خدامراد فولادی
حزب توده و پارادوکس «مارکسیسم اسلامی»
بخش پایانی
ارادت یک سویه ی توده ای ها به امام و خط امام به اندازه ای بود که به گفته ی قوچانی, چیزهایی را به امام نسبت می دادند بی آن که به نص صریحی از امام خمینی استناد کنند. به عنوان نمونه در اینجا: «حزب توده ایران خط امام خمینی را شناخت و پشتیبانی بی دریغ خود را از این خط اعلام کرد.
حزب ما در خط امام, پنج عنصر تعیین کننده ی سیاسی – اجتماعی تشخیص داد و بر پایه این پنج عنصر که بازتاب خواست های وسیع ترین قشرهای انقلابی میهن ما در مرحله ی کنونی انقلاب ضد امپریالیستی دموکراتیک و خلقی می باشند, سیاست همگانی و پشتیبانی خود را پی ریزی نمود. 1 – سمت گیری قاطع علیه امپریالیسم آمریکا. 2 – سمت گیری قاطع علیه رژیم سلطنتی. 3 – سمت گیری قاطع برای تاٴمین تمامی آزادی های سیاسی و اجتماعی برای خلق و در درجه اول برای زحمت کشان (مستضعفین). 4 – سمت گیری قاطع برای تغییرات بنیادی در نظام اقتصادی. 5 – سمت گیری قاطع برای اتحاد همه ی نیروهای راستین خلق. »(نقل از:…. احسان طبری دنیا دوره 4 ش 3 آبان 1358)
سردبیر مهرنامه تعجب کرده است که این سمت گیری های قاطع را حزب توده از کدام نص صریح امام خمینی (در کدام نوشته ی مکتوب ایشان) برداشت کرده است.
روند همذات پنداری خود با بخشی از حاکمیت که در تحلیل و تفسیرهای سیاسی – ایدئولوژیک نویسندگان حزبی در ارگان رسمی حزب (دنیا) انعکاس می یافت, به جایی رسید که توده ای ها علنا ˝ از همان بخش خشونت طلب درخواست سرکوب مخالفان را – که آنان را با القاب و عناوین تحقیرآمیز نامگذاری می کردند – نمودند:
«سالی دیگر همراه با خط ضدامپریالیستی و خلقی امام گذشت. حزب توده ی ایران از همان آغاز در میان جنجال گوش خراش چپ نماها اعلام کرد که خط امام بر دو محور اساسی استوار است, مبارزه ضدامپریالیستی و اتکا به خلق. به راستی که تاریخ نشان داد خط امام پیوسته بر این دو محور استوار بوده است. »(نقل از:… دنیا دوره 4 ش 11 بهمن 1359).
«جلوگیری از فعالیت ضد انقلابیون و عمال استعمارگران خارجی از ضروریات هر انقلاب است, ولی سیاست های پیشنهادی زیر لوای آزادی های لیبرال منشانه [یعنی طرحی که از سوی دولت موقت بازرگان ارائه شد] می خواهد انقلاب ما را خلع سلاح کند و راه را برضد انقلاب و سازشکاران هموار سازد. »(ب. کیا. دنیا. دوره 4. ش 6. شهریور 1359).
«توده ای ها با سعی در اسلامی نشان دادن ایده های خود می کوشیدند به حکومت اسلامی یادآوری کنند که نباید تجربه ی پیامبر گرامی اسلام در فتح مکه و عفو مخالفان را تکرار کنند تا مبادا حکومت های اموی و عباسی از راه برسند. در واقع توده ای ها حادثه ی عاشورا را نتیجه ی عفو پیامبر در مکه می دانستند و معتقد بودند اگر پیامبر در مکه به روش استالین عمل می کرد و گولاک خلق می کرد, حادثه ی عاشورا رخ نمی داد! »(محمد قوچانی: همان جا نقل از:…… ب کیا دنیا دوره 4 ش 6 شهریور 1359).
