ایرج فرزاد – مصاحبه با رادیو سپهر 11 آپریل برای اطلاعات بیشتر اینجا …..و بر ای شنید اینجا را کلیک کنید

در برنامه امروز، پنجشنبه ۱۱ آوریل، چند موضوع مورد بحث و قرار گرفتند و به زندگی و تاثیرات دو انسان، یکی یک هنرپیشه هالیوود و دیگری یک نویسنده و شاعر، هر دو از مبارزان قایل تقدیر علیه فاشیسم هیتلری، و مقاطعی از تصمیمات خلاف جریان این دو، اشاره شد.
ایتدا به فاجعه زلزله بوشهر اشاره شد. طبق ارزیابی “بهرام عکاشه” از کارشناسان صاحب نام زلزله شناسی در ایران، زلزله ۶ و یک دهم ریشتری نباید موجب تخریب هیچ ساختمانی باشد. او گفته است بیش از چند دهه است که نسبت به عواقب فاجعه بار وقوع زلزله در تهران هشدار داده شده است و مسئولان حکومتی آنها را پشت گوش انداخته اند. سوال این است که واقعا مسبب و بانی این بی مسئولیتی ها، از جمله فاجعه اخیر در بوشهر، در مقابل زندگی انسانها در ایران، کیست؟ واقعیت این است که رژیم اسلامی، که برخاسته از جنبش اسلام سیاسی است، به دلیل ریشه های جنبش اسلامی در موازنه قدرت و تقابل گرایشات سیاسی و طبقاتی، هنوز، حتی پس از گذشت سی سال از “حاکمیت” خود، یک جریان “سلبی” است. اسلام سیاسی، به عنوان یک جنبش و گرایش ارتجاعی، قدرت تحرک و برتری هائی را بر ناسیونالیسم، بویژه در منطقه خاورمیانه، داشته است و در کشور مهمی از نظر سوق الجیشی، چون ایران، قدرت سیاسی را بر متن “انقلاب ۵۷” گرفته است. اما، اسلام سیاسی قادر به عرضه یک آلترناتیو اقتصادی و اجتماعی نبوده و نخواهد بود. اسلام سیاسی، حتی در حوزه قدرت گیری سیاسی اش، ناتوان از ارائه آلترناتیو “اثباتی” بوده است و کماکان خواهد بود. از این نظر، جریانات اسلامی، حتی در مقام قدرت سیاسی، هنوز “تخریبی” عمل میکنند و قدرت و سلطه خود را “موقت” میپندارند. این گذرا بودن قدرت، حتی اگر بیش از سه دهه هم طول کشیده باشد، حکام و لایه هائی از جامعه را که از موقعیت حاشیه ای قبل از انقلاب ۵۷ به ثروتهای افسانه ای رسانده است، به مکانی رانده است که، در همین دوره موقت و ناپایدار از نظر تاریخی، فقط از فرصت ایجاد شده به نفع خود استفاده کنند و منابع و ثروتهای جامعه را نه در چشم اندازی بلند مدت و “پایدار”، تاراج کنند. ریشه اساسی بی ثباتی و سستی شالوده اقتصادی و “غیر متعارف” بودن استاندارهای راه و ساختمان و زیر بنای اقتصاد در همین جاست. اسلام سیاسی، برخلاف بورژوازی غرب که از دل انقلاب کبیر فرانسه و ساقط کردن فئودالیسم و پایان دادن به دوره قرون وسطی، یک شالوده محکم و پایدار زیرساختی و استاندارد بالا را ایجاد کرده است، به دلیل جوهر گرایش اسلام سیاسی از هموار کردن راه تحکیم زیربنای اقتصادی و اجتماعی طبق الگوی ناموجود “اسلامی” ناتوان است. در فلسطین “اشغالی”، جریان حماس، با وجود اینکه در نوار غزه “حکومت” دارد، اما برنامه جدا سازی بین دختران و پسران دانش آموز را برای پائیز سال جاری در دستور گذاشته است. جریانات اسلامی، به این ترتیب هنوز و کماکان فقط در نقش تخریب جامعه و نه در شکوفائی و تکامل آن میتوانند و توانسته اند، حضور خود را از نظر “سیاسی” حفظ کنند. تا این گرایش به عنوان یک نیروی فعال و موثر، اما در هر حال ارتجاعی و تخریبی، عمل میکند، چشم انداز توسعه و پیشرفت جوامع، بویژه در خاورمیانه خارج از ذهن است. جریاناتی که با اینحال هنوز به فکر و یا توهم “استحاله” اسلام سیاسی هستند، به اندازه چند قرن پس از گذشت انقلاب فرانسه و جنگ استقلال آمریکا، در قرن هیجده، از تاریخ و تحولات آن عقب اند.
