آبان خونین و مهندسی سناریوی پوسیده نظام ضد بشری جمهوری اسلامی برای کنترل اوضاع کنونی
مقامات امنیتی، نظامی و اجرایی بدسیرت و جانی نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی برای بحرانزدایی نظام دیکتاتور مذهبیشان بعد از فروکش نمودن اعتراضات برحق تودههای تحت ستم آبان خونین (۱۳۹۸) عربدههای هماهنگ شدهای را از پشت تریبونهای فرمایشی و بلندگوهای تبلیغاتیشان کشیدند، و در تلاشاند برای فرودستان جامعه ایران خطونشان تهدیدآمیز بکشند! ازجمله قدارهبند مفتخور و اختلاس گری به نام غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل ایران، با نعره زنی پر از خشم و کین اعتراضهای آبان ۹۸ را پروژه “سازماندهی شده” دشمنان نظامش و “شیطان بزرگ” برای ایجاد “ناامنی و آشوب” خواند که گویا هدف آن “سوریهسازی” ایران بوده است.
جلالی که یک مقام نظامی-امنیتی سیستم سرمایهداری جمهوری اسلامی است گفت: “گرانی بنزین صرفاً بهانهای برای اغتشاش و برهم زدن نظم جامعه بود. همانطور که ما شاهد سناریوهایی از قبیل کشتهسازی و قهرمانسازی بودیم.” و با لافوگزاف اضافه کرد: “ما در ۴۸ ساعت توانستیم کل غائله آشوبگری را جمع کنیم.”!
جانیان دیکتاتور حتی با تحریف صورتمسئله و چرایی اعتراضات آبان به مهندسی سناریویی که در مراکز فکری همچون بیت رهبری خامنهای، سپاه پاسداران نظام دیکتاتور، شورای عالی امنیت ملی آتش به اختیار و دولت و نمایندگان شورای اسلامی تحت فرامین ولیفقیه(فرمانده کل قوا)، مهندسی شد نتوانستند اضطراب و وحشتشان را از کیفیت رادیکال این مبارزات تودههای به خشم آمده و جان به لب رسیدهای که آیندهای برای خود و نسلهای آیندهشان در چارچوب نظام جمهوری اسلامی متصور نیستند و کلیت رژیم مستبد مذهبی را نشانه گرفته بودند را پنهان کنند. ظرف ۴۱ سال روابط تولیدی ستمگرانه و استثمارگر سیستم سرمایهداری توسط حاکمیت جمهوری اسلامی از طریق نهادینه کردن یک حاکمیت دینی(تئوکراسی) مستقر گشته است. در کشاکش یک مبارزه طبقاتی پیچیده بین انقلاب و ضدانقلاب که از زمان انقلاب مشروطه و تاکنون در جریان بوده است(و همچنان ادامه دارد)، با توهمپراکنی فزایندهی جهل و خرافات از طریق قوانین دینی مذهب شیعه توسط مشروعهطلبان( نماینده این طیف از روحانیت مرتجع که با ارتجاع داخلی و حاکمان نظام سرمایهداری-امپریالیسم خارجی بر ضد تودههای مردم ایران همپیمان بود در انقلاب مشروطه شیخ فضلالله نوری بود) گروه حلقهزده به دور خمینی ضد بشری که تاریخا نماینده ضدانقلاب و سنن مرتجعانه از انقلاب مشروطه تاکنون بودند، توانستند در سال ۵۷ با اتکا به ناآگاهی و نظرات ناصحیح عقبمانده تودههای فرودستی که تحت ستم دیکتاتوری شاهی آزادی اندیشه، مساواتطلبی، مقابله با استبداد، و عدالت اجتماعی از آنها تحت ساواک آمریکایی شاه سلب شده بود قدرت سیاسی را بربایند و روابط تولیدی سرمایهداری را بیش از گذشته اما بهطور مشروط و بر پایهای مشروع برقرار نمایند. خمینی و مرتجعین حلقهزده به دور او شامل آیتاللهها، حجةالاسلامها، ملی-مذهبیها و سران ارتش آمریکایی شاه حکومت خدا و اسلام شیعه اثناعشری را مبنای سیاسی حاکمیت قرار دادند و ولایتفقیه را بهعنوان مدل حکومت و نماینده خدا و اسلام در رأس امور مملکت قراردادند؛ و بدینوسیله یک حکومت دین سالار مطلقه و استبدادی شرعی(مشروعهخواهِ تمامیت طلب) ضد زن، ضد کارگر و ضد دانشجویان، ضد نویسندگان و شاعران و هنرمندان مترقی و انقلابی را از طریق بوجود آوردن نهادها و مؤسسات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قانونگذاری(مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان)، اجرایی(دولت)، نظامی و قضایی که در رأسشان حکومت ولایتفقیه است باوجودآنکه از اوایل فروردین ۱۳۵۸ تأسیس کردند، اما نتوانستند قدرت سیاسیشان را بر جامعه پر از التهاب و مبارزه که فضایش سرشار از امید برای به وجود آوردن یک جامعه نوین و رادیکال سوسیالیستی بود، تثبیت، پایدار و محکم کنند. در فرایند مبارزه و کشاکش طبقاتی پیچیدهای که از همان ابتدای انقلاب ۵۷ شروع گشت و به خاطر کمبودهای حاکم بر نظرات و خط سیاسی حاکم بر کلیت