بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢٣)
آلکساندر رابینویچ
روزنامههای بلشویکی روزهای بعد از وقایع ژوئیه پر از گزارشاتی است مبنی بر بیاحترامی و توهینهائی که تمام افراد مشکوک به چپ بودن، تحمل کردهاند – مثلا ١٤ ژوئیه پرولتارسکودلو نامه پررنجی – از دو ملوان زندانی به نامهای الکوفادئف و میخائیل میخائیلوف چاپ کرد که در آن آمده بود: “٧ ژوئیه ساعت ٩ صبح در حالیکه به واحد خود در کرونشتات بر میگشتیم ناگهان توسط عدهای کادت دستگیر و به دستاد کل برده شدیم … هنگامیکه ما را در خیابانها به پیش میراندند عدهای مهاجم به ما حمله ور شده و مصمم بودند ما را بقتل برسانند. بعضی از مهاجمین دشنامهای رکیکی میدادند و ما را عامل آلمانها میخواندند. وقتی از جلو ستاد نیروی دریائی میگذشتیم دربان آنجا به نگهبانان التماس میکرد که ما را جلو رودخانه ردیف کرده و تیرباران کند … به محض ورود به ستاد، گروه ده نفره دیگری از دستگیر شدگان وارد شدند. همه آنها مضروب شده و خون از سر و صورتشان جاری بود …”
بیشتر کسانی که بدین ترتیب دستگیر شدند، بازجوئی شده و بفاصله کمی آزاد شدند. اما بعضی هفتهها و حتی ماهها در زندان ماندند. تروتسکی که در زندان صلیبها محبوس بود، مشاهدات خود را درباره بعضی از این زندانیان شرح میدهد. کارگری بنام آنتون ایواشین در یک حمام عمومی مضروب شده بود. ایواشین از شنیدن صحبتهای بعضی سواره نظامهائی که تازه از جبهه برگشته و میگفتند که پادگان پتروگراد از آلمانها پول گرفته بشدت ناراحت میشود. او از شستشوی خود دست کشیده و حرف آنها را قطع میکند و میپرسد که آیا آنها چنین چیزی را با چشم خود دیدهاند؟ او بلافاصله به زندان انداخته میشود. یکی دیگر از هم بندهای تروتسکی بنام ایوان پسیکونوف در اثر صحبت بیملاحظه مشابهی دستگیر شده بود. پسیکونوف که اتفاقا به یک تظاهرات خیابانی رسیده و شنیده بود که سربازان با اطمینان میگویند که در جیب یکی از سربازان یاغی مقتول، شش هزار روبل پیدا کردهاند، هنوز جمله “این ممکن نیست” را تمام نگفته بود که او را زیر لگد گرفته و کشان کشان به زندان انداخته بودند. در حالیکه در ایام ارتجاعی بعد از حوادث اوائل ژوئیه رویدادهائی از این نوع مکررا اتفاق میافتاد، تعجب آور آنکه فقط یک بلشویک ایوان وینف جوان بیست و سه سالهای که در اطاق پخش پراودا کار میکرد، کشته شد. ٦ ژوئیه وینف در حالیکه روزنامه لیستوک پراودی پخش میکرد، دستگیر شد. هنگامیکه او را برای بازجوئی میبردند، یکی از دستگیر کنندگانش با شمشیر ضربهای بر فرق سرش فرو آورد. بلشویک جوان، در جا جان داد.
تعیین تعداد بلشویکهای زندانی در این روزها کاری مشکل است چون دستگیر شدگان زود آزاد میشدند و بنابراین در آمار و ارقام ثبت شده اسمی از آنها نیست و زندانیان سیاسی در جاهای مختلف، در سراسر پایتخت پراکنده میشدند. حدود سی نفر “افراد سیاسی” از جمله پترداشکویچ، نیکلای کریلنکو، آی وی کودلکو، میخائیل تر آرطونیان، اسوله دژنیس، نیکلای ویشنوتسکی و یوری کوتسیابنیسکی که افسران ارتش و گل سرسبد سازمان نظامی در سطح رهبرای واحدهای پادگان بودند، در ستاد ناحیه یکم میلیشیا محبوس بودند. ایلین ژنوسکی که اکثرا از جلو ساختمان میگذشت بیاد میآورد که چگونه این چهرههای آشنا و این یاران نزدیکش از لای میلههای سلول زندان بیرون را نگاه میکردند و با دیدن او تبسم کرده و دست تکان میدادند.
