جمال کمانگر-کشتن قاسم سلیمانی و قیام آبان ماه! 


10/01/2020

کشتن قاسم سلیمانی فرمانده جنایتکار سپاه قدس، بخش برون مرزی دستگاه ترور رژیم توسط دولت ترامپ، مناقشه ٤٠ ساله بین آمریکا و رژیم اسلامی را وارد فاز نظامی جدی کرده است. قاسم سلیمانی یکی از مجریان اصلی سیاست توسعه طلبانه جمهوری اسلامی زیر نام “صدور انقلاب اسلامی” در خاورمیانه بود. فرد مورد اعتماد خامنه ای و در راس ماشین کشتار رژیم در خارج کشور بود. قاسم سلیمانی به کمک ریخت و پاش میلیاردها دلار از دارایی های مردم ایران در منطقه، شبکه ای از ترور و آدمکشی را از افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن سازمان داده است و آنها را به جان مردم بیدفاع این کشورها انداخته است. قاسم سلیمانی مجری سیاست آدمکشی و سرکوب نه تنها در ایران، بلکه در سایر کشورهای منطقه به عنوان عاملی بازدارنده در مقابل مردم معترض و به تنگ آمده از رژیم های دست نشانده و مختنق بود. درست است که دنیا بدون قاسم سلیمانی ها، البغدادی ها و خامنه ای و ترامپ و اردوغانها جای امن‌تری برای زندگی است اما تا زمانی که سیاست اصلی پشت جنگ تروریستها ادامه پیدا کند حذف فیزیکی تروریستها کافی نیست! پایان دادن به سیکل جنگ و کشتار و آوارگی را نباید از سردمداران جنگ طلب دول متخاصم برسر هژمونی در منطقه جستجو کرد.

کشتن قاسم سلیمانی هم در سیاست بین المللی و داخلی جمهوری اسلامی تاثیر زیادی داشته است. هرکس از زاویه منفعت های زمینی که در پس حذف سلیمانی بدست آورده یا می آورد به آن مینگرند. برای اداره ترامپ این یک پیروزی محسوب میشود! چرا که از بیست سال گذشته و در زمان دو رئیس جمهور سابق آمریکا، جرج بوش پسر و باراک اوباما طرح کشتن قاسم سلیمانی را داشته اند که بنا به مصلحت های سیاسی و نظامی آن دوره از آن امتناع کرده اند.

ترامپ به عنوان رئیس جمهوری که سیاستهای اعلام شده اش قابل پیش بینی نیست شناخته میشود. امضای طرح کشتن سلیمانی برای ترمیم وجهه داخلی و خارجی تیم ترامپ ضروری بود. در داخل آمریکا طرح استیضاح اش در کنگره تصویب شده بود و قرار بود در ماه ژانویه در مجلس سنا پیگیری شود و مهم تر از آن انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر امسال در آمریکا برگزار میشود. دست زدن به ماجراجویی نظامی محدود و بزرگتر نشان دادن خطر رژیم اسلامی، بدرجه ای افکار عمومی مردم آمریکا را از طرح استیضاح دور میکند و کشتن سلیمانی به عنوان “قاطعیت” فرمانده کل نیروهای مسلح آمریکا به کمپین تبلیغاتی اش کمک خواهد کرد.

مضاف بر مسائل داخلی، تحرکات چندماهه اخیر جمهوری اسلامی در خلیج فارس و مزدوران محلی اش در منطقه فشار زیادی روی ترامپ گذاشته بودند. انفجار کشتی ها در بندر فجیره، حمله به تاسیسات آرامکو در عربستان، ساقط کردن پهپاد آمریکایی در خلیج فارس و حمله به پایگاههایش در خاک عراق و آخرین مورد حمله به سفارت موارد جدی از به مصاف طلبیدن آمریکا از طرف جمهوری اسلامی بوده است. ترامپ از طرف بخشی از هیئت حاکمه آمریکا موسوم به جناح “بازها” و همپیمانان محلی اش در خلیج فارس عمدتا عربستان و امارت متحده عربی و اسرائیل تحت فشار بوده است که خط قرمزی برای دخالتهای رژیم در منطقه کشیده شود. با کشتن قاسم سلیمانی و تهدید به اقدام نظامی شدید تاکنون رضایت عمومی را برای این کمپ بوجود آورد!