جنبش کمونیستی و ضعف تئوریک-ایدئولوژیک و تشکیلاتی گروههای کمونیستی که علم کمونیسم را عمیقاً با رویکرد و متدولوژی علمی فرانگرفته بودند و متأسفانه بخش عظیمی از آن به دنبالهروی سازشکارانه از گروه بنیادگرای-مشروعهطلب مذهبی خمینی(جمهوری اسلامی) افتادند، ضدانقلاب توانست انقلاب فرودستان تحت ستم و استثمار را شکست دهد و قدرت سیاسی را تصاحب کند و رفتهرفته توانست در یک فرایند نفسگیرِ پیچیده علیرغم تمامی جانفشانیها و ازخودگذشتگیهای میلیونها ستمکش فرودست و بهویژه کمونیستهای انقلابی متشکل در سازمانها و گروهای کمونیستی که رهبریشان از بصیرت، دوراندیشی، رویکرد علمی کمونیسم و یک استراتژی انقلابی کمونیستی در درک ضرورت برای کسب قدرت سیاسی و فراهم آوردن شرایطی(تحلیل علمی مشخص از شرایط مشخص پیشارو- ضرورت یا واقعیت عینی) که هدف نهایی کمونیسم در دستور کار خویش قرار دهد برخوردار نبودند و آمادگی لازم برای رهبری مبارزات میلیونها انسان را که خواهان تغییر وضعیت خویش برای رهایی قطعی و ایجاد جامعهای نوین بودند و چنان جنبش فرودستان را به پیروزی قطعی هدایت کنند را نداشتند و بدین ترتیب بعد از قریب به چند سال( از شروع اعتراضات و تظاهراتهای در ابتدای انقلاب ۵۷ تا سال ۱۳۶۰)، شکست خورد و جمهوری اسلامی توانست حاکمیتش را بر جامعه تثبیت کند و پابرجا نماید؛ پرولتاریای انقلابی(کمونیستهای آگاه انقلابی متشکل در سازمانها و گروههای کمونیستی که آکنده از امید برای رهایی قطعی و ایجاد جامعه سوسیالیستی و رادیکال بودند سوای تودهای-اکثریتیهای خائن) به خاطر آنکه رهبریاش ازلحاظ تئوریک و درک علم کمونیسم دچار محدودیت بود و هم ازلحاظ ساختار تشکیلاتی ضعیف بود و بنابراین نتوانست بهموقع خود را با اتخاذ یک تاکتیک عقبنشینی علمی در مقابل یورش همهجانبه ضدانقلابی و مستبدانۀ کمیتههای اسلامی محلی، سپاه پاسداران مسلح نماید و سرانجام توسط ضدانقلاب جمهوری اسلامی که با اتکا به راهکار مستبدانه ترور، مبارزه قهرآمیز ارتجاعی برای خفه کردن هرگونه صدای حقطلبانه، در هم شکستن هرگونه مخالفت و مقاومت، حرکت و راهکار انقلابی تشکیلاتی، دستگیری، شکنجه و زندان و اعدامهای(دهه ۶۰ و بهویژه اعدامهای تابستان ۶۷) را برای تثبیت قدرت سیاسیاش ضروری ارزیابی نمود، شیرازه و تاروپود سازمانهای جنبش کمونیستی از هم متلاشی شد. در دههی شصت بیش از ۱۰۰ سازمان چپ در بعد از انقلاب توسط جمهوری اسلامی در ایران ممنوع الفعالیت شدند(۲).
حاکمان تروریست و قدارهبند جمهوری اسلامی از دوران خونین دهه ۶۰ تا دیماه ۱۳۹۶، و آبان ۱۳۹۸ کلیه مبارزان و رهاییبخشان راه آزادی و عدالتخواهی را جاسوس “استکبار جهانی”، مفسد فیالارض” و “تروریست”های دستنشانده شیطان بزرگ خواندند و با چنین مهر و انگ زدنهای نخنما شده تاریخی یا به زندانشان کشید، یا به طناب دار آویختشان و یا در کف خیابانها با گلوله مغز و سینه آنان را هدف قرار داد تا چند صباحی بر عمر ننگین و حاکمیت دیکتاتوریاش با اتکا به قهر ارتجاعی و در پس هالهای از توهمات مذهبی اضافه نماید. اما علیرغم کلیه بگیروببندها، شکنجهها، اعدامها و تیربارانهای خیابانی، اعتراضات بر حق جنبش آزادیخواهانه و عدالتجویانه اقشار فرودست تحتانی که در قعر جامعه قرار دارند و دیگر حاضر نیستند به شیوه سابق تحت حاکمیت جمهوری اسلامی زندگی نمایند و بهموازات آن جنبش کمونیستی با به میدان آمدن نسل نوین جوانان و تازهنفس کمونیست درراه احیا و پاگیری فزاینده است، و دشمن از همین مسئله بهشدت نگران است اما بیشتر از آن از امکان پیوند جوانان آگاه نسل نوین کمونیسم با فرودستانی که قدم به صحنه مبارزه گذاشتهاند، و در کف خیابان با صدای رسا فریاد میزنند “ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم”، “چهل سال خون گریستم، بسه دیگه میایستیم”، و امروزه گوششان به یگانه راهکار نوین و رادیکال-انقلاب کمونیستی- برای تعیین آینده خویش و احتمال بوجود آوردن جامعهی نوین سوسیالیستی بیش از گذشته بازتر است، میترسد. و اینچنان است که پژواکی در گوش کمونیستهای انقلابی دائماً طنین میافکند: باید یکی شویم، اینان هراسشان زیگانگی ماست!
