برگرفته از نشریه سازمانده کمونیست
علیه بیکاری
فاتح شیخ پاسخ میدهد
سازمانده کمونیست: اساس نقد کمونیستی به معضل اجتماعی بیکاری در جوامع سرمایه داری چیست؟ بیکاری چه جایگاهی در نظام اقتصادی امروز دارد و تبعات آن برای طبقات اجتماعی کدامند؟
فاتح شیخ: اين واقعيت كه فاجعه بيكارى انبوه روز به روز وحشتزاتر ميشود را هر روز از زبان اين و آن حاكم و خادم سرمايه ميشنويم. در “هفته دولت” در اواسط مردادماه على لاريجانى رئيس مجلس اسلامى هم يك بار ديگر قيافه اين هيولا را رو به ميليونها بيكار و نسل جوان و نسل دانش آموخته كارنيافته گرفت بى آنكه حرفى هم در جهت وعده علاج يا تخفيف آن به زبان آورد.آرى حقيقت اين است كه فاجعه بيكارى انبوه روز به روز وحشتزاتر ميشود ولى باز هم وحشتزاتر اين است كه كوچكترين روزنه نورى در انتهاى اين تونل تاريك به چشم نميآيد. نه فقط در اقتصادايران زير حاكميت جمهورى اسلامى كه داغانتر و بحرانزده تَر از گذشته است و در چندقدمى سقوط بزرگ قرار دارد، بلكه در اقتصادهايى هم كه وضع بهترى دارند هيچ وعده اى حتی براى تخفيف فاجعه بيكارى در كار نيست.
تازه ترين گزارشهاى مستند مراجع جهاتى مانند “آى ال او” و “فوروم اقتصادى داووس” و نشريه اكونوميست لندن از رشد بيوقفه و سرسام آور بيكارى در پنج سال آتى آنهم در ابعاد دهها ميليون بيكار ديگر خبر داده اند. اما با ذكر مصيبت دردى از لشكر عظيم بيكاران بى آينده كم نميشود. بايد چشم در چشم اين واقعيات دوخت و به آن پاسخ راهگشا و كإرساز داد.
امروز در دو جبهه نبرد طبقات از واقعيت فاجعه انبوه بيكارى دو نتيجه گرفته ميشود: خادمان سرمايه از بانك جهانى و “آى ال او” و خرده نوكرانى مثل روحانى و لاريجانى با وقاحتى بيسابقه ميگويند همين است كه هست. نسل جوان بايد به اشتغال موقت، به بيحقوقى بيسابقه در بازار كار و مناسبات كار و سرمايه و نهايتا زندگى بخورنمير تن بدهد. كمونيستها برعكس مثل ماركس نتيجه ميگيرند كه پس بايد هرچه زودتر ميز را به روى قدرت سياسى و اقتصادى سرماىه برگرداند و جامعه سوسياليستى مبتنى بر تعاون بپا كرد و در ايران هرچه فوريتر بساط حكومت اسلامى را برچيد و باانقلاب سوسياليستى، حكومت كارگرى برقرار كرد. در اين وسط انبوهى از جريانات چپ سنتى هم هنوز در خم كوچه افشاگرى از بيكارى و مطالبه “بيمه بيكارى مكفى” ول معطل مانده اند. منظور اين نيست كه درخواست بيمه بيكارى لازم نيست. بله لازم است اما در شرايط امروز و در جواب به فاجعه اجتماعى بيكارى كافى نيست. جوابگو نيست. اين ول معطلى چپ سنتى حاصل موقعيت طبقاتى بينابيني و نتيجتا نقد و ديدگاه غيركارگرى آن به جايگاه بيكارى در مناسبات سرمايه دارى است. در اينجا براى تكميل كردن پاسخم بخشهايى از يك نوشته سابقم را با اندكى تغيير ميآورم:
نقد کمونیستی به بیکاری رکنی از نقد عمومی کمونیسم به کل نظام سرمایه داری، به مناسبات کار و سرمایه و بردگی مزدی است. بیکاری از دل پروسه انباشت سرمایه بیرون میآید. محصول طبیعی عملکرد سرمایه در جریان استثمار کار مزدی است. از مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید و تصاحب ثروت حاصل از استثمار طبقه کارگر توسط طبقه سرمایه دار ناشی میشود. از دیدگاه کمونیستی تا کار مزدی و مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید پابرجاست، معضل اجتماعی بیکاری، به تعبیر مارکس ارتش ذخیره صنعتی، ضروری و پابرجا خواهد ماند.
