دوران بدون بازگشت
نگاهی به روند مبارزه برای رهائی
وقایع مهم دوهفته منتهی به روز 27 دی ماه 98؛ حضور وسخنان خامنه ای در نماز جمعه این روز، بعد ار خیزش تعین کننده آبان ماه مردم برای رهائی، وضوح بیشتری به صحنه مبارزه مردم علیه حکومت اسلامی داده و وجوه مختلف این مبارزه را روشن ترکرده است.
بدنبال درگیری حکومتهای اشرار اسلامی و آمریکایی، دستگاه ولایت در کشته شدن قاسم سلیمانی فرصتی یافت تا با هیاهوی به میدان آوردن حواریون اش، و هم چنین با شعار ” انتقام سخت” که فقط به “یک سیلی” نظامی تو خالی انجامید، بتواند اقتدار درهم شکسته ناشی از خیزش دلاورانه مردم در آبان ماه را به خیال خود ترمیم کند و قیام آبان ماه مردم را بفراموشی بسپارد. اما ” اثرگذاری” این هیاهو در چند روز دود شد و به هوا رفت. جنایت ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی، نفرت وخشم انباشته شده مردم را منفجر کرد. ولیفقیه و سپاه پاسداران او، یکسره وبا شدت هرچه تمام تر زیر ضرب رفتند و شعار انقلاب بلند شد. این حرکت بیش از هرچیز نمایان گر قدرت و توان مردمی است که تنها دو ماه بعد از دادن صدها کشته و هزاران اسیر در آبان ماه این چنین میخروشند و از پا نمینشینند. پیآمد این حرکت علاوه بر روشن کردن تکلیف مردم با حاکمان ، لرزاندن و سست کردن اعتماد هواداران حکومت و صدمه به چسبندگی آنها هم بود. این وضعیت به بازشدن شکاف درون حکومتیان هم، راه برد. خامنه ای ورشکسته، دریافته که با توازن دیگری روبرست و دیگر شرایط بازی حتی یکسال قبل را هم ندارد، و برای سروسامان دادن به این مشکلات به نماز جمعه آمد. او روشن تر از این نمی توانست بگوید که دیگر هیچ امیدی به اکثریت بزرگ مردم ندارد و آنها را دشمن می داند؛ و تنها برای جمع و جورکردن لایه جمعیتی هوادار خود که هنوز شاید بتوانند ” صَبار” و “شکور” باشند آمده و تقلا می کند؛ این همه را با تهدیدهای توخالی و سست علیه امریکا و اروپا با روحیه ای پایین پیش برد. آن هم در شرایطی که بعد از ساقط کردن هواپیمای مسافری، ارکستر فشار خارجی گسترش یافته و کانادا و اتحادیه اروپا هم به صف شده اند تا منگنه را تنگ ترکنند.
در چنین تب وتابی نه تنها نَفَس خیزش آبانماه را نمی توان بُرید، بلکه در گرمای آن میتوان جهت گیری و درون مایه مبارزه برای رهایی را حس کرد و دریافت.
