بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢٥)
آلکساندر رابینویچ
تقریبا به همه زندانیان اجازه نوشتن داده شده بود و خیلیها از این موقعیت برای بیرون فرستادن دادخواست، مقاله و پیغام به جهان خارج استفاده کردند – بعضی زندانیان از جمله روشال از این فرصت برای نوشتن خاطرات خود استفاده کرد. در میان زندانیان زندان صلیبها، بنظر میرسد که تروتسکی از همه بیشتر مینوشته. او فقط از اوقات هواخوری برای بیرون رفتن استفاده میکرد و بقیه اوقات، چسبیده به میزش به نوشتن جزوات سیاسی و مقاله برای نشریات بلشویکی میپرداخت. کامنف، یک هفته پس از دستگیریش درخواستی شخصی، خطاب به کمیته اجرائی مرکزی مبنی بر کمک به تسریع بررسی وضع خود تهیه کرد. در این درخواست میخوانیم: “من خود را تسلیم دادگاه کردم چرا که اعتقاد داشتم … مسئولین، اتهامات علیه من را بسرعت ارائه داده و به من امکان کامل خواهند داد وضع خود را بیان کنم. اکنون یک هفته تمام سپری شده و هنوز حتی یک نفر فرستاده دادگاه را ندیده ام … زندانی بودن من در عین حال من را از هر اقدامی در مبارزه علیه دروغهای پلیدی که در رابطه من با پول آلمانی گفته شده محروم کرده است. تصور میکنم شورا مایل نباشد من را مجبور کند فکر کنم که آن رفقائی که مقررات را رعایت نکردند (و خود را تسلیم نکردند) از من عاقلتر بوده اند.”
مدت کوتاهی پس از آن گروهی از زندانیان سیاسی که خود را به نام “سربازان بزندان افتاده” مینامیدند، درخواستی (عریضهای) خطاب به “رفقای دوچراخهسوار و سربازان واحد ارتشیای که از جبهه آمدهاند” تهیه کردند که در آن آمده بود: “شما رفقای عزیز میدانید که رفقای کارگر و سرباز، بدون محاکمه بمدت بیش از یک ماه در زندان بودهاند. آیا میدانید که بسیاری از رفقای کارگر و سرباز، فقط به این دلیل که جرأت کردهاند بگویند بلشویک هستند متهم به خیانت شدهاند؟ برای ما دردناک است اگر شما این را میدانید و ساکت هستید … اما فکر نمیکنیم که اینطور باشد … ما فکر میکنیم که شما با ما هستید و احساسات شما با ماست و به کمک ما خواهید آمد.” هیچ مدرکی در مورد جواب باین نامه وجود ندارد.
بلشویکهائی که آزاد بودند طبیعتا هر چه از دستشان بر میآمد – چه از جهت تهیج افکار عمومی در مورد شرایط سخت آنها و چه اعمال فشار بر دولت – برای رفقای زندانی خود انجام میدادند. کمیته پترزبورگ حزب تشکیلات مخصوصی به نام “صلیب سرخ کارگری” به منظور جمع آوری کمک مالی برای زندانیان و خانوادههایشان و سازمانهای تعاونی در سطح منطقه ای بوجود آورد.
علیرغم بهبود شرایط زندان، پس از چند هفته زندگی در بند و وجود شواهد هر چه آشکارتر امکان کودتای دست راستی، کاسه صبر بعضی از زندانیان لبریز شده بود. بنظر میرسد که آزار دهندهترین مسئله برای آنان بیتوجهی دولت در رسیدگی بوضع آنها، بخصوص بازجوئی و اعلام جرم علیه آنها بوده است. اتهام آنها به جاسوسی برای آلمان، تک تک زندانیان از جمله تروتسکی خونسرد را بخشم آورده بود. یکی از زندانیان به خاطر میآورد که “این تهمت، در چهاردیوار سنگی زندان، همچون موج گاز خفه کنندهای سینههامان را فشار میداد.”
ناراحتی فزاینده زندانیان، از آهنگ تلخ نامهها و اعلامیههاشان که به طور چشمگیری در مطبوعات چپ دیده میشد، آشکار بود. روز دوم اوت، زندانیان سیاسی ناحیه دوم میلیشا دست به فعالیت جدیدی در اعتراض به طرز رفتار با آنان زده و اعلام اعتصاب غذا کردند. این اعتصاب سه روز بیشتر طول نکشید چرا که نمایندگان کمیته اجرائی مرکزی، متعهد شدند که بدون اتلاف وقت به پروندههای زندانیان رسیدگی خواهد شد و آنها که اتهام خاصی نداشته باشند بزودی آزاد خواهند شد. از اواسط ماه اوت، زندانیان ستاد ناحیه دوم میلیشیا بتدریج آزاد شدند و به دنبال این پیروزی موجی از اعتصاب غذا سایر زندانها را فراگرفت. این اعتصاب غذاها به تدریج، احساسات بخش قابل توجهی از مردم پتروگراد را بسود آنها برگرداند، با این وجود، تا این زمان هنوز تعداد بسیار کمی از بلشویکهای زندانی آزاد شده بودند.
