اوضاع کنونی، آرایش نیروهای دشمن و وظایف ما!
برای درک شرایط کنونی، از حقیقت عینی به همانگونه هست شروع میکنیم:
ظرف چند روز گذشته رسانههای موازی با قدرتهای امپریالیستی جهان خبر استعفای وزیر دفاع آمریکا را باآبوتاب فراوان دادند.
سؤال اساسی این است که علت این استعفا چیست؟
واقعیت این است که تضاد در بین جناحهای مختلف امپریالیسم آمریکا حادتر و شدیدتر گشته است. استعفای جیمز ماتیس شکستگی و تَرک عمیقی است که در دیوار هیئت حاکمه آمریکا برای پیشبرد منافع استراتژیک سیستم سرمایه داری-امپریالیستی آمریکا در جایجای جهان بروز کرده است. دلیل استعفای جیمز ماتیس مخالفتش با تصمیم دونالد ترامپ برای بیرون کشیدن ارتش آمریکا از سوریه و همچنین بیرون کشیدن پنج هزار نفر از ارتش آمریکا از افغانستان است.
ماتیس در نامهای سرگشاده دلیل استعفایش را چنین اعلام کرد: «آمریکا باید در مقابل کشورهایی که منافع استراتژیکشان روزبهروز تنش بیشتری با آمریکا ایجاد میکند عزمی راسخ و رویکردی روشن داشته باشد و درحالیکه کشورهایی چون چین و روسیه به دنبال پیاده کردن مدل اقتدارگرایانه خود در کشورهای جهانند، آمریکا باید همه تلاش خود را برای دفاع همهجانبه در این زمینه انجام دهد.» ماتیس برخلاف ترامپ به حفظ حضور نیروهای نظامی آمریکا در سوریه ولی مهمتر در افغانستان معتقد است و آن را اهرمی برای پیشبرد تلاشهای دیپلماتیک و مذاکره با طالبان جهت رسیدن به صلح میداند همین رویکرد و نظریه ماتیس از طرف حزب دمکرات آمریکا تائید و پیشه راهشان شده است.
درواقع ماتیس تصمیم ترامپ را در تضاد با حفظ منافع استراتژیک آمریکا در جهان و بهویژه منطقه خاورمیانه میبیند و برای همین از سمت خویش استعفا داد.
زمانی که ترامپ قصد داشت وزیر دفاع دولت فاشیستش را برگزیند اعلام کرد که «من قصد دارم “سگ دیوانه” را که دارای کارنامه عالی در عراق است به سمت وزیر دافع انتخاب کنم.» ترامپ، ماتیس را کاندیدای پست وزارت دفاع نمود و زمانی که ماتیس در مقابل سنای آمریکا برای تائید پست وزیر دفاع آمریکا بعد از یک هفته که مورد سؤال و جواب قرار گرفت هم سناتورهای حزب جمهوریخواه و هم حزب دمکرات رأی تائید ۹۸ موافق در مقابل ۱ مخالف را در تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ به او دادند. ماتیس در شرایطی بهعنوان وزیر دفاع آمریکا انتخاب شد که طبق قانون انتخاب وزیر دفاع دولت آمریکا هر فرد بلندپایه ارتش که به سمت وزیر دفاع انتخاب میشود نباید ظرف ۷ سال گذشته در پست ارتش خدمت نموده باشد(!) اما ماتیس قبلاً بهعنوان رئیس(فرمانده) مرکز فرماندهی ایالاتمتحده از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳(در زمان ریاستجمهوری اوباما!)، رئیس فرماندهی نیروهای مشترک نیروهای ایالاتمتحده از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ و فرمانده تحریرات عالی نیروهای ناتو از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، خدمت کرده بود.
در طول جلسه تأییدش در سنا، ماتیس از ناتو “بهعنوان موفقیتآمیزترین اتحاد نظامی در تاریخ مدرن، و شاید برای همیشه” نام برد. دیدگاه او در مورد ناتو در تقابل با مخالفت و انتقادهای ترامپ از ناتو بود! خدمات نظامی ماتیس در تحقق منافع استراتژیک سیستم سرمایهداری امپریالیسم آمریکا در جهان آنقدر مورد تائید سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا بود که کنگره آمریکا در یک رأیگیری ضربالاجل لایحهای را گذراند که طبق آن جیمز ماتیس را از قانون ۷ سال خدمت ارتشی نکردن، با اکثریت رأی مثبت نمایندگان حزب دمکرات و جمهوریخواه را معاف نمودند! و این نشان میدهد که تا چه حد نمایندگان و سناتورهای احزاب دمکرات و جمهوریخواه حاضرند راه را با تغییر قانون اساسی آمریکا برای اعطای مقام وزیر دفاع به یک قاتل و فردی که مرتکب جنایت جنگی شده است هموار کنند که در تاریخ آمریکا بینظیر است! کافی است که ازجمله به یکی از مهمترین خدمات ماتیس به خاطر نقش و کارنامه خونینش در پیشبرد منافع استراتژیک آمریکا در عراق(شهر فلوجه) که مورد تائید نمایندگان هر دو حزب بود، اشاره شود!
ماتیس بهعنوان ارتشبد، فرماندهی نیروهای دریایی لشکر یکم (1st Marine Division) را در طول حمله ۲۰۰۳ به عراق و متعاقباً عملیات ثبات در طول جنگ عراق به عهده داشت. در همان سال(۲۰۰۳) بود که جیمز ماتیس برای اعمال منافع آمریکا یکبار رهبران عراق را تهدید به قتل کرد و به آنها گفت: “اگر سد راه من شوید، همه شما را میکشم.” و از همین رو ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۴ لقب “سگ دیوانه (“Mad Dog”) را به جیمز ماتیس داد. این لقب را ماتیس در رهبری سربازان آمریکایی به خاطر با خاک یکسان کردن شهر فلوجه عراق در سال ۲۰۰۴ است، که هم شورشیان و هم مردم غیرنظامی را قتلعام کرد، را به دست آورد. یک خبرنگار دراینباره نوشت: “حملهای مانند حمله به فلوجه از زمان حمله نازیها و اشغال اکثریت قاره اروپا – شلیک و بمبگذاری در ورشو در سپتامبر ۱۹۳۹، بمبگذاری تروریستی رتردام در ماه مه ۱۹۴۰، وجود نداشت.” این حمله شامل استفاده از سلاح شیمیایی فسفر سفید است که طبق قوانین بینالمللی یک جنایت جنگی محسوب میشود.