چرائی و خصلت نمای قیام آبان ماه 98
آنچه طی خیزش گسترده و دلاورانه مردم در آبان ماه 98علیه حکومت خونریز اسلامی دیده شد، نه تنها از بسیاری جهات بی سابقه بود، بلکه خصلت نمای مبارزه برای رهائی شد. سالهاست که اکثریت بزرگ مردم به اشکال مختلف: مخالفت، بیزاری و عبور از استبداد حکومت اسلامی را بروز داده و میدهند. چرا که در زندگی خود استبداد دینی فاشیستی حکومتی را که دشمن آزادی و هر حقی برای انسان است تجربه کرده اند و میکنند؛ و در یافته اند که حکومتی که همه امور را بر مبنای “تکلیف شرعی” میبیند و سازمان میدهد چه هیولایی است. وقتی که انواع تبعیض های مذهبی- عقیدتی و جنسیتی ، وغیره به صورت “قانون” درمیآید و متولیان حکومت برای حفظ و توجیه اقتدار و امتیازهای خود از رواج دادن و تحمیل احکام شرعی در شخصی ترین وجوه زندگی و همه روابط اجتماعی دست برنمیدارند، مردم در مییابند که با چه نکبتی دست به گریبانند. این همه در شرایطی است که بخش بزرگ همین مردم در تلاش جانکاه برای تامین معاش با بن بستهای فزاینده روبرو شده و هیچ چشم انداز گشایش در کار نیست و هر دم رنج و فلاکت شدت میگیرد. آمار رسمی حکومتی از 19 میلیون بیخانمانی حکایت میکند که در حاشیه شهرها انباشته شده اند؛ یعنی یک نفر از هر چهار نفر جمعیت کل کشور. این تعداد تا دو سال آینده به 24 میلیون میرسد که هیچ ندارند: نه مسکن متعارف و نه درآمدی. 60ملیون نفر، سه نفر از هر چهار نفرجمعیت، زیر خط فقراند و واجد شرایط یارانه دولتی شده اند. این در سرزمین ثروتمندی است که با پتر و دلارهای آن، کمتر از یک درصد جمعیت، به ویژه وابستگان حکومت، آنچنان پروار شده اند که در تصور نمیگنجد. نمایش ثروت و زندگی این جماعت و روشدن فساد و غارتی با ارقامی نجومی و بزرگتر شدن بیسابقه فاصله طبقاتی هر خواب آلوده ای را هم شوکه می کند. اکثریت بزرگ جمعیت محروم در تجربه دردناک زندگی خود ماهیت استبداد حاکم و نقش آن در تشدید بهره کشی و فلاکت را شناخته و برای نجات زندگی چاره ای جز به میدان آمدن نمیبیند.
واقعیت زندگی اجتماعی بیانگر آنست که حکومت علیرغم سرکوب و ادعاهای قدر قدرتی برای احاطه زندگی اجتماعی و تحمیل خود، از پس کار بر نیامده است؛ یعنی هر چه حکومت اسلامی بر سیستم سلطه مذهبی خود بیشتر اصرار کرده محصول کمتری برداشته است. چرا که با مقاومت بیشتری از سوی جامعه روبروشده که به اشکال مختلف براه خودرفته است. نمونه برجسته این نوع مبارزه و مقاومت را در روال زندگی زنان دلیر سرزمین مان می توان دید. دستگاه رسمی مذهب با تمام قوا هرچه تلاش کرد تا ارزش های اجتماعی سنتی را زنده نگه دارد و بنیانهای آن را به صورت خانوادههای سنتی حفظ کند آب درهاون کوبیدن بود. نهاد رسمی مذهب بعنوان نگه دارنده سنت وجامعه سنتی نه تنها همه اعتبار خود را در میان اکثریت جامعه از دست داده، بلکه با تجربه کردن سلطه دین، باورها و اعتقادات سنتی و مذهبی مردم زیر سوال رفته و بی اعتبار شده است. علاوه بر آن، همین نهاد برای حفظ تتمه اعتبارخود هم مجبور به روزآمد کردن بسیاری از سنت های خود شده است. نهاد روحانیون شیعه با ادغام در دستگاه سلطه عریان دولت، ریشه اعتقادات مذهبی و سنتی مردم را بشدت تکان داده است. حالا جامعه ایران یک صورت ظاهر دارد و یک وضعیت فرهنگی و سبک زندگی واقعیِ زیر پوستی و دور از جامعه سنتی گذشته. دستگاه حافظ سنت، خود وظیفه ” گذار از سنت به مدرنیته ” را بصورت انفعالی به عهده گرفت.
