بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٥)
آلکساندر رابینویچ
لنین هم به خاطر این تغییرات در نظراتش و هم بدلیل فعالیت تبلیغی پر توانش، توانست به سرعت بخش قابل توجهی از رهبران بلشویک را به سوی خود جلب کند. این پیروزی مقدماتی لنین هم در جریانات “کمیته پتروگراد” حزب در ماه آوریل و هم در نتایج کنفرانس شهری بلشویکهای پتروگراد که لنین اولین پیروزیهای خود بر جناح راست را در آن نصیب خود کرد منعکس اند. کنفرانس اخیر که از ١٤ تا ٢٢ آوریل بود قطعنامه تعیین کننده ای را با ٣٧ رأی موافق و ٣ رأی مخالف به تصویب رساند در آن قطعنامه که توسط لنین نوشته شده بود دولت موقت محکوم شده و فراخوان به انتقال نهائی قدرت به شوراها داده شده بود.
در کنفرانس سراسری حزب بلشویک که در ٢٤ آوریل در پتروگراد گشایش یافت، لنین پیروزیهای دیگری را بدست آورد. قطعنامه کنفرانس درباره جنگ، نظر لنین را در محکومیت قاطع جنگ و شرکت روسیه در آن را منعکس می کرد. کنفرانس در قطعنامه اش در مورد حکومت، دولت موقت را بعنوان آلت دست بورژوازی و متحد ضدانقلاب، محکوم و پیشنهاد می کرد که طبقه کارگر برای دفاع از خود باید متشکل شده و مسلح شود.
با وجود این در کنفرانس آوریل، گروه کامنف با صدائی رسا و به مدتی طولانی در دفاع از مواضع خود بحث و جدل کردند، که نتایج این فعالیتها ناچیز هم نبود. نفوذ میانه روها اما، از آنجا معلوم می شود که ٥ نفر از آنها به عضویت کمیته مرکزی ٩ نفره حزب انتخاب شدند (این ٥ نفر عبارت بودند از: کامنف، ویکتور نوگین، ولادیمیر میلیوتین و زینوویف که به همراه لنین، استالین، ایاکوف سوردلوو و ایوار سمیلگا انتخاب شدند) و بدین ترتیب مشی اعتدالی کمیته مرکزی از اواخر آوریل تا اواخر ژوئیه را تضمین کردند. نقطه نظرات میانه روها در قطعنامه های عمده کنفرانس نیز منعکس بود. علاوه بر آن، تا حدودی بدلیل نفوذ میانه روها، بحث کاملی درباره بعضی مسائل بنیانی تئوریک، که زیربنای برنامه لنین را تشکیل می داد و از همه مهمتر، برداشت او از امپریالیسم بعنوان بالاترین مرحله سرمایه داری به تعویق افتاد.
قطعنامه های کنفرانس آوریل، در مجموع حزب را بطوری مبهم بسوی انقلاب سوسیالیستی رهنمود می داد. اما سئوالات تعیین کننده “چگونه؟” و “چه موقع؟” بی جواب ماندند. در حالیکه هدف نهائی انتقال قدرت به شوراها بطور ضمنی در چند قطعنامه مطرح شده بود. اما در آن موقع حزب می بایست نیروی خود را بر “وظیفه درازمدت بالا بردن آگاهی طبقاتی پرولتاریا” “بسیج آنان به مخالفت با سیاستهای متزلزل خرده بورژوازی” و “افزایش و تحکیم نیروی بلشویکها در شوراها” متمرکز می کرد.
