یاشار سهندی نقطه پایانی بر این صد سال

نقطه پایانی بر این صد سال

یاشار سهندی

“بیش از صد سال است كه بزرگ‌ترین جنبش‌های اجتماعی در سراسر جهان، جنبش‌های كارگری هستند و نیز در دوره‌های مختلفی، بزرگ‌ترین و قدرتمندترین احزاب سیاسی هم احزاب كارگری بوده‌اند. پس چرا طبقه‌ی كارگر هنوز كه هنوز است، نتوانسته در هیچ كشوری دموكراسی واقعی کارگری را برقرار كند؟ چرا مواضع طبقه‌ی بورژوا و سرمایه‌داران روز به روز قدرتمندتر شده، در حالی‌كه كارگران پی‌درپی گرفتار شكست شده‌اند و هرگاه هم كه توانستند سنگری را فتح كنند، پس از مدّت كوتاهی آن را از دست داده‌اند؟ چرا كارگران به جز در انقلاب سال ١٩١٧ روسیه هرگز نتوانسته‌اند دولتی كارگری تشكیل دهند و دولت شورایی روسیه هم پس از چند سال شكست خورد و به بی‌راهه کشیده شد؟” این سوالاتی است که رضا شهابی در نوشته ای خواندنی با عنوان “درباره مبارزه طبقاتی کارگران ایران” مطرح کرده است. نویسنده در ابتدا تاکید میکند ” این یادداشت كوتاه، توضیح بخشی از نظرات بنده و جمع‌بندیِ تجربیاتی‌ست که در سال‌های فعّالیت خود در سندیکای کارگران شرکت واحد و جنبش کارگری ایران به آن‌ها رسیده‌ام. ” وایشان با مطرح کردن این تجربیات قصد دارد تا “آگاهی” را به “کارگران دیگر انتقال” داده باشد.

قصد من نقد نظرات شخص رضا شهابی یعنی کسی که یک پایش زندان است و یک پایش بیرون زندان و زیر شکنجه و بدین خاطر از بیماریهای گوناگون رنج میبرد، نیست. آخرین خبرها حاکی است که جانیان اسلامی سرمایه به تمدید مرخصی او راضی نشدند و او را دوباره به زندان بازگرداندند و به این معنا مجالی برای نقد و گفتگو نیست. جای رضا شهابی زندان نیست و دلیلی هم بر زندانی بودن او وجود ندارد جز اینکه از نظر مزدوران سرمایه رضا شهابی ها ساکت نیستد و در جستجوی این هستند “چرا طبقه‌ی كارگر هنوز كه هنوز است، نتوانسته در هیچ كشوری دموكراسی واقعی کارگری را برقرار كند؟ ” و برای رسیدن به آن تلاش میکنند. رضا شهابی میتوانست ساکت بماند تا شاید تبهکاران اسلامی “رافت اسلامی” شان گل کند و با ادامه مرخصی او موافقت کنند. اما رضا شهابی ها نمی توانند ساکت باشند به قول شاعر با “ترس و ریش گرو گذاشتن دمکراسی بدست نمیاد نه امروز نه فردا نه صد سال دیگه” و رضا شهابی اهل در رفتن از میدان نبود. او و بسیاری مانند او متعلق به جنبشی هستند که این جنبش تا وقتی در بر پاشنه استثمار کارگران میچرخد، زنده و پویا است. بهرحال قصد من نیز پاسخ به سوالات مربوطه است و نوشته رضا شهابی بهانه است و اگر در طول نوشته نقل قولی از نوشته ایشان می اورم برای روشن تر شدن مطلب است و باز تاکید میکنم نه برای نقد نظرات ایشان که اگر قرار بود اینگونه باشد نوشته من شکل دیگری به خود میگرفت.