روند مخالفت و مبارزه سالیان مردم در مرحله دی ماه 96 به نقطه عطفی رسید که با صراحت نسخه همه نیروها و جناحهای حکومت اسلامی و انواع مشاطه گران به اصطلاح اپوزیسیونی آن درهم پیچیده شد. به ویژه که با انتقال مراکز مبارزه از درون شهرهای بزرگ به مناطق حاشیه ای و طرح مطالبات بی چیزان ، آرایش و وضعیت تازه ای شکل گرفته است. بدان معنی که : بیحقی عمومی که وسیع ترین جمعیت جامعه را در مخالفت و مقابله با حکومت اسلامی به میدان آورده است نمیتواند معنی و مقصود یکسانی در زندگی همه مردم داشته باشد و همچنین همگان نگاه و انتظار مشترکی به آینده بعد از حکومت اسلامی ندارند. حکومت اسلامی هیچگاه یک حکومت متعارف سیستم سرمایه داری نبوده اما نه تنها مناسبات اجتماعی سرمایه را اداره بلکه بهره کشی و استثمار سرمایه داری را شدت داده و غارت و چپاول را دو چندان کرده است. در روند مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی، سوال کدام سرنگونی و چه گونه سرنگونیِ، که نطفه آینده را میبندد، پاسخ های متفاوتی از گرایش های متنافر میگیرد:
سرنگونی، اما چه گونه سرنگونیی؟
- بعداز سرکوب خیزش دی ماه 96، روند مبارزه به اشکال مختلف جاری بود. زنان و مردان مزد و حقوق بگیر در بخشهای صنعت، کشاورزی و خدمات (بویژه آموزش و پرورش)، زنان و مردان بازنشسته، دانشجویان و جوانان و سایر اقشار کار و زحمت در هرگوشه به اشکال مختلف، مقاومت را بهپیش برده اند. شایسته است که برحرکت “دختران خیابان انقلاب” علیه حجاب اجباری و اعتصابات درخشان نیشکرهفت تپه و فولاد اهواز در این روند مبارزاتی شکوهمند انگشت بگذاریم. در فوران مبارزه طبقاتی آبان 98 و در امتداد خیزش دی ماه 96، انبوه میلیونی تودهِ 99%ها و بویژه لایه های فرودست و حاشیه نشین، پاسخ سیاست افتصادی حکومت را با دستبردن به ریشهها دادند. پیآمد افزایش قیمت بنزین برای حل مشکل بودجه، چیزی جز افزایش هزینه زندگی و تشدید فلاکت بیشتر وسیعترین جمعیت کشور نیست، و همین جمعیت پاسخ آن را در خیزش آبان ماه 98 با بازپسگیری بخشی از دسترنج ربوده شده شان از بانکها، و تامین مایحتاج روزانه زندگیشان از فروشگاههای بزرگ زنجیره ای غارتگران، نشان دادند که معنای مناسبات اقتصادی حاکم و سیاستهای آن را میدانند و مراکز آن را میشناسند و برای آنان آشکار است که حق گرفتنی است! تجربه زندگی در مناسبات اجتماعی برمبنای بهره کشی و ستم، وقتی با توانائی ناشی از همبستگی و مبارزه جمعی همراه شود، جهتگیری برای رهائی را روشن میکند. چنانکه درفاصله دی ماه 96 تا آبان ماه 98 و بر بستر مبارزات پیش از آن، زمینه این روشنایی فراهم آمد. اینبار فریاد آزادیخواهی و مبارزه علیه استبداد قرون وسطائی حکومت اسلامی که در شعار مرگ بر استبداد از طرف مردم سالهاست که فضا را پر کرده است، در حمله و ویران کردن نماد دستگاه سرکوب و آزادی کشی، یعنی پاسگاه های انتظامی و سرکوب و با حمله به نمادهای نهاد مذهب و روحانیان یعنی حوزه های علمیه و مساجد و اماکن مذهبی و با آکت مستقیم و گسترده علیه بهره کشی اقتصادی ، یورش به بانکها و فروشگاههای بزرگ، همراه شد. این، یعنی گره خوردگی مطالبه آزادی و نان.
