میراث شوم تاچر
سیف خدایاری
تاچر مرد. مرگ بخشی ازقانون طبیعت است و از این نظر هر مرگی طبیعی است. اما مرگ برخی افراد که تأثیر مثبت یا منفی عظیمی در زندگی افراد یک جامعه نهاده اند، اندکی فراتر از قانون طبیعت در حافظه تاریخی یک جامعه تنیده است و از این نظر قابل اهمیت است. یک ماه پیش مرگ چاوز میلیونها انسان را در اندوه فرو برد چرا که چاوز تأثیر مثبت چشمگیری در زندگی طبقه کارگر و توده های محروم و زحمتکش ونزوئلا گذاشته است.اما مرگ تاچر دقیقاً در مقابل مرگ چاوز قرار می گیرد.مرگ تاچردر اولین لحظات اعلام آن با هلهله و شادی توده های محروم محلات فقیر نشین لندن مواجه شد ویقیناً طبقه کارگر انگلستان اشکی برای وی نخواهند ریخت.
علت شادی طبقه کارگر و توده های محروم انگلیس از مرگ تاچر ریشه در حافظه تاریخی زنده سه نسل از زندگی افرادی دارد که داغ ” تاچریسم” بر سرنوشت آنها نقش بسته است. نگاهی گذرا به میراث تاچر علت خوشحالی مردم را برای ما بیشتر روشن می سازد.
اواخر دهه هفتاد میلادی، انگلستان دربدترین بحران و رکود بعد از پایان جنگ دوم دست و پا می زد.بیکاری میلیونی و تورم روز افزون بورژوازی انگلیس را ” ناچار” می کرد که فشار بحران را روی گرده طبقه کارگر این کشور بیندازند. از سویی اما توقع بالای طبقه کارگر از زندگی و وجود چپ قوی و ستبر، مانع از عملی شدن سیاستهای ریاضت کشی کنونی می شد.دولت در سال 1976 ناچار شد ازصندوق بین المللی پول وام بگیرد و این وام به معنی کاهش حقوق و مزایای طبقه کارگرو کاهش خدمات عمومی بود.به یمن وجود طبقه کارگر متشکل و برخی از اتحادیه های کارگری, عملی کردن این سیاستها آسان نبود و سرتاسر دهه هفتاد در انگلستان مصادف با اعتصابات کارگری و شورشهای شهری و در یک کلام مقاومت طبقه کارگر در مقابل بورژوازی بود که نقطه عطف آن زمستان 1979 است که به زمستان نارضایتی معروف شد.تاچر دقیقاً در چنین فضایی و برای سرکوب مقاومت کارگران و عملی کردن سیاستهای راست به میدان آمد.
بعد از روی کار آمدن تاچر ،تهاجم گسترده به طبقه کارگر انگلیس با تعطیلی صنایع پایه و بیکاری سه میلیون نفر، در هم کوبیدن اتحادیه های کارگری ضعیف تر، خصوصی سازیهای گسترده و اتخاذ سیاست مونتاریسم( پولگرایی) صورت گرفت ـ چیزی که نئولیبرالیسم در آن نطفه بست. از آن پس تاچریسم معادل سرمایه داری عریان و لجام گسیخته،قطع خدمات دولتی و لجاجت بدون کاستی ” بانوی آهنین” شد. اگر جنگ طبقاتی معنایی در تاریخ قرن بیستم انگلستان داشته باشد،بدون شک سرلشکر جبهه بورژوازی تاچر است.
آلن باد یکی از مشاوران تاچربیشرمانه در مدح سیاستهای تاچر گفته است: ” مونتاریسم راهی بسیار بسیار مناسب برای افزایش بیکاری بود و افزایش بیکاری شیوه ای مطلوب برای کاهش قدرت طبقه کارگر بود. بنابراین آنچه [ از سوی تاچر] مهندسی شد، بحران سرمایه داری بود که به قول مارکسیست ها ارتش ذخیره بیکاران را بوجود آورد و به سرمایه داری اجازه داد بالاترین سود را ببرد”.
تاچریسم اما همواره با مقاومت طبقه کارگر در اشکال قوی آن مانند اعتصاب معدنچیان در سالهای 85ـ1984 روبرو بود که با سرکوب خونین مقاومت آنها و جان باختن 5 تن از معدنچیان در هم شکسته شد. تا این زمان شبح بیکاری اراده میلیونی طبقه کارگر را ضعیف کرده و جناح راست لیبر پارتی که در برخی از اتحادیه های کارگری نمایندگی می شد راه پیروزی را برای تاچر هموار کرده بود. پدیده ای که حاصل آن نیولیبر به رهبری بلر بود که فرزند خلف تاچریسم و به گفته خود تاچر بزرگترین دستاورد وی بوده است! آخرین تعرض تاچر به طبقه کارگر انگلیس سیاست مالیات سرانه بود که به گفته یکی از سیاستمداران او دوک و رفتگر را ناگزیر می ساخت به یک اندازه مالیات بپردازند. این موج از عنان گسیختگی تاچر در سال 90 با مقاومت سرتاسری روبرو گشت و منجر به کناررفتن ” بانوی آهنین ” شد.
تاچر مرد، اما میراث تاچریسم بیست سال پس از کنار رفتن وی از قدرت با اتخاذ همان سیاستها و گاه زمخت تر سرنوشت طبقه کارگر را در این برهه از تاریخ انگلیس رقم زده است. آخرین تهاجم تاچریسم تلاش برای کنار نهادن سرویس سلامت همگانی ) ان. اچ .اس )است که در حال حاضر همانند قانون مالیات سرانه با اعتراض میلیونی روبرو شده است. جا دارد طبقه کارگر انگلیس همراه مرگ تاچر میراث شوم وی را به گور بسپارند و هلهله شادی و شکستن بطریهای مشروب را نه بر گور او که بر جسد در حال احتضار تاچریسم در لباس لیبر پارتی و محافظه کار به انجام رسانند.
١٢ آوریل ٢٠١٣