آینده ایران: دموکراسی یا سوسیالیسم؟
مردم چه می خواهند؟
پاسخ جنبش های مختلف کدام است؟
آذر ماجدی
در پاسخ به این سوال اساسی باید نگاهی به جامعه بیاندازیم. خرافات و تحلیل های سیاسی ژورنالیستی را کناری بزنیم. یک سوال ساده در مقابل خود بگذاریم: “مردم چه میخواهند؟” “خواست پایه ای مردم چیست؟” اکنون دیگر اصلاح طلبان حکومتی نیز اذعان می کنند که مردم رژیم اسلامی را نمیخواهند. وقایع دو سال اخیر، خیزش عظیم مردم در دیماه، شعارهای صریح و روشن مردم: “جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم”، “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا”، “مرگ بر خامنه ای” و “مرگ بر روحانی” هیچ شک و شبهه ای حتی برای کودن ترین عنصر این جنبش نیز باقی نگذاشته است. عروج جنبش کارگری، شعار “اداره شورایی” و عروج رهبران کارگری بعنوان رهبران جامعه تحولات مهمی است که از چشمان هیچکس پنهان نمانده است. ملی-اسلامی ها روشن و صریح دارند از “گذار” از رژیم اسلامی سخن می گویند و برای آن طرح و نقشه می ریزند. اکنون راست و چپ جامعه واقعیتی که ما سالها بر آن پای فشرده ایم را اذعان می کنند: “مردم از رژیم اسلامی منزجرند؛ دارند آنرا دفع می کنند و در کمین آن نشسته اند .”
رژیم اسلامی آن چیزی است که مردم نمی خواهند. فقر، سرکوب، اختناق، خرافه، تبعیض، فساد و بی عدالتی آن پدیده هایی است که مردم نمی خواهند و در حال مبارزه برای امحای آن هستند. مردم چه میخواهند؟ آنرا می توان در سه کلمه خلاصه کرد: “آزادی، برابری، رفاه همگانی.” این کاملا روشن است. هیچ جریانی با این خواست مخالفت نمی کند؛ در شکل فرمال و علنی مخالفت نمی کند. زیرا مخالفت با این خواست های پایه ای و انسانی کار آسانی نیست. مخالفت با این خواست ها بشکل علنی بمعنای خودکشی سیاسی است. اما سوال اینجاست: چه جریانی و چه نظامی می تواند این خواست های پایه ای مردم را تامین و تضمین کند؟ بحث دموکراسی و سوسیالیسم در همین متن و راستا مطرح می شود .
در جامعه ایران سه جنبش اصلی اجتماعی-سیاسی وجود داشته است. جنبش ملی-اسلامی، ناسیونالیسم پرو غرب و کمونیسم کارگری. جنبش ملی-اسلامی، همانگونه که منصور حکمت پیش بینی کرده بود، با نزدیک شدن سقوط جمهوری اسلامی سریعا دارد به جنبش ناسیونالیسم پرو غرب که آلترناتیو حکومتی آن در شکل رژیم سابق بروز می یابد، می پیوندد. هر یک از این جنبش ها چه می خواهند و برای چه نظام و مناسباتی مبارزه می کنند؟
جنبش ملی-اسلامی
جنبش ملی-اسلامی طیف وسیعی را در بر می گیرد. بیش از بیست سال است که برخی از حاکمان دو آتشه نظام که در سرکوب های اولیه آن نقش کلیدی داشتند، از هسته محوری آن بیرون افتاده اند و در قالب جنبش “اصلاح طلبی” عرض اندام کرده اند: جنبش دو خرداد و سپس جنبش سبز؛ اینها جناح راست گرایش ملی اسلامی را می سازند و برخی از جریاناتی که خود را چپ می خوانند جناح چپ آنرا تشکیل می دهند.
اکنون دیگر آشکار شده است که این جنبش آینده ای ندارد و سرش به سنگ خورده است. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” که در ابتدای خیزش مردم در تهران پژواک یافت، مهر باطل را بر پیشانی اصلاح طلبان حکومتی کوبید. لذا بجای “اصلاح” مقوله “گذار” را طرح کردند. تمام همّ و غمّ شان “مدیریت گذار” است. یعنی با تمام قوا در تلاشند که جلوی یک انقلاب و پیشروی چپ و کمونیسم را سد کنند. هر روز یک طرح بی بو و خاصیت از آستین در می آورند و روز بعد بایگانیش می کنند. این جریان اکنون دست در دست جنبش ناسیونالیست پرو غرب گذاشته و مشترکا می کوشند از رژیم اسلامی به یک رژیم دست راستی دیگر، نظیر رژیم سابق، گذار کنند.