- این مبارزه توامان وقتی در روند مبارزه ای دیده شود که زنان نقش فعال و تعیین کنندگی در آن دارند، نشانی از عقبراندن فرهنگ مردسالاری و پدرسالاری است و نوید زنانه شدن پروسه مبارزاتی. هر چند هنوز راه زیادی در مبارزه با فرهنگ مرد سالاری باقی است تا جایی که ستیز با هم جنس گرایی منزوی شود و افراد غیردگرجنسگرا با حقوق برابر در صحنه باشند. همه جانبگی مبارزه و جهتگیری رهائیبخش آبان ماه را می توان همچنین در شرکت فعال مردم عرب، کرد، ترک و بلوچ و… دید. آنها بطور کمسابقه ای نه تنها در مبارزه ای که 28 استان را درگیر کرده بود، فعالانه شرکت کردند و کشته های بیشماری دادند، بلکه همبستگی و حمایت از یکدیگر را بجای رقابت و ستیزهای کور به صحنه آوردند؛ مردمانی که علاوه بر محرومیت همیشگیِ در حاشیه بودن، در استبداد یک قرن اخیر به دلیل پروژه “ملت سازی” حکومت مرکزی، از حقوق زبانی و فرهنگی خود محروم شده اند. طی “رشد اقتصادی سرمایه داری” بیشترین صدمات ناشی از فاجعه زیست محیطی و تغییرات اقلیمی هم بر آنان آوار شده است. در استانی که تنها رودخانه واقعی،” رود کارون”، در آن روان است، مردم نه تنها از آب آشامیدنی سالم محرومند، بلکه با بلایای سیلاب ها وریزگردها، درگیرند؛ صنایع پتروشیمی بندر معشور(ماهشهر) که منبع حدود 30% ارز وارداتی مملکت است، هیچ نوع هزینه ای برای جلوگیری از آلودگی آب و خاک نمیپردازد؛ اما انبوه مردم آن منطقه نه تنها از این ارز سهمی ندارند، بلکه زندگیشان سراسر آلوده به انواع سموم و آلایندههای پسابهای صنایع پتروشیمی است. صنایع نفت و گاز عسلویه و نیشکر هفت تپه بهمچنین. سودآوری و رشد اقتصادی به قیمت نابودی انسان و محیط زیست. چنان است وضعیت سیستان و بلوچستان سوخته و ویران.
- خودجوشی و گستره این مبارزه، آنهم درفاصله کوتاه زمانی- دی ماه 96 تا آبان ماه 98- تاکیدی است بر توانمند شدن توده وسیع 99%ها و عزم آنها برای نپذیرفتن سلطه و زندگی به روال گذشته. فاصله کوتاه بین دو خیزش، به معنای آن است که همان نسلی که نیروی اصلی خیزش دی ماه 96 بود، اینبارهم صحنه گردان شد، یعنی آن که نه فقط طلسم سرکوب سال96 را باطل کرد، بلکه اکنون و بعداز کشته شدن چندین صد نفر در چهار روز و هزاران زخمی و اسیر، در یک قیام که چهار ستون حکومت اسلامی را لرزاند، بازهم به اشکال مختلف به مقاومت ادامه میدهد. روحیه بالا و فعال در مراسم های چهلم جان باختگان حاکی از آن بود و نمونه درخشان این مقاومت، در مراسم دانشجوئی 16 آذرامسال بازتاب یافت. نقش دانشجویان در تظاهرات اعتراضی اخیر که در محوطه دانشگاهها و خیابان ها در واکنش به فاجعه سرنگونی هواپیمای اکراینی توسط پدافند موشکی سپاه پاسداران و کتمان حقیقت و دروغپردازی رژیم صورت گرفت و به خصوص با پائین کشیدن و آتش زدن تصاویر خامنه ای و قاسم سلیمانی و با گره زدن شعارهای علیه خامنه ای با سپاه پاسداران، نمادهای قدرت حکومت اسلامی را آماج خود قرار دادند، وجو خفقانی را که رژیم با بهرهگیری از مراسم تشییع جنازه سلیمانی، پی می گرفت ، درهم شکستند. دانشجویان، همچنین نشان دادهاند که نقش مهمی در صیقل دادن و فراگیرکردن گفتمان انقلابی در پیوند و متناظر با خیزش آبان ماه و جنبشهای کارگری و معلمی و با سویه های ضد استبدادی و ضد سرمایه داری دارند. دانشجویان که از فعال ترین بخش های جوانان 99%ها هستند و حالا 700 هزار نفر از آنها هم بنا بر آمار، مستمری بگیر کمیته امداد امام هستند، بیچیز ترین بیچیزان را پوشش میدهد، که همواره نسبت به مسایل اجتماعی اعماق جامعه و سلطه و استبداد حساس بوده اند.
