۱ ماه مه ۱۳۹۸ روز جهانی( انترناسیونال) مبارزه متحدانه طبقه کارگر
انترناسیونالیسم: کلیه جهان مقدم است!
۱۱ اردیبهشت (اول ماه مه) روز مبارزه متحدانه پرولتاریای سراسر جهان برای سرنگونی نظام سرمایهداری-امپریالیستی و حکومتهای مرتجع دستنشاندهاش است!
جهان کنونی دهشتناک و در غلیان و جوش خروش است؛ بشریت ستمکش و استثمارشونده با نارضایتی و مقاومت برای تغییر و تحول ناله و فغان میکند. قدرتهای امپریالیستی، بهویژه ایالاتمتحده بهشدت سعی میکنند از طریق جنگ و تجاوز در سوریه، یمن، آفریقا و تهدید روزافزون جنگ در خاورمیانه، قفقاز جنوبی و دیگر نقاط جهان نظم جدیدی را که در آن پادشاه بیچون چرای بیرقیب باشد، به وجود آورند. امپریالیسم روسیه نیز به خاطر تأمین منافع استراتژی در جغرافیای سیاسی مناطق مختلف جهان بهویژه در جنوب باختر(ناحیه قفقاز جنوبی)به رقابتهای داخل نظام امپریالیستی و شعلهور ساختن جنگهای ارتجاعی در خاورمیانه(ازجمله در سوریه) شرکت فعال دارد. خون از دست همه آنها چکه میکند.
شمار زیادی ستمدیدگان فرودست به فکر فرورفتهاند، و از جنگ و جنایت به خشم آمده آمدهاند. متأسفانه، دردناک این است که هدف بسیاری از دیدگاهها همیشه مبارزه با نیروهای امپریالیستی اشغالگر و ستم و رژیمهای ارتجاعی نیست. بسیاری از دیدگاهها با پشتیبانی از بورژوازی خودی بر آتش جنگ بنزین میپاشند و هیزمبیار جهنم قتل و کشتار وحشیانهای میشوند که نظام منسوخ جنگطلب سرمایهداری-امپریالیستی بر تودههای فرودست، تحمیل میکند. دیدگاه دیگری نیز با تقلیلگرایی و دوپهلو گویی نسبت به تمايزات طبقاتي منبعث از روابط توليدی سرمایهداری حاکم خواهان رفرم و برقراری تعادل(تعادلسازی) در چارچوب نظم حاکم برای تکمیل و بازسازی نظام انباشت سرمایهداری بر مبنای استثمار کار مزدی و استمرار عمر آن نظام است.
روز اول مه به یک مفهوم واقعی زمانی است که بتوانیم جایگاه خویش را در مبارزه برای سرنگونی طبقات حاکم استثمارگر تعیین و بررسی کنیم.* آنچه ما نیاز داریم دنیایی است که منافع بشریت فرودست را تأمین کند و نه جستجوی بیحدوحصر سود و انباشت سرمایه مالی که در مرکز جوامع طبقاتی قرار دارد، جایی که تودهها دیگر گمنامانی که برای فرجام آینده خود بهحساب نمیآیند نیستند، بهعنوان حیوانات بارکش و بردهی سرمایه محسوب نمیشوند و از هرگونه امکانی در استفاده از انرژی و پتانسیل خلاق خود برای متحول نمودن آگاهانه جهان و خود، بهرهمند هستند.
طرح جهانی امپریالیسم آمریکا، یک جهان و یک امپراتور، شوم و دهشتبار است. آنها مداخله نظامی برهنه و آشکار را در مقیاس آنچنان از افسار فرماندهی کرده و دامن میزنند که هیچ قدرت دیگری نمیتواند برای اعمال و سازماندهی استثمار جهانی با آن رقابت کند. در این میان گزینهها و امکانات مختلف وسیعی در مقابل مردم ستمکش جهان وجود دارد: ازجمله شکستهای ویرانگر تا پیشرفتهای عظیم، ازجمله انقلابهایی در تعدادی از کشورها. نتیجه آن بر عهده ما کمونیستهاست!
نسل جدید به صحنه مبارزه و مقاومت پا گذاشته و در این راه گام برداشتهاند. آنها از دستاوردهای گذشته ما آگاهی ندارند. یا فقط از دستگاه تبلیغاتی طبقه حاکمه میشنوند که کمونیسم شکستخورده است و کارش یکسره تمامشده است.