سناریوسازی و آنچه مقامات جمهوری اسلامی از طریق قدارهبندان، هفتتیر کشان و تکتیراندازان درباره این دوره از مبارزات برحق تودههای تحت ستم جان به لب رسیده آبان امسال میگویند ادامه همان سیاستی است که با توسل بهزور و خشونت ارتجاعی، دستگیری، زندان و شکنجه و اعتراف گیریهایی است که از فردای به قدت رسیدنشان اعمال کردهاند و تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سرکار است درب به همین پاشنه میچرخد. به یککلام، و به یک معنای واقعی میلیونها نفر از تودههای مردم بهعنوان زندانی در چارچوب ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در زندانی بزرگ به مساحت کل کشور ایران آنچنان به گروگان گرفتهشدهاند که نه حقی برای دگراندیشی، نه حقی برای آزادی بیان و اندیشه دارند، نه از حقوقی برای معیشت و گذران یک زندگی انسانی برخوردارند و مرگ تدریجی را تحت نظارت بازجویان و شکنجهگران و زندانبانان، جیرهخواران سپاهی، بسیجیها، مأمورین ضد شورش و لباس شخصیهای وزارت اطلاعات نظام مستبد جمهوری اسلامی تجربه میکنند! تحت نظام سرمایهداری که حکومت جمهوری اسلامی جزئی اساسی از آن است “حق” نان و “زندگی”(انگلی!) و “آزادی”(مشروع و مشروط!) افراد تنها زمانی “ارزش” دارد که به جیرهخوار و برده مطیع و آتش به اختیار بیرحم قاتل و جانی تفنگچی و قدارهبند تحت حاکمیت ولایتفقیه (خودیها، آقازادهها و خانم زادهها!) تبدیل گردند. لاغیر!
بهعبارتدیگر حقی و حقوقی بالاتر از حقوحقوق تعیینشده توسط قانون اساسی و مهمتر از آن فرامین و دستورهای ولایتفقیه وجود ندارد.
در جمهوری اسلامی تنها دو گزینه در مقابل بشریت وجود دارد:
یا همراه و مطیع ولایتفقیه(فرمانده کل و حاکم بر همه انسانها و همهچیز! حتی فرمانروایی بر حق حیات و ادامه زندگی!) یا ضد ولایتفقیه(مرگ ناگهانی و پایان زندگی و به قتل رساندن جان انسانها در کف خیابان به هنگام قیام و طلب حقوحقوق انسانی!).
اما این تنها گزینه در مقابل مردم ایران و بشریت بهطورکلی نیست! راهی دیگر ممکن است!
شورش گرسنگان فرودست و جوانان بیکار و زنان ستمکش آبان خونین علیه جمهوری اسلامی برحق است
سه سکانس پیدرپی و مرتبط باهم بهشکلی ظالمانه و قساوتگرانه در طول اعتراضات برحق فرودستان و بعدازآن( بعد از فروکش کردنش) از سوی حاکمانی که خود را بر جان و مال، آزادی فردی و اجتماعی، معیشت و ضرورت میلیونها انسان با تکیهبر اعمال خشونت قهرآمیز ارتجاعی تحمیل کردهاند مهندسی شد. سکانس اول خونین بود. این سکانس عقبماندهترین، واپسگرایانهترین و جنایتکارترین تکرار واقعی کشتار فیلم “پدرخوانده”ای به یاد میآورد که در بیش از صد شهر ایران شامل ارتکاب به قتل و جنایت علیه بشریت با فتوای ولیفقیه خونخواری است که توسط تکتیراندازان از بالای ساختمانها، هفتتیر کشان و قدارهبندان جیرهخوار در میدان مبارزه، کف خیابانها و در مزارع اطراف ماهشهر با تفنگ و تیربار جمجمه و سینه جوانان حقطلب را شکافتند. جیرهخوارانی که با فتوای خامنهای بهعنوان فرمانده کل قوای ضد بشری آتش به اختیار او برای نجات نظامی منسوخ و پوسیدۀ تاریخی شدند و خدای قتل و جنایت را نمایندگی کردند و به پایینترین، متعفنترین و سیاهترین گنداب از درجه ضد انسانیت در تاریخ بشریت قرن ۲۱ سقوط نمودند. ایران بهشت اقلیتی از مزدوران جیرهخوار نظام جمهوری اسلامی و جهنم اکثریت مردم تحت ستم است! این تاریخ جنایت ننگین و سیاه علیه بشریت جمهوری اسلامی هر گز نه از خاطرۀ میلیونها نفر انسان آزاده تحت ستم در جهان و نه از یاد اندیشهها در ایران محو شدنی است، و شک نباید کرد که دیری نخواهد پایید که پاسخی درخور و شایسته از طرف فرودستان تحت رهبری یک مرکز غیبی پیشگام (حزب کمونیست انقلابی ایران که در ایران وجود ندارد و باید بوجود آید) در کف خیابانهای ایران و این بار در بیش از هزاران شهر و با شرکت میلیونها نفر از ستمکشان فرودست به آن داده خواهد شد. اما هرگز نباید فراموش کرد که وقوع انقلاب کمونیستی اجتنابناپذیر نیست و بهطور خودبهخودی به وقوع نمیپیوندد، اما امکان آن با کار نفسگیر و پیگیر نسل نوین کمونیستهای انقلابی بهویژه طرفداران سنتز نوین کمونیسم باب آواکیان برای حل تضادهای اجتماعی با آگاهی کمونیستی که یک بینش و رویکرد علمی را شامل میشود و از بیرون از تجربه مستقیم و فوری پرولتاریا و تودههای مردم به میان آنان باید برده شود، وجود دارد.