جنبش ناسیونالیسم پرو غرب
این جنبش در اساس خواهان احیای رژیم سابق است، حال با تاج یا بی تاج. اینها در مجموع ضد رژیم اسلامی اند. هر چند که زمانی که احتمال انقلاب کارگری و سرنگونی سرمایه داری زیاد می شود، به راحتی از این خواست جنبش شان صرفنظر می کنند و رسما و علنا اعلام می کنند که “حفظ نظام یک گزینه است!” چرا که اینها از انقلاب کارگری بیش از رژیم اسلامی منزجر اند و از آن ترس دارند. در مقابل خطر انقلاب کارگری با دشمنان دیروزشان دست آشتی و برادری می دهند. این جنبش خواهان ایجاد یک نظام سرمایه داری بازار آزاد کاملا انتگره شده در بازار جهانی است. اینها از نظر سیاسی – ایدئولوژیک پرو غرب اند.
دو جنبش ارتجاعی دست راستی ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب، علیرغم اختلافات سیاسی که با هم دارند بر سر آرمان نهایی شان اتفاق نظر دارند: تداوم نظام سرمایه داری بر مبنای استثمار شدید، حفظ مناسباتی که وجود کارگر “ارزان و خاموش” را تامین و تضمین کند. دشمن اصلی هر دو جنبش کمونیسم است. در دو سال اخیر نیز شاهد بوده ایم که چگونه با سلام و صلوات به دست بوسی ترامپ رفتند، به کاخ سفید دخیل بستند و برای “رژیم چنج” دعا کردند. اینها دو آلترناتیو در مقابل خود میگذارند: تغییر رژیم اسلامی توسط یک “رژیم چنج” آمریکایی یا زدن بر طبل اصلاح رژیم که آخرین شاهکار مضحک آن بیانیه ١٤ معصومین است.
جنبش کمونیسم کارگری
جنبش کمونیسم کارگری خواست های پایه ای اکثریت مردم، کارگران و مردم محروم و زحمتکش را نمایندگی می کند. منظور از جنبش کمونیسم کارگری یک حزب معین نیست؛ جنبش کمونیسم کارگری درون جامعه، تمام جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و پیش از هر چیز بخش رادیکال و انقلابی طبقه کارگر را در بر می گیرد. جنبش کمونیسم کارگری یک جنبش وسیع است که بعلت سرکوب خشن نمیتواند در یک ظرف متشکل شود و در جامعه سیال است. طی دو سال اخیر این جنبش وسیعا رشد کرده است؛ بجلوی صحنه مبارزه طبقاتی رانده شده است. و این جنبش است که هراس بر بدن جمهوری اسلامی و دو جنبش ارتجاعی باصطلاح اپوزیسیون انداخته است. تمام توطئه ها و دسیسه های رژیم، احکام قرون وسطایی شلاق و زندان های طویل المدت برای مقابله با این جنبش است. از آنسوی، تمام تلاشهای اپوزیسیون راست و معلق زدن میان “رژیم چنج” و اصلاح رژیم نیز از ترس جنبش کمونیسم کارگری است.
جنبش کمونیسم کارگری یک دادۀ نظام سرمایه داری است و هر روز از نو بازتولید می شود. در شرایط التهاب سیاسی، بحران اقتصادی و شرایط انقلابی جنبش کمونیسم کارگری وسیعتر و رادیکالتر پا در میدان مبارزه می گذارد. در شرایط کنونی که قطب بندی طبقاتی در جامعه بسیار عمیق شده است، جنبش کمونیسم کارگری در پیشاپیش صحنه مبارزه علیه رژیم اسلامی قرار گرفته است. کارگری که استثمار نمی خواهد، کار مزدی نمی خواهد، سرمایه داری را نمی خواهد، ضد سرمایه داری است، به جنبش کمونیسم کارگرى تعلق دارد. کارگر ضد سرمایه داری، ضد مالکیت خصوصی و ضد کار مزدی، خواهان سوسیالیسم است. خواهان ایجاد نظامی است که مناسبات استثمارگرانه سرمایه داری را نفی می کند. جنبش کمونیسم کارگری به این خواست کارگران تعلق دارد. این یک جنبش وسیع ضد تبعیض، ضد فقر، ضد استثمار، ضد اختناق و سرکوب و آزادیخواه و برابری طلب است .
