جنگ ناسیونالیستها؛
“شورای مدیریت گذار” از قومیگری تا عظمت طلبی ایرانی
سیاوش دانشور
در هفته گذشته ترکیبی از ناسیونالیستهای متفرقه، جمهوریخواه، سران قدیم سپاه و اطلاعات حکومت اسلامی، سلطنت طلبان و نمایندگان خودگمارده اقوام در لندن جمع شدند و از “شورای مدیریت گذار” رونمائی کردند. این “شورا” بدنیا نیامده در متن تناقضاتش سِقط شد و پیشاپیش مُهر شکست بر پیشانی آن کوبیده شد. حتی دوستان و همراهان جدید و قدیم آن کمترین جدیتی برایش قائل نشدند و امثال رضا پهلوی که از ابتدا از آن حمایت کرد، بعدتر تلاش نمود که در پاسخ به مخالفتهای هواداران متعصب و پان ایرانیستاش با احتیاط از آن فاصله بگیرد. این جمع سه اطلاعیه منتشر و تقسیم کاری میان خود صورت داده است که شمایل سُفرا و وزارتخانه در تبعید را بخود بدهد. این بَزک کردن خود و نمایش کودکانه “مدیران” که تاکنون دستجمعی نتوانستهاند یک جریان سیاسی جدی در عرصه سیاست ایران ایجاد کنند، شاید اسبابِ انبساطِ خاطر خوانندگان باشد اما به هر حال امر واقعی آنها و رویاهای خونینی که درسر میپرورانند، مُهمتر است. “شورای مدیریت گذار” چه میگوید و فلسفه وجودیش چیست؟
علیه سرنگونی طلبی
“شورای مدیریت گذار” اساساً همان خط مشی سیاسی را دنبال میکند که اصلاحطلبان حکومتی و جریانات طرفدار رژیم در اپوزیسیون و رسانههای دولتی حامیشان دنبال کردهاند؛ “گذار مسالمت آمیز”، تقابل با “هرج و مرج”، “انقلاب خشونت است”، و در یک کلام انعکاس وحشت بورژوازی ایران از عمل مستقیم و انقلابی برای درهم شکستن ماشین دولتی و کلیه ارکانهای قدرت بورژوازی. این نیروها تا دیروز میگفتند که انقلاب ایران را “سوریه” میکند و راه مسالمت آمیز و اصلاحات تدریجی و قهر نکردن از صندوق رای راه بهتری است. واقعیات سیاسی جامعه ایران سَر این خطمشی را به دیوار کوبید و شکست قطعی و پایان اصلاحطلبی حکومتی – که خود یک نتیجه بنبست تمام عیار حکومت اسلامی بود- موجب شد که هواداران اپوزیسیونی آن نیز تدریجاً به سمت طیفهای ناسیونالیست ایرانی و “برانداز” هجرت کنند. امروز این شورا از آنجا که سرنگونیطلبی به بستر اصلی سیاست ایران بدل شده، با زور و دَگنک از “روند فروپاشی رژیم” سخن میگوید اما هنوز حاضر نیست از سرنگونی حکومت اسلامی کلامی بر زبان آورد. اینان، درست مانند بیانیههای ١٤ نفره، از “گذار از جمهوری اسلامی” سخن میگویند و در اسنادشان دستکم پنج بار بر مبارزات “مدنی خشونت پرهیز” تاکید کردهاند.
