جدال بر سر آینده
آلترناتیو راست و معضلات احیای سلطنت
علی جوادی
با این تاکید باید آغاز کرد: جامعه ایران در آستانه تحولات تاریخی و تعیین کننده ای قرار گرفته است. جمهوری اسلامی رفتنی است. مردم حکم به سرنگونی اش داده اند. دو آلترناتیو اجتماعی٬ دو افق٬ دو پرچم متفاوت در مقابله با این شرایط برافراشته شده است. آلترناتیو راست پرو غربی که بورژوایی استثمارگرایانه است و آلترناتیو چپ که کارگری و سوسیالیستی است. واقعیت این است که یا آزادی یا بار دیگر استبداد در اشکال دیگری زندگی مردم را رقم خواهد زد. یا برابری حقوقی و اجتماعی یا تبعیض و نابرابری و تفاوت و شکاف طبقاتی و اجتماعی٬ یا یک زندگی مدرن و مرفه و انسانی و عاری از استثمار طبقاتی یا تداوم استثمار و عقب ماندگی و نابرابری و فقر و فلاکت. آلترناتیو ها روشن اند. در ادامه این بررسی ها به مساله سلطت طلبی در پروژه راست می پردازیم.
سلطنت طلبی و تلاش برای اعاده حکومت سلطنت یکی از وجوه تلاش بخشهایی از نیروهای این اردوی راست و ارتجاعی است. رضا پهلوی که خود را وارث تخت سرنگون شده سلطنت میداند در راس این تلاشها قرار دارد. تاکنون برای گرد آوری نیرو به هر بند و بستی با سایر نیروهای این اردو دست زده است. از قول و قرار با قوم پرستان فوق ارتجاعی و فدرالیست. اما با معضلات عدیده ای روبرو هستند.
بدوا باید گفت که آلترناتیو سلطنت تنها یکی از اشکال حکومتی و به همین اعتبار یکی از اشکال حکومتی موجود در صفوف آلترناتیو راست پروغربی در جامعه است. اصولا شکل و فرم حکومتی یک موضوع دائم کشمکش و جدال در این آلترناتیو بوده که بدون یک جدال و تقابل حاد نیز حل و فصل نخواهد شد. گرایش “جمهوریخواه” این جنبش بسادگی در مقابل گرایش “سلطنت طلب” کوتاه نخواهد آمد. چرا که این شکل حکومتی و تلاش برای اعاده سلطنت را پاشنه آشیل این جنبش و آلترناتیو میداند. تلاش “سلطنت طلبان” و یا “مشروطه خواهان” را برای احیای سیستم سلطنت گذشته غیر واقعی و ناخوانا با واقعیت زمانه و جامعه کنونی ایران میداند. بعلاوه دلیلی نمی بینند که بالاترین پست حکومتی در آلترناتیو مورد نظرشان را از هم اکنون در اختیار فردی از خاندان پهلوی قرار دهند. و بدتر از آن آینده حکومت خود را نیز به توارث و ترکیب ژنتیک نامعلوم این خانواده بسپارند. بیشتر به حاکمیت “بازار” و “رقابت” در این عرصه دل بسته اند. مسلما کم نیستند کسانی در این صف که خود را هزار بار شایسته تر و لایق تر و یا با سابقه تر از رضا پهلوی برای اداره جامعه در این آلترناتیو حکومتی می بینند. می گویند چرا شانس خود را برای احراز پست “مقام اول مملکت” در این آلترناتیو به کسی بسپارند که از قرار هنرش در این است که فرزند یک شاه سرنگون شده است؟
این واقعیت تا حدود زیادی تاثیر خود را بر صفوف خود جریانات طرفدار اعاده سلطنت نیز داشته است. بخشی از این جریانات٬ بعضا مشروطه خواهان٬ علیرغم تمایل میلی شان٬ میدانند که بسادگی نمیتوانند این پروژه را به یک واقعیت حتی در صفوف جریانات راست پرو غربی تبدیل کنند. از این رو بعضا تلاش میکنند که جلوی شکاف صفوف خود را بگیرند و میگویند که “شکل حکومتی مهم نیست٬ مضمون آن مهم است”. اتفاقا در پاسخ به این تلاشها باید گفت که شکل حکومتی در این صف موضوع مورد جدال و کشمکش است. چرا که دعوایی بر سر “مضمون” حکومت در این آلترناتیو وجود ندارد. هر چه هست توافق است. بر سر ماهیت سرمایه دارانه و استثمارگرایانه و نابرابر در صفوف این آلترناتیو توافق است. نتیجتا معنی عملی این سیاست تلاش برای به تاخیر انداختن سرنوشت این کشمکش در این صفوف است. ظاهرا خود را به این فورمول “عوام پسند” قانع کرده اند که شکل حکومتی در “رفراندم” آتی در ایران تعیین خواهند کرد. از قرار مردم باید “رای” دهند تا آقای رضا پهلوی به “پادشاهی” برسد و خود در موقعیت فرودست قرار گیرند!
