتصادی و تحمیل فقر بیشتر به اکثریت جامعه، منجر به تعمیق و گسترش بیشتر روند اعتراضات جامعه علیه آنها و تعمیق بحرانهای حکومتی و سیاسی و اقتصادی شده است. حلقه کلیدی که باید مورد توجه قرار بگیرد روند رو به رشد اعتراضات کارگری در چند سال اخیر است. طبقه کارگر ایران بنا به ماهیت و خصوصیاتش در این اواخر نیز از نو پرچم مبارزه رهایبخش را بر افراشت که با سرکوب قهر امیز حاکمیت روبر گردید، اما خود سرکوب قهر آمیز هم نتوانست تاثیرات مثبت انرا بر کل جامعه مانع شود. اعتراضات پرشور هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذر آب و دیگر نقاط پیام مهمی را به جامعه نسبتا خفته تا آنزمان ایران داد. پرچم و شعارها و رهبرانش به جامعه نیرو و اعتماد نفس داد و جهان را نیز متوجه خود کرد، این است عامل و منشا اصلی به وجود آورنده دیگر اعتراضات و اعتصابات در جامعه ،از دی ماه همه با هم صف “مردم” انقلابیون و مرتجعین، تا امروز و بدون تردید در آبان ماه، بیش از پیش انقلابی و ضد دولتی و ضد ارتجاع اپوزسیون، و در ادامه در دانشگاها که رنگ و صدای به مراتب مترقی تر، چپی تر و ضد حکومتی تر و حتی به درست ضد اپوزسیون دست راستی را نمایندگی کرد. مبارزات کارگری به نقطه ای رسید که جمهوری اسلامی را در فکر و نقشه بیشتری فرو برد و تصورش این بود این اعتراضات را سرکوب نکند با بحران عمیقتر و چه بسا در مخاطره سرنگونی قرار خواهد گرفت. در راستایی این استراتژی ضد انسانی بود که جنایات آبانما به وقوع می پیوندد. این جانیان آمدند با هیاهو راه انداختن به مناسبی مرگ قاسم سلیمانی آدمکش، و همچنین به مناسبت سالگرد ٤١ مین سال حاکمیت سیاهشان، و حتی با سانسور شیوع بیماری کرونا، تلاش کردن نه تنها جنایات آبان و کشتار مسافران هواپیما را به فراموشی بسپارند که برای نمایش انتخاباتی مجلس شان بازار گرمی نمایند، که دیدیدم در آن ناکام ماندند.
با این اتفاق عدم شرکت گسترده در نمایش انتخاباتی پیام روشنتر اجتماعی به جمهوری اسلامی داده شد: شما نه تنها حکومت ما نیستید که یک قاتل و جنایتکار وحشی هستید، شما یک نظام فاسد کلاهبردار و اسلامی، دزد و مجرم هستید که دیر یا زود باید سرنگون شوید. این پیام روشن داده شد که هر تعدادی از ما بکشید، هر تعدادی در زندانها شکنجه و کشتار و بی حرمت شان کنید، به هر میزانی نان و زندگی دها میلیون کارگر و زحمتکش و انسان شرافتمند را به گرو بگیرید، هیچ راهی دیگری بجز سرنگونی کل بساط شما بیش روی ما باقی نمانده است! این اتفاق صورت خواهد گرفت، اما باید با روش و سیاست و برنامه ما سرکوب شدگان اصلی جامعه، کارگران و زحمتکشان و صف سوسیالیستی و آزادیخواهی به سر آنجام برسد!
