بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (١٣)
آلکساندر رابینویچ
هنگام حوادث روزهای ماه ژوئیه تحقیقات رسمی درباره ارتباط ادعائی بین لنین و آلمانیها ناکامل بود. اما حال که دولت در شرف سقوط بود مقامات اداره ضداطلاعات تصمیم گرفتند با سرعت هر چه تمامتر دست به کار شوند. آنان نقشه چیدند که از خبرهای جسته گریختهای که از شواهد اتهام، آن موقع جمع آوری کرده بودند، استفاده کنند و نمایندگان بیطرف پادگان را متقاعد کنند که نه تنها بلشویکها از آلمانیها پول گرفتهاند، بلکه تظاهرات خیابانی نیز بطور غیرمستقیم تسط آنها رهبری شده است. استدلال مأمورین این بود که اگر این نقشه مٶثر بیافتد، پادگان، سربازان مورد نیاز برای دفاع از دولت را فراهم خواهد کرد، و بدین ترتیب نظم را برقرار کرده و بلشویکها را دستگیر خواهند کرد. این نقشه به وزیر دادگستری ارائه شد و او بر آن صحه گذاشت. چند روز بعد او در دفاع از این تصمیم خود چنین گفت: “احساس کردم که دادن این اطلاعات آنچنان شرایط روانیای در پادگان بوجود خواهد آورد که امکان بی طرفی ما را از میان خواهد برد. دو راه داشتم، یا می بایست برای روشن شدن قطعی تمام رگ و ریشههای این جنایت عظیم برای مدتی نامعلوم منتظر می ماندم و یا شورشی را که تهدید به برانداختن حکومت می کرد بلافاصله سرکوب می کردم.”
بنابر این در اواخر ٤ ژوئیه اداره ضداطلاعات، نمایندگان چند واحد پادگان پتروگراد را به مرکز دعوت کرد و خبر اتهامات علیه لنین را به آنها داد. تمام شاهدان این جلسه توافق داشتند که این نمایندگان از شنیدن اتهامات فوق تکان خوردند. مقامات اداره ضداطلاعات نیز به نوبه خود آنچنان از شدت تأثیر این نقشه به شوق آمدند که تصمیم گرفتند بخشهائی از تحقیقات خود را در اختیار مطبوعات بگذارند. از آنجا که این مقامات نگران آن بودند که اگر اتهامات علیه لنین مستقیما از سوی یک اداره دولتی صادر شود مورد سٶظن خواهد بود، آنها دو “شهروند خشمگین” – یکی گریگوری الکسینسکی از نمایندگان بلشویک عضو دوما و دیگری و. پانکراتوف عضو حزب اس آر را به سرعت اجیر کردند تا بیانه ای درباره این اتهامات برای انتشار فوری در مطبوعات تهیه کنند.
لازم به تأکید است که اقدامات اداره ضداطلاعات، وزیر دادگستری و الکسینسکی و پانکراتوف بدون صلاحدید اعضاء کابینه صورت گرفت. بعدا معلوم شد که در زمان شورش ژوئیه، سه نفر از اعضاء کابینه یعنی نکراسوف، ترشچنکو و لوف معتقد بودند که گرچه بلشویکها بواقع از آلمانیها پول دریافت کرده بودند، اما شواهد موجود در دست دولت علیه لنین غیرقانع کننده بود و افشاء زودرس آنها هر نوع امکان اثبات این ادعاها را برای همیشه از میان خواهد برد. شب ٤ ژوئیه شخصا به تمام روزنامهها متوسل شده بود تا از انتشار اتهامات علیه لنین جلوگیری کنند. آشکار بود که اطلاعاتی که قبلا به نمایندگان واحدهای پادگان داده شده بود نمیتوانست در سراسر پادگان پخش نشود. تأثیر پخش این اتهامات همراه با شایعات درباره حرکت وسیع نظامیان از جبهه نقشی تعیین کننده داشت. ساعت یک صبح پنجم ژوئیه، واحدهائی که پیشتر بیطرف بودند، به طرف قصر توراید، جائی که کمیته اجرائی مرکزی سراسری جلسه داشت حرکت کردند تا به دولت و شورا اعلام وفاداری کنند. اکنون که بحران، وضع اضطراری را پشت سرگذاشته بود کمیته اجرائی به سرعت قطعنامهای در پشتیبانی از باقیمانده دولت موقت به تصویر رساند. این قطعنامه هم چنین خواهان تشکیل جلسهای از نمایندگان شوراهای ولایات در دو هفته آینده به منظور تصمیم گیری نهائی در مورد ترکیب کابینه آینده و مسئله تشکیل یک دولت شورائی شد.
تحولات اواخر ٤ ژوئیه، یعنی گسیل نیروهای وفادار به دولت، از جبهه، و تغییر ناگهانی طرز تفکر برخی واحدهای پادگان، بهمان اندازه که به اهداف بلشویکها لطمه میزد، برای دولت موقت موهبتی الهی بود. تا اواخر شب ٤ ژوئیه اثرات این دو واقعه بر وضعیت روانی واحدهای بیطرف پادگان آشکار میشد. در چنین شرایطی فرصت آن نبود که از وضع روانی ایالات ارزیابی درستی بشود. در ساعت ٢ یا ٣ صبح پنجم ژوئیه در جلسهای از اعضاء کمیته مرکزی حزب بلشویک با توجه به سیر حوادث تصمیم گرفته شد که از کارگران بخواهند به تظاهرات خیابانی پایان دهند.
عقب نشینی حزب در اعلامیه متواضعانهای که در صفحه آخر روزنامه پراودای پنجم ژوئیه منتشر شد در معرض افکار عمومی قرار گرفت. در این اعلامیه آمده بود: “از آنجا که شعارهای اعلام شده عناصر پیشرو طبقه کارگر و ارتش به هدف خود رسیده تصمیم گرفته شد به تظاهرات خاتمه داده شود.” چنین توجیهی آشکارا نادرست بود. هدف عناصر رادیکال پادگان پتروگراد و بلشویکهای افراطی که قیام ژوئیه را برانگیخته بودند، در درجه اول برانداختن دولت موقت بود. بیشتر رهبران حزب با حمایت دیررس خود از این حرکت امید داشتند که شاید فشار جنبش خیابانی کافی باشد تا کمیته اجرائی سراسری را مجبور به گرفتن قدرت دولتی کند. اما معلوم شد که این کار نه اهداف رادیکالها و نه امیدهای محدود میانه روهای حزب را متحقق کرده است. کارگران، سربازان و ملوانان بی تاب پتروگراد که تاکنون به پشتیبانی از بلشویکها برخاسته بودند، در این موقعیت به حال خود رها شده و حداقل به طور موقت روحیه خود را باخته بودند. از سوی دیگر اداره دولت و تمام گروههای سیاسی میانهرو و محافظهکار و طبقات مرفه بطور عموم برای برقراری مجدد نظم و به قیمت از بین بردن افراطیون، یکبار و برای همیشه بشدت افزایش یافته بود. اینکه این شکست چپ، تعیین کننده بود یا نه بعدا معلوم خواهد شد. بلشویکها که منزوی و ضربه پذیر شده بودند مجبور به توجیه نقش نامطلوب خود در قیام ناموفق و دفاع علیه اتهام خیانت و محافظت کلی خود از حمله غیرقابل اجتناب ارتجاع شدند.
(پایان فصل اول)
(ادامه دارد)