یاشار سهندی صورت مسئله، سرخی پرچم کارگران

صورت مسئله، سرخی پرچم کارگران
یاشار سهندی

“یکی از روزهای خجسته و فرخ آیین در سالنمای کشورهای جهان «روز کارگر» است که به احترام حق مسلمی که این طبقه زحمتکش و بردبار در سامان بخشیدن به زندگانی فردی و جمعی در هر زیستگاهی دارند، نامگذاری این روز مهر تائید جهانی خورده است…. جای تردید نیست که آسوده زیستن جامعه کارگری در زندگی روزانه و تامین معاش و بهداشت آنان چه مایه در استواری چرخهای کارخانه و کارگاه حیات ملی و ترقیات کشور موثر است و برعکس ناخرسند بودن آنان از اوضاع زندگی و اداره خانواده چه اندازه برای گسترش صنایع و امور اساسی و پیشرفت کارهای مملکت زیان بخش تواند بود” این گوشه ای از بیانیه جبهه ملی در سال ٩٢ است نه در ١٣٢٩! فقط جهت اطلاع تاریخ بیانیه را یاآورشدم که مبادا ادبیات بکار رفته خواننده را به اواخر دهه ٢٠ شمسی ببرد! اما بهرحال یک اتفاقی افتاده که جبهه ملی یادش آمده که کارگری هست و روز جهانی فرخ آیینی هم دارد. اما ایشان تنها نیست. “شاهزاده رضا پهلوی” یادی از هم میهنان کارگرش کرده و گفتند: “روز کارگر، روزی است که جامعه فرصت می یابد، به قشری که بیشترین تلاش را برای توسعه اقتصادی کشور انجام می دهد، ارج نهد… این روز را به زحمت کش ترین طبقه جامعه، که بیشترین نقش را در توسعه اقتصادی جامعه بازی می کنند و البته می توانند نقشی قابل توجه در استقرار دمکراسی در جامعه داشته باشد شادباش می گویم، و آرزو می کنم که این بخش مهم جامعه، به خواسته های قانونی و بر حق خود دست یابند.” اما چه میشود کرد که منفعت طبقاتی حتی این مجال را نمی دهد که در یک پیام و خشک و خالی هم اشاره نکنند که کارگران تا وقتی در جهت ترقیات کشور و توسعه اقتصادی فعالیت میکنند ارج دارند و حتما باید خواسته هایشان قانونی باشد. و قانون را کی تعیین میکند؟ سوال خوبی است که بی شک از نظر نویسندگان بیانیه جبهه ملی و رضا پهلوی آن شخص، نویسنده این یادداشت نیست که ایده کمونیستی دارد و برای یک جامعه سوسیالیستی تلاش و کوشش میکند. اما شخص قانون گذار مورد نظر باید “التزام عملی به سود سرمایه” داشته باشد. ما یک نمونه از کسانی که قرار است بعد از “انحلال” جمهوری اسلامی و استقرار “دمکراسی” در یک مجلس که حتما با یک انتخابات آزاد، و اگر لازم بود زیر نظر ناظران بین المللی به نمایندگی انتخاب خواهد شد، میپردازیم که در یک نوشته التزام عملی اش را به سرمایه ثابت کرده است . “تقی رحمانی”، فعال ملی و مذهبی یا آنطور که جدیدا خودشان را مینامند “کنشگر سیاسی” و مفسر میهمان بی بی سی “صورت مسئله کارگر ایرانی” را به زعم خودشان مطرح کردند و فرمودند همه بحرانها از آنجا آغاز شد که ایده سوسیالیستی مطرح شد، مفهوم طبقه کارگر مطرح گردید، و کسانی خواستند رسالتی به طبقه کارگر تحمیل کنند. “طرفداران کارگر ایرانی، کارگری را می خواستند که کباده و رهبری انقلاب بر دوش کشد و برعلیه سرمایه داری رزم جانانه کند، در صورتی که کارگر ایرانی را خواسته های دیگر بود. از همین رو در چند فرصت تاریخی به دست آمده برای سازمان دهی صنفی کارگران در ایران، -که شرط اول قدم قدرت یابی است، –فرصت تاریخی از کف رفت.” به گفته تقی رحمانی “سندیکا امر مبارکی است”( مرسی از اینهمه توجه!) و کارگر ایرانی فقط و فقط به دنبال کار مناسب و تشکل مناسب است و لاغیر. به نظر ایشان همین از ٣ جانب مورد تهدید است. اولا “اقشار ایرانی از رانت نفتی” برخوردار شدند برای همین تن به تشکیلات نمی دهند و جمهوری اسلامی در این سه دهه، نه با زندان و شکنجه و اعدام بلکه با “دولت نفتی” تشکلات کارگری را خنثی کرده است. حقیقتا با دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر کارگران خیلی زیاد از این رانت نفتی بهره مند شدند؟ یکی لطف کند از آقای تقی رحمانی بپرسد پامنبری کدام آخوند بوده است!؟ دوما “زمانی که در فرصت‌های مناسب تنورتشکل و تجمع گرم شده،” باز این دولت فاشیست جمهوری اسلامی نبوده که مانع تشکل یابی کارگران شده بلکه تقصیر کمونیستها بوده چون مثلا بر سر مطلوبیت سندیکا یا شورا بحث داشتند. یکی برود به آقای رحمانی بگوید نزدیک سه دهه پیش محسن مخملباف همین حرفها رابه شکل دیگری میزد و معتقد بود که کمونیستها ماندن که توی قبر مورچه سراغ آدم بیایید بهتر است یا ملکوت اعلاء با آتیش جهنم ! وسوما” مسئله مهم ترآن است که هر تشکل برای دوام وقوام به زمان مناسب برای پا گرفتن نیاز دارد.” و حالا حالا هم قرار نیست که زمانش برسد چرا که این ” ریشه درعدم کار جمعی ایرانیان دارد” و دیگر اینکه “مدیریت حل اختلاف” باید داشت که ما ایرانیان بهره مند از رانت نفتی عمرا از آن بهره مند شویم! هر کی به آقای رحمانی دسترسی داشت از جانب من بگوید: کوتاه بیا عزیز! این دلایل نخ نما شده هر بار به بهانه ای از سوی ایدولوگهای بورژوازی به شکلی مطرح میشود و همین کنشگران محترم، فردای انحلال جمهوری اسلامی میشوند نماینده مجلس شورای ملی ( البته تلاش هم کردند در همین جمهوری اسلامی بشوند نماینده محترم مجلس شورای اسلامی اما جمهوری اسلامی ایشان را به بازی نگرفت چون خودش بلد است که چطور تسمه از گرده کارگر بکشد). در آنجا حق قانونی کارگران منوط به خیلی چیزها خواهد شد و هزار تا اما و اگر می آورند که بهانه ای باشد برای نیروهای انتظامی که موانع “توسعه اقتصادی و ترقیات کشور” را برطرف کند. و زبان نیروی انتظامی جز باتوم و زندان مگر چیزی دیگری هم بوده؟ اگر امروز “صورت مسئله کارگر ایرانی” را مطرح میکنند، از هراس فردایشان است. چرا که میدانند ” ناخرسند بودن کارگران از اوضاع زندگی چه اندازه برای گسترش صنایع و امور اساسی و پیشرفت کارهای مملکت ( شما بخوانید تضمین سود سرمایه) زیان بخش تواند بود”. “ارج نهادن زحمت جامعه کارگری” از سوی ایشان یک تلاش عوامفریبانه و در عین حال مذبوحانه است. چرا که ایده سوسیالیستی از میان خود کارگران برخااسته، و در این دوره کارگران حزب خودشان را دارند، و این حزب برنامه روشنی دارد که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی جامعه را به کجا هدایت خواهد کرد. ایشان برای یکبار هم شده در عمر سیاسی شان حرفشان شفاف و روشن بیان نکردند، چرا که اساس کارشان بر مردم فریبی است، چرا که معتقد هستند تا دنیا دنیا است یک عده کثیری باید پایین باشند و کار کنند و یک عده قلیلی مانند خودشان منفعت اش را ببرند. اما خطر “طبقه پرولتاریا” برای سرمایه داری درایران روزبروز واقعی تر میشود و این بر هراس بورژوازی می افزاید. پرولتاریا دراول مه امسال رنگ سرخ پرچم اش را درسنندج یکبار دیگر در شرایط که حکومت نظامی برقرار بود، برافراشت. سرخی پرچم کارگران در ایران اما تداعی کننده یک جنبش واقعی و رزمنده است که روز بروز بر خود آگاه تر میشود.