توضیح این معادله چنین است که با رشد مداوم انباشت سرمایه، مدام جمعیت هرچه بیشتری به صف طبقه کارگر رانده میشوند و به بردگی مزدی کشانده میشوند، در حالیکه سرمایه تنها بخشی از این جمعیت را در پروسه تولید بکار میگیرد، چراکه با رشد سرمایه، و از کانال پیشرفت روزافزون تکنولوژی، پیشرفت مهارتهای کارگران و ساده شدن پروسه کار، ظرفیت بهره وری اجتماعی کار مدام بالاتر و بالاتر میرود یعنی کمیت کوچکی از کار میتواند با کمیت بزرگی از وسائل تولید ترکیب شود، آنها را بکار اندازد و کمیت بسیار بزرگتر محصول تولید کند. به عبارت دیگر گسترش کمی سرمایه و ارزش افزایی آن، از کانال تغییر کیفی دائم ترکیب خود یعنی از کانال افزایش دائم بخش ثابت (بخش اختصاص یافته به خرید وسائل تولید) به زیان بخش متغیر (بخش اختصاص یافته به خرید نیروی کار) پیش میرود. در این پروسه، مدام بخشی از طبقه به صف اضافه جمعیت نسبی یا ارتش ذخیره صنعتی و اردوی بیکاران پرتاب میگردند.
به این ترتیب روشن است که بیکاری یک عارضه نیست بلکه رکن اصلی مناسبات کار و سرمایه است. بیکاری نه از بدبختی و بدبیاری فرد بیکار نشات میگیرد، نه از نیت بد کارفرما یا توطئه خاص بورژوازی و دولت آن برای گرسنه نگهداشتن کارگران و ایجاد رقابت در صفوف آنها و باز گذاشتن دست کارفرما در اخراج و اجبار به اضافه کاری و کاهش دستمزدهایشان، اگرچه همه این عوارض را هم ببار میآورد. ارتش ذخیره صنعتی یا لشکر بیکاران جزء جدانشدنی شیوه تولید سرمایه داری است. هرچه سرمایه از نظر کمی و کیفی رشد کند، بیکاری نه تنها از بین نمیرود، حتی حاشیه ای هم نمیشود بلکه ابعاد آن در کل بازار جهانی کار گسترده تر میشود. بیکاری رکن دائم و بازتولید شونده مناسبات سرمایه داری است و تنها با انقلاب اجتماعی پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم ریشه کن خواهد شد. با اینحال مبارزه کارگران شاغل و بیکار علیه عوامل مستقیم بیکاری مانند اخراج و بیکارسازی و علیه پیامدهای ویرانگر آن بر معیشت و مبارزه طبقه کارگر، تاریخا یک عرصه دائم مبارزه طبقاتی برای بهبود اوضاع و تحمیل اصلاحات بر بورژوازی و دولتها بوده است.
واضح است که میزان بیکاری بسته به فاکتورهای فرعی تر بالا پائین میرود، ازجمله بسته به اوضاع اقتصادی متفاوت کشورها و حوزه های مختلف اقتصاد جهانی، بسته به سیاستهای دولتها در زمینه اشتغال و بسته به سطح مبارزه طبقاتی و میزان فشار اعتراضات کارگری علیه اخراج و بیکارسازی، علیه بکار کشیدن کودکان، برای کاهش زمان کار و سن بازنشستگی و غیره. در این سالها شاهد بوده ایم که بر اثر بحران اقتصاد جهانی که از اواسط ۲۰۰۷ شروع شد، در نیمه سپتامبر ۲۰۰۸ در والستریت به نقطه انفجار رسید و هنوز ادامه دارد، بیکاری در دنیا ابعادی بیسابقه یافته و در بعضی کشورها از جمله در ایران، به سطح فاجعه اجتماعی رسیده است. در اقتصادهای متکی به کار ارزان شامل اکثر کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، دامنه بیکاری واقعی به مراتب بالاتر از دیگر کشورها است. در تونس و مصر، معضل بیکاری گسترده همچون یک رکن اقتصاد بحرانزده این دو کشور، به عنوان عامل اصلی بروز انقلاب دست نشان شده است و دولتهای بورژوایی که بعد از انقلاب به قدرت رسیده اند هنوز کوچکترین راه حلی حتی برای تخفیف معضل اجتماعی بیکاری در تونس و مصر ارائه نداده اند.