قوچانی برای آن که بگوید عنوان «مارکسیسم اسلامی» را بی دلیل به حزب توده نچسبانده, رشته مقاله هایی را که در شماره های مختلف مجله ی دنیا در شناخت اسلام علوی, یا به گفته ی توده ای ها اسلام راستین نگاشته بود, ذکر می کند:
«امام علی فروزان دست نیافتنی: دنیا. دوره 4. تیر 1359 ». «امام علی در کانون گردبادهای بنیاد کن: دنیا. مرداد 1359 ». «امام علی, نگاهی به ناکامی ها و کامیابی ها: دنیا. اردیبهشت 60 ». «نهج البلاغه. به مناسبت هزاره ی نهج البلاغه. دنیا. مهر 1359 ». «جان گرانبهایی که حسین در راه خلق بر کف نهاد: دنیا. آذر ماه 1358 ».
«توده ای ها کار را به جایی رساندند که پرچم اسلام شناسی برداشتند. در خرداد 1359 در مقاله ای در مجله ی دنیا نوشتند: در این مقاله می کوشیم خوانندگان را با سیمای اسلام راستین و احکام انسانی و انقلابی آن آشنا کنیم. » و مارکس را نیز به پیروی از خود, اسلام شناس معرفی می کنند: «مارکس به حق ظهور پیامبر اسلام را انقلاب اسلامی می نامد [این را می گویند از مارکس مایه گذاشتن, یا از مارکس هزینه کردن برای مقاصد حزب! ] »(مهرنامه: نقل از:.. دنیا دوره 4 خرداد 1359).
با چنین رویکردی به حاکمیت بود که حزب توده, لیبرال ها و چپ ها – یا به گفته ی آنان چپ نماها را در یک تراز قرار داده, همگی را ضد انقلاب نامیده و از جمهوری اسلامی خواهان طرد آنان گردید: «لیبرال ها و چپ گرایان و چپ نماها می کوشند اینطور وانمود سازند که گویا انقلاب ایران با شکست روبه رو شده است. آن ها به رهنمود حیاتی امام درباره اتحاد همه ی نیروها علیه امپریالیسم آمریکا شیطان بزرگ اعتقاد ندارند. باید تا دیر نشده است مسئولین رژیم جمهوری اسلامی ایران خط فاصلی میان نیروهای انقلاب و ضدانقلاب بکشند. »(نورالدین کیانوری. دنیا. دوره 4. اسفند 1358).
قوچانی, در ادامه ی بررسی رویکرد حزب توده و تلاش آن برای نزدیکی به امام خمینی می نویسد: «مجله ی دنیا در دوره ی چهارم دوبار در سالگرد انقلاب عکس امام خمینی را به پوستر بزرگ کارکرد و هربار شعری از مولوی را بر روی آن پوستر درج کرد. در یکی از پوسترها که توده ای ها خودسرانه بر شعر مولوی نام انقلاب نهاده بودند و مخاطب آن لیبرال ها بود که به تعبیر حزب توده مقابل امام ایستاده بودند, در توصیف اقدام های انقلابی امام چنین می خوانیم:
آن یکی آمد زمین را می شکافت / ابلهی فریاد کرد و برنتافت / گفت ای ابله برو بر من مران / تو عمارت از خرابی بازدان / هر بنای کهنه کابادان کنند / نه که اول کهنه را ویران کنند? / ظاهرا ˝ کار تو ویران می کنم / لیک خاری را گلستان می کنم. »(مهرنامه نقل از:…. دنیا دوره 4 شماره 5 دی ماه 1358).
ایجاد انشعاب در کانون نویسندگان ایران, عامل انشعاب توده ای ها:
حزب توده در بزنگاه انقلاب به دلیل پیشینه ی فرهنگی اش, دارای یک شبکه ی فکری و ایدئولوژیک کارآمد و یا سمپات در میان اهل کتاب و قلم, به ویژه در کانون نویسندگان ایران بود.