اما در عین حال، و با وجود شکست نسبی رژیم در این نمایش، نباید خوشخیال بود و ادامه مبارزه مان را ساده و آسان تلقی کرد، و فکر کنیم این رژیم با این کارها و سیلی خوردنها از سر راهمان کنار خواهد رفت. شکی نیست ضعیفتر شده و تناسب قوا بیشتر به نفع جامعه چرخیده است. اما راه و اقدامات زیادی لازم است که کل نبرد را به نفع خودمان به سر آنجام برسانیم. آنها با این مضحکه و با وجود شکست اجتماعی شان، که به فشار و ترس جدی تری علیه حاکمیت تبدیل شده است، آنها را مجبور میکند خودشان را یک دست تر کنند، که در این نمایش چنین کاری را انجام داده اند، و در آینده رویکرد ، سختر و نظامیگریتر و سرکوبگرانه تری را توام با فریب و سانسور اولا علیه طبقه کارگر و به دنبال علیه همه آزادیخواهان جامعه بکار خواهند گرفت، تا به خیال خود بتوانند از بحران عبور کنند و بتوانند نصف قایق در آب غرق شد نظامشان را بیرون بکشند و به تداوم بقایی حاکمیت منجر شود. ازاینرو خوشخیالی ساده لوحانه خواهد بود اگر فکر کنیم چون اکثریت جامعه، آنطوری که خودشآن هم اعلام کرده اند ٤٢ درصد شرکت کرده است، مبارزه ما، آنهم با اوضاع نامساعدی که بر سازمان و سیاست و پراکندگی جنبشمان و اپوزسیون چپ حاکم است، علیه آنها هموارتر و آسانتر خواهد گردید.
می خواهم تاکید نمایم که با این امار و ارقامها نمیتوان به مشروعیت و یا عدم مشروعیت این رژیم دست پیدا کرد، ما که از روز اول آنرا نا مشروع دانسته ایم و واقعا نامشروع بود و هست، مسئله اصلی این است که شناخت درست تری از جمهوری اسلامی و ظرفیت های بسیار فاشیستی و آدمکشی و جنایتکارانه اش داشته باشیم، کە باید عمیقا پذیرفت که چنین سیستم و حاکمیت سیاهی را با زبان خوش و شعار دادن و همه با هم کردنها و باهر اعتراضی در” پیچ سرنگونی” قرار دارد و “انقلاب شروع شد” کردنها از سر راه برداشته نمیشود!. امر مهم سرنگونی انقلابی این نظام تنها در گروایجاد عملی ابزارها و بدیل های بسیار قدرتمند طبقاتی و عملی و مبارزاتی است نه اتکا صرف به تحلیلهای که هزار بار نادرستی خودش را به ثبوت رسانده است. ما موظف هستیم با اتکا به نیرو و جنبش انقلابی خود با دقت و مسئولیت پذیری بیشتری به سیاست و سازمان و رهبری و راهای سرنگونی رژیمی به اندیشیم و عملی کنیم که اکنون بیش از هر زمانی از هر نظر موقعیت تضعیف شده تری دارد.
پرسش:با توجه به شکست و ناکامی جمهوری اسلامی در نمایش انتخاباتی مجلس شورای اسلامی، شما آینده این حکومت را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این رژیم در سراشیبی سقوط قرار گرفته است؟
سلام زیجی: فکر میکنم در بخش پایانی پاسخ به پرسش قبلی مقداری به آن اشاره کردم. در مجموع من به تئوری پردازیهای که با هر عقب نشینی و یا شکست جمهوری اسلامی انواع انقلاب و سرنگونی و “در سراشیبی سقوط قرار گرفته” را بخورد خود و جامعه می دهند اعتقادی ندارم. این ادعاها بیشتر پروپاگند است تا متکی به واقعیت عینی مبارزه و دیدن تناسب قوای واقعی بین جنبشها و حاکمیت، بطور اخص بین جنبش طبقه کارگر و دولت بورژوازی هار اسلامی، که متاسفانه غالبا از جانب نیروهای چپ و بعضا از جانب نیروهای راست مانند مجاهدین بیشتر با این کلمات بازی میشود. بنظرم این هیاهوهایی “تئوریکی” بیشتر به زیان مبارزه و در خدمت به سیاست انتظار است تا اینکه واقعا حقیقت را نمایندگی نماید و به رشد و آمادگی طبقه و جامعه کمکی کرده باشد. این نتیجه گیری ها بیشتر جنبه پروپاگند و احساستی و آرزو کردنهای “شیرین” است تا بیان یک خط مشی و ارزیابی زمینی از حقایق جدال جاری با حاکمیت و بیان واقعی رابطه و تناسب قوائی فیمابین جنبشهای طبقاتی متضاد در جامعه در جهت کمک به تسریع مبارزه کارگری، انقلابی و سوسیالیستی و در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی. در هر صورت من از این مفاهیم و ادعاها دوری میکنم و به واقعیت ها و فاکتها متکی و متعهد هستم.