در سکانس دوم، مقامات جمهوری اسلامی با مهندسی یک سناریو تلاش دارند که با دامن زدن به یک پروژه تبلیغاتی حرکتی از روی کمال نومیدی و ضعف ازلحاظ ایدئولوژیک مرزبندی برمبنای منافع نظامشان کنند. ملودی گوشخراش نواخته شدهی خامنهای و جلالی همچون دیگر مقامات نظامی، امنیتی و اجرایی ازجمله سرتیپ پاسدار حسین نجات معاون فرهنگی سپاه که «طبقات “فرودست، حاشیهنشین و بیسواد” را تکیهگاه جدید مخالفان حکومت میدانند، .(۳) پدرخوانده جانی نظامشان (خامنهای) نیز در سخنرانی(چهارشنبه ۱۱ دی) یکبار دیگر با دوپهلو گویی خاص مرتجعین تأکید نمود که «صحنهگردانان اصلی “اغتشاشهای آبان ماه” افراد مرتبط با سرویسهای اطلاعاتی بیگانگان بودهاند.»! یعنی سران این حکومت ضد بشری علت قیام آبان خونین را نه در شرایط نبود آزادی، عدالت، تورم افسارگسیخته و زیرخط فقر بودن حاشیهنشینان بلکه آن را نفوذ “دشمنان نظام” و بهویژه “شیطان بزرگ” در این قشر میدانند و به این ستمکشان باشرف و محترم جامعه مهر “بیسواد”، “معاند”، تروریست” جاسوس و ستون پنجم نیروهای بیگانه میزنند.
در سکانس سوم یک استراتژی از سوی این نظام مهندسی شد که هدفش نشان دادن آمار کم جانباختگان است. کارگردان اصلی کلیه دستورالعمل و عملیات صحنهآرایی این سکانسها خامنهای است که بهمجرد آنکه مزخرف و کثافتی از دهانش بیرون آمد موردتوافق شورای عالی امنیت ملی هم قرار گرفت دایر بر اینکه “شهروندان عادی که بدون داشتن هیچگونه نقشی جانباختهاند را “شهید” بخوانند، خامنهای جلاد بهعنوان “فرمانده کل قوا” که قبلاً کارکنان ارشد امور امنیتی و دولت را گرد خود جمع کرد و فرمانی برای قتل معترضین صادر کرد و گفته بود: «جمهوری اسلامی درخطر است. هر کاری میتوانید انجام دهید تا به این غائله پایان داده شود. شماها این اختیار را از سوی من دارید.» هماکنون سناریوی دیگری را به مقامات امنیتی-نظامی دیکته میکند که هدف چنین سیاستی نهادینه کردن تفرقه بینداز و حکومت کن بین خانوادههای جانباختگان، خانوادههای دستگیرشدگان برای خاموش کردن برای عدم پیگیری چرایی به قتل رسیدن و زندانی و شکنجه شدن عزیزانشان است. اما کور خواندهاند و تیرشان به سنگ خورد، این گفتههای بیشرمانه خامنهای تضادهای اجتماعی را حادتر کرد، زیرا خانوادههای زندانیان سیاسی جنبش آبان خونین در مقابل زندانها همدیگر را ملاقات کردند، طرح دوستی ریختند و برای دادخواهی و عدالتجویی مشترک باهم سوگند یادکردند. و همچنین روز ۵ دیماه توسط تعدادی از مادران جانباختگان که فرزندانشان در طول چهل سال حاکمیت جمهوری سلامی به قتل رسیدهاند، بهعنوان روز ادای احترام به کشتهشدگان آبان ماه اعلام گردید و از مردم خواستهاند به هر طریقی میتوانند در این روز جنایات رژیم جمهوری اسلامی را محکوم کنند. در بخشی از بیانیه این مبارزان آمده است: “ما مادران ساکت نمینشینیم. ما مادران و خانوادههای داغدیده که در طی ۴۰ سال فرزندانمان، جان خود را درراه آزادی و برقراری عدالت ازدستدادهاند، از مردم شریف و آزاده ایران و جامعه بینالمللی میخواهیم که روز ۵ دیماه (۲۶ دسامبر) مصادف با چهلمین روز کشته شدن فرزندانمان، را روز بینالمللی ادای احترام به قربانیان آبان ماه اعلام کرده و با برگزاری مراسم یادبود، یک دقیقه سکوت کنیم یا به هر طریق که میتوانیم یاد عزیزانمان را گرامی داشته و این جنایات را محکوم کنیم.”