این شبکه, که غالبا هیچگونه پیوند سازمانی با حزب نداشتند و تنها از آموزه های تئوریک به جا مانده از دوران فعالیت علنی دهه ی 32-20 تغذیه می کردند, با سرنگونی رژیم پهلوی و بازشدن فضای سیاسی و فرهنگی فرصت مناسبی برای تبلیغ و ترویج دیدگاه های سیاسی – ایدئولوژیک حزب پیدا کردند. دیدگاه هایی که عمدتا ˝ لنینیستی و مائوئیستی و متناسب با شرایط یک جامعه ی کم توسعه یافته و یا نیمه فئودالی بود.
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی, کانون نویسندگان ایران به جولانگاه «تفکر توده ای» تبدیل گردید, اگرچه بسیاری از کانونی ها مخالف مشی سیاسی حزب بودند.
این اختلاف در عمل و در برخورد با حاکمیت تازه کار, خود را به خوبی نشان داد. توده ای ها خواهان اطاعت و پیروی بی چون و چرا از حاکمیت – دست کم از رهبر کاریزماتیک آن – بودند در حالی که غیر توده ای ها با گذشت زمان از آن فاصله می گرفتند و خواست های دموکراتیک خود را در برابر رژیم قرار می دادند. به گفته ی قوچانی: «در آبان 1358 اعضای توده ای کانون نویسندگان, یعنی هوشنگ ابتهاج, سیاوش کسرایی, فریدون تنکابنی, و محمدتقی برومند, در هشداری به دیگر اعضای کانون, آنان را به اقدام علیه انقلاب متهم کردند. دیگر اعضای کانون به این هشدار واکنش نشان داده و نویسندگان توده ای را تعلیق کردند. تعلیقی که سپس به اخراج آنان و انشعاب در کانون منتهی شد. اکنون دو گروه در برابر هم ایستاده بودند و یکدیگر را به انحراف متهم می کردند. توده ای ها, کانونی ها را به چپ روی و کانونی ها توده ای ها را به راست روی. راست روی توده ای ها گرایش آن ها به مارکسیسم اسلامی بود, و چپ روی کانونی ها حمایت آنها از فهرست انتخاباتی فداییان و مجاهدین.
نویسندگان عضو حزب توده پس از جدایی از کانون نویسندگان ایران, نهاد تازه ای به نام شورای نویسندگان و هنرمندان ایران ایجاد کردند. دبیر این شورا به آذین بود و افرادی چون امیر هوشنگ ابتهاج و امیر حسین آریان پور در آن عضویت داشتند. »(مهرنامه. همان مقاله. ص 217-216).
نویسندگان توده ای, اختلاف خود با نویسندگان غیر توده ای را, همسو با حاکمیت, اختلاف عقیدتی قلمداد می کردند: «اختلاف ما با هنرمندان و هنرورانی که به اشکال گوناگون از آنان جدا شده ایم تنها یک اختلاف ساده در بینش سیاسی نسبت به انقلاب و رهبری انقلاب و شرایط پس از انقلاب نیست, بلکه این اختلاف اختلافی است ریشه ای در تلقی متفاوت ما و آنان از هنر. اختلافی است ریشه ای در تلقی متفاوت ما و آنان در مورد پایگاه اجتماعی هنر, چگونگی رابطه ی هنر با توده ها. بین ما و هنرمندان و هنرورانی که از آنان جدا شده ایم اختلاف نظر و تفاوت پایگاه اجتماعی وجود دارد. » (مهرنامه نقل از:…. فصلنامه ی شورای نویسندگان و هنرمندان دفتر اول پاییز 1359)
سردبیر مهرنامه معتقد است نویسندگان توده ای, با وارد کردن اصطلاحات فقهی به ادبیات نوشتاری خود, مارکسیسم اسلامی خود را بیش از پیش تعمیق می بخشیدند:
«در واقع مارکسیسم اسلامی توده ای ها به کمک هنر اسلامی آمده بود و حلال و حرام شرعی را وارد جامعه شناسی انقلاب کرده بود. توده ای ها پس از استعمال حکم فقهی ارتداد, اکنون فتوای حلال و حرام هم می دادند. ». و به عنوان مثال از نویسندگان توده ای نقل می کند: «موسیقی سالنی و به اصطلاح سنتی و همچنین موسیقی وحشی و مدرن غربی نمی تواند موسیقی مردم و سازگار با دوران انقلاب باشد. در دوران پرشور و انقلابی کنونی, این نوع موسیقی حتا اگر از نظر شرعی حرام نباشد بی تردید از لحاظ انقلابی حرام است. »(نقل از: فصلنامه شورای نویسندگان و هنرمندان حزب توده ش 1 پاییز 1359..).