- خیزش آبان، صحنه سیاسی جامعه ایران را دگرگون و صف بندیهای واقعی را ناگزیر کرده است و مهم تر آنکه حکومت را واداشت تا چهره واقعی طبقاتی خود را آشکارتر کند و ادعای او در حمایت از “محرومان و مستضعفان” و ” دستهای پینه بسته” را برای همیشه باطل کرد. جریان سیاسیی اسلامی تا مغز استخوان ارتجاعی دارودستهِ خمینی، در شرایطی حکومت خود را در گیرودار مبارزه انقلابی مردم پایه گذاری کرد که هم مردم به پا خاسته و هم طبقه حاکم سیاسی – اقتصادی در پیشبرد امر خود ناتوان بودند؛ یک شرایط فلج طبقاتی که میراث استبداد سلطنتی بود. خمینی در چنین شرایطی با مال خود کردن شعارها و مطالبات مردم و داستانسرائی ضد استبدادی، زمینه شعار “همه با هم” خود را فراهم کرد و توانست علاوه بر وسیعترین جمعیت مملکت، حتی بخشهائی از طرفداران سلطنت و سرمایه را با خود همراه کند. حالا، بعداز آن تجربه مصیبت بار “همه با هم”، هنوز کسانی آن را عنوان و با نکبت و استبداد حکومت اسلامی توجیه می کنند! “همه با هم” اگر بتواند در ساقط کردن حاکمان سیاسی بکار آید- چنانکه در انقلاب 57 شاهد آن بودیم- حاصلش اما، جز حفظ وباز تولید مناسبات اجتماعی حاکم نیست. حالا هم کسان بسیاری، بویژه آنها که فقط دستی از دور بر آتش زندگی فلاکتبار مردم دارند و نمیخواهند به فاجعه بار بودن مناسبات اقتصادی حاکم بر مملکت و همه جهان توجه کنند، همه مشکلات و نکبت و فلاکت جامعه را به ویژه گی حکومت اسلامی و سیاست های آن محدود میکنند؛ یعنی نوعی جدا سازی کامل بین عملکرد حکومت و روال و منطق مناسبات اقتصادی حاکم یعنی سرمایه داری. آنها با تمرکز بر واقعیتهای سرکوب و استبداد در داخل و برون افکنی بحران موجودیت به خارج مرزها و بحرانزایی درمنطقه و گسترش سیاهی و تباهی در خاورمیانه با هزینه سنگین و رانت و امتیازهای ویژه برای اعوان و انصار خود ، حساب مناسبات سرمایه داری از مصیبت جامعه تحت سلطه حکومت اسلامی را جدا میکنند. از اینرو نیازی به تمرکز به امری جز ” آخوند های حاکم ” نیست. بنابراین “همه با هم” و “بحث بعداز مرگ حکومت اسلامی” را سرلوحه همه مبارزات میکنند. غفلت دراینباره و پذیرش هر ترفندی برای این جداسازی و پند و اندرز درباره چشم پوشی برای یکدست شدن تا سرنگونی این حکومت جهنمی فقط بکار کسانی میآید که نفعی در مناسبات اقتصادی سرمایه داری مملکت دارند، اما آینده 99%ها در چگونگی مبارزه همین امروز آنها و در جهتگیری علیه مناسبات اقتصادی و سیاسی در بستر مبارزه با استبداد شکل میگیرد. نمیتوان به بهانه آن که سرنگونی و انقلاب یک امر همگانی است، مبارزه طبقاتی علیه نظم سرمایه داری را به کُما فرستاد.
سرمایه داری، حاکمیت سیاسی و مردم
1- رابطه اجتماعی سرمایه داری ارکان جامعه را شکل می دهد که بر بهره کشی از انسان و غارت طبیعت استوار است. بهره کشی از طریق تبدیل نیروی خلاقانه کنش انسانی به “کار مزدی”، تحت ضوابط، اهداف و انظباط سرمایه و صاحب کار حاصل میشود. غارت طبیعت و نابودی محیط زیست براثر عدم تطابق و تضاد بین “رشد بی مرز” اقتصادی، که نیازدائمی سرمایه داری است با محدود بودن منابع و ظرفیت طبیعت و تعادل شکننده محیط زیستی است که طی میلیاردها سال به تدریج شکل گرفته است .
