بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (١٦)
آلکساندر رابینویچ
کمیته اجرائی مرکزی حتی قبل از رسیدن این اخبار غم انگیز، در شبهای هفتم و هشتم ژوئیه برای بحث درباره آخرین رویدادها تشکیل جلسه داد. دستور جلسه این نشستها در درجه اول طرز رفتار بلشویکها، گسترش ناگهانی احساسات ضدانقلابی و از هم پاشیدگی کابیه بود. این نشست منجر به تصویب قطعنامهای گردید که جنبش اوائل ژوئیه را “شورش مسلحانهای ناموفق توسط عناصر آنارشیست بلشویکی” قلمداد میکرد. این مصوبه در عین حال که تأکید داشت “اقدامات استثنائی” باید فقط علیه افراد باشد، اما آشکارا دولت را مسئول تضمین امنیت آزادیهای انقلابی و حفظ نظم میشناخت. قطعنامه در عین حال بر گذراندن قوانین اصلاحی مصوبه در کنگره شوراها، تأکید داشت.
به نظر میرسد که خبر شکست جبهه موجب تقویت این فکر در اکثریت سوسیالیستهای میانهرو شده بود که احتیاج به ایجاد دولت آنچنان قدرتمندی هست که بتواند از بینظمی در حال گسترش جلوگیری کند. شب نهم ژوئیه به فاصله کمی پس از رسیدن اخبار از جبهه، جلسه اضطراری مشترکی از کمیته اجرائی سراسری روسیه تشکیل شد. سخنرانان این جلسه یکی پس از دیگری بلشویکها را مسئول براه انداختن هجوم علیه شوراها در روزهای اوائل ژوئیه، ایجاد شرایط مناسب برای برانگیختن فعالیت ضدانقلاب و حتی از همه بدتر، کمک مٶثر به متلاشی شدن نیروهای مسلح دانسته و حملات شدید خود را متوجه آنان کردند.
فئودور دان، منشویک معروف و بانفوذ، در این جلسه سخنگوی تمامی سوسیالیستهای میانهرو بود. او که حرفهاش پزشکی بود، همراه لنین، از اعضاء قدیمی اولین سازمان مهم سوسیال دمکراسی در پتروگراد محسوب میشد، و اکنون در میان رهبران منشویک در موقعیتی کمی چپتر از میانهروها قرار داشت. پس از تظاهرات ناموفق ١٠ ژوئن او بشدت با تسرتلی که خواهان ممنوعیت فعالیت بلشویکها و پیروانشان شده بود مخالفت کرد. البته استدلال او این بود که در خطر بلشویکها اغراق شده است و هر اقدام شدید علیه چپ افراطی، دولت را تضعیف و در عوض به قدرت لنین خواهد افزود. اما در این جلسه، او در حالیکه یونیفورم ناجور جراح ارتشی را به تن داشت و چهره معمولا آرامش برافروخته بود، پیشنهاد کرد که با توجه به وضع اضطراری اجتماعی – نظامی، دولت موقت فورا خود را “دولت حافظ انقلاب” اعلام کرده و قدرت همه جانبه کافی برای سازماندهی و ایجاد نظم در ارتش را به دست آورد، و اقدام به مبارزهای قاطع علیه مظاهر اغتشاش و ضدانقلاب کند و به برنامه اصلاحی موجود در اعلامیه ٨ ژوئیه کابینه نیز دست زند. کمیته اجرائی بالاخره قطعنامهای با مضامین گفته شده با اکثریت قاطع آراء به تصویب رساند. در بیانیه خطاب به عموم مردم آمده بود: “بگذار دولت تمام عملیات آنارشیستی و کوششهائی را که در جهت از بین بردن دستآوردهای انقلاب میشود با مشت آهنین خرد کند.”
لازم به ذکر است که منشویکهای انترناسیونالیست، اسآرهای چپ (که جناح چپ منشویکها و اسآرها را تشکیل میدادند) و بلشویکها، از قطعنامههای سیاسی کمیته اجرائی که در ٩ ژوئیه به تصویب رسیدند و در عمل دست دولت را که اکنون ترکیب و برنامهاش معین نبود باز میگذاشتند حمایت نکردند. یولی مارتف، ریشوی نحیفی که در اثر سخنرانیهای بیپایان، صدایش گرفته بود، با عینک پنسیاش، که روی دماغش پائین آمده بود، به عنوان نماینده منشویکهای انترناسیونالیست سخن میگفت. وی فرزند روشنفکر یهودی لیبرال منش روسی بود که بیش از ٤٠ سال داشت. بدلیل بیعدالتی علیه یهودیان در روسیه تزاری و تجربه محیط بغایت خفقانآور و زهرآلود ضدیهودی در مدرسه و همچنین بعلت وجود افکار مترقی و “کتابهای ممنوعه” که ابتدا در محیط خانواده با آنها آشنا شده بود به کار سیاسی روی آورده بود. در سالهای ١٨٩٠، سوسیال دمکراتی متعهد و بخاطر هوش، شجاعت و پایبندی به اصول و صداقتش مورد احترام نزدیکان خود بود. در ١٩٠٣ هنگام جدائی منشویکها و بلشویکها، از لنین که همکار نزدیکش بود جدا شده و از آن زمان به بعد معتبرترین و محترمترین شخصیت سیاسی منشویکها بود. مارتف بعد از آغاز جنگ، رهبری منشویکهای انترناسیونالیست را به طرفداری از یک صلح دوجانبه و فوری از طریق مذاکره بدست گرفته بود. پس از بازگشت از تبعید، اوائل مه ١٩١٧، با سیاستهای جاری منشویکها در حمایت محدود از جنگ و شرکت در دولت مخالفت کرده و رهبری یک فراکسیون مستقل انترناسیونالیست در درون سازمان باز حزب منشویک را به دست گرفت. مارتف که اطمینان داشت ادامه حیات دولت ائتلافی منجر به نابودی انقلاب خواهد شد، در دروزهای اول ژوئیه به طرفداری از تشکیل دولت سوسیالیستی که “قادر به پیشبرد انقلاب باشد” برخاست. اما اکنون پس از گذشت یک هفته با هیجان، تأکید میکرد که تا زمانیکه دشمنان چپ وجود دارند تحقق برنامههای شورا برای نجات کشور غیرممکن خواهد بود.