بیشتر پوپولیستها و نیروهای “همه با هم” بودنها حول چنین نظریه پردازیهای به هیجان در می آیند. در حالی که هیچگاه هم جوابگوی ادعاهای خود نبوده و نیستند. در مسیر سراشیبی و یا سقوط گفتن پدیده ای بلاخره باید طی زمان معینی به سر آنجام برسد، نمیشود دو سال، ده سال، بیست سال( اکثرشان واقعا بیش از بیست سال و حتی برخی از آنها از روزی که این رژیم سر کار آمده است به این نوع بحث بدون مسئولیت پذیری عادت گرفته اند و آنرا هر روز تکرار میکنند) حکم سقوط و سرنگونی فوری وغیره داد اما هیچی هم اتفاق نیفتد و شما باز همان حکایت را تکرار کنید. دلیل پایه این نوع مفسران سیاسی بر میگردد به عدم واقع بینی و بی مسئولیتشان در قبال مسائلی که طرح میکنند، دلیلش بر میگردد به فرهنگ غالب”پیشگوئی” که وظیفه سنتی “رهبران” ی است که هر چه هم بگویند بلاخره بجز کف زدن هر باره “حضار” با اقدام دیگری مواجه نمیشوند، این سنت مفسر “روشنفکری”هستش که هر گز با عمل انقلابی سروکار ندارد و در قبال پاسخگوی نظریه پردازیهایش مورد بازخواست و یا زیر سوال برده نمیشوند. در هر صورت بنظر من این سنت ربطی به مبارزه واقعی و سخت مبارزه طبقاتی ندارد، دلیلش این است توان سیاستگذاری، رهبری کردن، سازمان دادن مبارزه طبقاتی و سیاسی علیه رژیم پیچیده و وحشی از نوع جمهوری اسلامی را ندارند، دلیش این است آنها فقط از لایه های کتاب سیاست و مبارزه و جدال طبقاتی و “مبارزه طبقاتی” یاد گرفته اند.
ما تاکید کردیم که جمهوری اسلامی در این تحولات با موقعیت تضعیف شده تری بیرون آمده است، اما مشکل اینجاست که به تناسب این موقعیت جدید دشمن، جنبش ما نه اتحاد و سازمان و نه ابزارها و ملزومات ضروری و حیاتی خود را برای پایان دادن به حیاط این رژیم هنوز نتوانسته تامین کند. به علاوه هر شکلی از “سراشیبی سقوط” و سرنگونی مادام که حاصل آن به نفع کارگر و زحمتکش و جنبش سوسیالیستی تمام نگردد به چه دردی میخورد؟. ما که قرار نیست هر بار نیروی سرنگون کردن دولتهای استبدادی و سرمایه داری باشیم اما حاصل آن دوباره نسیب یک دولت و جنبش و جریان ارتجاعی و به نفع بخش دیگری از سرمایه داری منجر گردد! گویندگان و نویسندگان تئوری “سراشیبی سقوط” و” انقلاب جاری” و غیره نه تنها از سال ٥٧ هیچ درسی نگرفته اند که عملا در جهت تکرار همان روند شکست برای طبقه کارگر و سوسیالیسم در تحولات سیاسی آتی و روند سرنگونی جمهوری اسلامی گام بر میدارند. این یکی از بزرگترین موانعها و مخاطرات سر راه جنبش طبقه کارگر و کمونیزمی است که هنوز که هنوز است صف و سازمان و پرچم و نیروی خود را برای پیروزی سازمان نداده است!