سرمایه داری از دل مبارزه طبقاتی و تکامل ابزار تولید بیرون آمده و در بستر آن توسعه یافته و بهمین دلیل زیر ضربات مبارزه طبقاتی و بنابر توازن نیروهای متضاد آن، شکل و فُرمهای متفاوتی یافته است و هیچگاه آن اسطوره و نمایه تیپیک “دست نامرئی بازار” را نه متحقق کرده و نه کارا یافته است. بنابرشرایط، برای حفظ تعادل خود سیاستهای متفاوت بکار گرفته است. آنسان که خمینی و دارو دسته، که در توازن معینی به قدرت رسیدند، با احکام پوسیده شریعت اسلامی ( که اعمال آن لازمه در قدرت بودن و صاحب امتیاز بودن روحانیت است) نمیتوانستند همچون نمایندگان متعارف و ارگانیک سرمایه داری، آنهم در جوش وخروش دوران پساانقلابی با “خصلت ضد سرمایه داری” مناسبات را حفظ و تحکیم کرده وپیش برانند؛ بنابراین ملغمه ای که همیشه در سرمایهداریهای نفتی- رانتی وجود دارد را چنان پختند که حالا هر کسی به آن عنوانی میدهد. تغییر سیاستها و برنامههای اقتصادی در توازن قوا مختلف و در دورههای رکود و رونق همیشه مطرح بوده است. در دوران بحران بزرگ دهه 30 قرن بیستم، روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده ، سیاستهای “کینزی” را تحت عنوان “دولت رفاه” برقرار کرد. در دهه 80 میلادی، ریگان بدنبال تاچر برنامه و سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی را برای هرچه بالابردن نرخ سود سرمایه در پیش گرفت. یکی، روزولت، با ازدیاد مخارج و هزینه های دولتی، چرخ گردش سرمایه و سوددهی را به پیش میبرد و به این شیوه به بحران پاسخ میداد و سیستم را متعادل میکرد؛ دیگری در شرایط دیگر، کاستن از هزینه های دولتی، بنفع کم گرفتن مالیات از سرمایه داران و مقررات زدایی و آزاد سازی برای سود بردن بیشتر آنان و پرکردن جیب بخش خصوصی عمل کرد. هر دو تمهیداتی برای به گردش درآوردن اقتصاد سرمایه داری بنا به توازن قوا و پاسخی به بحران سیستم است.
- در اقتصاد کشورهای نفتی که همه چیز از درآمد پِتر و دلار است، این منبع در اختیار”حاکم” است و روال تخصیص آن به بخشهای مختلف بنابر منافع و تشخیص آن حاکم است. زمانی نقش شاه در این مورد فائقه بود و بعداز انقلاب ۵۷ و به قدرت رسیدن خمینی، در ید الیگارشی حاکم و دستگاه ولایت درآمده است. بخش بزرگی از اقتصاد مملکت، خارج از کنترل و روال دستگاه دولت مرکزی است و بنابر تصمیم و خواست و منافع و برنامه ولی فقیه و اعوان وانصار او اداره می شود، و نه براساس مصالح و منافع بخش عمومی. بنا بر روال دوره قبل از سال 57، بخشی از درآمد نفت قبل از واریز به خزانه عمومی برداشت و در اختیار حاکم قرار می گیرد. در دیگر کشورهای نفتی منطقه و همسایه هم سهمبری ویژه از درآمد نفتی رایج است. این سهم از درآمدها وقتی که وارد فعالیت درسیستم اقتصادی به صورت سرمایه می شود بنا بر همان رانت قدرت با آزادی عمل بسا بیشتر از مقررات زدایی اغلب اقتصادهای با سیاست نیولبیرالی بهره کشی کرده و سود دهی و غارت میکنند. چنان که همان بخش اقتصادی بیرون از بخش عمومی و دولتی بدون فشار مالیاتی و فارغ از هر مقررات و کنترل وبازرسی بهره کشی سرمایه دارانه با حداکثر سود و توام با غارت پیش میبرند. روال فعالیت آنها برمبنای افراطی ترین سیاستهای نیولیبرال، رانتی و غارت است.