از “مسیر فروپاشی تا دولت انتقالی”
اساس پروژههای آلترناتیو سازی بخشهای مختلف بورژوازی ایران برسر دست بدست کردن قدرت از طریق بند و بست سیاسی، از بالای سر مردم و بدور از دخالت کارگران و جنبشهای آزادیخواه و انقلابی است. جریاناتی که یا عمری به رژیم اسلامی و بقای آن کمک کردند و یا فیالحال مشغول نشست و برخاست و بند و بست با نمایندگان آن تحت عنوان “مذاکره” هستند، علیالقاعده نمیتوانند از سرنگونی کامل جمهوری اسلامی حرف بزنند. مینویسند: “راهبرد ما برای گذار، بر مقاومت مدنی و جنبشهای اجتماعی دموکراتیک خشونت پرهیز و فراروییدن جنبشهای مطالبه محور به خواستهای سیاسی گذار به دموکراسی و سراسری شدن آنها استوار است”. این جوهر بحث اصلاحطلبی اسلامی به روایتِ متحدین اپوزیسیونی آنست. اصلاح طلبی دفن شده و ترکیب شده در لاشه متعفن فساد و رانت و سرکوب حکومت اسلامی هنوز بر ذهنیتِ این حضرات سنگینی میکند. این فرمولبندی تلاش دارد از یکسو نیروی ریزشی اصلاحطلبان را بخود نزدیک کند و از سوی دیگر خط روشنی با سرنگونیطلبان رادیکال ترسیم کند. این خط سیاسی همینطور برای جلب حمایت دولتها از پروژه “دمکراسی و حقوق بشر” و “دولت انتقالی” نیز ضروری است.
“شورای مدیریت گذار” و اتاقهای فکر و “کارشناسان” آن ظاهراً هنرشان اینست که از “هرج و مرج” و “خلاء قدرت” جلوگیری کنند. معلوم نیست کسانی که تاکنون نتوانستهاند در سازمانهای شش در چهارشان تحمل یک انتقاد و مخالفت را داشته باشند و آنرا با سخیف ترین روشهای سیاسی جواب داده اند، کسانی که به سیاست ترور مخالفین سیاسی در اپوزیسیون روآورده اند، چطور و طی چه پروسهای “کارشناس و مُدیر و مُدبر” جلوگیری از “هرج و مرج” شدند!؟ میگویند:
“چنین اتحاد بزرگی که آرزوی دیرینه مردم و جامعه سیاسی ایران است، هدایت اعتراضات سازمان یافته و مبارزات ساختارمند و خشونت پرهیز تا تسلیم نظام حاکم به خواست مردم برای واگذاری قدرت و تشکیل مجلس موسسان منتخب برای جایگزینی یک نظام سیاسی دموکراتیک میسر است”.
بورژوازی همواره در دورههای انقلابی برای دفاع از اساس نظم کنونی به “مجلس ملی”، “مجلس موسسان”، نهادهای الیتیستی برای تعیین نظام، و نه حاکمیت، روآورده است. تا همینجا باید گفت چشم مدافعین باصطلاح چپ مجلس موسسان روشن! اما این سیاست تنها خروجی استراتژی ایجاد دولت انتقالی از بالا است. معمولاً حاصل یک پروسه انقلابی و سرنگونی قدرت حاکم، دولتی متشکل از قیام کنندکان، یک دولتِ موقتِ انقلابی است. این دولت برای پرولتاریا ابزار بسط و گسترش مبارزه طبقاتی، اعلام و اعمال سیاستهای فوری و خواستهای کارگران و مردم زحمتکش، نفی ارکانهای نظم کهنه و بسیج نیرو برای انقلاب کارگری است. دولت موقت بورژوازی در دوره انقلابی دقیقاً وظایفی برعکس و متضاد با اهدافِ پرولتاریا دارد؛ اعلام پایان “انقلاب” با تغییر کُلی یا جزئی حاکمیت سابق، اصلاحاتی در سطح بالا، اعلام وعدههائی برای تحقق در آینده که بقول لنین مفت نمیارزند، انتخابات “مجلس موسسان یا مجلس ملی” و انتخاب تعدادی بعنوان “وکیل مردم” برای نوشتن قانون اساسی جدید، فرستادن مردم به خانه و اعاده نظم سابق و بازسازی آنست. مقابله با “هرج و مرج” اسم رمز مقابله بورژوازی با تحرک انقلابی و جلوگیری از پروسه تغییرات بنیادی در دوره انقلابی است.