برای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی به مثابه یکی از ارتجاعیت ترین و مجهز ترین نظام سرکوبگر و یکی از وحشی ترین نظامهای فاسد حافظ سرمایه داری با پروپاگند نمیتوان به نتیجه رسید، با ادعای اینکه “بیائید به حزب ما بپیوندید”، نمیتوان هیچ اقدام جدی به پیش برد، فقط با اعلام موضع سیاسی درست و یا دادن بیانیه های بعضا خوب نهادهای داخل کشوری نیز به تنهای نمیشود کاری انجام داد! برای شروع یک مبارزه گسترده کارگری و توده ای علیه این رژیم و برای تامین قدرت واقعی و سرنگونی طلبانه صف آزادیخواهی و برابری طلبی بنظر من حداقل باید این ارکانهای مهم مبارزه انقلابی را فراهم و عملا آنها را به میدان جدال کسب قدرت آورد:
١-اولین و مهمترین رکن پیروزی بر جمهوری اسلامی و نظام حاکم بورژوائی در ایران تامین عملی، نه کاغذی و نظری و فکری ویا جنجال در دنیای مجازی، بلکه درمتن مبارزه جاری و در محل کار و زیست یک طبقه متشکل و متحد، حداقل در بخش قابل توجه ای در مراکز کارگری ایران ، با رهبران و سیاستهای روشن سوسیالیستی و ضد سرمایه دارنه است. اگر سنتها و اعتراضات و رهبران تجربه شده در رویدادهای هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذر اب و غیره توانست صحنه سیاست ایران را به نفع جامعه عوض کند، که متاسفانه در نهایت تنها ماندند، باید در شکل متحد و متشکل تر و با سیاست روشنتر سوسیالیستی در مراکز کلیدی و مهم کارگری کشور به وقوع بپیوندد تا بتوان از ممکن بودن یک پیروزی کارگری و آزادیخوانه بر جمهوری اسلامی و سرمایه داران در ایران سخن گفت. آنهای که ادعا دارند کارگران بعداز قیام به میدان می آیند و یا امروز باید از جنبشهای عمومی دیگر حمایت کنند، و جار میزنند اول سرنگونی رژیم بعد در فکر بیان تفاوتها و تلاش برای استقرار سوسیالیسم باشیم از جمهوری اسلامی و سرمایه داران بیشتر دشمن طبقه کارگر و سوسیالیسم هستند.
٢-ایجاد حزب سیاسی-کارگر و اجتماعی،( نه سکتهای دارای رهبران ماداملعمر و ضد انتقادی و سرکوبگران مخالفین سیاسی درون حزبی!)، حزب سیاسی که اساسا داخل کشوری است، متکی به جنبش کارگری و پرچمدار آزادی و برابری در سراسر کشور، حزبی باز، مدرن، منضبط، آماده نبرد سخت، و با برخورداری ازرهبری جمعی انقلابی و برنامه انقلابی و سوسیالیستی. بدون چنین حزب و یا احزابی نمیتوان بر جمهوری اسلامی و یا حتی هیچ بخشی از بورژوازی ایران در پوزسیون و اپوزسیون پیروزگردید. ما امروز این خلا بزرگ را در ایران داریم! آنهای که این روزها بعداز ٤١ سال شکست و ناکامی خود هنوز فراخوان میدهند به آنها بپیوندیم باید خودشان بدوا به سوسیالیسم و جنبش رهائی بخش کارگری بپوندند و از ناسیونالیسم و ملی گرائی و پروپاگند عامه پسند در پوشش”دیپلماسی”دست بردارند تا هم در پوشش چپ به ناسیونالیسم و ملی گرائی خدمت نکرده باشند و هم جبهه سوسیالیسم را در عمل تقویت نمایند و سر آنجام بتوانیم به معنی دقیق کلمه به شکل گیری آلترناتیو کارگری-سوسیالیستی در ایران کمکی کرده باشیم.
٣-ضرورت نیروی مسلح–ملیتانت برای امر پیروزی کارگر و سوسیالیسم بر جمهوری اسلامی و ارتجاع سرمایه داری در ایران. دیر یا زود نه فقط نیاز مبرم بازوی مسلح طبقه کارگر و سوسیالیسم برای کمک به روند کم مشقت تر سرنگونی جمهوری اسلامی جنبش است، که حتی در غیاب چنین نیروی توده ای و انقلابی مسلح بخشی از اپوسیون مسلح و ارتجاعی نیز به مایه دردسرجدی شهروندان تبدیل میشوند. آنها نیز ما را مجبور کرده و میکنند که باید به سازماندهی نیروی مسلح توده ای بطور جدی توجه داشته باشیم و از همین امروز آنرا سازماندهی کنیم. این مهم برای ما به بغیراز جمهوری اسلامی که باید همراه با قیام کارگری و توده ای قیام مسلحانه نیز وارد معادله شود، بخاطر جنگ و روئیا رویی با جریان دیگری نیست. بر عکس برای دفاع از خود، دفاع از حق تشکل و تحزب، برای دفاع از امر برابری زن و مرد و کوتاه کردن دست مرتجعین از سر زنان، برای دفاع از امنیت شهروندان، دفاع از آزادیهای سیاسی، و علیه کانگستریسم بازی جریاناتی که میخواهند از جامعه باج بگیرند با زور اسلحه خود را تحمیل کنند، بخواهند با پرچم ارتجاعی نژاد پرستی و اسلامی جنگ و سناریو سیاه تحمیل کنند، بسیار ضروری است ما در ابعاد میلیونی نیروی مسلح و سازمانیافته توده ای داشته باشیم. انحلال کل نیروهای حرفه ای و دولتی و جایگزینی آن با میلیس توده ای بهترین شکل حراست از امنیت شهروندان است. بدین ترتیب در کلیت خود سیاست ضرورت مسلح شدن جنبش ما دفاعی و برای دفاع از جامعه و مدنیت آن است.