اما این راه حل جریانات سلطنت طلب و تبلیغات پیرامونی آن تماما پوچ و غیر واقعی است. حتی نیروی چندانی هم در صفوف این جریانات به این راه حل ها باوری ندارند. میدانند که مساله پیش از آنکه بر سر شکل حکومتی باشد٬ اتفاقا بر سر ماهیت حکومت و نظام و جوهر آلترناتیو هاست. در درجه اول دو آلترناتیو با هم در سطح جامعه تعیین تکلیف خواهند کرد و این مساله تنها در پرتو جدال گرایشات اصلی و طبقاتی جامعه حل و فصل خواهد شد. اگر مردم شکست بخورند. اگر آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم در پس تحولات حاضر شکست بخورد آن زمان گرایش سلطنت طلب و پادشاهی شانس محدودی خواهد داشت. در غیر این صورت همه این تصورات بر باد خواهد بود. بعلاوه تبلیغات این جریانات که مردم “سلطنت” و “پادشاه” را انتخاب کنند مضحک تر از پوچ است. کجای تاریخ مردم سلطنت را انتخاب کرده اند؟ در کدام تاریخی شاهان با “رای” و “اراده” مردم به قدرت رسیده اند؟ سلطنت هیچ زمان “انتخابی” نبوده است. موروثی است. کسی به شاه قبلی زهر داده و سرش را زیر آب کرده و یا بر علیه اش کودتا کرده و به قدرت رسیده است. سلطنت انتخابی مانند فاشیسم آزادیخواه و اسلامیون معتدل یک تناقض در مفهوم است. یک غیر ممکن است. به قول منصور حکمت کسی صبح از خواب بلند نمیشود که برود برای اینکه رعیت شود و شاه داشته باشد٬ مبارزه کند. جامعه عقلش را از دست نداده است.
اما از نظر آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی٬ از نظر مردم آزادیخواه و برابری طلب٬ حکومت “جمهوری” راست و بورژوایی مورد نظر این جریانات فرق چندانی با “سلطنت” بورژوایی این جریان نخواهد داشت. هر دو سر و ته یک کرباسند. خاورمیانه تا چندی پیش پر از “جمهوری های” سرمایه داری مادام العمر بود. از صدام گرفته تا قذافی تا حسنی مبارک. مضمون این حکومتها تا آنجا که حتی به فرم و شکل حکومتی برمیگردد تماما یکی است. مردم فاقد هر گونه حقوق و اراده ای هستند. رای مردم هیچگونه دخالتی در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی جامعه ندارد. حکومت اسلامی یک نمونه جمهوریهای راست بورژوایی است. و اگر در تاریخ ایران کمی به عقب برگردیم باید گفت که سلطنت رضا شاه با جموری رضا شاه فرق چندانی نمیکرد. رضا شاه رئیس جمهوری مادام العمری میبود مانند حسنی مبارک٬ با همان خصوصیات استبدادی و دیکتاتوری با همان تمایلات فاشیستی و ضد کمونیستی و ضد آزادیخواهی خاص خودش. تاجگذاری رضا شاه و اعلام پادشاهی صرفا یک تشخیص سیاسی در استفاده از نقش و نفوذ مذهب در جامعه بود. واقعیت این است که سلطنت و یا جمهوری سرمایه در ایران تابع مقتضیات اقتصادی و سیاسی یکسانی خواهد بود. رفتار و عملکرد مشابهی هم خواهند داشت.