حدود ١٥٠ نفر زندانی که بیشترشان ملوانان کرونشتات بودند، بدون دلیل در خیابانها دستگیر شده و در ستاد ناحیه دوم میلیشیا زندانی بودند. زندان صلیبها ١٣١ زندانی “سیاسی” داشت که بسیاری از آنها مشکوک بداشتن افکار چپ افراطی بوده و در خیابانها صرفا به خاطر یک صحبت ناجور، شکار شده بودند. بعضی زندانیان مهم دولت، از جمله تروتسکی، کامنف، لوناچارسکی، راسکولنیکف، واسیلی ساخاروف روشال، رامنف و خاوستف، بعلاوه بعضی سربازان تیپ اول توپخانه که در ابتدا، وقایع اوائل ژوئیه را آغاز کرده بودند و انتونوف اوسینکو، دیبنکو، خورین نیز در این زندان بودند. زندانیان زن از جمله بلشویک مشهور، خانم کولونتای در زندان با اعمال شاقه زنان ناحیه وایبورگ محبوس بودند. ٢٠ بلشویک در زندان موقت بسر میبردند. بیش از ١٢ نفر از اعضاء حزب که به قرار معلوم احتیاج به مراقبت پزشکی داشتند، در زندان ارتشی نیکلایوسکی بازداشت شده بودند.
نحوه رفتار در زندانها تفاوت زیادی با هم داشت. بجز مسئله غذا (که تغییر نکرده بود)، دیگر شرایط در تمام این زندانها نسبت به زمان تزار خفقان کمتری داشت. زندانبانان، گرچه هنوز بیشترشان از زمان تزار باقی مانده بودند ولی رفتارشان نسبتا بهتر از زمان تزار بود. راسکولنیکف بیاد میآورد که خیلی از نگهبانان زندان صلیبها، رفتارشان با “سیاسی”ها محتاطانه بود و حتی از آنها میترسیدند. بهرحال به خاطر داشته باشیم که بعد از انقلاب فوریه، مقامات بالای دیروز، زندانی شدند در حالیکه بعضی از زندانیان سابق، به مقام وزارت رسیدند. کارکنان زندان، طبیعتا از امکان گردش دوباره چرخ زمان آگاه بودند.
بلشویکهائی که در بندهای معمولی بودند وضعشان نسبتا خوب بود. زندانیان ستاد دوم میلیسیا عموما به علت جمعیت بیش از حد زندانیان و بخصوص افراد معروف مثل تروتسکی، کامنف و لوناچارسکی که در سلول انفرادی انداخته شده بودند، بیش از همه رنج میکشیدند.
رفتار با بلشویکهای زندانی بر حسب جو سیاسی بیرون از زندان تغییر میکرد. از این رو، بلافاصله بعد از وقایع اوائل ژوئیه که دولت موقت به طور بالقوه قوی مینمود و بنظر میرسید که بلشویکها برای همیشه خرد شدهاند، روزگار زندانیان “سیاسی” بسیار سخت بود. با بالا رفتن اقبال حزب، زندگی در زندان بطور قابل توجهی آزادتر شد. بعد از چند هفته، حداقل راسکولنیکف را از سلول انفرادی به بخش عمومی منتقل کردند. او با تعجب ملاحظه کرد که درهای سلولها، در زندان صلیبها تمام روز باز گذاشته میشود. بعدها نوشت: “با شروع این سیاست درهای باز، سلولهای انفرادی تبدیل به محافل ژاکوبنی شد.”
او میافزاید: “در حال حرکت از یک سلول به سلول دیگر با هم بحث میکردیم، شطرنج بازی میکردیم و اخبار روزنامهها را با هم مبادله میکردیم.” راسکولنیکف ضمن یادآوری وجود اختلاف فاحش در نظرات همبندهایش، اشاره میکند که گرچه در این زمان تمام زندانیان به پیروزی نهائی پرولتاریا ایمان داشتند، اما برخلاف روزهای قبل از انقلاب فوریه که زندانیان سیاسی معمولا انقلابیونی حرفهای با پایههای ایدئولوژیک محکم بودند، حالا بیشتر رفقای زندان صلیبها را جوانانی تشکیل میدادند که تازه به صفوف بلشویکها پیوسته بودند. در نتیجه، اغلب بحثهائی تند درباره تاکتیکهای انقلابی بین اعضاء پرشور و بیصبر، که فکر میکردند حزب با نگرفتن قدرت در ماه ژوئیه دچار اشتباه شد و بلشویکهای مسنتر، با تجربهتر و منضبطتری که از تاکتیکهای کمیته مرکزی دفاع میکردند، در میگرفت. هنگامیکه راسکولنیکف تأکید میکرد تا زمانیکه اکثریت کارگران از حزب پشتیبانی نکنند، نمیتوان قدرت را گرفت، تندروها در مقابل میگفتند پیشگامان انقلابی پرتوان میتوانند راسا قدرت را به نفع طبقه کارگر بدست گیرند. راسکولنیکف میافزاید: تروتسکی در حالیکه از سیاست محتاطانه حزب در روزهای ژوئیه حمایت کرده بود، اکنون که در سلول زندان بسر میبرد گهگاه فکرهای دیگری در سر میپروراند: “شاید میبایست سعی خود را در گرفتن قدرت میکردیم. اگر جبهه از ما حمایت میکرد چه میشود؟ در آن صورت همه چیز شکل دیگری پیدا میکرد.” اما این افکار عجولانه لاجرم بسرعت جای خود را به تحلیل منطقیتر، درباره توازن حاکم بر نیروهای موجود داد.
(ادامه دارد)