این تضاد(استعفای ماتیس) را نباید دستکم گرفت، و به آن کمبها داد. این تضاد در شرایط مشخص کنونی با رویکرد و متدولوژی علمی از طرف کلیه نیروهای کمونیست انقلابی اصیل بر متن یک استراتژی کمونیستی برای کسب قدرت سیاسی از چگونگی آرایش جدید نیروهای دشمن درصحنه مبارزه طبقاتی، باید مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد.
نیروهای انقلابی در آمریکا بهویژه حزب کمونیست انقلابی آمریکا با رویکرد و متدولوژی علمی طبق سنتز نوین( کمونیسم نوین رفیق باب آواکیان) از چنین تضادی حادی که در هیئت حاکمه آمریکا به وجود آمده است و در تضاد با منافع بشریت فرودست در داخل آمریکا و در سراسر جهان است برای افشای نقش جنگافروزانه و ماشین کشتارش(ارتش آمریکا) و افشای برنامه جناحهای مختلف هیئت حاکمه آمریکا (حزب جمهوریخواه و فاشیستهای مسیحی مذهبی-به رهبری مایک پنس معاون ترامپ- و همچنین حزب دمکرات) در سازماندهی مردم فرودست برای ساختن و رهبری یک جنبش برای انقلاب نهایت استفاده میکند.
به دیده ما نیاز عاجل و ضروری نیروهای کمونیست انقلابی و بهویژه طرفداران سنتز نوین کمونیسم در ایران ایناستکه با تحلیل همهجانبه و با رویکرد و متدولوژی علمی از تحولات مشخص جهانی و رشد چنین تضادی در داخل جناحهای پرنفوذ اتاقهای فکری امپریالیسم آمریکا(و نوکران جیرهخوارش در سراسر جهان و بهویژه در منطقه خاورمیانه- اسرائیل، عربستان سعودی، مصر، بحرین، عمان، قطر، عراق ، کویت، افغانستان، پاکستان، گرجستان و ارمنستان) و همچنین در میان نیروهای پرقدرت امپریالیستی جهانی (اتحادیه اروپا، روسیه و چین) و رقابت داخل کمپ امپریالیسم جهانی بهعنوان دشمنان بشریت تحت ستم استثمار را در انتخاب یک تاکتیک روشن و صریح بر مبنای استراتژی سرنگونی نظام سرمایهداری و حاکمان جمهوری اسلامی بهعنوان مدافعان این نظام ضد بشری و متحدان نظام سرمایهداری-امپریالیستی جهانیش، منظور و ادغام نمایند.
طبق تصمیم دولت فاشیست ترامپ- پنس علیرغم ژستهای پوپولیستی ترامپ دایر بر اینکه “آمریکا نباید پلیس جهان باشد” و “اول آمریکا”، خروج ارتش آمریکا از سوریه و حتی از افغانستان به معنای پایان حضور نظامی دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی نیست! بلکه از یک سو نشان دهنده مشکلات فزاینده، نابودی و شکستی است که سیاست خارجی آمریکا با برقراری نظم کهنی که بعد از جنگ جهانی دوم بر جهان اعمال نموده است(سیاست خارجی امپریالیسم آمریکا بطور غالب و اساسا از طرف رسای جمهور وابسته به حزب دمکرات بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم تبیین شد و کلید خود) و با عروج نیروهای امپریالیستی دیگر (اتحادیه امپریالیست های اروپا، امپریالیسم روس و چین) نظام سرمایه داری-امپریالیسم آمریکا دیگر نمیتواند همچون گذشته به عنوان یک قدرت برتر حرف اول و آخر را در جهان تحت حاکمیت امپریالیسم جهانی بزند؛ و از سوی دیگر آرایش نوینی در دستور روز حاکمان آمریکا بر مبنای همان “اول آمریکا” برای پیشبرد منافع استراتژیکش در جهان قرار گرفته است، به همین خاطر وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اعلام نمود که ۲٬۱۳۰ تن از نیروهای ویژه( این فقط شمار نیروهای ویژهاش بدون در نظر گرفتن شمار ارتش زمینی و دریایی و هواییاش هست!) این کشور طی روزهای آینده خاک سوریه را ترک میکنند و پسازآن در اربیل مرکز منطقه کردستان واقع در شمال عراق(اقلیم کردستان) در بغل گوش حاکمان جمهوری اسلامی مستقر خواهند شد. چنین تصمیمی از طرف پنتاگون آمریکا(سازمان سیا) بدون مشورت و تائید قبلی دولت مرکزی عراق باوجوداینکه “کمیسیون امنیت ملی پارلمان عراق” اعلام نمود که «انتقال نیروهای آمریکایی از سوریه به منطقه کردستان بدون هماهنگی با بغداد به معنای اشغالگری و نقض حاکمیت است.»، نمیتواند به مرحله اجرا درآید! ” از سوی دیگر بهموازات تشدید تحریمهای اقتصادی که به یک معنای واقعی فشردن حلقوم برای خفه کردن قدمبهقدم جمهوری اسلامی میباشد، ناو هواپیمابر امپریالیسم آمریکا “یو اس اس جان سی استنیس” روز جمعه ۳۰ آذر (۲۱ دسامبر) وارد خلیجفارس شد. روزنامه والاستریت ژورنال که بیانگر دیدگاه یک جناح متنفذ و پرقدرت امپریالیسم آمریکاست گزارش داد که این نخستین حضور ناوگان نظامی پس از هشت ماه غیبت در آبهای خلیجفارس است. این گزارش افزوده است: «این ناو قرار است نمایانگر قدرت آمریکا در برابر ایران باشد». بدین ترتیب آرایش نظامی ارتش آمریکا علیه جمهوری اسلامی به نقطه عطف خویش رسیده است. چنین آرایش و صحنهآرایی نظامی امپریالیسم آمریکا تنها یک نمایش قدرت و دکور ظاهری نیست بلکه خطری واقعی است که نهتنها اساساً دودش بیش از هر جریانی در ایران به چشم اکثریت شهروندان فرودست تحت ستم و استثمار میرود، بلکه تضاد بین جناحهای مختلف جمهوری اسلامی را تشدید کرده است تا جایی که عکسالعمل “شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی( که ریاستش با رئیسجمهور کلیددار نظام است) را برانگیخته است و رزمایش سپاه پاسداران در خلیجفارس با نام “پیامبر اعظم ۱۲” از روز ۲۴ آذر در خلیجفارس آغاز شده است. و فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران اعلام کرد که از شنبه، ۱ دی ۱۳۹۷ “برای نخستین بار از عملیات تهاجمی در دکترین دفاعی جمهوری اسلامی” رونمایی شد! اما از طرف دیگر زمانی که وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی(ظریف)، در گفتوگو با هفتهنامه “لو پوئن” تأکید میکند که «ما چه موقع گفتیم که اسرائیل را نابود میکنیم؟ فقط یک نفر را پیدا کنید و به ما نشان دهید که این حرف را زده باشد. هیچکس چنین حرفی نزده است.» و تصریح میکند که «نه، وی( احمدینژاد) نیز چنین حرفی نزده است. وی حرف امام (خمینی) را یادآوری کرد که گفته بود: “اسرائیل از صفحه روزگار محو خواهد شد”. وی نگفته بود که “میخواهد آنها نابود کند!”. وی گفته بود که اسرائیل با این سیاستهایی که دنبال میکند به این سرنوشت مبتلا خواهد شد.» هم نشانه یک عقبنشینی از سیاست قبلی جمهوری اسلامی در قبال اسرائیل است و هم اینکه رشد تضاد بین جناحهای مختلف هیئت حاکمه این نظام استبدادی(رزمایش سپاه در اطراف ناوگان جنگی آمریکا را با پیام اخیر ظریف به امپریالیسم آمریکا در مورد اسرائیل را مقایسه کنید!) را نشان میدهد.