نویسنده, در ادامه ی بررسی, زیر عنوان «توده ای ها و طرح انقلاب فرهنگی و پاک سازی دانشگاه ها »چنین نقل می کند:
«یکی از موضوعاتی که توده ای ها نگران آن بودند, مساٴله ی دانشگاه ها بود. قبلا ˝ احسان طبری در مجله ی دنیا پیشنهاد انقلاب فرهنگی داده و خواستار اصلاح نظام آموزشی کشور شده بود. طبری هدف این انقلاب فرهنگی را اینگونه توضیح می دهد: تربیت سریع روشنفکران خلقی در آموزشگاه های ویژه و جبران خرابکاری امپریالیسم و ارتجاع در این زمینه. [پیشنهادی که همان زمان عملی شد. ] ». (نقل از:…. احسان طبری دنیا دوره 4 ش 5 مرداد 1359).
مخالفت توده ای ها با آزادی های سیاسی و آزادی بیان:
به گواهی نشریات حزبی, حزب توده و نویسندگان توده ای را می توان از پیشقراولان و موضعگیران علیه آزادی های سیاسی و به خصوص آزادی بیان, و خط دهنده به راهپیمایی هایی دانست که به بهانه ی مخالفت با لیبرال ها, خواهان برچیدن و مقابله با این آزادی های تازه به دست آمده بودند.
توده ای ها به کسانی که آنها را لیبرال می نامیدند – حتا مارکسیست ها را در صف لیبرال ها قرار می دادند – اعتراض می کردند که چرا خواهان آزادی های لیبرالی هستند. چرا این همه علیه شورای انقلاب, کمیته ها, سپاه پاسداران, و «بدتر از همه ی اینها علیه دادگاه های انقلاب و اعدام ها می نالند. ». با چنبن موضعگیری بود که نویسندگان توده ای خود را در خط امام قرار داده و نوشتند: «نفس آتشین امام در کوره ی دل ها می دمد, و بیان خدایی او بیان درستی از توازن نیروها در جهان امروز می نماید. این از بخت ماست که چشمان تیزبین رهبر پیر بیدار است. عمرش افزون باد. »(مهرنامه نقل از:. به آذین سرمقاله ی شورای نویسندگان و هنرمندان دفتر دوم زمستان 1359…).
نویسنده ی توده ای, در شماره ی دیگری از نشریه ی شورای نویسندگان و هنرمندان, در محکوم کردن آزادیخواهی می نویسد: «در چنین اوضاع و احوالی, هرگونه زیاده روی یا بردباری نا به جا در آنچه مربوط به حدود و حقوق افراد و اجتماعات است, می تواند باعث شود که فریاد آزادی به صورت پرچم مبارزه ی بدخواهان با انقلاب درآید. صحنه های زشت و ننگین روز چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران نباید امکان تکرار داشته باشد. انقلاب از چنان مشروعیت و چنان نیرویی برخوردار است که می تواند و باید نظم قانونی خود را از هر طرف که باشد برقرار سازد. », و در ادامه ی همین نوشته, نویسنده با نسبت دادن هرگونه آزادی خواهی به بورژوازی و امپریالیسم, خواهان سرکوب درخواست و درخواست کننده می شود:
«آزادی در معنا و در برد سیاسی اس سابقه ی دیرینه ای در تاریخ ندارد و به دوران سر برآوردن بورژوازی به دعوی حکومت بازمی گردد. آزادی اندیشه, آزادی گفتار, آزادی مطبوعات, آزادی اجتماعات, همه درست آن افزاری بود که بورژوازی برای تسلط بر وجدان و اراده ی توده ای لازم داشت. … در محیط انقلابی به ویژه هنگامی که جنگ تحمیلی در جریان است, همه چیز با معیار, مصالح انقلاب و پیروزی در جنگ سنجیده می شود. … در چنین شرایطی نظم با اجبار [سرکوب] همراه است. »(همان. نقل از. م. الف. به آذین. شورای نویسندگان و هنرمندان. دفتر سوم. بهار 1360) (به تاریخ نوشته توجه شود).