بعلاوه، تمام انسان های آزادیخواه و برابری طلب جامعه، بخش رادیکال و ماکزیمالیست جنبش حقوق زن، ضد فقر، خلاصی فرهنگی می توانند به این جنبش متعلق باشند؛ زیرا خواستشان را فقط و فقط کمونیسم کارگری می تواند متحقق کند. تنها پاسخ واقعی مردم ایران، تنها جنبشی که می تواند آزادی، برابری و رفاه همگانی را تامین و تضمین کند، کمونیسم کارگری است .
چرا دموکراسی پاسخگو نیست؟
دموکراسی سیستم سیاسی و روبنایی نظام سرمایه داری است. هر محتوایی هر چند رادیکال هم در این دموکراسی بریزید، باز نظام سیاسی منتاظر بر نظام سرمایه داری است. قطعا تعابیر و تفاسیر متفاوتی از دموکراسی وجود دارد، دموکراسی لیبرال، دموکراسی خلقی، دموکراسی پارلمانی یا وکالتی، و غیره. اما این تعابیر و تفاسیر متفاوت در ماهیت پایه ای دموکراسی که نظام سیاسی متناظر بر نظام سرمایه داری است تغییری نمی دهد .
“دموکراسی … تبیین طبقاتی خاص و یک درک تاریخی – مشخص از مفهوم وسیع تر آزادی است. دموکراسی مقوله ای است که بخش معینی از جامعه بشری در بخش معینی از تاریخ از مجرای آن مفهوم وسیع تر آزادی را تجسم کرده است. … دموکراسی نه بعنوان یک لغت در این یا آن رساله قدیم بلکه بعنوان واقعیتی که مردمان جامعه معاصر با آن مواجه شده اند، محصول عروج سرمایه داری است. دموکراسی نگرش بورژوا به امر آزادی است.” (منصور حکمت، دموکراسی: “تعابیر و واقعیات”، مجموعه آثار، جلد ٨ ص ٧١- ٧٢. در سایت منصور حکمت نیز قابل دسترسی است).
بیاییم به پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری تحت دموکراسی نگاهی بیاندازیم تا دریابیم آیا این نظام قادر است خواست های مردم، یعنی آزادی، برابری و رفاه را تامین کند؟ به اروپا نگاه کنید. فقر و فلاکتی که گریبان میلیون ها نفر را در همین مهد دموکراسی و سرمایه داری پیشرفته گرفته است، قلب انسان را به درد می آورد. از هر ٤ کودکی که در لندن زندگی می کند یکی در فقر مطلق است؛ و ما داریم راجع به لندن، این قلب سرمایه مالی، شهری که سرمایه داران جهانی برای خریدن خانه در آن دست و پا می شکنند، صحبت می کنیم، نه آنکارا، نه شانگهای و نه بوئنوس آیرس.
به فرانسه نگاه کنید که چگونه فقر و فلاکت در آن هر روزه گسترش می یابد؛ چگونه به بهانه مقابله با تروریسم عملا یک حکومت نظامی را در آن قانونی کرده اند؛ چگونه پلیس با خشونت با معترضین و تظاهرات کنندگان برخورد می کند. آمریکا حتی وضعیتی وخیم تر دارد. به گزارش سازمان ملل ٤٠ میلیون نفر در آمریکا در فقر مطلق زندگی می کنند؛ پلیس براحتی شهروندان را می کشد و آب از آب تکان نمی خورد. تفاوت عظیمی در برخورد سیستم قضایی آن با ثروتمندان و فقرا وجود دارد. انگلستان، فرانسه و آمریکا سه کشور ثروتمند و مهد دموکراسی در جهان بشمار می آیند و این شرایط زندگی مردم است.
در همین مهد دموکراسی، و اوج پیشرفت تکنولوژیک، انفورماتیک و صنعت، فقر و فلاکتی وسیع گریبان مردم را گرفته است. بیکاری گسترده است؛ ارزش واقعی دستمزدها کاهش یافته است؛ بی خانمانی روز به روز وسیع تر می شود. اگر این شرایط زیست در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری جهان است، آنگاه می توان تصور کرد که وضعیت در کشوری مثل ایران، علیرغم هر میزان پیشرفت، چگونه خواهد بود. حتی اگر این اپوزیسیون دست راستی به قول های خود وفادار هم بماند، جامعه تحت حاکمیت آنها حداکثر مثل ترکیه خواهد شد. با این صورت آیا می توان مدعی شد که دموکراسی خواستهای مردم یعنی آزادی، برابری و رفاه را تامین می کند؟ چنین ادعایی یک ادعای پوچ و مسخره است .