در چنین اوضاعی ولی فقیهشان که روز چهارشنبه ۲۱ آذر (۱۲ دسامبر) با اشاره به اظهارات مقامهای آمریکایی در “اول سال” مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی “تابستان داغی خواهد داشت و ۴۰ سالگی را نمیبیند”، گفت: «به کوری چشم آنها تابستان امسال یکی از بهترین تابستانها بود و ملت ایران ۲۲ بهمن امسال، ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی را باشکوه بسیار برگزار خواهد کرد.» زمانیکه او همچنین با خطاب هشداردهندهاش که “مسئولان باید مراقب باشند” افزود: «اینکه آمریکاییها گفتند در سال ۹۷ چنین و چنان میکنیم، ممکن است فریب باشد؛ ممکن است در سال ۹۷ جنجال بکنند و نقشه را برای سال ۹۸ کشیده باشند. همه حواسشان را جمع کنند»، وخامت حال و وضع جمهوری اسلامی را به شفافترین وجهی بیان میکند؛ او متوجه شده است که مجاری تنفسی و گوارشی نظامش توسط سیاست تحریم و محاصره نظامی آمریکا بهطور روزافزونی محدودتر میشود و به مسئولان آمادهباش و هشدار میدهد!
اوضاع بینالمللی(خارجی) نقش بسزا و تعیینکنندهای در تعیین سیاست و تکوین اوضاع ملی(داخلی) دارد!
«نیروی محرکهی آنارشی» شکل عمدهی حرکت تضاد اساسی سرمایهداری که شرایط مبارزهی طبقاتی را ایجاد و تنظیم میکند.۱
همانگونه که قبلاً اشاره شد: دست امپریالیسم آمریکا به نمایندگی دولت فاشیست ترامپ-پنس روی خرخره جمهوری اسلامی است تا جایی که آتش به اختیار بزرگشان خامنهای فشار را از فرط خفه شدن احساس کرده و “مسئولان” را با هشدارهایی که از ضرورت پیش روی نظامشان ناشی میشود متوجه وخامت اوضاع با فریاد “نمیتوانیم نفس بکشیم” میکند!!!
حقیقت عینی این است که فعلاً دولت فاشیست ترامپ-پنس دارد حکومت میکند و سیاست خارجی امپریالیسم آمریکا در مورد جمهوری اسلامی را تعیین میکند و دست دول پرقدرت امپریالیست اتحادیه اروپا به خاطر اینکه ریششان درگرو پدرخوانده نظام جهانی سرمایهداری-امرپریالیستی(دولت آمریکا) هست، در کمک به جمهوری اسلامی کوتاه است.
اعضای حزب دمکرات آمریکا و امپریالیستهای اتحادیه اروپا با امضای برجام در زمان ریاست جمهوری اوباما روی ادامه عمر جمهوری اسلامی و تعامل با آن تأکید داشتند. خروج از برجام توسط ترامپ، برنامه اوباما را مبنی بر ادامه حیات به همان رول قبلی متوقف کرد و امپریالیستها اتحادیه اروپا را در عمل انجام شده قرار داد و کلاهشان را پس معرکه انداخت!
فهم این نکته برای کشف حقیقت نباید مشکل باشد که ضرورتهای امپریالیسم آمریکا بر مبنای منافع استراتژیک جهانیاش و بهویژه در منطقه خاورمیانه در برخورد با جمهوری اسلامی ولی همچنین نسبت به امپریالیستهای اتحادیه اروپا و روسیه و چین بهعنوان رقبایش در غارت و چپاول منابع طبیعی جهان تغییر کلانی کرده است. امپریالیسم آمریکا با خروج از برجام تنها جمهوری اسلامی را نشانه نگرفته است بلکه به یک معنی واقعی تیری است که باید به چند هدف بخورد و کشورهای امپریالیستی اروپا(بهویژه آلمان، فرانسه، ایتالیا) و روسیه و چین را نیز در همین راستا تحتفشار روزافزونی گذارده است. این راهکاری است که از طرف یک جناح پرنفوذ از هیئت حاکمه آمریکا(حزب جمهوریخواه و بنیادگران مسیحی به نمایندگی مایک پنس معاون ترامپ) برای اعمال سلطه بیچونوچرای سیستمشان در مبارزه رقابتآمیز درون کمپ سیستم امپریالیستی( بقول لنین رقابت انترامپریالیستی برای تقسیم جهان- Inter–imperialist rivalry) و دست بالا داشتن در غارت و چپاول منابع طبیعی کشورهای جهان سوم از طرف دولت فاشیست ترامپ-پنس نمایندگی میشود. رقابتی که مرتبط است با نیروی محرکهی آنارشی تولید که شکلِ عمده حرکتِ تضادِ اساسی سرمایهداری(بین تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی) را تشکیل میدهد. همین شکل عمدهی(نیروی محرکهی آنارشی تولید) حرکت تضاد اساسی سرمایهداری است که شرایط کلی برای مبارزهی طبقاتی را ایجاد و تنظیم مینماید.