هنر توده ای در خدمت حاکمیت:
«در بهار 1360 فصلنامه ی شورای نویسندگان و هنرمندان توده ای بر مدخل دفتر پنجم فصلنامه پوستری از امام خمینی چاپ کرده و در توضیح رنگ های این پرتره نوشت: رنگی که در رنگ آمیزی عمامه و عبا و قبای امام به کار رفته, یک سائیدگی و رنگ و رورفته گی را نشان می دهد و این, آنچنان که شنیده ایم با شیوه ی زندگی فقیرانه امام متناسب است, یعنی نقاشی در اینجا با رنگی که برای البسه ی امام به کار گرفته است ویژگی های زندگی فقیرانه و فروتنانه امام را بیان می دارد, و ما را به یاد مردان بزرگ تاریخ سازی نظیر علی (ع), گاندی, هوشی مین و دیگران می اندازد. »(نقل از: فصلنامه شورای نویسندگان و هنرمندان, شماره 6 بهار 1360.).
«در 24 اردیبهشت 1360 هیاٴت اجرایی شورا در نامه ای نوشت: ما از امام خمینی رهبر خردمند انقلاب ایران و نیز از دستگاه رهبری ی کشور می خواهیم که با رهنمودهای خود امکان بهترین بهره گیری از نیروی ما را فراهم آورند. در 15 آذر 1359 در پاسخ به دعوت امام جمعه تهران, اعلامیه ای صادر شد که در آن شورای ما [شورای نویسندگان و هنرمندان توده ای] برای همه گونه همکاری قلمی – هنری با مسئولان ذی ربط در رسانه های گروهی و ستاد تبلیغات بسیج اظهار آمادگی کرد و خواستار آن شد که ترتیب عملی این همکاری [از سوی رژیم] داده شود. ما وفاداری بی دریغ خود را به انقلاب مردمی و ضدامپریالیستی ایران به رهبری امام خمینی و حمایت قاطع خود را از نهادهای برخاسته از انقلاب اعلام می کنیم. »(مهرنامه نقل از:. شورای نویسندگان و هنرمندان توده ای دفتر چهارم تابستان 1360..).
به نوشته ی قوچانی, اوج تلاش شورای نویسندگان و هنرمندان برای نزدیکی به جریان هنر اسلامی, – و در واقع به حاکمیت – چهارنامه پیرامون شعر و هنر ایران بود, که در نامه ی نخست آمده بود: «ما فعالانه شعر می گوییم راجع به انقلاب, راجع به امام, راجع به جنگ. ما دیگراندیش هم که باشیم باز مسلمانیم, زیرا اسلام ما [توده ای ها! ] یک دین خشک و خالی نیست. ملیت ماست, فرهنگ ماست. موتور انقلاب ماست و شما – هنرمندان و نویسندگان مسلمان – با تمام افکار و عقایدتان برای ما مثل یک برادر, مثل یک پدر, مثل یک هم رزم هستید. »(قوچانی نقل از:. نامه نگاری نویسنده ی توده ای, غلامحسین متین با مشاور فرهنگی رئیس جمهوری وقت ج ا ا در فاصله ی 9 دی 1360 تا 26 بهمن همان سال….).
