شیلی، از پینوشه تا پینهرا
سیاوش دانشور
اینروزها سانتیاگوی شیلی به میدان جنگ داخلی و تظاهراتهای میلیتانت علیه حکومت سباستین پینهرا تبدیل شده است. معترضین و قیام کنندگان بدون هیچ قید و شرطی خواهان سرنگونی دولت و استعفای فوری پینهرا هستند. رئیس جمهور میلیاردر هم، تمام ظاهر فریبنده دمکراسی در شیلی را کنار زده و با انداختن ارتش و نیروی ضد شورش به جان معترضین به پینوشه میگوید “آسوده بخوابد که او بیدار است”!
در هفته گذشته اخبار شیلی حاکی از آنست که دولت و سازمانهای امنیتی تمام تجارب دوران پینوشه را بکار بستهاند تا با ایجاد رعب و وحشت آتش اعتراضات را خاموش کنند. از دستگیریهای شش هفت هزار نفره تاکنونی تا قتل حدود بیست تن از تظاهرات کنندگان، از سازماندهی ربودن افراد فعال و شکنجه و ترور تا استفاده از ابزار تجاوز جنسی در دستور قرار گرفته است. هدف اینست که میراثِ دیکتاتوری نظامی پینوشه و سازماندهی اقتصاد مبتنی بر استثمار خشن در قالب “شکوفائی اقتصادی شیلی” و “دمکراسی جدید شیلی” پاسداری شود. پینهرا مدعی است که “شیلی پرچمدار ثبات در آمریکای لاتین” است. همانطور که بنعلی مدعی بود که “تونس الگوی توسعه اقتصادی در آفریقا است” و البته دو هفته بعد سرنگون شد. حال که پینهرا با سرکوب خشن و احیای ابتکارات پینوشهای نتوانسته مردم معترض را ساکت و به خانه بفرستد، مجلسین و فراکسیونهای بورژوائی به تحرک درآمده اند که با کنار زدن پینهرا و دادن وعدههائی، جنبش برای سرنگونی را مهار کنند.
اما شیلی در قیاس با کشورهائی که با خیزشهای توده ای برای سرنگونی دولتهای فاسد سرمایه داری روبرو است، تنها کشوری است که با زبان و ادبیات چپتری سخن میگوید. بار دیگر ادبیات و سُنتها و اشکال اعتراضی دوره قبل از کودتای نظامیان علیه سالوادور آلنده در اعتراضات خودنمائی میکند. نه فقط این، بلکه نگرش انتقادی و ضد کاپیتالیستی که از مشخصات اعتراضات دنیای امروز و نسل جدید طبقه کارگر و مردم زحمتکش است، هر روز روشنتر جای خود را در زبان اعتراضی و شعارها پیدا میکند. مسئله برسر بازگشت به دوران آلنده و یا انتخابی بین دیکتاتوری بورژوائی نوع پینوشه و پینهرا نیست، بلکه این واقعیت است که مدل اقتصادیای که شیلی آزمایشگاه آن بود و بعد از سقوط بلوک شرق کل کشورهای سرمایه داری را درنوردید، دستکم از بحران ٢٠٠٧- ٢٠٠٨ از نفس افتاده است و با تاخیری زمانی در زادگاهش شیلی قرار است به گور سپرده شود. پینهرا و حکومتش و طبقهای که نمایندگی میکند، زیر سایه کودتای نظامی و کشتار پینوشه و بعدتر دادن مصونیت به وی برای عدم تعقیب جنایت جمعی و اختلاس اقتصادی، پرچم “توسعه دمکراسی” در شیلی را برافراشتند. و اکنون نه فقط برای کارگران و اکثریت مردم محروم شیلی که برای کارگران و اکثریت مردم کارکن جهان روشن شده است که دمکراسیای که قرار است روی تلی از جنازه و بمب و موشک و کودتا و ترور و تجاوز مستقر شود، تنها زروقی برای بزک کردن همین ماهیت جنایتکارانه حاکمیت بورژوازی است که ادامه سلطه طبقه حاکم را تحت این عنوان ممکن کرده است.
پینهرا فرزند خَلفِ پینوشه است و دمکراتترین دمکراتهای طبقه بورژوازی بنا به نیاز سرمایه و استثمار و سود ناچارند از پینوشهها، بوشها و بلرها، پاپا دوکها و بی بی دوکها، نتانیاهوها و خامنهایها درس بگیرند. طبقه بورژوازی و جناحهای مختلفش هر اختلاف درون طبقاتی و خانوادگی باهم داشته باشند، دراین واقعیت که حفظ نظام مبتنی بر بردگی مزدی و استثمار نیازمند اعمال دیکتاتوری سرمایه برای دفاع از کل موجودیت طبقه بورژوازی و نفس دولت بورژوائی است، تردیدی ندارند. لذا در دوره های بحرانی اتفاقاً آنچه که برای بورژوازی کلیدی است نه دفاع از منافع آنی اقتصادی اقشار سرمایه بلکه دفاع از نفس نظام و حاکمیت طبقه بورژوازی است. تحرکات درون مجلسین نمایندگان بورژوازی برای کنار زدن پینهرا تلاشی دراین جهت است و هدف اصلی و بلافصل و کلیدی این طبقه، مصون نگاهداشتن ارکانهای دولت بورژوائی از ضربات قیام است.
لذا تا به قیام کنندگان مربوط است، مسئله مرکزی دقیقاً اینست که پینهرا توسط مجلس بورژوازی و احیاناً مقامات ارتش کنار گذاشته نشود و بار دیگر بورژوازی تا دیروز مدافع پینهرا بعنوان “ناجی ملت” ظاهر نشود. بنابراین نفی حکومت پینهرا و کل دستاوردهائی که بورژوازی از کودتای شیلی تا امروز به آن لم داده است، تدقیق و تعمیق شعارها و خواستهائی که امروز موتور محرکه حرکت میلیونی در خیابانها و مراکز کار است، و مهمتر تعریف قدرتی آلترناتیو و دوفاکتو که مشروعیت حکومت کنونی را بیش از پیش زیر سوال میبرد و حاکمیت خود را اعمال میکند؛ مسائل اساسی روبروی قیام کنندگان در شیلی هستند. پینهرا و کل طبقه بورژوازی شیلی روی دوش ژنرال پینوشه توانستند موقعیت خود را تحکیم و طبقه کارگر و مردم کارکن شیلی را در فقر و ناامنی به اسارت درآورند. از موضع منافع آنی و آتی قیام کنندگان، تهاجم به کل حاکمیت بورژوازی تنها راه پیشروی و تنها اُمید فتح سنگرهای از دست رفته و نقشه راه پیروزی است. شیلی بنا به تاریخ و سُنت و شرایط جهانیاش میتواند در آمریکای لاتین مُبشر دور جدیدی از قیامها و خیزشهای تودهای چپگرایانه و سوسیالیستی باشد که اینبار طبقه کارگر و انتقاد ضد کاپیتالیستی در مرکز و ثقل آن قرار دارد. *
٧ نوامبر ٢٠١٩