در مورد بحران و تشنج بین آمریکا و کره شمالی، به این واقعیت اشاره شد که عامل تحریک و آغاز کننده این تشنج در حقیقت دولت آمریکا و متحد آن، کره جنوبی بوده اند. چرا که در جریان مانور مشترک نظامی نیروهای این دو کشور، حداقل دو بار هواپیماهای جنگی آمریکا که قادر به حمل بمب اتم بودند، بر فراز قلمرو حاکمیت کره شمالی به پرواز درآمدند. کره شمالی، گرچه رژیمی منزوی و به شکل سلطنت گونه رهبری میشود، از این حرکت و نمایش احساس خطر کرد و به تبلیغات متقابل روی آورد. به نظر میرسد که دولت آمریکا با توجه به برتری تکنیکی نظامی خود، در پی یک حمله غافلگیرانه برای فلج کردن تاسیسات اتمی کره شمالی و نابود کردن سکوهای پرتاب موشک های دوربرد است. دولت آمریکا در عین حال بروشنی آگاه است که چین و روسیه در درگیری های احتمالی نظامی با کره شمالی، وارد مناقشه و درگیری نخواهند شد. یک دلیل این مساله این است که چین، که یک قدرت جدید و بزرگ در جهان کاپیتالیستی جهان “چند قطبی” کنونی است، به هیچوجه میدان رقابت بر سر تصاحب بازارها را با ماجراجوئیهای جنون آمیز تهدید نخواهد کرد و روسیه که بهرحال از بطن فروپاشی جهان دو قطبی، اکنون توانسته است در همین معادلات فعلی، جایگاهی برای خود محفوظ و تثبیت کند، نیز در این تخاصم وارد نخواهد شد. از این نظر سناریو دولت آمریکا به نوعی فروریختن “دیوار کره” در یک جنگ برق آسا و غافلگیرانه و به منظور “وحدت” مجدد دو “کره” است. سیر تحولات و موقعیت ضعیفی که رژیم کره شمالی در معادلات کنونی جهان دارد، احتمال اجرای این سناریو را تشدید کرده است.
موضوع دیگر مرگ “ماگرت تاچر” نخست وزیر دست راستی اسبق بریتانیا بود.، بخشهائی از مردم انگلیس، مرگ او را جشن گرفتند. او سمبل و چکیده کولونیالیسم دیرین بریتانیا و نماینده سرسخت و قسم خورده و “آهنین” طبقه سرمایه دار در مواجهه بیرحمانه علیه کارگران معدن ذغال سنگ و در عین حال جنگ “فالکلند” به منظور حفظ سلطه سیاستهای تجاوزکارانه و اشغالگرانه استعمار و کولونیالیسم “پادشاهی متحده بریتانیای کبیر” بود. او و ریگان هر دو سمبل و نماینده و مظهر حاکمیت عریان طبقه سرمایه دار بر مقدرات جهان بودند. خانم “مریل استریپ”، هنرپیشه هالیوود که در فیلم سینمائی نقش “بانوی آهنین” را دراماتیزه کند، و سیمای واقعی و ضدکارگری و ماهیت ضدانسانی نظم سرمایه داری را آرایش کند، خود جایگاه خویش را تخریب کرد و تعلق طبقاتی اش را مستند ساخت. نام این هنرپیشه به رده چهره های “خوشنام” تاریخ اضافه خواهد شد.