اما این سئوال معتبر است که چرا جمهوری اسلامی در چند ماهه اخیر بر شدت حملاتش چه بطور مستقیم و چه از طریق نیروهای نیابتی اش در منطقه علیه آمریکا را افزایش داده است؟ آیا فقط با مسئله محاصره شدید اقتصادی یا خروج ترامپ از برجام در سال ٢٠١٨ قابل توضیح است؟

از نظر من نه تشدید محاصره اقتصادی و نه خروج ترامپ از برجام دلیل اصلی تحرکات جمهوری اسلامی علیه آمریکا در منطقه نیست! جمهوری اسلامی بالغ بر ١٥٠ میلیارد دلار پول از قبل امضای معاهده برجام دریافت کرد. محاصره اقتصادی از سال ٢٠١٥ عملا برداشته شد. هنوز اتحادیه اروپا، چین و روسیه پایبند برجام هستند. ژورنالیست نوکر و خود دستگاه عریض و طویل تبلیغی رژیم، مشکلات کنونی دامنگیر مردم را به تحریمها منتسب میکنند. ما به شدت با تحریمهای اقتصادی در هر سطحی مخالفیم و تحریمهای اقتصادی را به عنوان سلاح کشتار جمعی علیه مردم میدانیم! در نتیجه باید پشت پرده تحریکات جمهوری اسلامی را جای دیگری جستجو کرد! از دیماه ١٣٩٦ رابطه بین مردم و رژیم تغییر بنیادی کرده است. مردم در بیش از ١٠٠ شهر به مدت ١٠ روز علیه کل بنیان رژیم اسلامی به میدان آمده اند. سیاست پشت شعار “اصلاح طلب اصول گرا، دیگه تموم ماجرا” خط بطلانی بر کل جناح بندی های رژیم اسلامی کشید و جبهه نبرد اصلی را ترسیم کرد. یا با رژیم هستید یا خواهان سرنگونی انقلابی!

اما این رعد و برق در آسمان بی ابر نبود. رژیم بطور واقعی با بحران های مزمن اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مواجه است و راه برون رفتی با این ساختار سیاسی-ایدولوژیک برایش متصور نیست. معمولا رژیمهایی که با بحران مشروعیت در داخل کشور مواجه میشوند تلاش زیادی میکنند که ناکارآمدی خود را به بیرون مرزها سوق دهند. رژیم برای مدتی توانست روی خطر “سوریه ای شدن” مانور بدهد و اینجاست به قهرمان سازی از سلیمانی روی می آورد! اما با شکست خلافت داعش در عراق و سوریه معضلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم دوباره سرباز کرده است. ممکن است توده وسیع مردم برای مدتی از سر پراگماتیسم صورت مسئله کذایی “امنیت” را از رژیم های خودکامه قبول کرده باشند اما خیزشهای انقلابی در میدان التحریر بغداد و لبنان و قیام آبان ماه نشان داد رژیم روی بستری شنی دیوارش را بنا کرده بود. جوانان عراقی و لبنانی علیه فرقه گرایی مذهبی و قومی به میدان آمده اند و خواهان کوتاه شدن دست میلیشای قومی- مذهبی در عراق هستند. شعله های اعتراضات جوانان انقلابی در عراق و لبنان با افزایش ٣٠٠ درصدی بنزنین با قیام آبانماه مردم ایران علیه رژیم درهم آمیخته شد. رژیم در عراق توسط میلیشای حشد الشعبی و به فرماندهی قاسم سلیمانی دست به کشتار وسیعی زده اند و تاکنون هزاران نفر را مجروح و سر به نیست کرده اند. قیام آبانماه در ایران با وحشیانه ترین شیوه و کشتار بیش از ١٥٠٠ نفر مردم معترض و جوانان انقلابی سرکوب شد. در چنین شرایطی رژیم به مزدورانش برای دامن زدن به تنش بین رژیم و آمریکا دستور داده بود برای حفظ بقای خود باید کاری بکنند. آتش زدن دفاتر و مقرهای حشدالشعبی در عراق آغاز پایان حضور رژیم در عراق را تصویر میکرد. این نیروها برای منحرف کردن اذهان عمومی دست به حمله راکتی به پایگاه “کی ١” در کرکوک زدند. حمله به سفارت آمریکا در بغداد اجزای دیگر این استراتژی بود که قاسم سلیمانی به نیابت از کل رژیم در حال اجرای آن بود. فرستادن سلیمانی به لبنان و سوریه و عراق نه در قالب “هیئت دیپلماتیک”! بلکه تماما برای هماهنگی در منحرف کردن اذهان عمومی در این کشورها به مقابله نظامی با آمریکا بود.