هنرمندان و نویسندگان توده ای تا تبیین نظریه ی ولایت فقیه پیش رفتند: «در نظام مذهبی – سیاسی ولایت فقیه , وحدت امت ستونی است که بار تمامی بنای مادی ومعنوی جامعه بر آن نهاده است. در چنین زمینه ای است که وصف قرآنی اشداء علی الکفار معنا و مفهوم می یابد. در این نظام راه شرکت در حکومت و اعمال قدرت بر همه سازمان ها و گروه ها و افرادی که از دایره ی امت بیرون اند یا با وجود مسلمان بودن, صفت اسلامی را در معنای ولایت فقیه برای حکومت ضروری نمی دانند بسته است. گفتنی است که تدبیر انقلابی امام خمینی گذشته از درک روشن و دقیق مسائل و اهداف و امکانات, همواره بر رشته دوگانه فتوا و تقلید که در همه احوال توده های شیعه را به مرجع دینی پیوند می دهد استوار است. به سخن دیگر, تقلید اهرم حرکت توده هاست در دست مرجع به ویژه در امر انقلاب »(همان, نقل از: به آذین شورای نویسندگان و هنرمندان توده ای سرمقاله دفتر پنجم زمستان 1360….).
«در پایان سال 1360 [که سازمان ها و کنشگران مارکسیست با همفکری و همکاری توده ای ها تار و مار شده بودند, و حاکمیت دیگر نیازی به حزب توده نداشت] همه ی نشریات حزب توده از روزنامه مردم تا ماهنامه ی دنیا و فصلنامه شورای نویسندگان و هنرمندان نیز توقیف شد. کیانوری, طبری, به آذین, ابتهاج و دیگر سیاستمداران و روشنفکران توده ای بازداشت شدند … »(قوچانی. مهرنامه. شماره 28. بهمن 1391).
نتیجه گیری:
یکم: بدعت ناسازنمای حزب توده در آنچه آن را مارکسیسم می نامد و آن را با این نام رواج داده و هنوز می دهد, به رغم تبلیغ قوچانی و قوچانی ها, نه تنها با هیچ یک از آموزه های مارکس همخوانی و همسویی ندارد, بلکه درست برخلاف این آموزه ها و در تضاد با اندیشه ی مونیست – ماتریالیستی مارکس – انگلس هم هست.
دوم: مطالعه ی مقاله ی مستند قوچانی درباره ی عملکرد حذفی همسویانه ی حاکمیت و حزب توده در قبال مارکسیست ها در یک بازه (برهه) ی زمانی, و سپس همان عملکرد حاکمیت در برابر حزب, یارآور این شعر عبرت دهنده است :
ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار / تا باز که او را بکشد, آنکه تو را کشت?!
فراموش نکنیم: وقتی کشته های مان را در نبرد با بورژوازی متشکل تا دندان مسلح می شماریم, باید بخشی را هم به حساب حزبی گذاشت که خود را در درون اسب تروای «مارکسیسم» جای داد و راه ورود به قلعه ی کار را به روی قمه کشان سرمایه گشود.
نکته ی مهم سوم این که: 6 دهه فعالیت سیاسی حزب توده نشان داده از نظر این حزب امپریالیسم شامل شوروی – و اکنون روسیه – نمی شود, و از این رو, ضد امپریالیست صرفا ˝ به معنی دوست و جانبدار روسیه است و لاغیر.
همچنان که هم اکنون همه ی رژیمهای دوست و هم پیمان روسیه, از نظر توده ای ها ضد امپریالیست, و دولت هایی که در کمپ دوستان نزدیک روسیه – مخصوصا ˝ در یارگیری های سازمان ملل – نباشند, دست نشاندگان و کارگزاران امپریالیسم اند. رویکرد سیاسی حزب, که در تحلیل های اش هم به خوبی پیداست, از موضع منافع روسیه است, نه منافع مردم و طبقه ی کارگر ایران. گویی وظیفه ی مردم و طبقه ی کارگر, و مارکسیست های ایران است که از منافع یک دولت امپریالیست در برابر دیگر دولت های امپریالیست دفاع کنند و نه از منافع خودشان!
و نکته ی آخر: توده ای ها به مسائل مشخص مطرح شده در این بررسی پاسخ نمی دهند. طبق معمول, «گذشته ی پر افتخار» حزبی که در دهه ی 32-20 همنام شان بود را به رخ ما می کشند: ما آنیم که آنها بدند توده ای! و چون پاسخ قانع کننده ندارند, یقه ی خدامراد را می چسبند, و گمان می کنند با این کار گریبان خود را از پاسخ به تاریخ و مردم ایران رها کرده اند!
پایان