اما بیاییم به دموکراسی در عمل و واقعیت نگاهی بیاندازیم. باز راه دور نمی رویم. به نیجریه نمی رویم که بدنبال انتخابات به جان مردم می افتند و از دم تیغ می گذرانندشان. به همان اروپا، مهد دموکراسی در عمل نگاه کنیم. آیا حتی ادعای دموکراسی، یعنی رای و حرف اکثریت مردم در عمل پیاده می شود؟ خیر .دموکراسی نیابتی یا وکالتی شکل حاکم و پذیرفته شده دموکراسی است. در اروپا نگرانی تقلب در آراء نیز وجود ندارد. دموکراسی در اروپا، آرزوی دیرینه دموکراسی خواهان درون گرایش چپ جنبش ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب است. لااقل هر زمان که وعده دموکراسی را به مردم می دهند به این خطه از جهان بعنوان الگوی دموکراسی و جامعه “سعادتمند” ارجاع می شود. در همین مهد دموکراسی هر روزه خواست اکثریت مردم را زیر پا می گذارند. مردم ٤- ٥ سال یکبار پای صندوق می روند از میان چند حزب نمایندگانی را انتخاب می کنند تا برای ٤-٥ سال آینده برایشان تصمیم بگیرند .
این نمایندگان بطور روزمره حقوق مدنی، اجتماعی و رفاهی مردم را به اسم دموکراسی می زنند و به احدی نیز پاسخگو نیستند. بیش از یک دهه است که بخش عمده حقوق رفاه در انگلستان محو شده است. تعداد بی خانمان ها افزایش بسیاری یافته است؛ هر سال چند صد بی خانمان جان می بازند؛ آمار خودکشی و بیماری و اختلال روانی حتی در میان کودکان بسیار بالا است. فاصله فقیر و غنی بسیار وسیعتر و عمیقتر شده است. حدود یک میلیون انسان با وجود اشتغال قادر به پرداخت اجاره خانه شان هم نیستند. اما همین پارلمان که تمام حقوق رفاه را را زده است، چند سال پیش بیش از ١١ درصد اضافه حقوق برای خودش تصویب کرد.
بدنبال بحران سرمایه داری ٢٠٠٧ دولتها برخی از بانک های ورشکسته را دولتی کردند؛ و بدهی های سایر بانک ها را نیز پرداخت کردند. پس از آن تحت عنوان پرداخت بدهی های دولتی حقوق مردم را زدند و دستمزد ها را منجمد کردند. ابتدا از جیب و سفره خالی مردم به سرمایه داران سوبسید دادند و حالا به اسم بدهی کل مردم و “ملت” دارند سفره خالی کارگر و زحمتکش را خالی تر می کنند. توجیه این احجافات، این بیحقوقی و فقر چیست؟ دموکراسی .
در سال ٢٠٠٣ زمانی که قطب تروریسم دولتی برای حمله به عراق تدارک می دید، بیس از دو میلیون نفر فقط در لندن علیه جنگ تظاهرات کردند، در شهرهای بزرگ و کوچک آمریکا میلیون ها نفر به اعتراض بلند شدند، اما دولت های دموکراسی به این اعتراضات وقعی نگذاشتند. دروغ های بزرگی را سر هم کردند و حمله به عراق را توجیه کردند. یکی از توجیهات بردن دموکراسی به عراق بود! باید توجه داشت که همواره بخش فعال، اقلیت یک جنبش را تشکیل می دهد. بغیر از شرایط انقلابی، معمولا هر جنبشی یک اکثریت خاموش و یک اقلیت فعال دارد. لذا این میلیون ها نفری که مخالفت خود را با تظاهرات خیابانی نشان دادند، اقلیتی از جنبش وسیع ضد جنگ بودند. علیرغم مخالفت اکثریت مردم، دولت های دموکراسی آمریکا و انگلستان و شرکاء عراق را با خاک یکسان کردند. یک دیکتاتوری خونین را سرنگون کردند، اما بهمراه آن عراق را به یک گورستان بزرگ بدل کردند. می گویند در بغداد دیگر فضای سبزی باقی نمانده، تمام پارک ها به گورستان تبدیل شده است. اینهم هدیه دموکراسی دولت های دموکراسی غربی به مردم عراق.
و اکنون که طبق اسناد منتشره سازمان سیا بر همه آشکار شده است که حمله کاملا بر یک دروغ بزرگ استوار بوده است؛ این جانیانی که باید بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند در ناز و نعمت به زندگیشان ادامه می دهند. آب از آب تکان نمی خورد. تمام خاصیت دموکراسی اینست که دولت و هیات حاکمه هر تصمیم می خواهند می گیرند و هر کاری می خواهند انجام می دهند، سی سال بعد اسناد آنرا علنی می کنند؛ تحت عنوان شفافیت دموکراسی!
