رژه مغضوبین در دفاع از “نظام”
آذر ماجدی
باز حیات “نظام” بخطر افتاده و مغضوبین آن یکی پس از دیگری از لانه ها سر برون کرده و برای نجات آن دهان گشوده اند. اصلاح طلبان حکومتی، اوباشی که لبیک گویان به “امام” جنایتکارشان به شکار انقلابیون، کمونیست ها و مخالفین مشغول شدند؛ بساط شکنجه های وحشیانه و خط تولید اعدام براه انداختند؛ دستگاه سرکوب سازمان دادند؛ از هیچ جنایتی برای حفظ حاکمیت کثیف خویش فروگذار نکردند و سپس برای نجات نظام، جریان اصلاح طلبی حکومتی را براه انداختند، یکبار دیگر در اوج خیزش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی به دفاع از این نظام خون و مرگ، فقر و فلاکت، اختناق و سرکوب بلند شده اند. آیا نمی دانند که آبرو باخته تر از آنند که اراجیفشان دردی از نظام عزیزشان دوا کند؟ راستش اهمیتی ندارد که نیت شان چیست و حماقتشان تا چه حد، مردم آزادیخواه و انقلابی دست تمام شان را خوانده اند و برای روزی مبارزه میکنند که تمام شان را به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه کنند.
ابتدا موسوی، نخست وزیر اعدام های دهه شصت، دهان گشود و کشتار آبانماه را با کشتار پهلوی در انقلاب ٥٧ در میدان ژاله مقایسه کرد. برای ما کمونیست ها و برای مردم آزادیخواه و عدالت طلب این دو نظام هردو سر و ته یک کرباسند؛ اما لازم نیست که هوش فراوانی داشت تا وجه تسمیۀ این افاضات را دریافت. این تلاشی است برای آنکه ذهن نسل جوان را که کشتار دهه شصت را زندگی نکرده، به گذشته ای دورتر، به زمانی که یکی از رقبایشان در قدرت بود، منحرف کند؛ تلاشی است که خود را از مهلکه نفرت برهاند؛ تلاشی است تا تمام کاسه کوزه ها را سر حاکمان فعلی بشکند و اصل نظام را نجات دهد.
ولی مساله اینجاست که به یمن مبارزات کمونیست ها و بازگویی تاریخ چهل ساله، چگونگی قدرت گیری این رژیم و کشتاری که تحت عنوان “انقلاب” سازمان داد، حقیقیت مثل روز روشن است. بعلاوه، تاریخ جنایات دهه شصت سینه به سینه نقل شده است؛ بقول مادر یکی از جانباختگان، مادران خاوران و گورهای دستجمعی این تاریخ را به نسل های بعدی منتقل کردند و به مادران آبانماه رساندند؛ مادران جانباختگان امروز خود را با آن مادران هم سرنوشت می دانند. جا دارد که یکی از فرمان های این جانی امروز مفلوک شده را یادآوری کنیم:
“یکی از احکام جمهوری اسلامی و اسلام این است که هر کس در برابر این نظام عادل اسلامی بایستد باید کشته شود و زخمی آنان باید زخمی تر شوند تا بمیرند. این احکام اسلام است که از اول بوده و تا پایان هم خواهد ماند.” (کیهان ٢٩ شهریور ١٣٦٠)
در این میان شرکای جنایات دهه شصت یک بار دیگر وفاداری خود را به این نظام و سردمدارنش نشان دادند. پس از افاضات موسوی اکثریتی ها قلم بدست گرفته و در باب “شجاعت” این جانی قلمفرسایی کرده اند. واقعا که وقاحت هم اندازه دارد.
کروبی یک مهره سوختۀ دیگر است. از روز اول در کنار خمینی جلاد در تمام جنایات این رژیم سهیم و شریک بوده است. ٩ سال پیش که به اصلاح طلبان حکومتی پیوسته بود در حصرش قرار دادند و اکنون پس از نه سال از درون “حصر” به حزبش پیام داده است که از “حضور در انتخابات غفلت” نکنند و با تمام آخوندها و ماموران نظام در شهرستان ها همکاری کنند.
و بالاخره خاتمی. جنایات او به دهه شصت ختم نمی شود؛ حتی در زمانی که بعنوان “رئیس جمهور اصلاحات” حکومت می کرد به سرکوب خونین ادامه داد؛ فرمان به کشتار جوانان در سال ٧٨ در مقابل دانشگاه تهران و قتل های زنجیره ای فقط دو نمونه از جنایات اوست. خاتمی هم مدتیست در میان مغضوبین قرار گرفته است. اما او همچنان با جان و دل از نظام دفاع می کند. بدنبال خیزش دیماه با نگرانی فراخوان شرکت در مضحکه انتخاباتی قریب الوقوع داد؛ و اکنون بدنبال حمام خون نیزار ماهشهر از خامنه ای برای سرکوب معترضین تشکر کرده است و مردم معترض انقلابی را ارازل و اوباش نامیده است؛ نامی که بسنده خود و همپالکی هایش است.
از قدیم گفته اند که چاقو دسته خود را نمی برد. این مثل براستی گویای کثافت این اصلاح طلبان حکومتی است. همین تقلاها بخوبی ثابت می کند که تا چه میزان همه شان پاره ای از این نظام جنایت و کشتار اند. همگی به هراس افتاده اند؛ از ترس سرنگونی رژیم خود را باخته اند. چرا که می دانند این روز نزدیک است. و آگاهند که عدالت طلبی مردم دامان آنها را نیز خواهد گرفت. دیر نخواهد بود که تمام این ارازل و اوباش را بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه کنیم و طعم عدالت را بچشیم.
تقلاهای این جماعت ذره ای در منحرف کردن مردم نقش ندارد. هر چه بیشتر تلاش می کنند، بیشتر به مضحکۀ خاص و عام بدل می شوند. خودشان نیز بر این حقیقت آگاهند؛ این دست و پا زدن ها از رعشه مرگ است؛ تیری است در تاریکی برای نجات خویش.
٥ دسامبر ٢٠١٩