کُمدی “پارلمان انتقالی”
شورای “مدیریت گذار” از آنجا که سیاست زنده را با جدولِ کلماتِ متقاطع و مَنطقِ ریاضی اشتباه گرفته است، بزعم خود حلقههای این پروسه را توضیح داده است. میگویند:
“از آنجا که دست یابی به دموکراسی پارلمانی و پرهیز از خلاء قدرت در مقطع گذار از جمهوری اسلامی، نیازمند ساماندهی مرحله انتقالی و برخورداری از سطح معینی از فرهنگ و تجربه همزیستی و همکاری بین همه احزاب و گرایشهای سیاسی خواهان استقرار دموکراسی است، در کنگره ملی به تدریج فراکسیونهای مختلف این گرایشها شکل خواهند گرفت و میتواند به عنوان تجربهای از یک پارلمان انتقالی به این نیاز پاسخ دهد. این پارلمان همچنین میتواند جایگاه و تضمین کننده حق حیات سیاسی آن بخش از نیروهای درون حکومت باشد که به جنبش دموکراتیک مردم برای عبور از نظام حاکم میپیوندند. تجربه و توان و ظرفیتهای پارلمان انتقالی در عین حال پاسخی خواهد بود به تبلیغات و هراس افکنیهای مخربی که میکوشد خلع ید جمهوری اسلامی از قدرت را معادل هرج و مرج و خلاء قدرت و جنگ داخلی جلوه دهد. این پارلمان در ادامه فعالیت خود در جهت هموار ساختن مسیر شکل گیری دولت انتقالی و مجلس موسسان عمل خواهد کرد.”
تمام این صغرا و کبری نویسندگان این متن هدفش تاکید بر جا باز کردن برای حکومتیهائی است که در “مسیر فروپاشی” به بیرون میپرند و دادن اطمینان خاطر به آنها که حتی میتوانند یک فراکسیون پارلمانی باشند. اعلام اینست که از بالا کنترل میکنیم و نمیگذاریم هرج و مرج شود، نمیگذاریم خلاء قدرت ایجاد شود. سیاست اینها البته ماتریال جنگ داخلی است. اما این کُمدی پارلمان انتقالی آنهم “در مسیر شکلگیری دولت انتقالی و مجلس موسسان”، در ذهنیت و دنیای کوچک اینها حلِّ تناقضاتِ واقعی سیاست و جدالِ طبقات بنفع بورژوازی است. خُب، اگر سیاست به این سادگی بود که شما مدیران و کارشناسان خودگمارده میفرمائید، تاکنون آمریکا هزار بار جمهوری اسلامی را جابجا کرده بود! تصور اینها از سیاست بغایت سادهلوحانه و براساس محاسبات فرقهای است و انگار از تاریخ و مبارزه واقعی اجتماعی و طبقاتی هیچ چیز ندیدهاند و نشنیدهاند!
جدال ناسیونالیسم و ناسیونالیسم
ساعاتی از برگزاری نشست “شورای مدیریت گذار” نگذشته بود که جنگ ناسیونالیستها برسر “تمامیت ارضی” و فدرالیسم و قومیگری شروع شد. در همان جلسه شورا این تعصبات در پخش سرود و واکنش منفی نمایندگان قومی تا جلسه اروپائی “حزب مشروطه ایران” که آنطرف خیابان همزمان برگزار میشد، دیده میشد. این جلسات و مباحث پیرامون و جانبی آن، نه برسر اختلاف سیاسی دو جریان راست بلکه برسر تعصباتِ عظمتطلبی ایرانی و “تمامیت ارضی” از یکسو و بحث قومپرستان مبنی بر “ایران چند ملیتی” و فدرالیسم و زبان از سوی دیگر بود. این کشمکش از هر دو سو بر ارتجاع و نفرت و کینه ملی و قومی استوار بود و هواداران رضا پهلوی تلاش کردند که پیام وی به این شورا را ماستمالی کنند.