لغو معاهدهی برجام از سوی رژیم ترامپ-پنس درواقع تحمیل قدم زدن به پیشوپس بر امتداد یک بند نازک فرسوده شده به جمهوری اسلامی بود. جمهوری اسلامی هماکنون برای زنده مانده و یا مردن دستوپنجه نرم میکند. اعمال تحمیلی گام زدن نظام سرمایهداری تحت حاکمیت سران جمهوری اسلامی بر چنین بندی که بیشتر به تار موی شبیه هست بر بستر شکل عمدهی حرکت تضاد اساسی سرمایهداری(نیروی محرکهی آنارشی تولید) قرار دارد؛ چنین تحمیلی شامل حال متحدان آن نظام یعنی امپریالیستهای اتحادیه اروپا و بهویژه دو قدرت بزرگ و اصلیاش (آلمان و فرانسه) شده است و این دو امپریالیست علیرغم میلشان برای دامن زدن به یک رقابت برای حفظ منافع استراتژیکشان در ایران مجبور به گردن گذاردن به خواستهای پدرخواندهی نظام سرمایهداری شدهاند و درصحنه رقابتجویانه داخل امپریالیستی کیشمات(شاهمات) شدهاند!
جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی در میان اربابانش ولی مهمتر در سطح ملی بهطور روزافزون و در میان شمار زیادی از فرودستان بیش از هر زمان دیگری منزوی و ایزوله گشته است و شانس ادامه عمر ننگینش بسیار کم شده و رفتنش محتملتر است. اما سؤال این است چه چیزی جایگزین آن میشود(!؟).
دو رویکرد متفاوت سنگ محکی است در برخورد به مبارزه کارگران هفتتپه
رویکرد غیرعلمی رویزیونیسم-اکونومیسمی و رویکرد علمی کمونیسم
ضرورت صداقت با خود و فرودستان مزدبگیر زحمتکش کارگر ایجاب میکند که عمیقاً به این نکته پی برده شود آنچه تاکنون روشن گشته است این استکه با روندی که در جنبش کمونیستی و بهویژه رویکرد بخش عظیمی از مدعیان که در حرف کمونیسم را قبول دارند برمبنای اسناد و اطلاعیههای منتشرشده، رویکرد غیرعلمی و اکونومیستی میباشد؛ با یک نگاه نقادانه علمی به تحلیلها و برنامهی پیشگذارده شدهشان درباره سندیکای هفتتپه(و تا حد نسبی در مورد حرکت اعتصاب کارگران فولاد ولی همچنین رویکردشان به مبارزات دیگر اقشار و طبقات ازجمله معلمین و رانندگان کامیون، پزشکان، پرستاران و مالباختگان، بازنشستگان و دانشجویان) شاهد این حقیقت هستیم که جنبش کمونیستی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، کسب قدرت سیاسی و به وجود آوردن یک جامعه نوین سوسیالیستی نوین که منافع اساسی و درازمدت( در تقابل با منافع آنی و محسوس) و رسیدن به هدف نهایی پرولتاریا(جامعه جهانی کمونیستی) را نمایندگی کند، فعالیت نمیکند. و این خطر جدی و بزرگی است که در این برهه تاریخی جنبش کمونیستی ایران را بهطور نسبی یکبار دیگر مانند آنچه در انقلاب ۵۷ شاهدش بودیم، تهدید میکند. به یک مفهوم واقعی جنبش کمونیستی ایران یکبار دیگر در مقابل یک آزمون تاریخی قرارگرفته است! آزمونی که به دیده ما امکان و ضرورت رهبری تحولات دورانساز را از دل چنین شرایطی(که در بالا به آن اشاره شد) برای سرنگونی نظام سرمایهداری در ایران فراهم نموده است. تحولاتی که تنها با بوجود آوردن یکقطب سوم انقلابی در مقابل راهکار نظام سرمایهداری امپریالیسم جهانی و همچنین در مقابل جمهوری اسلامی(به عنوان یک جریان ارتجاعی بنیادگرای اسلامی) که هر دو نماینده یک جریان منسوخ ارتجاعی تاریخی هستند، تحت رهبری حزب کمونیست انقلابی ایران(که در شرایط کنونی وجود ندارد و آنرا باید در کوران مبارزه با آن دو قطب دشمن در درون ایران ساخت) و به فرودستان نشان داد که رهایی قطعی و منافع اساسیشان نه با چشم امید داشتن به یکی از آن دو قطب و نوکران و مزدوران ریزودرشتشان(که به فراخور حال و شرایط بسیار سیال و متغیر راهکارهای “پراگماتیسمی” و پوپولیستی عوامفریبانه موازی با آن دو قطب ارتجاعی و تاریخی منسوخ-از طرف وطنفروشان بیگانهپرست سلطنتطلب، پانترکیستها، پانکردها، اصلاحطلبان و رفرمیستهای حکومتی و رویزیونیستهای ضدانقلابی تودهای-اکثریتیها) که درصدد نفوذ کردن در جنبشهای مدنی و مبارزاتی نمایندگی میکنند، بلکه با اتکا به رهبری یک حزب کمونیست و پیشتاز انقلابی(مرکز غیبی) با اتکا سنتز نوینی از علم کمونیسم( که توسط رفیق باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی امریکا تبیین گشته است) تأمین خواهد شد. دو قطب(جریان) منسوخ تارجی ارتجاعی(قطب نظام جهانی سرمایهداری-امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا و قطب بنیادگران اسلامی که در ایران نماینده اش نظام جمهوری اسلامی هست)که در عین حال که با هم در کشمکش و جنگاند از سوی دیگر همدیگر را نیز تقویت میکنند و تلاش میکنند ستمدیدگان فرودست در جامعهشان را به زیر بروپال نظام ارتجاعی شان بکشانند!۲
آلترناتیوی که مقابل کمونیستهای واقعی قرار دارد یک گسست بنیادین واقعی است
چرا انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!