کشتن قاسم سلیمانی همراه با ابو مهدی المهندس نفر دوم حشد الشعبی توسط آمریکا تا اندازه ای زیادی سناریو رژیم برای وقفه در اعتراضات برحق مردم عراق و ایران را بوجود آورده است. تشیع جنازه این دو نفر در شهرهای عراق و ایران و تحریک احساسات عقب مانده ملی و مذهبی پرده دیگری از سناریود رژیم در این اتفاق بود. رژیم موفق شد از یک ضد قهرمان و از یک جنایتکار جنگی که دستش آغشته به خون جوانان منطقه از افغانستان تا یمن است یک “قهرمان ملی” بسازد. ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی انگار هویت گم شده اش را در قامت فرمانده جنایتکار سپاه قدس یافته است که شغلش آدم کشی در خاورمیانه بود. کسانی را از خلوتگاهشان در دفاع از “سردار ملی” بیرون آورده است که چپ پرو غرب سالهاست طرح نزدیکی را با آنها گذاشته است. رضا پهلوی چهره شاخص این طیف است که لام تا کام چیزی تاکنون نگفته است و شاید هم حرف دلش را از زبان اردشیر زاهدی آخرین وزیر دربار و دامادش زده باشد که از “سرباز وطن” قاسم سلیمانی در بی بی سی فارسی تمجید کرد. سلبریتی‌ها و “هنربندان” دربار رژیم اسلامی گوی سبقت از این خلسه عقب مانده ملی- مذهبی دفاع از قاسم سلیمانی از همدیگر ربوده اند. همه خواهان انتقام بودند. همه کفچرانی‌هایشان را با خامنه‌ای یکی کرده اند. همه یادشان رفت که همین رژیم قاسم سلیمانی و خامنه ای و روحانی و خاتمی بالغ بر ١٥٠٠ نفر از جوانان همان مملکت را در یک چشم برهم زدن کشتار کرده اند.

فرهنگ عزاداری و مرده پرستی یکی از شاخص های اصلی ناسیونالیسم عظمت طلب و شیعه گری در ایران است و رژیم توانست روی احساسات عقب مانده این بخش از مردم سرمایه گذاری کند و قول “انتقام سخت” از زبان “آقا” داده شد.

سرانجام کاری باید انجام میدادند. تا هم دل شکسته رضا پهلوی و دولت آبادی و کارکنان بی بی سی و هم دل خامنه ای و سعید لیلاز و روحانی را همزمان خوش کنند! باید اقتدار پوشالی خود را به نمایش میگذاشتند. باید به مردم ایران نشان میدادند که هنوز قدرت سرکوب را دارند. خیلی سبک و سنگین کرده اند با این وضعیت شکننده اقتصادی و سیاسی که دارند بهترین گزینه شاید پرتاپ چند موشک بود!! این استراتژی اصلی “محور مقاومت” از افغانستان تا فلسطین است!