سرمایه داری در دوران شکوفایی در همین کشورها نمیتواند تبعیض را از بین ببرد و رفاه را برای همه تامین کند. در شرایط بحران ادواری که دیگر جای خود دارد. و ما داریم راجع به پیشرفته ترین بخش سرمایه داری و دموکراسی صحبت می کنیم. آنوقت این طرفداران دموکراسی مدعی می شوند که در ایران با آوردن سیستم دموکراسی مردم خوشبخت و آزاد می شوند. به این ادعا فقط می توان پوزخند زد .
هر میزان هم امروز قول بدهند، قسم بخورند و سند امضا کنند، بمحض اینکه به قدرت برسند، در عمل می بینیم که احترامشان به آزادی چقدر ناموجود است. وجود و میزان دموکراسی رابطه مستقیمی با قطر کیف پولشان دارد. بگذار کارگران شورا درست کنند و برای حقشان اعتصاب کنند؛ آنوقت بنام دموکراسی و منافع ملت می زنند، می کشند و سرکوب می کنند. دوباره ساواک و ساواما را راه می اندازد. دستگاه های شکنجه را روغن کاری می کنند. بقول منصور حکمت احترام بورژوازی به آزادی باندازه کیف پولش است. سودش که کم شود، همان دموکراسی نیم بند را هم می زند و سرکوب می کند .
دموکراسی عوامفریبی بورژوازی
جالب است. مردم به خیابان ها می ریزند و شعار آزادی می دهند، بر روی پلاکارد های شان به چند زبان زنده دنیا می نویسند آزادی. درایران و کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی که یکی پس از دیگری علیه رژیم و نظم حاضر به اعتراض بلند شده اند، مردم با صدای رسا فریاد می زنند: آزادی؛ آنگاه رسانه های بین المللی، ایدئولوگ ها و سخنگوهای بورژوازی می گویند مردم دموکراسی می خواهند. با هدف معینی خواست آزادی را به دموکراسی تغییر می دهند. می خواهند توقع مردم را کاهش دهند؛ خواست مردم را تغییر دهند؛ مردم را مجبور کنند که به یک سیستم انتخابات پارلمانی رضایت دهند. این یک نقشه حساب شده است .
مردم خواهان رفع تبعیض و بی عدالتی می شوند؛ خواهان برابری و رفاه؛ همین ایدئولوگ ها و سخنگوهای بورژوازی بیانیه حقوق بشر را در مقابلشان می گذارند. اینقدر از طریق رسانه ها تکرار می کنند تا بعنوان یک خواست مردم آنرا جا بیاندازند. اما در واقعیت امر خواست مردم بسیار از این فراتراست. بیانیه حقوق بشر ضامن برابری و رفاه مردم نیست. یک بند مقدس دارد که حتی همان خواست های ناکامل را هم کاملا فرمال می کند. برسمیت شناخته شدن حق مالکیت خصوصی بعنوان یکی از خواست های پایه ای این بیانیه در تناقض با بسیاری از خواست های دیگر آن قرار می گیرد. مالکیت خصوص یعنی نفی برابری، نقی رفاه؛ یعنی تبعیض و بی عدالتی؛ یعنی سرکوب و اختناق .
آزادی، برابری، رفاه، نفی مالکیت خصوصی
آزادی، برابری و رفاه مفاهیمی روشن و قابل توضیح و درک اند. این مفاهیم برابر با دموکراسی و حقوق بشر نیست. دستیابی به آزادی، برابری و رفاه مستلزم سرنگونی سرمایه داری، لغو مالکیت خصوصی و کار مزدی است. یک نظام سوسیالیستی و فقط یک نظام سوسیالیستی می تواند آزادی، برابری و رفاه همگان را تامین و تضمین کند. برای دستیابی به این خواست ها باید رژیم اسلامی را به شیوه ای انقلابی سرنگون کنیم. باید رژیم اسلامی و نظام سرمایه داری هر دو را به زیر کشیم. باید یک انقلاب کارگری سازمان دهیم. این امری است که حزب کمونیست کارگری – حکمتیست برای آن مبارزه می کند. برنامه ما روشن است. هدف ما بر همگان روشن است. کارگران سوسیالیست و تمام انسان های آزادیخواه و برابری طلب باید به حزب ما بپیوندند و این حزب انقلابی، آزادیخواه و برابری طلب را برای سازماندهی انقلاب کارگری تقویت کنند. *