- سرمایه داری افزون برگسترش فقر، محرومیت و جنگ، انواع تبعیضها ی دورانهای پیشین را درخود ادغام کرده است: تبعیض جنسیتی و نژاد پرستی و بیگانه هراسی و… فرهنگ تبعیض جنسیتی چنان در تارو پود جوامع حضور دارد که سرمایه داری را با خصلت مردسالاری و پدرسالاری همراه کرده است. اضافه بر همه این گونه فجایع، خطر عظیم و فوری برای محیط زیست وهمه موجودات ایجاد کرده است. تغییرات اقلیمی آن فاجعه ای است که تولید و مصرف نا محدود برای “رشد اقتصادی” در مناسبات سرمایه داری، خطر انقراض زندگی را فوریتی بخشیده که هر روز تاخیر در برچیدن این مناسبات و تغییر سیستم دیراست و فرصت سوزی. نیازی نداریم که طرفداران سرمایه داری به ما پند و اندرز دهند، خوب است چشم و گوش خود را بازکنند تا خطری که حیات خودشان را تهدید می کند، دریابند.
- بهمان ترتیب که در حوزه اقتصادی، حاصل کنش انسانی از انسان جدا می شود، سیستم سیاسی جامعه سرمایه داری هم سازمان مییابد. در دورههای اولیه سرمایه داری ، قدرت مردم در اکثر موارد با زور از آنها گرفته و در نهادی بنام دولت،”دستگاه اعمال قهر” ، متمرکز شد تا جامعه را اداره و کنترل کند. طی مبارزه مردم و مقاومت دربرابر استبداد و زور، این تفویض قدرت به شکل انتخابی و نمایندگی درآمده است. بسیاری از واحدهای ملت- دولت براین روال دمکراسی نمایندگی این فاصله و جدائی بین قدرت متمرکز در دولت و مردم را توجیه و پذیرفتنی کرده اند. اما روز به روز در تجربه زندگی این فاصله برای مردم هر چه بیشتری سوال برانگیز شده است و تمایل به بازپسگیری قدرت در دستان خود برای دخالت و اعمال اراده در تعیین سرنوشت خود افزایش یافته است، تا با شرکت مستقیم در اداره امور جمعی و ساختن همه چیز از پائین به جای فرمانبری از تصمیمهای ارگانهای “بالاسری”، زندگی را براساس منافع جمعی و در برابری و همبستگی سازمان دهند، یعنی “خودتعین کنندگی” اعمال کنند. این خواست در شعار “قدرت به مردم”( (Power to the People که توسط جنبش های اجتماعی در اغلب کشورهای با دمکراسی نمایندگی سرداده می شود، از یکسو نشانگر بحران دمکراسی نمایندگی ونماینده پذیر نبودن انسان صاحب حق امروزی است و از سوی دیگر بیان خواست فراتر رفتن از دموکراسی نمایندگی به گسترده ترین دموکراسی واقعی ، یعنی دموکراسی مستقیم و مشارکتی است.
خیزش مردم ایران و جنبش جهانی ضد سرمایهداری
هم زمانی خیزش مردم ایران با جهتگیری رهاییبخش و با مبارزات مردم جهان در کشورهای مختلف از شرق تا غرب جهان، از هُنگ کُنگ تا فرانسه وشیلی نشان از یک واقعیتی جهانی است. این واقعیت ریشه های مشترک مسائل زندگی مردم جهان است که در کشورهای مختلف تحت اشکال و فُرمهای متفاوت سر میکنند و انواع متفاوتی از سلطه و اراده سیاسی را تجربه میکنند. این همزمانی مبارزات در دورههای مختلف تکرار میشود. این واقعیت همان مناسبات اجتماعی است که ارکان همه جوامع را شکل داده است . وآن، مناسبات اجتماعی سرمایه داری است که سرتاسر جهان را بهمدوخته و پوشانده است. مسائل و بحرانهای حاصل از این مناسبات، گرچه با میزانهای مختلف و اشکال متفاوت در هرگوشه و کنار بروز پیدا میکند، همزمانی مبارزاتی که بدنبال بحران اقتصادی کل سیستم سرمایه و به گل نشستن سیاست نیولیبرالی آن در 2008، درسال2011 میلادی اوج گرفت؛ مبارزاتی که با فراز و فرود پیش رفته است ، در سال 2019 تکانه (مومِنتوم) تازه ای یافته که خبر از شدت گرفتن تسری بحران به سیستم سیاسی میدهد. همه این مبارزات از نظر سازماندهی در خودجوشی و حذر از سانترالیزه شدن ، نماینده پذیر نبودن و رد اتوریته ، در عینحال شبکه ای و افقی بودن سازمانیابی، حذر از هژمونی در درون جنبش، راه دادن یکسان به مسایل و مطالبات بخش های مختلف مردم و استفاده از امکانات ارتباطی اینترنتی، اشتراک زیادی دارند. اغلب این ویژه گیها را به درجات مختلف در خیزشهای 96 و 98 شاهد بودهایم، چنانکه در خیزش های مردم عراق و لبنان وضع بر همین روال است.