و بالاخره توضیح کوتاهی در باره سیر زندگی “اشتفان هایم” نویسنده سرشناس آلمان و خانم “هدوین کیسلر” معرف به “هدی لامار” هنرپیشه زیباروی هالیوود در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی. خانم هدی لامار از اولین زنان هنرپیشه “سنت شکن” بود که در فیلم ها با نقش نیمه عریان ظاهر میشد. اولین فیلم او که در “سینمای زیرزمینی” دوران تسلط نازی ها در این نقش ظاهر شد، با ترک سالن سینما توسط پدر و مادر او و “سانسور” هالیوود در آمریکا روبرو شد. اما، جنبه مهمتر و “غیر عریان” زندگی او در تلاشهائی قرار دارد که او برای مبارزه علیه فاشیسم به آن روی آورده بود. او تلاش کرد که به منظور ناممکن کردن رد یابی کد های نظامی که درپرتاب موشک ها علیه زیردریائی های آلمان هیتلری بکار میرفت، راهی جستجو کند. نتیجه ازدواج او با یک تاجر بزرگ اسلحه در آلمان، پای او را به میهمانی های مجلل سران ارتش نازی گشود. پس از اینکه متوجه شد که همسر تاجر او از مدافعان سرسخت فاشیسم است، فرار کرد و به نیویورک رفت. سرانجام به کمک یک آهنگ ساز توانست راهی برای ارسال پیامهای رادیوئی با کمک کانالهای پیانو پیدا کند که زیر دریائی ها را از رد یابی و کشف کد موشک ها ناتوان کند. گرچه در همان زمان تلاشهای او عملا مورد استفاده قرار نگرفت، اما سیر زندگی او نشان داد که خانم هدی لامار، که از جمله در فیلم “سامسون و دلیله” نقش اول را بازی کرده بود، به عنوان یک مبارز جدی مقابله با فاشیسم رد یابی شود. زندگی خود او پس از مدتی از نظر اقتصادی چنان رو به قهقرا رفت که سه پسر خود را به پرورشگاه تحویل داد و در یک مورد بخاطر دزدی یک قرص نان، “باگت” دستگیر و جریمه شد. اما بعدا از کشفیات او برای تلفن موبایل استفاده شد و یک کمپانی بزرگ تلفن در کانادا ۴۷ درصد حق امتیا هدی لامار را خرید. تلفن موبایل در حقیقت با استفاده از تلاشهای بی وقفه هدی لامار برای مقابله با فاشسیم هیتلری اختراع و توسعه یافته است.
مورد دوم زندگی “اشتفان هایم”است که در دوره تسلط فاشیسم، خود شاهد زنده آتش سوزی “رایشتاک” بدست نازی ها بوده است. او آلمان را در دوره عروج نازیسم ترک کرد و به ارتش آمریکا پیوست. اما، هنگامی که به رفتار ضد انسانی ارتش آمریکا در جریان “آزاد سازی برلین” قرا گرفت، زبان به انتقاد گشود و او به عنوان “کمونیست” به آمریکا فراخوانده شد. پس بعد از پایان جنگ و در دوره جنگ کره در سال ۱۹۵۲ از “فاشیسم در آمریکا” سخن گفت و همین مساله باعث پس گرفتن تمام مدالهای “افتخار” او از جانب دولت آمریکا شد. دوره “مک کارتیسم” راهی بجز ترک آمریکا و اقامت در برلین شرقی را برای او باقی نگذاشت. با اینحال گرچه او همواره خورد را یک پیرو ثابت قدم سوسیالیسم میشناخت، سیستم حاکم بر آلمان شرقی را قبول نداشت و حتی از یک نظر موافق وحدت مجدد دو آلمان نبود. او میگفت و اعلام کرده بود که وحدتی که طبق نیاز کارتلها و تراستهای آلمان و نه طبق منافع مردم آلمان باشد، مطلوب او نیست. اشتفان به این مشخصه در جهان ادبی آلمان شهرت دارد که همواره از حقیقت دفاع میکند، حتی اگر با “نژاد”، “ملت” و “منافع ملی” در تضاد باشد. او بعلاوه شعرهای بسیار پر محتوائی نیز سروده است.
زندگی این نوع انسانهای “خلاف جریان” همواره باید مورد توجه باشد. اگر کسی نخواهد خود را در تاریخ خویشتن خویش محبوس کند و درهای آرمانهای انسانهای بزرگ و خلاف جریان را بروی خود بندد، این انسانها منابع ارزشمندی در تلاش برای دنیائی انسانی اند.
برای شنیدن این مصاحبه، لطفا لینک زیر را کلیک کنید:
http://www.radiosepehr.se/interviews/2013/IrajFarzad130411.wma