جریان “شورای مدیریت گذار” با حزب مشروطه ایران و بیانیههای ١٤ نفره دراساس هیچ اختلافی ندارند. این درست است که سنت جمهوریخواهی و ضد سلطنتی در این “شورا” با سنت مشروطه خواهی و سلطنت طلبی در کنفرانس حزب مشروطه ایران دو رگه تاریخاً متمایز و در عین حال هم خانواده و مَمَزوج هستند، اما در قلمرو سیاست هردو بر “دمکراسی لیبرال”، “حقوق بشر”، “تمامیت ارضی”، “مبارزه مسالمت آمیز و مدنی”، دفاع از سیاست خارجی واحد، دفاع از قومیت ها و تقابل با کمونیسم و انقلابیگری تاکید دارند. تفاوتها و تقابلهای تاریخی اینها بسیار بسیار حاشیهایتر از اشتراکات کنونی سیاسی و طبقاتیشان است. دعوا و جدلی که آغاز شد صرفاً از تعصبات و جهالت فکری و اخلاقی ناسیونالیسم از هر دو سو مایه میگرفت. برای یک مدافع “تمامیت ارضی” و “خاک پاک ایران” صحبت از تقسیم ایران به عربستان و کردستان و بلوچستان و لرستان و موزائیک اقوام و ملیتها غیر قابل تحمل است و از سوی دیگر برای یک قوم پرست دقیقا مثل یک عظمت طلب، ناسیون و قوم خودش بر دنیا ارجحیت دارد و بعنوان مثال عبدالله مهتدی رئیس “کمیته ویژه”؟ این شورا بلافاصله “شبح کُرد” را مینویسد تا مخاطبان اصلیاش ببینند و بشنوند. دو طرف در رسانهها و سوشیالمیدیا و همین جلسات تا توانستند علیه هم گفتند و نوشتند و الفاظی بکار بردند که بوی پاکسازی قومی میداد. مردم ایران شانس آوردند اینها در همان لندن و در فاصله ١٣ متری هم کنفرانس داشتند و مانند مقتدا صدر و کارادیج و آرکان ها نیروی مسلح شان را در مقابل هم نگذاشته بودند و گرنه معلوم نبود چه برسر سرنوشت خانه و بیمارستان و کودکان ما میآوردند!
“شورای مدیریت گذار” در یک سندشان نوشتند:
“برای نیل به چنین اتحادی که دربرگیرنده فعالان همه گروههای اجتماعی و احزاب و گرایشهای سیاسی و فرهنگی و اتنیکی دموکرات و آزادیخواه کشور خواهد بود، تعهد به چند اصل بنیادی یعنی: حفظ یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی ایران، دموکراسی پارلمانی مبتنی بر جدایی دین از دولت و اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای ضمیمه آن الزامی است”.
اما این اعلام تعهد به “تمامیت ارضی” و دیگر جهتگیریهای سیاسی مشروطهخواهان و سلطنتطلبان برای عظمت طلبان ایرانی نمیتواند مایه دلگرمی و اطمینان خاطر باشد آنهم در جائی که نفیر فدرالیسم و “ایران چند ملیتی” و رابطه این جماعت قومپرست با نهادهائی که در مورد تقسیم ایران سخن میگویند، برایشان کابوسی است. اینها همهشان با نهادها و دولتها رابطه دارند و دست همدیگر را خوب میخوانند. چه کسی نمیداند که طرحهای امثال جان بولتن و اَمریکن اینترپرایز و یا امثال برنارد لوئیز که طرح بالکانیزه کردن کشورهای منطقه را همواره دنبال کردند، اساسِ سیاستِ قومپرستان ایرانی است و از سوی نهادهای مشابه حمایت میشوند و در کشورهای مختلف به تشکیل نیروهای نظامی دستساز برای جنگ داخلی و دامن زدن به تقابلها و تعصبات قومی و مذهبی دست زدهاند. مشکل ناسیونالیستهای متفرقه کلمات و جملات بی آزار مُندرج در بیانیهها نیست، همه میدانند که هیچ کدامشان به هیچ تعهدی که امروز حتی در مورد کنوانسیونهای بیخاصیت سازمان ملل میدهند، پایبند نیستند. مشکلشان از یکسو “تجزیه ایران” و از سوی دیگر تامین بازار داخلی و خانخانی حکومتی مورد نظر قومپرستان است. این جدال برسر مال و پول و استثمار و حوزه نفوذ است که در زبان سیاست و ایدئولوژی به این عناوین ترجمه میشود.