تودهها نیاز به یک چشمانداز روشن علم کمونیسم دارند تا آنها را در مبارزاتشان هدایت کند. آنها به یک ستاد رهبری پیشرو کمونیستی مسلح به یک مانیفست نوین کمونیسم برای کمک و سازماندهی امواج مختلف انقلابی و سازماندهی شورشهای برحق جهانی در برابر نظام سرمایهداری نیاز مبرم دارند. در جایجای جهان تودههای تحت ستم و استثمار برای رهایی از شرایط دهشتناک کنونی تحت حاکمیت قدرتهای امپریالیستی ناله و شیون میکنند. در دیماه 1396 فرودستان ایران خیابانها را تسخیر کردند و زنگ سرنگونی نظام کهن حاکمان جمهوری اسلامی را با شعار “اصلاحطلب، اصولگرا، دیگر تمومه ماجرا” به صدا درآوردند! اینجاست که یکبار دیگر مفهوم واقعی “شیون اعمال زیادی که باید انجام شود و نشده است درآمده است” مائو پژواک طنینافکن برجستهای در گوش ما کمونیستهای انقلابی تداعی میکند.
مانند تمام علوم، علم کمونیسم نمیتواند ایستا، بیحرکت غیر پویا باشد. باید زنده و پویا همچون یک ابزار توسعه یابنده(که مدام مانند هر علمی ضروری است که رشد و تکامل پیدا کند و به بلوغ تاریخی برسد) که بتواند شرایط و سؤالات مشخص جدید را با رویکرد و متدولوژی علمی تجزیهوتحلیل کند. علم کمونیسم بر بستر یک فرایند متلاطم پیچیده توسعه و پیشرفت مینماید. درکهای نوین باید بهجای درکهای ناصحیح و غیرعلمی گذشته بنشیند و از تکرار و نفوذ راههای ناکارآمد(به کار نیامدنی) گذشته پرهیز کند و برای نگاه ژرفتر کردن به همهی پدیدهای مادی غلبه کنند و دیدگاه و ایدههای صحیح و همچنین نادرست باید از هم تفکیک داده شود و سره از ناسره جدا گردد. نیاز مبرم علم کمونیسم این است ایدههایی که از حوزههای مختلفِ تجربه بشری حاصل میشود، در جریان تغییر جهان بیشتر مورد آزمایش قرار گیرند. کلیه این فرآیند توسط کمونیستها بهعنوان آنچه مبارزه دو خط هست، مشخص و هدایتشده و خواهد شد.
شورشیان و رویاگرایان(visionary- منظور اشاره به رهبرانی که ایدههای روشن در مورد آنچه در آینده باید رخ دهد یا انجام شود، دارند.) گذشته با فداکاری بهشدت تلاش کردهاند تا جامعه را تغییر دهند. مارکس و انگلس یک درک علمی از ماهیت نظام سرمایهداری را ایجاد نمودند و توسعه دادند. در مانیفست کمونیست، مارکس خواستار گسست از روابط مالکیت سنتی، روابط اجتماعی مبتنی بر آنچنان روابط مالکیت و ایدهها و نهادهای(مؤسسات) سنتی که این روابط اجتماعی را در کل جهان تقویت میکند، شد. این همان کمونیسم است. لنین و مائوتسهدون این علم را توسعه و پیشرفت بیشتری دادند.
پیروزیهای بزرگ در طول کمون پاریس، انقلاب اکتبر در روسیه و چین سوسیالیستی توسط مائو با انقلاب فرهنگی پرولتاریای بزرگ در اوج خود در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به دست آمد. این انقلابات توسط نیروهای ارتجاعی بهطورکلی و وزنه سنگین هزاران سال استثمار طبقاتی و ایدهها و مؤسسات سنتی که به آنها خدمت کرده و تقویتشان میکند، خرد شدند، و شکست خوردند. اما نیروهای کمونیست واقعی در سراسر جهان از پای ننشستند و علل کودتای ۱۹۷۶ را در چین را با رویکرد علمی مورد تجزیهوتحلیل قراردادند.
گفتگوها و بحث و مبارزهای گسترده در داخل و خارج از صفوف کمونیستهای واقعی در مورد موضوعات حیاتی که امروزه همچنان بین انقلابیون کمونیست مطرح است، مانند جمعبندی از تجربیات دیکتاتوری پرولتاریا(در شوروی و چین)، درک پویا و زنده از کارکرد و سوختوساز نظام امپریالیستی جهانی(اینکه نیروی محرکهی آنارشی شکل عمدهی حرکت تضاد اساسی سرمایهداری است و نه تضاد بین طبقه پرولتاریا و سرمایهدار.)، تجزیهوتحلیل تحولات اجتماعی و اقتصادی که در کشورهای مختلف صورت میگیرد و درک از استراتژی انقلابی کمونیستی و سایر مسائل مهم دیگر در جریان است.