در این نشریه ( کارگر کمونیست) بارها و بارها اشاره شده است که نفوذ چپ سنتی در بسیاری مواقع دست و پای جنبش کارگری را بسته و زبان این جنبش را زبانی الکن و گنگ ساخته است. به روایت این چپ، مبارزه کارگران نه یک مبارزه زنده و جاری در بطن اجتماع، که حماسه اساطیری جلوه میکند که رهبرانش باید بری از هر گونه خطا باید باشند. کارگر و طبقه کارگر نه بخشی از جامعه که قرار است با جنبش خویش دنیا را تغییر دهد، بلکه طبقه ناآگاه به منافع طبقاتی، فاقد افق مبارزاتی، همیشه در حال عقب نشینی، و آماده گمراه شدن است. هر چند قرار است روزی روزگاری حکومتی را به نام خود تشکیل دهد اما فعلا دانش و آگاهی اش را ندارد، آماده فریب خوردن است و …. برای همین باید قبلا همه مراحلی که فقط این چپ میشناسد این طبقه مفلوک طی کند تا به یک خود آگاهی ( نه حتی نسبی بلکه مطلق) دست پیدا کند. در طی این مراحل باید خود را از همه جنبشهای اجتماعی دیگر کنار بکشد. به اعتراضات نباید کار داشته باشد بخصوص از نوع خیابانی و ضد رژیمی آن، چرا که موجب انحراف میشود، بلکه باید بکوشد آگاهی خود را بالا ببرد تا روزی کسی پیدا بشود و اعلام کند همه چیز محیا است!!
اما پیش از آن “کاهنان سرخ معبد تاریخ” مواظب هستند که خطای از جانب هیچکس رخ ندهد. بخصوص مواظب دام های مالی بورژوازی هستند! چندی است که فساد مالی و استقلال مالی جنبش کارگری مسئله برخی شده است و این مسئله مانند یک مسئله ناموسی مطرح میگردد که همه باید مواظب باشند که بی ناموسی در نیاورند! گویا یک جاهایی یک کسانی هستند که مشغول دام گذاشتن هستند که رهبران و فعالین کارگری را فریب داده و با پول زیاد به فساد بکشانند. “یكی از بزرگ‌ترین خطرهایی كه در کنار نفوذ سیاسی و تشکیلاتی در كمین تشكّل‌ها و فعّالین كارگری است، خطر نفوذ مالی بورژوازی، به اشکال گوناگون در این تشكّل‌هاست” بارها از فیلمهای بالیوودی تا هالیوودی تا همین سینمای خودمان از دهان نقش منفی شنیدم که ” هر کسی یک قیمتی دارد!” البته نقش مثبته فیلم زیادی مثبت است و با هیچ قیمتی قابل خریدن نیست! رهبران کارگری هم ظاهرا باید به شدت مواظب باشند چرا که دامهای زیادی برایش پهن کردند و او باید مانند رستم دستان هفت خوان را به سلامت طی کند!
چپ سنتی مبارزه طبقاتی را مبارزه اساطیری میداند که شرکت کنندگان در این مبارزه بخصوص رهبرانش باید هم قسم شوند که خطا نکنند. برای این چپ جنبش کارگری بهانه ای است برای قدیس سازی ، چون کارگران طبقه ای هستند که میشود به حالشان دل سوزاند و مانند رابین هود تکه نانی بر سر سفره شان رساند. از فعالین کارگری بخصوص از نوع صادق اش قدیس میسازند بدون آنکه به نظراتش توجه کنند. فردا روزی که این رهبر نگون بخت انتخاب سیاسی اش را بکند به دیدگاه سیاسی او نمی پردازند بلکه میگردند ببینند که مترجم اش در فلان سفر کی بوده و از کدام دستگاه امپریالیستی خط میگرفته و همان را “منشا فساد” آن فعال کارگری میدانند. برای همین هم یک کسانی دیگری میگویند جان مادرت برگردد! نه اینکه نظرات سیاسی طرف را نقد کنند، شاید قانعش کنند که اشتباه میکند، برای همچین چپی باید هم “فساد مالی” عمده شود چون اساسا نگاهش به جنبش کارگری و مبارزه کارگران از دیدگاه طبقه حاکم است. این طبقه حاکم با پولش مسلما میتواند بچه پیامبر را هم گمراه کند! اگر فیلم هزار دستان علی حاتمی را دیده باشید با پولش میتواند در گراند هتل بنشیند و تاریخ را به یک جای دیگری ببرد!