برای طبقه کارگر ناسیونالیسم یک عقبماندگی سیاسی و روحیهای واپسگرا و کوتهبین است. طبقه کارگر و کمونیسم برای برابری و رفع تبعیض و نفی اساس ستمهائی که در نظم کنونی رایج است مبارزه میکند و منفعتی در تقسیم کارگران یک کشور یا کشورهای مختلف به این و آن قوم و ملت و عشیره و قبیله ندارد. این تنها منافع بورژوازی و ناسیونالیسم است که برای تامین منفعت طبقه خود و جنگ و رقابت درون طبقاتی، این جارگنهای سیاسی را طرح میکند تا از طبقه ما نیرو بگیرد و به سرباز دون پایه ارتجاع ناسیونالیستی بدل کند. پاسخ ستم و تبعیض، رفع ستم و تبعیض و استیفای برابری حقوقی و اقتصادی و اجتماعی است. برای رفع هر ستمی لازم نیست خاک و دولت و قانون و ملت و غیره تراشیده شود. این منافع دیگری است که بخود چهارچوب ایدئولوژیک و سیاسی میپوشاند تا صریحاً از آن چه میخواهد و میگوید طفره رود.
شما مشروعیت ندارید!
و بالاخره، این حضرات حق دارند هر اسمی برخود بگذارند، حق دارند در جدال برسر قدرت سیاسی شرکت کنند، حق دارند حرفشان را روشن و شفاف رو به جامعه بیان کنند، حق دارند حزب سیاسی تشکیل دهند، اما کسی به اینها این حق را نداده که بعنوان “شورای مدیریت گذار” طرح و برنامه برای جامعه ایران تدوین کنند. تنها آخوندها و شاهان که یکی “نشانخدا” و دیگری “سایهخدا” خود را تلقی میکند و در مالیخولیای “چوپان اُمت و ملت” سیر میکنند، بخود اجازه میدهند که با نام “دمکراسی و حقوق بشر” خود را بر تخت سلطنت بنشانند و تازه به بقیه بگویند که حق ندارید انقلاب کنید، حق ندارید “هرج و مرج” ایجاد کنید، حق ندارید به اساس ماشین دولت بورژوائی دست بزنید، فوقش اعتراضی مختصر و ریموت کنترلی و مدنی و با پرهیز از خشونت آنهم با ریاست ما کافی است و به خانهتان برگردید! کور خواندید، نسل جدید، طبقه کارگر و کمونیستها و آزادیخواهان، این توهمات را با پوزخندی بدرقه میکنند. شماها مشروعیت ندارید، مشروعیت سیاسی و اجتماعی را در متن یک جنگ واقعی و با اتکا به نیروی واقعی اجتماعی باید بدست آورد نه جنجال رسانهای و عروسک بازی سُفرا و ریاست این و آن گروه کار. سیرک بورژواژی ایران مملو از این سیرکبازان حرفهای است، دنیای واقعی سیاست و مبارزه طبقاتی اما در صفحه دیگری رقم میخورد.
٣ اکتبر ٢٠١٩