راهی دیگر! چرا به یک انقلاب واقعی برای رهایی قطعی نیاز داریم؟ و چگونه میتوانیم انقلاب کنیم و پیروز شویم؟
درواقع از خلال مصاحبهها و عربدهکشیهای کنونی کلیه سران جمهوری جهل و جنایت اسلامی نکتهای را با زبان بیزبانی اما وحشتزده اعلام میکنند که یک تضاد خصمانه بین منافع آنها(اقلیت حاکم) و منافع اکثریت شهروندان تحت ستم ایران وجود دارد که پس از بیش از چهلویک سال به نقطهای رسیده است که در چارچوب این نظام ضد بشری قابلحل نیست و سران حاکم به خاطر منافعشان تحت هیچ عنوانی و با هیچ حرفوحدیث و روایت سازی قادر به حل این تضاد نیستند، فقر و بینوایی اقتصادی که وجود دارد، و بیعدالتی و ظلم و ستم بیرحمانهای که تودههای مردم بهطور مداوم در معرض آن قرار دارند و زخم عمیقی که مدام بر پیکرشان زده شده است با رجوع به مارکس در گروندریسه، «آنها راه دیگری ندارند جز براندازی نظام»؛ و هم ازاینرو شاهد قیامهای برحق فرودستان برای فرا رفتن از این نظام و ساختن جامعه نوین مطابق منافع اساسیشان با از بین بردن همه روابط ستم و استثمار و روابط خصمانه اجتماعی یعنی کلیه روابطی که از طریق کارکرد و سوختوساز نظام سرمایهداری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به آنان تحمیل میشود، هستیم. زیرا مردم تحت ستم ایران به تجربه دریافتهاند که بین منافع آنها با این نظام ضد بشری یک تضاد خصمانه وجود دارد که تنها راهحل در مقابلشان و اولین قدم مهم برای فرا رفتن از همه آن روابط استثمار و ستم، سرنگونی دیکتاتوری جمهوری اسلامی(دیکتاتوری بورژوازی) از طریق یک انقلاب اجتماعی تودهای(انقلاب پرولتاریایی) با شرکت میلیونها نفر است، و جایگزینی آن با دیکتاتوری پرولتاریا که برعکس دیکتاتوری بورژوازی یک دمکراسی برای تودههای وسیع مردم در چارچوب یک سیستم سوسیالیستی است که در حوزه اقتصاد، سیاست، روابط اجتماعی و ایدهها، دگرگونی جامعه را بهسوی هدف کمونیسم بهپیش میبرد.
جنبش فرودستان و جوانان شورشگری که هیچ آیندهای در این نظام سرمایهداری برای خودشان متصور نیستند و نیروی اساسیاش بهطور عمده حاشیهنشینان شهرهای کلان بودند علیرغم آنکه نیروهای مختلف طبقاتی با منافع طبقاتی مختلف تلاش نمودند که آن را به زیر بال خود بکشانند و بر آن حرکت برای پیشبرد منافعشان سوار شوند، در عمیقترین لایههای چنان جنبشی یک تضاد لاینحل بهطور غیرقابلانکار و برجستهای نمایان کرد که : نیروهای مولده(۴) که دائماً در یک فرایند پیچیده تاریخی از طریق ابتکار و عمل بشر تکامل مییابد به نقطه عطفی رسیده است که روابط تولیدی در سیستم سرمایهداری در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که بند نافش به نظام امپریالیسم سرمایهداری جهانی متصل است، به سدی برای تکامل نیروهای مولده تبدیلشده است.
مارکس در کندوکاو و یک کالبدشکافی عمیق سیستم(نظام)سرمایهداری به این کشف تاریخی در جامعه سرمایهداری رسید که در ساختار آن ۴کلیت(۵) وجود دارد. او خاطرنشان کرد که این ۴کلیت تنها از طریق یک انقلاب اجتماعی در قلمرو سیاسی(روبنا) میتواند تضاد لاینحل بین رشد نیروهای مولده و روابط تولیدی نظام سرمایهداری را حل میکند.
۴۰ سال ستمگری، شلاق و مشت آهنین نیروهای مسلح مزدور اجیرشدهای که برای پیشبرد و تحکیم نظم سردمداران فاسد و جانی حاکمیت جمهوری اسلامی از هیچ جنایتی فروگذار نیستند، در جنبش کنونی بهطور فشردهای تجسم یافت نشان داد که منافع اساسی مردمی که بهویژه در قعر جامعه حاشیهنشینی و تحتانیترین قشر تحت ستم و بهشدت استثمارشونده را تشکیل میدهند با منافع این نظام در تضادی خصمانه قرار دارد.