٤- سیاست دیپلماسی بین اللملی قوی سوسیالیستی یک رکن دیگر تامین ملزومات ما بر ارتجاع جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام شورائی و سوسیالیستی است. پیروزی طبقه کارگر و سوسیالیسم در ایران به حمایت مستقیم جهانی طبقه کارگر و کمونیستها و همچنین ایرانیان مدرن و آزادیتخواه مقیم خارج نیاز مبرم و فوری دارد.
٥-ضمن تلاش جدی وطرح بدون ابهام آلترناتیو سوسیالیستی و کارگری و نظام شورائی خود در ایران بعداز جمهوری اسلامی، باید بدون توقف علیه کلیه نیروهای دست راستی اعم از سلطنت طلبها و ملی گرایان و قوم پرستان و فدرالیست چیها و اسلامیهای شعیه و سنی، افشاگریهای روشن کرد و آشکارا به جامعه گفت نباید دنبال آنها بروند، باید این حقیقت را گفت که پیروزی این جنبشها و نیروها بعداز جمهوری اسلامی به معنی شکست دوباره طبقه کارگر، زن و جوان و هر آزادیخواهی در آن مملکت است، یعنی تکرار سناریو هولناک جایگزینی جریان خمینی مرتجع با شاه مستبد در قالب و پوشش دیگری .
بدین ترتیب با وجود موقعیت تضعیف شده تر جمهوری اسلامی از آنجا که ما و جنبشمان نه به حمایت هیچ دولت و جریان بورژوائی بلکه به نیروی جنبش طبقاتی خود باید متکی بوده و هستیم، برای تدارک یک مبارزه گسترده انقلابی علیه جمهوری اسلامی بدون درنگ باید همه ابزارهای آن مبارزه و ملزومات پیروزی را نه فقط بر علیه جمهوری اسلامی که همچنین در جهت پیروزی بر کل نیروهای راست درگیر در صحنه سیاسی ایران را باید فراهم نمائیم. چند محور فوق تدارک اولیه و گامهای نخست این نبرد مهم و سرنوشت ساز است. هر نیرو و جریانی تدارک آنرا برای دوره بعداز جمهوری اسلامی در سربپروراند آگاهانه به استقبال تکرار سناریو قربانی شدن مجدد روند کارگری و چپ در سال ٥٧ گام برمی دارد، و از نو در صدد تکرار این حماقت سیاسی است.
به این امید نسل نوین جنبش کارگر و سوسیالیستی و نسل جوان مترقی و سوسیالیست و منتقد و ناراضی به نکات پایه ای که اشاره کردیم روی بیاورند تا بتوانیم روند متفاوتری از آنچه آن بخش از نیروها ی راست و چپ و رهبرانشان که به قدمت جمهوری اسلامی و خامنه ای نیز عمرفعالیت و “رهبر” شدن را دارند اما بجز تشتت و شکست و ناکامی و تحمیل انشعاب هیچ امر مهم دیگری را به پیش نبرده اند، سر و سامان بدهیم و مسیر پیروزی جنبش آزادی و برابری و سوسیالیسم را هموارتر کنیم.
به امید پیشروی و پیروزی ما بر جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری در ایران،
به امید پیروزی چنبش طبقه کارگر و زحمتکشان، به امید استقرار نظام سوسیالیستی!
( با تشکر از رفیق جلال. م بخاطر پیاده کردن گفتگوی صوتی با سلام زیجی در تاریخ ١٠ اسفند ١٣٩٨/ ٢٩ فوریه ٢٠٢٠ https://www.facebook.com/salam.zijji/videos/3354401897908373/)
منبع: شماره ١٢٠ نشریه سوسیالیسم امروز
١٥ اسفند ١٣٩٨
٥ مارس ٢٠٢٠