در حال حاضر کمونیسم همچنان تنها امید بشریت ستمدیده فرودست برای رهایی است. اما این امید بزرگ تنها میتواند از طریق مبارزه، مبارزهای بسیار سخت در هر حوزه به دست آید. جنبش بینالمللی کمونیستی برای اینکه مهر خود را بر مبارزات ستمکشان شورشگر بزند، نیاز دارد که خود را با تهور روزافزون زیر ذرهبین بیرحمانه قرار دهد تا که علم کمونیسم همچنان پویا، زنده و پرجنبوجوش باقی بماند و بر مبنا قادر شود درک کاملاً همهجانبه و عمیقتری از پیچیدگی غنی جامعه انسانی و مبارزه طبقاتی به دست آورد تا برای آموختن و دستیابی به اتحاد با میلیونها نفر درحالیکه با آنان برای متحول کردنشان بهشدت مبارزه میکنند، قلب آنان را برای رهایی فتح کنند.
ما همچنان بیشاز هر زمان دیگری نیاز داریم که برای ساختن یک جنبش برای انقلاب کمونیستی از یک نوع نوین تلاش و پیشرفت مداومی نماییم و با تمام نیروهای کمونیست واقعی(و نه رویزیونیستها و کمونیستهای قلابی سوسیالدمکرات) که در این فرایند در سراسر جهان متحد شویم و دست مدد و اتحاد با فعالان انقلابی که هنوز به حقیقت علم کمونیسم واقف نشدهاند، بدهیم.
هماکنون سؤال اساسی پیشاروی کمونیستهای انقلابی بهویژه معتقدین به سنتز نوین این است:
درک علمی واقعیت عینی، مأموریت تاریخی پرولتاریا، و دگرگونی جامعه و جهان چیست؟
بر اساس واقعیت موجود به همانطریقی که است؛ و نه به آن صورتی که ما دوست داریم باشد، دقیقاً درک این نکته توسط پرولتاریای انقلابی ضروری است که:
تنها در قلمرو روبنا است که تضاد بین تولید اجتماعیشده و مالکیت خصوصی را میتوان حلوفصل نمود. تنها از طریق مبارزهی آگاهانه، انقلاب ساخته میشود و شکست قاطعانهی بورژوازی(و تمام طبقات استثمارگر حاکم) و از بین بردن دستگاه کنترل و سرکوبش فراهم میشود. تنها از طریق مبارزهی آگاهانه است که یک قدرت دولت انقلابی نوین که یک منطقهی پایگاهی برای انقلاب جهانی هست تأسیس میشود و بر این اساس ایجاد یک اقتصاد سوسیالیستی نوین که با توجه به دینامیک و اصول متفاوت در مقایسه با آنچه سرمایهداری (که قانون ارزش اضافی دیگر در چنان جامعهی نوین سوسیالیستی فرماندهی نمیکند) انجام میدهد و پیشبرد آن حول یک مبارزهی همهجانبه برای تغییر جامعه و افکار مردم امکانپذیر است.
این کار تنها از طریق انقلاب آگاهانه و بر اساس یک رویکرد علمی برای درک و تغییر جهان است که تضاد اساسی عصر بورژوایی را میتوان حلوفصل نمود، قابل حصول است.
انقلاب کمونیستی به معنی اخص کلمه بهخودیخود به وقوع نمیپیوندد. بوجود آوردن جامعه نوین سوسیالیستی و انقلاب کمونیستی برای امکان تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا بر مبنای منافع کوتاه و درازمدت پرولتاریا اجتنابناپذیر نیست. به این مفهوم که نظم حاکم سرمایهداری-امپریالیستی بهخودیخود و بهطور اتوماتیک بهسوی ایجاد سوسیالیسم نخواهد رفت. برخلاف تصور دیدگاهی که رویکردش به علم کمونیسم ماتریالیسم مکانیکی و غیرعلمی هست، تاریخ از قبل نوشتهنشده است. برای ایجاد جامعه سوسیالیستی نوین باید جنگ سختی را بابا رویکرد علمی علیه سرمایهداری بهپیش برد.
به وجود آوردن جامعه سوسیالیستی و گذار سوسیالیسم به جهان کمونیسم و محو ۴ کلیت تحت دیکتاتوری پرولتاریا مطابق کشف تاریخی مارکس بهعنوان یک ضرورت پیشاروی پرولتاریای آگاه انقلابی باید صورت پذیرد. این کار تنها با اتحاد پرولتاریای انقلابی در حزبی پیشرو کمونیستی حول یک استراتژی کمونیستی، امکانپذیر است.
بقول رفیق باب آواکیان ابداع و تبیینکننده سنتز نوین کمونیسم:
«حالا بیایید تصور کنیم، بیایید از این دنیا که ما را به غلوزنجیر درآورده است، بیرون بیایم. بیایید تصور کنیم که آینده چه چیزی میتواند باشد و چه خواهد بود.