پشت این نمودها و بروزات، روند متناقض انباشت سرمایه به عنوان منشا اصلی بیکاری جریان دارد. پروسه انباشت سرمایه، چنانکه بالاتر هم اشاره شد، همگام با گسترش کمی، از راه تغییر کیفی دائم ترکیب خود به نفع افزایش بخش ثابت (وسائل تولید) و به زیان بخش متغیر (مزد کارگر)، منشا گسترش مدام بیکاری در سطح کل اقتصاد سرمایه داری است.
در سرمایه داری گلوبال امروز، با پیشرفتهای حاصل از چند دهه انقلاب تکنولوژیک و انفورماتیک و افزایش اعجاب آور محصولات تولید شده، نیاز سرمایه به نیروی کار زنده کمتر و کمتر میشود. به ظاهر متناقض است اما واقعیت دارد. این تناقض ذاتی سرمایه نه تنها منشا بیکاری وسیع، بلکه منشا بحرانهای ادواری سرمایه داری هم هست. بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه، کمتر و کمتر شدن سهم کار زنده کارگر در برابر “کار مرده” (سرمایه ثابت)، منشا گرایش نرخ سود به کاهش است. قانون گرایش نزولی نرخ سود که مارکس آن را کشف کرد و عملی شدنش را به عنوان فاکتور پشت بروز بحرانهای ادواری سرمایه داری مستدل کرد، مکانیسم افزایش دائم بیکاری در نظام سرمایه داری را هم توضیح میدهد. گسترش مدام بیکاری به این ترتیب هم جزء علل و عوامل بروز بحران اقتصادی و هم در ردیف معلولها و پیامدهای آن است.
در سالهاى گذشته بر اثر بحران اقتصادی دیرپا در سطح جهان، معضل بیکاری ابعادی بیسابقه پیدا کرده و زندگی طبقه کارگر را در مقیاس جهان به تباهی کشانده است. تجربه عملی بحران اقتصادی سرمایه داری جهانی و اثرات مخرب آن بر شرایط زندگی و مبارزه طبقه کارگر و توده های محروم، زمینه اجتماعی برای اشاعه نقد کمونیستی معضل بیکاری در صفوف طبقه کارگر و نسل جوان را فراهم کرده است. نسل جوان دانشگاه دیده که یا منشا طبقاتی پرولتری دارند و یا از کانال پیوستن به اردوی بیکاران جامعه عملا به صفوف پرولتاریا رانده میشوند، از توان و آمادگی ذهنی مساعدی برای فهم این نقد کمونیستی و پراتیک کردن آن برخوردارند. در چند سال اخیر این گفته سر زبانها بوده که: امروزه جمعیت عظیمی از نسل جوان در سراسر جهان که تحصیلات دانشگاهی دارند، مدارک دانشگاهی برایشان جواز ورود به بازار کار نیست بلکه بلیط عضویت در کلوب بیکاران است!
در ختام این بحث، و در ارتباط با جایگاه بیکاری در نظام اقتصادی امروز و تبعات گسترش بیکاری بر اثر توسعه نیروهای تولیدی جامعه، مناسب میدانم نتیجه گیری جالب توجهی از مارکس را در اینجا بیاورم: “توسعه نیروهای تولیدی که شمار مطلق کارگران را کاهش دهد، و در واقع تمام کشور را قادر سازد تا کل تولیدش را در زمان کمتری به انجام برساند، موجب انقلاب میگردد، چراکه اکثریت اهالی را از بازی کنار میگذارد” (کاپیتال جلد ۳ بخش ۳ ترجمه انگلیسی چاپ پنگوین ۱۹۸۱- ص. ۳۷۲)
***