کمونیستهای انقلابی به دنبال بوجود آوردن یک جامعهی رفاه اجتماعی که در ظاهر فقط نامش سوسیالیستی باشد ولی واقعا سرمایهداری است که تودههای ستمکش و استثمارشونده از حق کارکردن و درآمد داشتن برخوردار باشند و درواقع کارشان تولید ثروت باشد اما به آنها اجازه درگیر شدن در طرح و حل سؤالات کلانتر مربوط به امور و مصالح کشوری و جهانی، جهتگیری جامعه درزمینهٔ فرهنگ، فلسفه، علم و هنر داده نشود، نیستند. بهعبارتدیگر کمونیستهای انقلابی و بهویژه کمونیستهای مسلح به سنتز نوین کمونیسم به دنبال تغییر شکل مالکیت اقتصادی از خصوصی به دولتی و یا برعکس که طبق آن گویا رفاه زحمتکشان حاصل میشود، نیستند! کمونیستهای انقلابی طرفدار سنتز نوین هرگز به فکر تشویش و دامن زدن به توهم در اذهان طبقه کارگر زحمتکش این مولدان ثروت جامعه برای لغو خصوصیسازیهای کارخانهها و مؤسسات (همچون هفتتپه و فولاد اهواز) و زیرپوشش دولت قرار دادن آنها حتی با مشارکت کارگران که تولید کالایی را طبق آنارشی و رقابت که مشخصهی ذاتی نظام سرمایهداری بر مبنای استثمار نیروی پرولتاریا هست، نمیباشند! برخلاف رویزیونیستها این اصلاحطلبان رفورمیسم که استراتژیشان تقابل با انقلاب اجتماعی فرودستان و آنان را همچنان در سطح همان بردهگان روزمزدی سرمایهداری نگهداشتن، کمونیستهای انقلابی سنتز نوین به دنبال رقابت سازشگرانه با سرمایهداران و سیستمی که آنرا نمایندگی میکند، نمیباشند!
آلترناتیوی که رویزیونیستهای ایرانی در هرشکل چه حکمتیست و چه آن دسته دیگر همچون تروتسکیستها که ظاهراً با رویکرد دیدگاه حکمتیستها مخالفاند به یک معنای واقعی دوروی یک سکهاند که پایه رویکردشان نه بر ماتریالیسم دیالکتیک علمی بلکه بر ماتریالیسم مکانیکی(ایدهآلیسم متافیزیکی) است. چنین رویکردی خواهان وارونه کردن جهان است. با خوشخیالی غیرقابل وصف بهطور مکانیکی میخواهند پایینیها را به بالا و بالاییها را به پایین بکشاند! بهعبارتدیگر، افرادی که در حال حاضر تحت استثمارند، دیگر به همان طریق و شدت مورد استثمار قرار نگیرند؛ از تأثیر و نفوذ افراد و سران خودی که در حال حاضر بر کشورهای سرمایهداری همچون جمهوری اسلامی حکومت میکنند، بهطور قابلتوجهی جلوگیری شود. طبق چنین آلترناتیوی برخی از ساختار اساسیِ اقتصاد جامعه، برخی از روابط اجتماعی و برخی از اشکال حکومت سیاسی و همچنین بعضی از اشکال فرهنگ و ایدئولوژی نیز برای رشد نیروهای مولده عقبمانده تغییر خواهد کرد، روشن است که در این آلترناتیو تودههای تحت ستم و استثمار فرودست اساساً بهطور فزایندهای در هر جهش بعد از دیگری در فرایند دگرگونی جامعه جذب نخواهند شد و تأثیری در تصمیماتی که با فرجامشان ارتباط ناگسستنی دارد، نخواهند داشت. چنین است چشمانداز جامعهی رویزیونیستی که این آلترناتیو برایش تلاش میکند.
بقول رفیق آواکیان:
«واقعا فراتر از آن رفتن( سرمایهداری و یا ساختن جامعه رفاه اجتماعی با رویکرد اصلاحطلبانه و رفرمیستی موردنظر سوسیالدمکراتهای رویزیونیسم که بازتولید سرمایهداری است-اضافه داخل پرانتز از ماست) مبارزه تاریخی عظیمی است که ما از زمان انقلاب روسیه(بدون در نظر گرفتن تجربه بسیار کوتاهمدت و محدود کمون پاریس )وارد عرصه آن شدهایم و با انقلاب چین و بهویژه انقلاب فرهنگی به نقطه عطفی رسیدیم، اما از آن به بعد بهطور موقت به عقب راندهشدهایم.
بنابراین ما باید بر اساس جمعبندی عمیق از آن تجربهها یک جهش نوین ایجاد کنیم. برخی از مشکلات بسیار واقعی و غمانگیز وجود دارد(در موج انقلابات کمونیستی در شوروی و همچنین در چین-مترجمین) که ما باید با آن مقابله کرده و پیشروی نماییم تا بتوانیم به نحو بهتر از گذشته(دستاوردها و کمبودهایشان- مترجمین) استفاده کنیم، اما باید فراتر رویم و در آینده عملکرد بهتری داشته باشیم.»
رفیق آواکیان دربارهی انقلاب کمونیستی برای بوجود آوردن جامعه نوین رادیکال بهعنوان یک آلترناتیو مشخص در تقابل با سیستم سرمایهداری که از زمان مارکس در مقابل پرولتاریا قرار داده شد را میگوید:
«آلترناتیو سوم یک گسست بنیادین واقعی است. مارکس و انگلس در “مانیفست کمونیست” گفتند که انقلاب کمونیستی، گسست ریشهای با روابط مالکیت سنتی و ایدههای سنتی است که نمایندگی میکند. و یکی بدون دیگری امکانپذیر نیست. آنها یکدیگر را متقابلاً تقویت میکنند، این آن را و دیگری آنیکی را تقویت میکند.
اگر جامعهای دارید که نقش بنیادین زنان تولید فرزند است، چگونه میتوانید جامعهای داشته باشید که در آن مردان و زنان برابر باشند؟ نه نمیتوانید. و اگر شما سُنتها، اخلاقیات و غیره را که چنان نقشی را تقویت میکند موردحمله قرار ندهید، چگونه میتوانید روابط بین مردان و زنان را تغییر دهید و نابرابریهای عمیقی را که با تقسیم کامل جامعه به ستمگران و ستمکشان، استثمارگران و استثمارشونده را تغییر دهید؟ نه نمیتوانید.