وقتیکه ما درنهایت به هدف نهایی کمونیسم دستیافتیم، روابط بسیار رایج استثمار و ستمگرانه که امروزه در جامعه مرسوم است و دائماً به ما گفته میشود که این تنها نظم طبیعی است که باید باشد، وجود نخواهد داشت. همانطور که کارل مارکس اشاره کرد، انقلاب کمونیستی منجر به آنچه مائوئیستها آن را “۴ کلیت” نامیدهاند – یعنی لغو همه تمایزات طبقاتی میان مردم؛ لغو یا پایان دادن به تمام روابط تولیدی یا اقتصادی که به این تمایزات و اختلافات طبقاتی را در بین مردم نهادینه میکند. پایان دادن به کلیه روابطِ اجتماعی که منطبق بر این روابط اقتصادی یا تولیدی است. روابط سرکوبگرانه بین مردان و زنان، بین ملیتهای مختلف، بین مردم مناطق مختلف جهان، همه اینها به پایان خواهدرسید و فراتر از آن خواهد رفت. و درنهایت، کلیه ایدهها، کل نظام سرمایهداری و تمام این روابط اجتماعی که با آن همراه و مطابقت دارد تغییر اساسی خواهد نمود. و جای آنرا اصول هدایتکننده در جامعه توسط مردم آگاهانه و بهطور داوطلبانه خواهد گرفت… اما به آنها تحمیل نخواهد شد، بلکه به صورتی آگاهانه و داوطلبانه بهعنوان مبنایی برای از بین بردن استثمار، ظلم و نابرابری است. در عوض، اصول کار جمعی(کلکتیو) و همکاری متقابل برای هدف مشترک و درعینحال در درون آن فرد و فردیت شکوفا خواهد شد بهطوریکه هرگز قبل از آن متصور نبوده است.» (به نقل از “انقلاب: چرا ضروری است، چرا این امکان وجود دارد، و درباره چیست و چگونه دستیافتنی است.”
گزیدهای رونویسی شده از فیلم سخنرانی رفیق باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلاب آمریکا در روزنامه انقلاب شماره ۱۷۶، ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۹.
کمونیستهای انقلابی واقعی در سالگرد روز جهانی طبقه پرولتاریا اعلام میکنند:
سرنگونی نظام سرمایهداری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هم لازم، هم ممکن وهم ضروری است!
انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!
ما بردهداری در هر شکل را در سراسر جهان محکوم و رد میکنیم!
مبارزه با قدرت سیاسی حاکم و دگرگون کردن بشریت ستمکش، برای انقلاب!
برای یک انقلاب واقعی سازماندهی کنید
برای سرنگونی این نظام آماده شوید …
و یک جهان نوین بهتر را به وجود آورید
حزب پیشتاز را به وجود آورید و آنرا آماده کنید، بستر و زمینه مبارزه را آماده کنید، مردم ستمکش را آماده کنید: و برای زمانی که با رهبری میلیونها نفر برای یک انقلاب، همهچیز، با یک شانس واقعی برای پیروز شدن، آماده شوید.
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین(کمونیسم نوین) در ایران
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
پانویس:
* شعار “جشن کارگران جهان” در اول ماه مه توهمی است که سال ۱۳۵۸ و اوایل دهه ۶۰ از طرف بسیاری از سازمانهای منتسب به جنبش کمونیستی(همچون سازمان پیکار و سازمان فدائیان اقلیت و بهطورکلی سازمانهای موسوم به خط سه) دامن زده میشد. هیچیک از آن سازمانها به مفهوم واقعی نهتنها برنامه استراتژیک برای پایان دادن به “۴ کلیت” نداشتند بلکه به فکر تسخیر قدرت سیاسی و بوجود آوردن جامعه سوسیالیستی نوین از طریق یک انقلاب کمونیستی نبودند.
مفهوم روز جهانی طبقه کارگر بر مبنای آنچه تاریخا در شیکاگو گذشت مبارزه علیه نظام سرمایهداری جهانی است و نه جشن استثمارشان تحت حاکمیت نظام جهانی سرمایهداری-امپریالیستی!
مناسبت اول مه بهعنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهار تن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به ۸ ساعت بودند. قرار بود که اول ماه مه ۱۸۸۶ در آمریکا(ایالاتمتحده)، کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و درنتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت. شمار کارگران معترض شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود ۹۰ هزار تن بود. در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هوادارانشان در «میدان بیده = Haymarket» جمع شده و ازاینجا برای مبارزه با سرمایه به حرکت درآمده بودند.
با توجه به این تاریخچه مختصر چرا باید گفت که اول ماه مه جشن طبقه کارگر است!؟
آیا امروزه شرایط زندگی و معیشت طبقه کارگر بهتر از اول ماه مه ۱۸۸۶ هست که باید جشن آن را بگیرند؟