سرانجام طبق صحبتهای عادل عبدل مهدی نخست وزیر عراق قبل از موشک پرانی، به عراق و نیروهای آمریکایی اطلاع داده شد که بامداد چهارشنبه حمله ای محدود به پایگاه نظامیان آمریکا در “عین الاسد” در استان الانبار انجام خواهد شد. و دیگر تکرار نمیشود! همه ما از توان پوشالی نیروهای نظامی رژیم با خبر هستیم! ترامپ هم از نتیجه کار راضی بود و خدایش را سپاس گذار شد که کسی در این آتش بازی محدود آسیب ندیده است. خامنه ای آنرا بعنوان “پیروزی” و “سیلی سخت” به خورد مزدوران رژیم داد. از سخنگوی نیروهای مسلح رژیم تا رهبر و رئیس جمهور و وزیر خارجه اعلام کرده اند که “انتقام گرفته شد”. و ما خواهان جنگ نیستیم! اما این به معنی پایان مناقشه آمریکا و رژیم نیست!

و حال بعد از یک هفته پر تنش و عر و تیزهای طرفین و پایان مناسک عزاداری همه در حال شمردن دستاوردهای خود هستند! این زد و خورد دو دولت ارتجاعی آمریکا و رژیم اسلامی قدمت ٤٠ ساله دارد. سیاست رژیم که توسط خامنه ای اعلام شده است “نه جنگ و نه مذاکره” است. رژیم کماکان تلاش میکند فضای جنگی را با تحرکات ایذایی توسط عوامل مزدورش در منطقه ادامه دهد. ترامپ دربدر دنبال مذاکره و قرارداد جدید است. معمولا در سیاست بین دولتها ناممکن وجود ندارد!

اپوزیسیون راست و در راس آنها رضا پهلوی از هر زمان دیگری بی آبروتر شده اند. طیف هنرمندان و سلبریتی های ایرانی هم وضع مناسبی نخواهند داشت. همزمان با کشتن قاسم سلیمانی مایک پمپئو به وزارت خارجه آمریکا دستور داده است که دیپلماتهای آمریکایی نباید با پنج گروه ایرانی اپوزیسیون شامل: مجاهدین خلق، شورای گذار، الاحواز، سازمان زحمتکشان مهتدی و جنبش آذربایجان جنوبی در تماس باشند.

اما این مناقشه نیروی سومی دارد که مردم آزادیخواه ایران علی العموم و طبقه کارگرعلی الخصوص است که منفعتی در این کشمکش ارتجاعی ندارند در همان حال جمهوری اسلامی را نمیخواهند! رژیم خوب میداند که مناسک عزاداری و تحریک احساسات عقب مانده ملی و مذهبی مردم بیشتر از ٤٠ روز دوام نخواهد آورد! قرار است در بودجه سال آینده ١٥ درصد به حقوق کارگران و کارکنان دولت اضافه شود در همان حال قید شده است که دولت ١٠ درصد مالیات از حقوق آنها برداشت خواهد کرد. قرار است از فروردین ماه سال ١٣٩٩ هفت درصد قیمت آب و برق و گاز اضافه شود. چشم اندازی برای بهبود اوضاع اقتصادی مردم وجود ندارد. در نتیجه صورت مسئله سرنگونی رژیم اسلامی که در دیماه ٩٦ و آبانماه ٩٨ عروج کرد کماکان خطر اصلی و در کمین حاکمیت رژیم اسلامی است که با قدرت بیشتری دوباره به میدان خواهد آمد. رژیم تمام کارتهایش را بازی کرده است. سرنگونی انقلابی رژیم و انقلاب کارگری تنها راه ممکن برای خلاصی از ماجراجویی های رژیم در ایران و منطقه است. باید سازمان این امر مهم را در داخل ایران ساخت. بیش از هر زمانی نیاز به سازمان و تشکیلات حزب کمونیستی- کارگری در ایران است.

***

Continue Reading