پیشکش بە مادرانی کە آزادی را بە فرزندانشان دورە کردن
یاد تمامی عزیزانشان گرامیباد…
( مادرانی از جنس الماس )
تو فقط پیشمرگ بودی
او زندانی
من تبعیدی
نگرانی گس باد سرد
پاییز را می شد لمس کرد
بە زیر چروکیدە
دست و پوست و صورت پرچین نشان …
ز … وهم برف …
بستن راه ها
سختی گذر
ز تنگە و کوە و کور راەها
ز جادەها …
بیابان و جنگل و دشتها …
شبهای غربت
ماندن
بە غریب خانە ها و آبادیها…
ترس
جاش و پاسدارها …
بە عشق دیدار شما .
گریە ی شوق
بویدن و گرم آغوش و بوسە باران
بە دیدارم کمی دیگر بمان
بی التماس
مادرانی از جنس الماس
******
تو فقط پیشمرگ بودی
او زندانی
من تبعیدی
ویلان شهر در سرما و بوران و گرما
می گویند پای در نە ، رە راە گویدت
آدرس
خطی خانا بر کوچک برگەیی کاغذ
نام یک زندان
اوین، قزل حصار، گوهردشت ، قصر…
فرزند در بند و مادر در راە …
بی خوابی شبها
خستگی جادەها
با آن لهجەهای تە گرفتەی
کردی،آذری، بلوچی، شمالی …
کافیست برای مقصد با تاکسی
آنجا در خشم وهجوم و نعرەی وحوش
فحاشی دربان و زندان بان
بە صف ملاقات مادران
پنهان بصورتشان خواهش و التماس
مادرانی از جنس الماس
******
کندن و کاویدن این زمین این خاک
با ناخنها، با انگشتها، با جان
بە یافتن
آغشتە بە خون و خاک
فرزندان
اینجا، آنجا، لعنت آباد، خاوران …
کوە آوار میشود
مادر
بی شیون و زاری و التماس
مادرانی از جنس الماس
******
تو فقط پیشمرگ بودی
او زندانی
من تبعیدی
مادران پای تمامی این رنجها، دردها، زخمها ماندند
تا فتح قلەها
تا انتهای یک آغاز سرخ
با قامتهای خمیدە
وباورهای استوار
بی ترس و هراس
مادرانی از جنس التماس
همین است …
مادران هرگاە بمیرند زود است .
ابراهیم حیدری . ٢٠١٩