ترجمه- بلشویکها به قدرت می رسند انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢٣) آلکساندر رابینویچ

بلشویکها به قدرت می رسند

انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٢٣)

آلکساندر رابینویچ

در این روزها استکلوف (سوسیال دمکرات برجسته‌ای که روابطی نزدیک با بلشویکهای میانه رو داشت) نه یکبار بلکه سه بار با این مشکلات روبرو شد. شب ٧ ژوئیه، آپارتمان او توسط عده‌ای سرباز منطقه نظامی پتروگراد مورد حمله قرار گرفت. استکلوف بلافاصله به کرنسکی تلفن کرد و او هم به آنجا آمده و سربازان را قانع کرد که او را راحت بگذارند – اما کمی بعد جمعیتی از مردم و سربازان که از برگشتن با دست خالی از حمله اول ناراحت بودند جلو در منزل او گرد آمده و مصمم به کشتن او شدند. بار دیگر کرنسکی به کمک طلبیده شد و او هم بسرعت آمده و استکلوف را رها و این بار او را مجبور به ترک محل کرد. استکلوف به قرار اطلاع برای احتراز از چنین آزارهائی روز بعد برای چند روزی پایتخت را به قصد خانه ییلاقی در فنلاند ترک می‌کند. اما این هم راه فرار مطمئنی نبود. خانه ییلاقی او مجاور خانه بونچ برویویچ بود که لنین درست قبل از حوادث روزهای ژوئیه چند صباحی در آن اقامت گزیده بود. شب ١٠ ژوئیه کادتهای نظامی که در تعقیب لنین بودند او را در خانه بونچ برویویچ نیافتند. به تجسس خانه استکلوف پرداخته و او را کشان‌کشان به پتروگراد برگرداندند. ایزوستیای شورای مسکو در اشاره به چنین حوادثی کادتها را سرزنش کرده و نوشت: “به قرار معلوم دانشجویان مدرسه نظام از تفاوت بین ما و بلشویکها اطلاع درستی ندارند.”

١٨ ژوئیه، کمیته موقت دوما جلسه‌ای پرهیجان و همراه با تبلیغ فراوان – که باز هم از آثار این روزها بود – تشکیل داد. در روزهای انقلاب فوریه، نمایندگان دومای کشوری برای برقراری نظم، کمیته موقتی تشکیل دادند. این کمیته همراه با کمیته اجرائی شورای پتروگراد نقش مهمی در به وجود آوردن دولت موقت بازی کرده بود. به دنبال آن دیگر کمتر خبری از “کمیته موقت دوما” شنیده می‌شد. پنجاه تا شصت نفر اعضاء کمیته بریاست میخائیل رودزیانکو راضی بودند که گهگاهی جلساتی غیررسمی درباره مشکلات دولت برگزار کنند و اعلامیه‌هائی درباره مسائل سیاسی مورد علاقه‌شان انتشار دهند. اما در اوائل تابستان با آغاز واکنش اعضاء لیبرال و محافظه‌کار کمیته در مقابل فعالیت چپها و ناتوانی آشکار دولت در برابر این مسائل، جلسات و اعلامیه‌های کمیته شکل پیکارجویانه تری بخود گرفت. به دنبال حوادث ماه ژوئن و ژوئیه، شمار قابل توجهی از نمایندگان کمیته به این اعتقاد رسیدند که همدستی دوما در برانداختن نظام تزاری اشتباهی اسفناک بوده و دولت روسیه اکنون در لبه پرتگاه قرار گرفته است. تعداد خیلی زیادی از نمایندگان معتقد بودند که دوما تنها مجمع برگزیده و نماینده قانونی روسیه بوده و مکلف به نجات کشور از طریق ایجاد دولتی قدرتمند و فارغ از نفوذ چپهاست.

در جلسه ١٨ ژوئیه “کمیته موقت دوما” که برای تدوین یک اعلامیه عمومی درباره وضع سیاسی موجود و از آن اساسی تر به منظور بحث درباره خط مشی آینده دوما برگزار شده بود، عقیده فوق را قویا مورد تأکید قرار داد.

در این جلسه، دو نماینده دست راستی بنام ا.ام.ماسلنیکوف و ولادیمیر پوریشکویچ (نفر دوم به خاطر دخالتش در کشتن راسپوتین معروف بود) در حمله به اوضاع کنونی از همه پیشی گرفتند. ماسلنیکوف در حالیکه رهبران شورا را مشتی “خیالپرداز”، “دیوانه‌هائی به قیافه مصلح”، “مقام پرستانی بی‌مقدار” و “گروهی متعصب رهگذر و خائن” می‌خواند، بیشتر گناهان مصیبتهای وارد بر روسیه را به گردن آنها انداخت. (ماسلینکوف بطور ضمنی اشاره می‌کرد که اینها بیشتر جهودند و هیچ تفاوتی بین سوسیالیستهای میانه‌رو و بلشویکها نمی‌گذاشت). با تأیید بسیاری از نمایندگان، پیشنهاد کرد که جلسه کامل دوما به طور رسمی تشکیل، و یک یک وزرا برای روشن شدن وضعشان خود را به آن معرفی کنند؛ در آن صورت دوما تعین خواهد کرد که دولت چگونه باید تجدید سازمان شده و از چه سیاستهائی پیروی کند.