در این جا لازم است که چند کلمه ای هم در باره تبلیغات رضا پهلوی و سایر مبلغین ایشان در این زمینه گفت. ایشان شدیدا مصرند که سلطنت مورد نظرشان از گذشته متفاوت خواهد بود؟! البته این تفاوتها هیچگاه روشن نشده است. فقط گفته اند که به “حقوق بشر احترام” خواهند گذاشت. “احترام” و نه حتی اجرای تعهدی حتی در قبال آزادیهای نیم بند مندرج در بیانیه حقوق بشر. ایشان مدعی است که الگوی پادشاهی سوئد و دانمارک و انگلیس مورد نظر ایشان است. اما واقعیت چیست؟
همگان میدانند که شرایط و ویژگیهای حکومت سرمایه و حکومت را نه نیات افراد بلکه ملزومات پیشبرد و کارکرد طبقه سرمایه دار و مناسبات سرمایه داری تعیین خواهد کرد. ایشان هر چقدر هم به حقوق بشر “احترام” بگذارد مساله این است که در قبال مقتضیات سرمایه که به آن التزام عملی و رسمی داده است قدرت مانور چندانی نخواهد داشت. البته اگر فرض کنیم که چنین نیتی حتی داشته باشند. فرضی که مجاز نیست. رابطه اقتصاد و سیاست در ایران رابطه ای تنگاتنگ است. و همه این مناسبات تحت الشعاع سود سرمایه قرار دارد. سود آوری سرمایه هم در ایران نیازمند این است که کارگر را سرکوب کند٬ نیازمند این است که حق هر گونه ابراز وجود سیاسی و اجتماعی را از جامعه سلب کند٬ در غیر این صورت قادر به دوام و بقاء نخواهد بود. مردم باید بدانند که حکومت سلطنتی رضا پهلوی هیچ فرق چندانی با حکومت سلطنتی رضا شاه و یا محمد رضا شاه نخواهد داشت. برای مردم سهمی از زندگی و آینده و خوشی و سعادت کنار گذاشته نشده است. سهم توده عظیم مردم کار و استثمار و بی حقوقی است. با کودکان بی خانمانش با زاغه نشین هایش. مردم باید بدانند که در این سلطنت مشروطه فرضی هم احزاب کمونیست و آزادیخواه و غیر درباری ممنوع خواهند شد. بعلاوه سلطنت همانند رژیم اسلامی برای ادامه حیاتش در جامعه باید خون بریزد. باید ساواک داشته باشد. باید شکنجه گر و اوین داشته باشد. باید دستگاه ارعاب و سرکوب داشته باشد. باید با آخوند معامله و بند بست بکند. سلطنت مشروطه مانند نوع دانمارکش که شاه و ملکه تحت کنترل قرار دارند یک توهم کودکانه بیش نیست. با اقتصاد کار ارزان خوانایی ندارد. از طرف دیگر سلطنت در این کشورها نه نشان پیشرفت و احقاق حقوق مردم بلکه نشان عدم پیشرفت و قطع سلطه کامل نفوذ این دستگاه انگلی در جامعه است. چرا ملکه انگلستان باید در کاخها زندگی کند و یک روز در زندگی پر نکبتش کار نکرده باشد؟ چرا بخشی از هر معامله و تجارتی به جیب این خانواده انگل صفت باید برسد؟ اینها هم میتوانند مثل انسان شریفی کار کنند و از قبل کارشان زندگی کنند. هم چنین باید تاکید کرد که نفس وجود آزادیهای سیاسی در اروپا مدیون انقلابات سیاسی علیه سلطه و دستگاه سلطنت و مذهب در جوامع اصلی اروپایی و نه حضور و تداوم سلطنت “مشروطه”. مردمی عزم کردند تا ریشه این جریان را نابود کنند در برخی جوامع موفق به قطع کامل این ریشه نشدند و این بخش انگلی همچنان جایی در حاکمیت و سیاست و جامعه دارد. و واقعیت تاریخی در ایران این است که سلطنت و آزادی٬ سلطنت و برابری به هیچ وجه قابل جمع نیستند. فروش سلطنت به مردم آزادیخواه در ایران نیازمند تلاشی هرکولی است.
انتخاب آینده
نباید به کم قناعت کرد٬ به بد در مقابل بدتر رضایت داد. نباید کم توقع بود. نباید به تغییرات کوچک و محدود بسنده کرد. میتوان تمام آزادی را خواست. میتوان تمام رهایی را خواست. میتوان تمام خلاصی را خواست. هیچ حکم از پیشی جامعه و مردم و کارگر را به اسارت در چنگال سرمایه و ملزومات سیاسی و اقتصادی اش محکوم نکرده است. جامعه فردای ایران میتواند جامعه ای مدرن٬ امروزی٬ سکولار٬ برابر٬ آزاد و مرفه باشد. چنین نظامی فقط میتواند محصول یک انقلاب کارگری٬ محصول استقرار یک حکومت کارگری و سوسیالیستی باشد.
امروز تمام آزادیخواهان٬ تمام سکولاریستها٬ تمام برابری طلبان٬ تمامی جوانانیکه برای خلاصی فرهنگی و خلاصی از مذهب مبارزه میکنند٬ تمام کسانیکه خواهان یک زندگی شاد و انسانی و مرفه و انسانی هستند باید به دور آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی گرد آیند. این انتخابی برای آینده است. انتخابی برای خوشبختی و سعادت جامعه است. حزب کمونیست کارگری – حکمتیست پرچمدار این آینده است!
٢٠ مه ٢٠١٣