بنابراین سومین آلترناتیو یک گسست بنیادین واقعی در هر حوزه است، میتوان آن را به این طریق عنوان کرد که یک سنتز کاملاً متفاوت است. یا اینکه به طریق دیگری میتوان آن را بیان کرد که، اینیک جامعه و جهانی است که اکثریتقریببهاتفاق مردم میخواهند در آن زندگی کنند. جامعهای که نهتنها نگرانی از اینکه وعده بعدی غذایشان از کجا تأمین میشود، یا زمانی که بیمار میشوند نگرانی در مورد اینکه آیا به آنها گفته میشود که نمیتوانند مراقبتهای بهداشتی داشته باشند زیرا پول پرداخت آن را ندارند و این خیلی مهم است. اما یکی از آنها که واقعا آن را به پیشمیبرند و بهطور فزایندهای خود را درگیر مشاجره میکنند این است که بهطور فزایندهای بخشهای اداری استانی را در تمام زمینههای مختلف جامعه میسازند.»( نقل از نوشته «۳ آلترناتیو در جهان» -نویسنده باب آواکیان)۳
بدون داشتن یک حزب کمونیست انقلابی، نمیتوانید انقلاب داشته باشید
انقلاب کردن علیه یک دشمن قدرتمند و تبهکار و ازآنجا بهسوی ایجاد دنیای کاملاً نوینِ بدون استثمار و ستم رهسپارشدن، یک فرایند بسیار چالشگرانه و پیچیدهای است. چنین انقلابی نیازمند رهبری است؛ به یک سازمان که به یک چشمانداز وسیع و مسلح به یک روش علمی برای تحلیل واقعیت و نحوه تغییر آن است و از نظم و انضباط جدی برخوردار میباشد، نیاز دارد. سازمانی که میتواند پتانسیل انقلابی تودههای مردم تحت ستم را بیدار و آزاد و خشمشان را علیه دشمن واقعی هدایت کند و دیدشان را برای رهایی تمام بشریت تکامل بدهد. سازمانی که بتواند نقشه مسیر را در طول تندپیچها و پستیوبلندیهای فرآیند شرایط انقلابی ترسیم نماید. این سازمان حزب پیشاهنگ انقلابی است. فقط چنین سازمانی میتواند تودهها را برای گذار و فراگرفتن از چالشهای تاریخی آماده نماید که رهاییشان را بدست بیاورند.
حزب کمونیست انقلابی که مسئولیت رهبری انقلاب در ایران، در شکم هیولای بنیادگرای مذهبی جمهوری و اربابان حامی امپریالیستیاش که با آن در حال کشمکش و رقابت و سازشاند را بهعنوان سهم اصلی آن در انقلاب جهانی و هدف نهایی کمونیسم را بر عهده بگیرد. حزبی که بر پایهی نوین از کمونیسم نوین که توسط بدنهای از کار و روش(متدلوژی) و رویکرد باب آواکیان پیش برود؛ و اعضا و کادرهایش برای یک جهان کاملاً متفاوت و بهتر و همچنین حول درک عمیق نیاز به انقلاب برای رسیدن به آن جهان بر مبنای انترناسیونالیسم پرولتری متحد شده باشند. کادرهایی که خود را بهطور کامل به انقلاب اختصاص دادهاند و بر آن اساس تواناییها، خلاقیت و اشتیاق فردیشان را با هدف و نیازهای این انقلاب توأم و هدایت مینمایند.
همانگونه که قبلاً عنوان شد یک چنین حزبی در ایران وجود ندارد و باید در داخل ایران توسط نیروهای انقلابی معتقد به سنتز نوین ساخته شود و قلب میلیونها نفر از زحمتکشان فرودست را تسخیر بنمایند و آنان را در فرایند بسیار پیچیده ساختن یک جنبش برای انقلاب، سرنگونی نظام سرمایهداری ایران در خود متشکل نماید؛ و درعینحال با دیدگاههای ناصحیح توده ها مبارزه اصولی بنماید تا آنها را از براه انداختن جنبشهای خودبهخودی بدون داشتن چشمانداز و بنابراین به زیر پروبال بورژوازی و فاسدان مجهز به دیدگاه رویزیونیسم و اکونومیسم رفتن، رهانید. روشن است که اگر پیشتاز کمونیست رهبری مبارزات تودههای فرودست جان به لب رسیدهی تحت ستم و استثمار را که به دنبال یک آلترناتیو رهایی بخش واقعی برای پایان دادن به شرایط دهشتناکی که به آنها تحمیل میشود رهبری نکنند، نیروهای دیگر رهبری آنها را بدست گرفته و حکومتی از طبقات ستمگر را بر سرکار میآورند.
به دیده ما گام اول برای ساختن اینچنین تشکیلاتی آهنین و باانضباطی تشکیل هستههای سرخ کمونیستی مسلح به تئوری سنتز نوین کمونیسم که توسط رفیق باب آواکیان تبیین شده است، میباشد.
بقول لنین «اینکه چه نوع حکومتی بر سرکار بیاید اهمیتش بهمراتب بیشتر از سرنگون کردن یک رژیم(دولت) است. زیرا در صورت ناآگاهی، عدم تشکل و بیتجربگی حکومت به دست دشمنان دیگری خواهد افتاد.» برای همین باید از تکرار آنچه در انقلاب ۱۳۵۷ به وقوع پیوست و گروه حلقهزده به دور خمینی در یک سازش تاریخی با نظام سرمایهداری-امپریالیستی جهانی(به رهبری آمریکا) به قدرت رسانده شد و نظام ارتجاعی واپسگرای استبداد مذهبی جمهوری اسلامی باوجود ازخودگذشتگیهای فرودستان ایران جای حکومت پهلوی را گرفت، خودداری کرد. و برای این کار سازماندهی نیروهای کمونیست انقلابی مسلح به سنتز نوین کمونیسم در هستههای سرخ کمونیستی سه تا پنج نفره یک ضرورت عاجل برای پیوند با فرودستان قشر تحتانی جامعه و بالابردن سطح آگاهی و به وجود آوردن شرایط ضروری شرکتشان در تصمیمگیری و فرجام خویش و رهبری مبارزات تودههای رنجبر فرودست برای کسب قدرت سیاسی است. هستههایی که در میان قشر تحتانی فرودست جامعه ریشه دوانده و قلب آنان را تسخیر کرده باشد و در یک فرایند اتحاد-مبارزه-اتحاد وحدت سیاسی-تئوریک، ایدئولوژیک در یک سازمان پیشتاز که از طریق ادغام و پیوند پیشروترین، مجربترین و باانضباطترین کادرهای این هستهها، کادرهایی که زندگی خود را بهطور کامل وقف انقلاب نمودهاند، حزب کمونیست انقلابی ایران ساخته شود و رهبری مبارزات فرودستان را به دست گیرد.