موج مبارزات تودهای از نیمهشب پنجشنبه ۲۳ آبان در پی افزایش قیمت بنزین آغاز شد و در روز شنبه به اوج خود رسید. تنها ساعاتی بعد از افزایش ناگهانی قیمت بنزین توسط دولت ایران، تصاویر و گزارشهای مردمی از حضور گسترده نیروهای انتظامی و پلیس ضد شورش برای حفظ و بقای عمر ننگین نظام ضد بشری جمهوری اسلامی در سطح کشور بهویژه در محلات حاشیهنشین خبر میداد. درگیری میان مردم و نیروهای امنیتی کل نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی برای سرنگونیاش نشان گرفت و به جنگ خیابانی همهجانبه مبدل گشت. تاکنون صدها نفر کشته و صدها نفر زخمی و بیش از ۷هزار نفر دستگیر شدهاند. قطع اینترنت به دستور شورای امنیت دولت ترفندی بود که جمهوری اسلامی برای بستن فضای اطلاعرسانی در سطح جهان و ملی، خفه کردن صدای بهحق مردم و مخدوش کردن ارتباطات و هماهنگی بین جوانان مبارز در کف خیابان برای پیشبرد یک جنایت گسترده علیه بشریت بهپیش گذاشته شد.
موج جنبش بر حق کنونی فروکش نمود، اما امواج سهمگینتر مبارزات تودهای فرودستان برای به زبالهدان تاریخ فرستادن نظام ضد بشری جمهوری اسلامی بهزودی سربلند خواهد کرد. (۶)
بدون یک حزب پیشاهنگ انقلابی(مرکز غیبی) مسلح به تئوری انقلابی سنتز نوین کمونیسم و رویکرد علمی هیچ جنش خودبهخودی تودهای نمیتواند رزم خویش را برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ضد بشری و درهم کوبیدن دستگاه سرکوبگرش تا پیروزی قطعی برای دستیابی به رهایی واقعی ادامه دهد.
همانگونه که قبلاً یکی از رفقای ما ( رفیق برهان عظیمی) بهدرستی در ۴ اسفندماه ۱۳۹۷ اشاره نمود:
در مقابل جنبش کمونیستی برای رهبری این انقلاب هیچ گزینۀ دیگری وجود ندارد اگر بخواهد در آن نقش ظفرمندانه پیشگام را بازی کند، باید به عقبماندگیهای سیاسی-تشکیلاتی خود پایان دهد.
پیشگام آینده یا پسمانده گذشته!
این وظیفه جنبش کمونیستی است که کمبودهای جدی خویش را تصحیح نماید و رفقای کمونیست تلاش خویش را برای به وجود آوردن هزاران هسته سرخ به خاطر تشکل دهی و رهبری مبارزات تودههای فرودست را مضاعف و چند برابر کنند. هستههای سرخ کمونیستی که با تودههای فرودست پیوند خورده باشند و به تشکل دادنشان بپردازند و با تلفیق تئوری انقلابی منبعث از سنتز علمی واقعیت عینی در یک فرایند مشخص بر مبنای اتحاد-مبارزه- وحدت در یک مبارزه اصولی وحدتطلبانه بدون سازش در پرنسیپها و اصول منتج شده از شرایط مشخص مبارزه طبقاتی شرایط تشکیل حزب کمونیست انقلابی ایران را فراهم نمایند و آنرا در کوران مبارزه به یک پیشاهنگ مجرب واقعی تبدیل نمایند. هزاران هستهای که نطفههای اولیه برای ایجاد حزب کمونیست انقلابی در ایران پیشتاز آینده هستند. (۷)
سخن خود را با آوردن یک نقلقول مهمی از رفیق باب آواکیان برای به چالش کشیدن وضعیت کنونی و جهتگیری استراتژیک رفقا به پایان میبریم:
«در بخش شروع کتاب کمونیسم نوین ( مقدمه و جهتگیری) درباره واقعیت تلخ که تودههای تحت ستم مردم از امیدوار بودن وحشت دارند صحبت کردم و گفتم:
ترس از امید داشتن که شاید دنیا اینگونه نباید باشد، که شاید راهی برای این کار وجود داشته باشد. از امید میترسند، زیرا امیدهایشان بارها از بین رفته است.
اینیک فاکتور(عامل) مهم است که چرا بسیاری از آنها به دین روی میآورند- زیرا به نظرشان نمیرسد که در این دنیا امید به پایان رنجهای وحشتناک و تخریبهایی که دائماً در معرض آن قرار دارند و به آنها توسط عملکرد این سیستم(سرمایهداری) اما همچنین با روشی که این سیستم عمل میکند و نقش مؤسسات(نهادها)، کارکردها و مجریان آن، که بهطور سیستماتیک برای گمراه کردن مردم مبنی بر اینکه چرا جهان اینگونه است و آیا و چگونه میتواند واقعا تغییر کند، و آیا و از چه راهی امکان پایان دادن به اینهمه رنجهای غیرضروری جود دارد.