همزمانی خیزش مردم ایران با خیزش مردم در عراق و لبنان
همزمانی خیزش آبانماه 98 با مبارزه مردم عراق و لبنان، یعنی دو کشور تحت نفوذ و فعالیت حکومت اسلامی، اضطرار بیسابقهای برای این حکومت بوجود آورده است، چرا که اگر در کشور مادر، اُمالقراء، آشوب بشود، خطر از دست رفتن متصرفات و فتوحات بیحد است. ایضاً تاثیر ناتوانی در مناطق نفوذ بر روی وضعیت مردم کشور خودی و اصلی دوچندان و نتیجه این سیکل پایان شوم حاکمان است. این یکی از مهمترین دلایلی بود که جانیان حاکم ، تصمیم به سرکوب خیزش مردم در کوتاهترین زمان، بهر قیمتی و با خونریزی بیسابقه گرفته و اجرا کردند. اما مقاومت و به ویژه از پا ننشستن دلاورانه و به اشکال مختلف اعتراضی لایه های مختلف مردم بعداز جنایتهای خیابانی حکومت، و همچنین حضور دلاورانه دانشجویان در مراسم 16 آذر، هیاهوی حکومت را بیاثر کرد و برعکس آنها را وادار کرد که برخلاف سرکوب و خونریزیهای گذشته، ترفند” دلجوئی” از بازماندگان کشته شدگان را در پیش گیرند. حکومت اسلامی در هیچ دوره ای چنین موقعیت ضعیف و سر آسیمه و بی ثباتی را نداشته و تجربه نکرده است . فشار حداکثری خارجی، اقتصاد آنرا در آستانه فروپاشی کامل برده در حالیکه مخارج سرسام آور چه برای اداره کشور و چه برای سیاست ها و جنگهای منطقه آن کم نشده است. مردم بر انگیخته و بجان آمده اما توانمند و آماده برای هزینه رهایی در مقابلش صف کشیده اند؛ حتی بعد از کشتار آبان ماه، بروز شک و ترس و تزلزل در صفوف پایین دستگاه همیشه آماده سرکوب آن محتمل تر شده است.
چشم انداز
ابعاد کشتار خیزش رهایی آبان ماه 98 را شاید فقط بتوان با کشتارهای خیابانی روزهای بعداز 30 خرداد ماه سال 13۶٠مقایسه کرد. در آن دوره اما، حکومت بر پشتیبانی بخش بزرگی از مردم متکی بود و تنها با گروههای مخالف درگیر شده بود، در حالیکه اکنون خود را درمقابله با جمعیت بزرگ مملکت میبیند و دریک فضای آکنده از انزجار توده ای و با جُوی خون در میان! روزهای تابستان 60، کشتار درمرحله عروج حکومت اسلامی بود و روزهای کشتار آبان ماه 98 در مرحله زوال آن. حکومت اسلامی، از هر سو محاصره شده و زیر فشار نارضایتی عظیم مردم و قیام خردکننده آبان ماه 98؛ بیاعتباری کامل آن در سرنگونی هواپیمای اکراینی و درهم شکستن پروپاگاندای دروغ؛ همچنین خیزش های مردم عراق و لبنان علیه مداخله گری حکومت ایران و بعلاوه ریزش پایگاه مستضعف پناهی و سردرگمی در جناح های حکومتی و حتی هسته اصلی قدرت؛ و نیز فشارهای بینالمللی، بویژه فشارحداکثری دولت آمریکا، قرار گرفته است.
ما براین باور هستیم که مبارزه مردم با تمرکز به سرنگونی رژیم، به عنوان دشمن مستقیم و رودر روی مردم، همچنین با نه گفتن به جنگ و مداخله قدرتهای بزرگ جهانی، صدای سوم را بازتاب دهیم.
پیران آزاد
اصغر ایزدی
تقی روزبه
29 دی ماه 98