اما شاخصه مهم چپ سنتی این است که جنبش کارگری را جنبشی بی هویت و بی افق میداند و از نظر این چپ این جنبش هیچگاه به مقصد نمی رسد! ” كارگران باید به نیروی خود ایمان بیآورند. باید تمام انرژی‌شان را صَرفِ آگاه شدن و آگاه كردن كارگران دیگر كنند.” ،” طبقه‌ی کارگر به عنوان یک طبقه‌ی آگاه به منافع طبقاتیّ خود، باید به علم حقوق و اقتصاد و جامعه‌شناسی، به علوم سیاسی و تاریخ آگاه و مسلّط باشد.” و این دیدگاهی که بشدت روی آن به قول معروف “کار کارشناسی صورت گرفته” تا به کارگران بقبولانند که نوبت شما نرسیده و نمیرسد. اگر قائل به دامی هم باشیم این دامی است که بورژوازی برای جنبش کارگری پهن کرده است که ثابت کند که ما کارگران هیچی نیستیم. بورژوازی اینکار را نکند چه کند! او میخواهد از منافع طبقه خود دفاع کند، همه گونه امکانات هم در اختیار دارد که به من کارگر بفهماند که تو کاره ای نیستی، نه سوادش را داری نه مدرکش را که ثابت کنی به منافع خود آگاه شده ای. تازه باید کل طبقه کارگر آگاه شود! صد سال کمتر یا بیشتر “مهندسی افکار” کردند و الحق هم بسیار موفق هم بودند. اگر صد سال است که طبقه کارگر راه به جایی نبرده و دوباره اکتبر را تجربه نکرده، نه فساد مالی در کار بوده، نه ناآگاهی به علم حقوق و اقتصاد و غیره، بلکه سرکوب بی رحمانه کارگران و کمونیستها از سوی همه بخشهای بورژوازی. از استالین تا هیتلر، از سوهارتو تا شاه ایران، از پینوشه تا تاچر از ریگان تا خمینی و بسیار حکومتهای دیگر. کار “مقدس” بوژوازی در این صد سال همین بوده است. در کنار این کارشناسان، بورژوازی نیز تلاش کرد که کمونیسم را دربهترین حالت جنبشی افسانه ای که مردان و زنان اساطیری میطلبیده نشان دهند. چه گوارا با آن نگاهش به دور دست ها میشود سمبل مبارزه نه مثلا معدنچیان انگلیس که یکسال، تمام قد در مقابل حمله جهانی راست بوژوازی ایستادند. به جای مارکس، مکتب فرانکفورت میشود نقد جامعه سرمایه داری. فیدل کاسترو و چاوز مرحوم که جلو چشم ما تو بغل جمهوری اسلامی غش میکنند، میشود سمبل کمونیسم و حامیان جنبش کارگری.

جنبش کارگری باید از زیر این خروارها آوار بوژوازی خودش را بیرون بکشد. جنبش کارگری یک جنبش زنده و پویاست، که هر لحظه باید تصمیمات مشخص خودش را بگیرد. به موقع برای حقوق عقب افتاده، مبارزه کارگران را سازمان دهد و به وقتش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی. در ایران امروز که همه چیز به موی بند است و هر لحظه امکان دارد جامعه منفجر شود جنبش کارگری باید آماده باشد که خودش را به عنوان یک رهبر مطرح کند و در معرض انتخاب جامعه بگذارد. باید این جنبش پرچم رفاه و کرامت انسانی را هر چه برافراشته نگه دارد. باید این جنبش پرچم برابری حقوق زنان را به دست گیرد، این جنبش باید نشان دهد هیچ نفعی از بودن زندانهای سیاسی نمی برد، این جنبش باید مدافع سرسخت دفاع از حقوق کودکان خودش را نشان دهد، مبارزه علیه اعدام باید یکی از مشخصه های مهم جنبش کارگری باشد و …همه اینها شدنی نیست مگر اینکه طبقه کارگر توسط حزب سیاسی اش نمایندگی شود. اگر در مصر و تونس چنین به نظر میرسد که زحمت اش با کارگران است اما جنبشهای دیگر قدرت سیاسی را تصرف میکنند و آن میکنند که در این صد سال گذشته کرده اند، بخاطر این است که کارگران توسط حزب سیاسی اش نمایندگی نشده است. اما به قول رضا شهابی بورژوازی انواع و اقسام حزب دارد و بورژوازی توسط همین احزاب نمایندگی میشود و کار خود را پیش میبرد. متشکل شدن در حزب سیاسی باید به نرم جنبش کارگری تبدیل شود، کاری که چپ سنتی به شدت کارگران را از آن برحذر میدارد. کلام آخر اینکه اینها همه را از جامعه گرفتند و چنین وانمود کردند که هیچ نیرویی توان اینکه به اینها برسد ندارد. باید نشان داد که این شدنی است و این پرچم جنبش کارگری را بلند کرد و نقطه پایانی بر صد سال تحمیل عقب نشینی بر جنبش طبقه کارگر و کل جامعه گذاشت.