در اینجا بار دیگر اهمیت مهم روش و رویکرد علمی کمونیسم برجسته میشود، زیرا این امر بیشتر از طریق کمونیسم نوین و واقعیت و امکان تغییر بنیادین، رهاییبخش، در این جهان توسعهیافته است. در رابطه با همه اینها، و بهویژه سؤال مرتبط با امیدوار بودن، گفته زیر مارکس که در قسمت اول مانیفست حزب کمونیست انقلابی آمریکا، کمونیسم: آغاز یک مرحله نوین:
ذکرشده ، اهمیت بسیاری دارد:
هنگامیکه روابط درونی درک میشود، تمامِ اعتقاداتِ تئوریک به ضرورت دائمی شرایط موجود قبل از فروپاشی آنها در عمل از بین میرود.(8)
این امر بسیار مهمی است زیرا به اهمیت تئوری و علم تأکید میکند- منظور تئوری میباشد که پایه(شالوده) و کاربردش بهطور دائم بر اساس یک روش و رویکرد علمی قرار داشته باشد، است- برای آشکار کردن روابط واقعی و محرکهها(dynamics)، و ماهیت ارتباطهای درونی و “کارکرد درونی” سیستمی که مردم در معرض آن قرار دارند، را فاش کند. اولازهمه نشان دهد که سیستمی وجود دارد که مردم تحت تأثیر و در معرض آن قرار دارند، و کارکردهای درونی و محرکههای آن سیستم چیست و چگونه متناسب با آن در پیشرفت تاریخی کل جامعه بشری قرار دارد. (یا به تعبیر اساسی، مردم در محدوده یك سیستم زندگی میکنند؛ اینكه این سیستم چیزی نیست كه فقط توسط بعضی از افراد قدرتمند تحمیل شود، بلکه نتیجه یك پیشرفت تاریخی خاص است؛ اینکه کارکرد این سیستم، و باید طبق برخی از “قوانین” که از روابط اساسی آن سرچشمه میگیرد، عمل میکند، و اینکه تضادهایی را ایجاد میکند که باعث ایجاد انواع رنج و مشقت برای تودههای بشریت میشود، تضادهایی که برای این سیستم بنیادی و اساسی هستند و بدون آن خود این سیستم را حذف شود، قابلرفع نیستند.). و این تئوری علمی نشان میدهد که راهی برای خروج از همه اینها وجود دارد- و این راه برونرفت از آن چیست.
بله، درنهایت مبارزه باید در عرصه عمل انجام شود؛ این باید در مبارزه واقعی انجام شود تا علیه و درنهایت سیستمی(نظامی) که مظهر آن است و اینهمه ظلم وحشتناک را تحمیل میکند، سرنگونی شود. اما برای مردم بسیار مهم است، حتی قبل از اینکه ازلحاظ تئوریک به بالایی برسند، باید درک اولیهای مبنی بر اینکه هیچ ضرورت دائمی برای ادامه شرایط موجود وجود ندارد و چرا اینگونه است، بدست بیاورند. این منبع امید است، نه بر اساس توهماتی از قبیل تبلیغاتی که توسط دین و تبلیغشدهاند، بلکه بر اساس مبنای علمی.
موارد زیر (نتیجهگیری از مقاله «”یک جهش از ایمان” و جهشی به دانش عقلانی: دو نوع جهش بسیار متفاوت، دو جهانبینی و روشهای متفاوت») بر این نکات بسیار مهم جهتگیری تأکید دارد:
درک حقیقی واقعیت-و اکتساب دانش مستمر درباره آن- برای بشریت و آیندهاش از اهمیت حیاتی برخوردار است. این نهتنها برای افرادی که در علوم و علوم دانشگاهی هستند اهمیت دارد بلکه برای مردم کره زمین که بهطور وحشیانهای تحت ستم و استثمار قرار دارند بسیار حیاتی است، کسانی که باید و میتوانند ستون فقرات و نیروی محرکه یک انقلاب برای خلاص شدن از شر و پایان دادن به همه اشکال استثمار و ستم، در سرتاسر جهان باشند-که نهتنها رهاییکنندگان خود بلکه در نهایت رهاییبخشان کل بشریت، شوند. مقابله با(به چالش گرفتن) واقعیت همانطور که درواقع است-و همانطور که در حال تغییر و تحول است- و درک نیروهای اصلی محرک آن، بهمنظور ایفای نقشی تعیینکننده و پیشرو در تحقق این انقلاب و ایجاد یک دوره کاملاً نوین در تاریخ بشری، بسیار مهم است، که نهتنها زنجیرههای مادی، یعنی شکلهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، ستم و استثمار-که مردم را در دنیای امروز به بردگی میکشاند بلکه زنجیرههای فکری(ذهنی)، روشهای تفکر و فرهنگ را که با آن زنجیرههای مادی مطابقت دارد و آنرا تقویت میکند، را برای همیشه خرد کرده و از بین خواهد برد. در مانیفست کمونیست، کارل مارکس و فردریک انگلس که جنبش کمونیستی را بیش از ۱۵۰ سال پیش تأسیس کردند، اظهار داشتند که انقلاب کمونیستی و اصول، روشها و اهداف رهاییبخش آن، “گسست رادیکال” را نهتنها با روابط سنتی مالکیت که مردم را به هر شکلی به بردگی میکشاند میباشد، بلکه همچنین یک گسست بنیادی با تمام ایدههای سنتی است که منعکسکننده و تقویت آن روابط سنتی مالکیت است را شامل میشود.