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران
۱ دی ۱۳۹۷
پانویسها:
۱-برای خواندن “دربارهی «نیروی محرکهی آنارشی» و دینامیک تغییرات سرمایهداری” (نویسنده-ریموند لوتا) در تلگرام به لینک زیر در کانال “سنتز نوین کمونیسم” مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/65
۲- برای درک عمیقتر این نکته شمارا به خواندن «علل رشد بنیادگرائی مذهبی در جهان امروز و آلترناتیو جایگزین آن چیست؟» نویسنده: باب آواکیان در لینک زیر در تلگرام رجوع میدهیم:
https://t.me/New_Communism/1299
۳– برای خواندن تحلیل رفیق آواکیان «۳ آلترناتیو در جهان» در تلگرام به لینک زیر در کانال “سنتز نوین کمونیسم” مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/1290
متمم اضافه شده به تحلیل بالا که قبلا بطور مجرا در کانال کمونیسم نوین منتشر شده است:
متن زیر با استفاده از تحلیل حزب کمونیست انقلابی که در ۲۴ دسامبر ۲۰۱۸ برابر با ۳ دیماه ۱۳۹۷ در نشریه انقلاب شماره ۵۷۵ منتشر شد، برای درک عمیقتر دکترین نوینِ غالب بر سیاست خارجی نظام سرمایه داری-امپریالیستی آمریکا که از سوی رژیم فاشیست ترامپ-پنس دیکته و تلاش میکند بر جهان اعمال شود، نوشته شده است. این تحلیل متممی است بر تحلیل که تحت عنوان « اوضاع کنونی، آرایش نیروهای دشمن و وظایف ما» در وبلاگهای چپ و همچنین در کانال تلگرام سنتز نوین کمونیسم بیرون داده شد.
توضیح ضروری: این متن ترجمه همان تحلیل رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا نیست بلکه تنها نکات مهمی از آن در این نوشته ادغام گشته است.
اختلاف در هیئت حاکمه نظام امپریالیستی سرمایهداری آمریکا بر سر چیست؟
زمانی که ماتيس اعلام کرد که پس از پايان فوريه استعفا میدهد، بلافاصله ترامپ در تویتی که بهطور ناگهانی فرستاد خطاب به ماتیس گفت،” شما از ماه ژانویه برکنارید.” این بیانگر میزان و شدت یک انشقاق و شکاف جدی در بالاترین سطوح طبقه حاکمه آمریکا بهویژه وقتیکه با اسواساس ضروری دولت یعنی استقرار و آرایش نیروهای مسلح ارتش مربوط میشود، است.
ترامپ برنامهاش را دقیقا در مخالفت و تقابل با سیاست استراتژیکی(دکترین سیاست خارجی نظم کهن) که بهطور غالب از سوی رؤسای جمهور آمریکا که از حزب دمکرات آمریکا از زمان پایان جنگ جهانی دوم برای تحکیم سلطه استراتژیک آمریکا بهپیش گذارند به جلو میبرد؛ آنچه ماتیس نمایندگی میکند و مشاجرهای که با برشمردن دلایل استعفایش طرح کرد بر راستای همان طریق و دکترینی است که از پایان جهانی دوم تاکنون جهان را به اطاعت ازآنچه آمریکا دیکته میکند وادار نموده است، میباشد. بیدلیل نیست که ماتیس ناتو را بهعنوان “موفقیتآمیزترین اتحاد نظامی در تاریخ مدرن، و شاید برای همیشه” اعلام نمود. دکترینی که برای تحکیم، تفوق و ادامهی استیلای منافع اساسی نظام سرمایهداری-امپریالیسم آمریکا از جنگ جهانی دوم تاکنون یک برنامه جنگطلبانه است و ترکیبی از کشتار وحشیانه توسط ارتش(تهاجم نظامی) با تهدید در استفاده از سلاح بمب هستهای و اتمی که با اصطلاحات شیرینی همچون دمکراسی و همکاری “چندجانبه” بر مردم جهان از سوی جناح بورژوا لیبرال امپریالیسم آمریکا بهطور قدرتمندی و بیوقفه تحمیلشده است. پایه این دکترین(استراتژی راهبردی سیاست خارجی) به نمایندگی فرانکلین روزولت سیودومین رئیسجمهور آمریکا (از۴ مارس ۱۹۳۳ تا ۱۲ آوریل ۱۹۴۵) که قبل و در زمان ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و از حزب دمکرات بود ریخته و بهپیش گذارده شد. در زمان ریاست جمهوری روزولت او دستور پروژه منهتن را برای تولید بمب اتم صادر کرد، اما زمانی که او برای چهارمین بار(ترم) رئیسجمهوری شد و ۱۱ هفته در کاخ سفید بود به علت بیماری درگذشت و معاونش هری ترومن از ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۴۹ سیوسومین رئیسجمهوری آمریکا شد. ترومن همچنین برای بار دوم از ۲۰ ژانویه ۱۹۴۹ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۵۳ در انتخابات بر رقیب خود از حزب جمهوریخواه خود پیروز و رئیسجمهور آمریکا شد. ترومن طرح تشکیل دولت صهیونیسم اسرائیل را تائید و به مرحله اجرا گذاشت. به دستور ترومن بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن در جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفت.