مارتف سپس به قرائت بیانیه منشویکهای انترناسیونالیست پرداخت که در آن آمده بود سیاستهای داخلی و خارجی غیرمعقول و غیرانقلابی دولت موقت، نقش مهمی در بحران موجود در روسیه داشتهاند. بیانیه فوق نتیجه میگرفت که دمکراسی انقلابی (تمام طیف نهادهای دمکراتیک و احزاب سوسیالیست) در صورتی قادر به نجات کشور خواهند بود که از تشدید اختلاف موجود بین آنها جلوگیری شود و تمام قوای دولت انقلابی در مبارزه با تهدید فزاینده ضدانقلاب متمرکز شود و با برداشتن گامهای قاطع در جهت اصلاحات، بتوان ارتش را قانع کرد که در مقابله با دشمن، خون خود را در راه زمین، آزادی و صلح عاجل بریزد. چند روز بعد، یعنی در ١٧ ژوئیه، در جلسه عمومی کمیته اجرائی، پس از آنکه کادتها شرایط ورود به دولت را اعلام کردند، مارتف تأکید کرد که شورا چارهای جز به دست گرفتن تمام قدرت دولتی را ندارد. او اعلام داشت که: “اگر دمکراسی انقلابی مسئولیت انقلاب را بدست نگیرد، تأثیرگذاری بر سرنوشت انقلاب را از دست خواهد داد.”
حوادث بزودی نشان داد که دید مارتف در مورد دولت شورائی انقلابی از اتحاد تمام عناصر سوسیالیستی که بتواند دست به یک برنامه وسیع اصلاحی زده، با قدرت در مقابل ضدانقلاب بایستد و تمام کوششهای خود را برای دستیابی به صلح فوری دوجانبه بکار اندازد، به خواستههای تودههای آگاه مردم پتروگراد بسیار نزدیک است. دقیقا همین اهداف مضمون بحثها و قطعنامههای مصوبه در بیشتر شوراهای محلی بعد از اوائل ژوئیه را تشکیل میداد. در این زمان نظریات مارتف فقط مورد توافق اقلیت نسبتا کوچکی از رهبرای منشویکها و اسآرها بود. بحث در مورد مسائل سیاسی در جلسه عمومی کمیته اجرائی روز ١٧ ژوئیه منجر به پشتیبانی از مواضع اتخاذ شده جلسه ٩ ژوئیه کمیته اجرائی شد.
با توجه به پایبندی اکثریت منشویکها و اسآرها به دولت موقت و سیاستهای ائتلافی، تعجبآور نبود که در مذاکرات تشکیل کابینه جدید، سوسیالیستهای میانهرو امتیازات عظیمی به کادتها دادند. این مذاکرات در ٢١ و ٢٢ ژوئیه به دنبال عدم موفقیت کوششهای کرنسکی در تشکیل دولت جدید و تسلیم ناگهانی استعفای خود به باقیمانده وزرای کابینه و رد این استعفا از طرف وزرا آغاز شد. آنان بجای قبول استعفای کرنسکی، شروع به ملاقات با نمایندگان احزاب دیگر، ارگانهای مرکزی شورا، کمیته موقت دوما و دومای کشوری نمودند، و توافق کردند به کرنسکی آزادی کامل در تشکیل دولت بدهند. کرنسکی با در دست داشتن چنین اختیاراتی تصمیم گرفت وزرا را بر پایه اصل عدم نمایندگی جریانات سیاسی مسئولیت بدهد. طبق این قرارداد که مورد توافق متقابل بود، اعضاء کابینه نمی بایست بعنوان نماینده حزب مربوطه عمل کنند و وزرای سوسیالیست، دیگر به طور رسمی مسئول شورا نخواهند بود. بعلاوه، گرچه هر وزیر رأسا میتوانست از اعلامیه ٨ ژوئیه پشتیبانی کند، اما مجموعه کابینه تعهدی به آن بیانیه نخواهد داشت. این مسئله عملا به معنی آن بود که نفوذ شورا بر دولت باز هم کاهش یافته، در حالیکه اصول پیشنهادی سوسیالیستها حتی بصورت رنگ باختهاش نیز دیگر جزو برنامه دولت نبود.
بر این منبا بود که دولت ائتلافی دوم بریاست کرنسکی و متشکل از ٨ وزیر سوسیالیست و ٧ لیبرال بوجود آمد. پرنفوذترین شخصیتهای کابینه جدید کرنسکی (که علاوه بر نخست وزیری، وزرات جنگ و دریاداری را نیز برای خود نگهداشت) و دو نفر همکاران نزدیکش نیکلای نکراسف (معاون نخست وزیر و وزیر دارائی) و ترشچنکو (وزیر خارجه) بودند. در میان تعجب همگانی، چرنف موفق شد وزارت کشاورزی را برای خود نگهدارد. از جمله کسانی که در کابینه جدید غایب بود، تسرتلی بود که به دلیل ضعف سلامتی و خستگی مفرط از کار سیاسی در کابینه ترجیح داد نیروی خود را وقف مسائل شورا کند.
(ادامه دارد)