مبارزه در عرصه اپیاستومالوجی(epistemology-معرفتشناسی)- تئوری دانش و چگونگی کسب آن توسط مردم، تئوری که حقیقت چیست و چگونه مردم به شناخت از حقیقت میرسند-بطور کلی یک عرصه مهم در جنگ برای رهایی اکثریت بشریت ستمکش و استثمارشونده و نهایتاً بشریت بهعنوان یک کل است. درک ویژگیهای تعریفکننده و اهمیت روش علمی- و مهمتر از همه یکنواختترین، منظمترین و جامعترین رویکرد علمی به واقعیت، چشمانداز و روش کمونیستی جهان است که میتواند بدون جایگزین کردن یا خفه کردن بسیاری از زمینههای دانش بشری پذیرای آن باشد و کوشش میکند و میتواند غنیترین فرایند یادگیری در مورد واقعیت و دگرگون کردن آن(واقعیت) به نفع بشریت را بیان کند- برای این مبارزه رهائیبخش از اهمیت حیاتی برخوردار است. درک تفاوت عمیق بین تلاش برای تحمیل مفاهیم “مبنی بر دین(ایمان)” بر واقعیت و در تقابل با آن، دنبال کردن درک علمی از واقعیت، ازجمله دین و منشأ و تأثیرات آن- درک تفاوت اساسی بین “جهشهای ایمان” و کسب مداوم دانش از طریق جهش مداوم از دانش حسی(ادراکی) به دانش مستدل-این بخش مهمی در پیشبرد مبارزه برای دستیابی به دو گسست بنیادی است که انقلاب کمونیستی را بهعنوان جهشی برای یک دوره کاملاً نوین و رهاییبخش در تاریخ بشری نشان میدهد.»
سرنگونی نظام سرمایهداری و توتالیتاریسم مستبد مذهبی جمهوری اسلامی هم مطلوب، هم ممکن و هم ضروری است.
انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!
پیش بهسوی ایجاد جامعه سوسیالیستی نوین!
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین در ایران
چهارشنبه، ۱۱ دی ۱۳۹۸
منابع و توضیحات
۲- این آمار بر پایه خاطرات محمد محمدی ری شهری تنظیم شده است که سابقه فعالیت در مقام وزیر اطّلاعات (۱۳۶۳ – ۱۳۶۸)، دادستان کل (۱۳۶۹–۱۳۷۰) و دادستان دادگاه ویژه روحانیت (۱۳۶۹ – ۱۳۷۷) را داشته است.
خاطره ها (جلد سوم) (انتشارات مرکز انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، صفحات ۳۱۳-۳۱۵).
۳- صحبتهای سردار سرتیپ پاسدار نظام جمهوری اسلامی حسین نجات معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چهارشنبه شب در دوازدهمین همایش نخبگان عصر ستایشگری در مشهد.
۴- نیروهای مولده شامل زمین، مواد خام، ساختمانها و سایر ساختارهای فیزیکی، فنآوری، و افراد با دانش و تواناییهای مختلفشان می باشد.
۵- مارکس ایده ارتباط دیکتاتوری پرولتاریا و محو “۴کلیت” در مرحله جامعه نوین گذار به سوسیالیسم را بطور شفاف چنین بیان کرده است:
«این سوسیالیسم اعلام تدوام انقلاب است، دیکتاتوری پرولتاریا لازمه نطقه گذار برای محو کليه تمايزات طبقاتي، محو کليه روابط توليدی که به اين تمايزات طبقاتی پا میدهد؛ محو کليه روابط اجتماعی که منطبق بر اين روابط توليد است؛ محو کليه افکاری که منطبق بر اين روابط است.» مارکس کتاب “نبردهای طبقاتی در فرانسه”
۶- برای آشنایی با نظرات «گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران» به دو نوشته قبلی ما در لینک زیر در تلگرام مراجعه کنید:
۶(۱):
«ده روزی که ایران را به لرزه در آورد!»
کندوکاوی در باره علل خیزش به حق فرودستان در دی ماه ۱۳۹۶
و چه باید کرد و چه نباید کردها!
https://t.me/New_Communism/1796
۶(۲)- مطلب زیر اعلامیه ای است که توسط رفقای ما در محلات فقیرنشین و به ویژه در محلات حاشیهنشین شهرهای کلان پخش شد:
خطاب به فرودستان ستمکش… وقت است بپا خیزیم!
https://t.me/New_Communism/1797
۷- برای خواندان این تحلیل که تحت عنوان «وظیفه ما :تسریع ساختن جنبشی برای انقلاب کمونیستی، آمادهسازی زمینه، آماده سازی مردم از طریق ساختن هستههای ۳ تا ۵ نفره برای بوجود آوردن و آماده سازی پیشاهنگ(حزب!)»
به لینک زیر کانال کمونیسم نوین در تلگرام مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/1387
۸- نامه مارکس به کوگلمن، ۱۸۶۸.
۹- باب آواکیان، «”یک جهش از ایمان” و جهشی به دانش عقلانی: دو نوع جهش بسیار متفاوت، دو جهانبینی و روشهای متفاوت»، ” منتشر شده در نشریه انقلاب شماره ۱۰، ۳۱ ژوئیه، ۲۰۰۵. در وبلاگ revcom.us، و thebobavakianinstitute.org و BAsics از گفتگوها و نوشتههای باب آواکیان موجود است.