در زمان ریاست جمهوری ترومن همچنین برنامه تشکیل ناتو که یک برنامه دفاع جمعی نظامی است را به سنای آمریکا داد که با اکثریت آراء نمایندگان سنای آمریکا تصویب شد. طرح تشکیل ناتو(سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو- به انگلیسی: North Atlantic Treaty Organization با مخفف NATO ) در ۴ آوریل ۱۹۴۹ برابر یا ۱۵ فروردین ۱۳۲۸ توسط امپریالیسم آمریکا برای پیشبرد منافع نظام سرمایهداری-امپریالیستی جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا در جهان کلید خورد. موتور محرکه و قلب پیمان ناتو ماده ۵ آن است که در آن کشورهای امضاکننده توافق کردهاند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی را بهعنوان حمله بهتمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله با آن برخیزند. ناتو برای تقابل با پیشروی شوروی سوسیالیستی در جهان و یکی از ستونهای اصلی پیشبرد جنگ سرد بود. هماکنون ناتو بهعنوان بزرگترین پیمان نظامی با وجود آنکه دیگر کشور سوسیالیستی در جهان وجود ندارد و جنگ سرد خاتمه یافته است دارای ۲۹ عضو میباشد.
در زمان ترومن همچنین ازجمله جورج مارشال(ژنرال پنج ستاره ارتش آمریکا) در طول جنگ دوم جهانی که اینک از تجربه بالایی در سازماندهی و طراحی عملیات برای ارتش برخوردار شده بود و بیشتر نبردهای هوایی متفقین علیه نیروهای متحدین( فاشیست هیتلری، ایتالیا و ژاپن و اسپانیا)را طراحی کرده بود، به پست وزیر امور خارجه منصوب شد و بعد از پایان جنگ جهانی دوم طرح مارشال را که سیاستی با اهداف دوگانه بود را در بهار ۱۹۴۷ به اجرا درآورد.
طرح مارشال ازیکطرف برای بازسازی کشورهایی که در طول جنگ خسارت هنگفتی دیده بودند و همچنین برای بازسازی توسعه اقتصاد کشورهای سرمایهداری-امپریالیستی اروپا بعد از جنگ جهانی دوم (جنگ جهانی دوم به مدت ۶ سال از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ تا ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ ادامه یافت)، فروش تولیدات کالایی و صنعتی آمریکا به اروپا و از طرف دیگر مبارزه با توسعه کمونیسم از طرف شوروی در جهان که لقب جنگ سرد یافت بود.
به یک معنای واقعی پس از پایان جنگ جهانی دوم امپریالیسم آمریکا که بزرگترین سرمایه مالی و اقتصاد در جهان را در اختیار داشت رهبری نظام سرمایهداری-امپریالیستی جهانی را به عهده گرفت و طبق ضرورتهایش نظم نوینی(که از دید ترامپ امروزه یک نظم قدیمی و شکستخورده است) را بر جهان غالب نمود.
همانگونه که قبلاً اشاره شد این دکترین کمربند و بندی است که از سوی روزولت، ترومن، جان اف کندی، جیمی کارتر، کلینتون و اوباما که نماینده جناح بورژوا-لیبرال امپریالیستی هیئت حاکمه آمریکا هستند بر سیاست خارجی نظام امپریالیستی سرمایهداری آمریکا گره زدهشده بود و بهپیش رفته است.
ترامپ میخواهد بندی را که بر سیاست خارجی آمریکا از طرف جناح امپریالیستی بورژوا-لیبرال هیئت حاکمهی آمریکا محکم بستهشده است را قطع کند. “عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم” و “اول آمريکا” صرفاً شعارهايی برای اوضاع پایههای متعصبش که در مقابل خویش جهانی را میبینند که امتيازات و حق ویژهشان از بين رفته است، نیست … بلکه برنامه فاشيستي متمرکز شدهایست در پاسخ به این واقعيت که برنامهی امپرياليستي(نظم کهن) که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون بهپیش گذاشتهشده است در حال نابودی و شکستخوردن است، همچون طولانیترین جنگ تاریخ ایالاتمتحده در افغانستان که یک فاجعه تصدیق شده است. نظم کهن با مشکلات عمیقی روبهرو شده است و ایالاتمتحده آمریکا قدرتش را بهعنوان سگ برتر(قدرت برتر) در سیستم جهانی امپریالیسم ازدستداده است. انتقادهای ترامپ از ناتو (از جمله اینکه کشورهای عضو ناتو اگر میخواهند آمریکا از آنها همچنان دفاع نماید و امنیت جهانی کلیت نظام سرمایهداری-امپریالیستی جهانی را تامین نماید باید هزینه مالی بیشتری را تقبل کنند)را بر راستای همین تضاد و در سراشیب دیدن و نزول قدرت آمریکا باید بررسی و تحلیل نمود.
سیاست خارجی رژیم ترامپ- پنس درعینحال که ارتجاعی است و ریشه در دیدن بدون وقفه و تاریخ “توسعه نژادی”(دکترین و اعتقادی در قرن ۱۹ میلادی فرموله گشت که طبق آن گسترش ایالاتمتحده آمریکا در قاره آمریکا- که شامل ۳۵ کشور مستقل و بیش از ۲۰ جزیرهٔ مستعمره در آمریکای مرکزی است- هم توجیهپذیر و هم اجتنابناپذیر میباشد) جهان دارد یک اعتقاد شبهمذهبی است که معتقد است آمریکا بهطور الهی حق دارد که بدون کوچکترین نگرانی، مردم دیگر قارهها به بردگی و نابودی ازجمله از طریق نسلکشی کشاند و زمینهایشان در هرجایی که آن را مطابق “منافع” خویش میداند، تسخیر نماید. “توسعه نژادی” از همان آغاز تولدش، نخ(الیاف) برتری و نژاد پرستی سفیدپوست را در خود حمل و از آن عبور داده است. این مأموریت سلطه بر جهان نهتنها بهطور تاریخی در جریان بوده است، بلکه از طریق دموکراتها و جمهوریخواهان، ازجمله در جنگهای افغانستان و عراق توسط بوش و اوباما، و جنگ وحشتناک اوباما در لیبی و یمن که امروز توسط ترامپ ادامه یافته است، جنگیهایی است با تأثیرات نسلکشی میلیونها نفر از مردم، که ازجمله میلیونها کودک را در معرض ترس و وحشت قرار دادهاند، همچنان ادامه دارد.
گروه کمونیستهای انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران
۶ دی ۱۳۹۷