فصل چهارم
سرکوب، بی نتیجه می ماند
بسیاری از صاحبنظران آن زمان، با توجه به چرخش ظاهری احساسات علیه بلشویکها، و اقدامات بظاهر قاطعانه دولت برای برقرار نظم، بلافاصله بعد از اوائل ژوئیه، باین نظریه گرایش داشتند – و بدون تردید آرزو هم داشتند – که بلشویکها دچار شکست کشندهای شدهاند. مثلا مفسر یکی از روزنامهها نوشت: “بلشویکها بیاعتبار، خرد شده و کارشان تمام شده است. افزون بر آن، آنان از حیات اجتماعی روسیه طرد شده و آموزشهای آنان با شکستی جبران ناپذیر روبرو شده است، خود و پیروانشان در انظار جهانیان برای همیشه برسوائی کشیده شده اند.”
یک نویسنده دیگر کادت نوشت: “بلشویکها بطور ناامیدانهای کارشان تمام شده است … بلشویسم دچار مرگ ناگهانی شد … و آشکار شد که بلشویسم بادبادکی است پر از پول آلمانی.”
اکنون با تحلیل تاریخ گذشته میتواند دریافت، آنانی که به همین سادگی، کار بلشویکها را بعنوان یک نیروی سیاسی پرتوان، در اواسط تابستان ١٩١٧ تمام شده میپنداشتند، خواستهای بنیانی و قدرت بالقوه عظیم تودههای مردم پتروگراد را نادیده گرفته و جذبه به غایت شدید برنامههای سیاسی و اجتماعی بلشویکها را برای آنان از قلم انداخته بودهاند. از سوی دیگر، سیل فرمانهای شداد و غلاظی که از کاخ زمستانی صادر میشد این نظریهپردازان را به بیراهه کشانده بود. اینان، قدرت و یگانگی اهداف دولت موقت را بیش از آنچه بود ارزیابی میکردند. علیرغم نطقهای پرطمطراق، آتشین و تند کرنسکی، هیچکدام از اقدامات سرکوبگرانه دولت در این مدت، نه بطور کامل پیاده شد و نه با موفقیت به اهداف خود رسید. مثلا سیاست خلع سلاح مردم غیرنظامی، از همان ابتدا با مانع روبرو شد و پس از مدتی از حرکت بازماند. از میان بسیاری واحدهای پادگان پتروگراد که بلشویکها نفوذ زیادی در آنها داشتند فقط تیپ یکم توپخانه، تیپ ١٨٠ سواره نظام و تیپ نارنجک انداز، بطور مٶثری خلع سلاح شدند. با این که تعداد قابل توجهی از فراد واحدهای رادیکال شده، در اواخر ماه ژوئیه و ماه اوت به جبهه فرستاده شدند، اما دولت به هدف اصلی خود که از میان بردن کامل این واحدها بود، نرسید. در مورد هدف اعلام شده دولت بر دستگیری و محاکمه فوری رهبران و طرفداران شورش ژوئیه، گرچه پس از سقوط شورش بسیاری از بلشویکها بزندان انداخته شدند ولی بیشتر سازمانهای حزبی در پتروگراد و حدود ٣٢ هزار عضو حزب به کار خود ادامه دادند. چپهائی که به زندان افتادند یا هیچگاه علیهشان اعلام جرم نشد و یا این کار مدت زیادی به طول انجامید. محاکمه این زندانیان نیز آنقدر به تعویق افتاد تا انقلاب اکتبر بوقوع پیوست.
عوامل مختلفی را میتوان دلیل این وضوع برشمرد. ضعف بنیانی دولت موقت و بی اعتباری آن در میان تودههای مردم احتمالا دلیل اصلی عدم موفقیت خلع سلاح تودهها بود. توجیه رسمی مصادره اسلحه مردم این بود که سربازان در جبهه مورد حمله دشمن بوده و بشدت احتیاج به سلاح دارند. در واقع هدف اصلی دولت، در اقدام باین کار تخفیف خطر جنگ داخلی از طریق مصادره تفنگها، طپانچهها و مسلسلهائی بود که کارگران، ضمن انقلاب فوریه بدست آورده بودند و در روزهای ژوئیه، دولت و شورا را به وحشت انداخته بودند. دستور خلع سلاح توسط ارگانهای مرکزی شورا تأیید شده بود. اما اکثر کارگران که به مقاصد دولت شک داشتند و از خطر فزاینده ضدانقلاب احساس ناامنی میکردند بهیچوجه باین کار رضایت ندادند. گرچه بعضی غیرنظامیان، بلافاصله بعد از انتشار دستور دولت، اسلحه خود را تحویل دادند، اما بزودی آشکار شد که اکثر کارگران که اسلحه در اختیار داشتند مایل نبودند آنها را بطور مسالمت آمیز از دست بدهند. در نتیجه، نیروهای دولتی به کارخانهها و دفاتر طرفداران چپ که فکر میکردند اسلحه در آنها پنهان شده، یورش بردند. چنین حملات تجسسی، اکثرا موفق به کشف اسلحهای نمیشد و بالاخره در اواخر ماه ژوئیه متوقف شد. نتیجه واقعی چنین عملیاتی، بدتر کردن روابط بین کارگران و مسئولین دولتی و شورا بود.
(ادامه دارد)