او در پایان نتیجه گیری کرد: “دومای کشور، سنگری است برای دفاع از شرف، عزت و موجودیت روسیه. در این سنگر یا پیروز می‌شویم، یا جان می‌دهیم.” پوریشکویچ با اعلام موافقت کامل با گفته‌های ماسلینکوف به تلخی هر چه بیشتر از تمامی آنانی یاد کرد که توجه خود را معطوف به دفاع از انقلاب کرده‌اند، در حالیکه بقول او: “هر وطن پرستی، از پشت هر بامی باید فریاد برآورد: “روسیه را نجات دهیم، مام میهن را نجات دهیم!”، روسیه بیشتر به خاطر دشمنان داخلی به لبه پرتگاه نیستی کشانده شده تا بعلت دشمنان خارجی”. بقول پوریشکویچ آنچه کشور بیشتر از هر چیز احتیاج دارد، صدائی قدتمند است که زنگ خطر را درباره بدبختیهای مملکت بصدا در آورده و آزادانه از حلقه دار استفاده کند. او اعلام کرد: “اگر هزارتا، دوهزارتا یا شاید پنج هزارتا آدم رذل در جبهه‌ها و چند دوجین دیگر در پشت جبهه به مرگ سپرده می‌شدند دچار چنین خفتی نمی‌شدیم.” او با اشاره به برقراری مجدد حکم اعدام در جبهه، خاطرنشان کرد که محدود کردن حکم اعدام فقط به جبهه‌ها قابل قبول نیست، بلکه “لازم است سرمنشاء گرفتاریها را از بین ببریم، نه اینکه فقط پیامدهای آن را”. پوریشکویچ مثل ماسلینکوف عقیده داشت فعالیت شوراها کاملا زهرآگین است و از دوما خواست “با شدت و حدت اعتراض کرده و تنبیهات شدید لازم را در مورد آنها که مستحق‌اند اجرا کند.” سپس او در پایان سخنان خود، با هیجان فریاد زد: “زنده باد دومای کشور که تنها نهاد قادر به نجات روسیه است … نابود با تمام نیروهای شیطان صفتی که خود را به دولت پیوند زده‌اند … این نیروها بوسیله اشخاصی رهبری می‌شوند که هیچ ربطی به دهقانان، سربازان و کارگران ندارند و به همراه جاسوسان حقوق‌بگیر امپراتو آلمان از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند.” علیرغم بیانات بلیغ ماسلینکوف و پوریشکویچ، فراخوان کمیته مبنی بر لزوم دولت قدرتمند (آزاد از نفوذ شوراها) و تعهد کامل به ادامه جنگ که به تصویب این جلسه رسید لحنی آرام داشت. علاوه بر آن، کمیته پیشنهاد تشکیل اجلاس کامل دومای کشور را به منظور “اجرای تنبیه” رد کرد. ظاهرا اکثر نمایندگان با این نتیجه‌گیری میلیوکف که چنین اقدامی را نادرست می‌دانست موافقت کردند.

چنین روزهائی برای چپها و بخصوص بلشویکها، سخت بودند. بعدها، بسیاری از انقلابیون قدیمی از آن بعنوان سختترین روزهای تاریخ حزب یاد کردند. الکساندر ایلین ژنوسکی از دبیران روزنامه سولداستکایا پراودا در خاطراتی که مدت کمی بعد نوشته، بیاد می‌آورد که برای پیدا کردن چاپخانه‌ای که نشریات بلشویکی را چاپ کند با چه مشکلاتی روبرو بوده است. بهر جا مراجعه می‌کند، حتی قبل از معرفی خود با توهین، دست رد بسینه‌اش می‌زنند؛ تا آنجا که بفکر فرو می‌رود نکند یک بلشویک را می‌توان از قیافه‌اش شناخت.

یکی از بلشویکهای کرونشتات، ایوان فلروسکی بیاد می‌آورد که ٥ ژوئیه با لوناچارسکی مشغول قدم زدن بود. در مسیر بلوار نوسکی، درست زیر پل اینچکو “شخصی که صلیب جرج مقدس بر گردن کتش داشت، در حالیکه فریاد می‌زد “اینها آنارشیست‌اند؛ این یکی از کرونشتات است” با فلروسکی گلاویز می‌شود. بلافاصله عده‌ای کینه‌جو دور آنها جمع شدند و کشان‌کشان به ستاد کل می‌برند. فلروسکی در خاطرات خود لحظات رنج‌آور بعد از آن را به تفصیل می‌نویسد. میدان بین ستاد کل و کاخ زمستانی، در آن موقع اردوگاه نیروهای نظامی‌ای بود که برای برقراری نظم بسیج شده بودند. این محوطه در آن روز پر از چادر، مسلسل، قطعات مهمات و گونیهای پر از تفنگ بود. هنگامی که لوناچارسکی و فلروسکی توسط آن دسته از لاتها به پیش رانده می‌شدند، سربازان ناآرام، مشتهای خود را در حال دشنام دادن به طور تهدیدآمیزی بسوی “جاسوسان آلمانی” تکان می‌دادند.

(ادامه دارد)