نظر غالب میان رهبران بلشویک، که برای کنفرانس آوریل از سراسر کشور گردهم آمده بودند این بود که وظایف فوق یکشبه قابل انجام نیستند. اما در چند هفته متعاقب این کنفرانس پشتیبانی از محکومیت دولت موقت و انتقال قدرت به شوراها با سرعتی شگفت آور، در میان کارگران، سربازان و ملوانان پایتخت گسترش یافت. این واقعیت بخشا بدلیل فرو ریختن توهم مردم در سطحی وسیع نسبت به نتایج انقلاب فوریه بود. شرایط اقتصادی روبه وخامت در درجه اول موجب برانگیختن قیام شده بود. جنگ موجب کمبود شدید مکسن، غذا، لباس، سوخت و مواد اولیه در پتروگراد شده بود. بخشی از این کمبودها در اثر توقف ورود اجناس خارجی مانند ذغال از انگلیس و کتان ارزان از ایالات متحده بود. اما اکثر این کمبودها نتیجه مشکلات حمل و نقل و توزیع داخلی بود. شبکه حمل و نقل آبی و راه آهن قادر به رفع احتیاجات نظامی و غیرنظامی کشور نبود. در مورد غله، دهقانان که متوجه شده بودند به دست آوردن کالاهای صنعتی غیرممکن است، از دادن غله خود در مقابل پول کاغذی که به سرعت ارزش خود را از دست می داد، امتناع می کردند. با افزایش کمبود کالاها، شکاف بین سطح دستمزدها و هزینه در حال افزایش زندگی عمیق تر گردید. حدود ٣٩٠ هزار کارگر صنعتی پتروگراد که یک سوم از آنان زن بودند، بیش از هر بخش دیگر جامعه از این تورم سرسام آور ضربه خوردند. غلیرغم افزایش اسمی دستمزدها از آغاز جنگ تا اوایل سال ١٩١٧ (تا ٢٦٠ درصد) مزدهای واقعی، بیشتر بعلت افزایش شدید قیمت کالاهای مصرفی، به حدود یک سوم میزان قبل از جنگ کاهش یافت.
انقلاب فوریه مشکلات را کاهش نداد؛ برعکس، سردرگمی اداری در ماههای مارس و آوریل افزایش یافت و این مسئله افزون بر خرابی فزاینده و مسائل حمل و نقل منجر به شدت گیری وخامت عرضه کالاها شد. تشدید کمبود مواد اولیه و سوخت، صاحبان کارخانجات را مجبور به کاهش باز هم بیشتر تولید کرد و این امر نیز موجب افزایش عظیم تعداد کارگران اخراجی را بدنبال داشت. همزمان با این مشکلات تحویل مواد غذائی نیز کاهش یافت. کوششهای دولت در جیره بندی و برقراری یک نظام قیمت گذاری مٶثر بر روی مواد غذائی، نتوانست مشکلاتی را که در اثر این کمبودها بوجود آمده بود برطرف کند. در بهار ١٩١٧ کارگران تعدادی از کارخانه ها، اضافه دستمزد قابل توجهی دریافت کردند، اما افزایش سرسام آور قیمتها این اضافه دستمزدها را به سرعت خنثی کرد، به طوری که در اوائل تابستان وضع کارگران پتروگراد از نظر اقتصادی کمی بهتر از ماه فوریه بود.
نتایج انقلاب فوریه برای سربازان پادگان پتروگراد که در اثر جنگ تعدادشان از ٢١٥ هزار به ٣٠٠ هزار افزایش یافته بود و هم چنین برای ٣٠ هزار ملوانان ناوگان کرونشتات نیز بهمان اندازه ناامید کننده بود. در زمان صلح، واحدهای گارد، که ستون فقرات پادگان را تشکیل می داد، منحصرا از میان دهقانان انتخاب می شدند و تعلمیات مخصوص می دیدند. این هسته اصلی و سنتی ارتش در نبردهای سالهای ١٩١٤ تا ١٩١٦ در میدانهای جنگ پروس شرقی و گالسبی تارومار شده بود در نتیجه در سال ١٩١٧، بیشتر سربازان مستقر در پتروگراد و اطراف آن و از جمله افراد واحدهای گارد، از سربازان بی تجربه و تازه سربازگیری شده ای تشکیل شده بودند که هنوز اکثرا زمینه دهقانی داشتند. این سربازان با انضباط نظامی بیگانه و بیشترشان طعم خدمت در جبهه را چشیده بودند. لحظه تعیین کننده تاریخی در انقلاب فوریه زمانی بود که واحدهای پادگان پتروگراد یکی پس از دیگری به مردم انقلابی شهر پیوستند.
پس از فروپاشی حکومت تزاری، سربازان و ملوانان، افسرانی را که علنا مخالف انقلاب بودند و به سختگیری و شدت عمل معروف بودند از کار برکنار کردند. نیروهای مستقر پادگان از همان ابتدا از تغییرات انجام شده در نیروهای مسلح در اثر انقلاب استقبال کرده بودند. از جمله مهمترین این تغییرات ایجاد کمیته های منتخب دمکراتیک نیروهای زمینی و دریائی با اختیارات اداری وسیع – گرچه تا حدی مبهم – در تمام واحدهای ارتش بود، (ایجاد چنین کمیته های دمکراتیکی ابتدا توسط شورای پتروگراد و در فرمان معروف “شماره ١” صادره در اول مارس ١٩١٧ برسمیت شناخته شده بود). (فرمان شماره ١ همچنین کنترل اسلحه و مهمات را در اختیار کمیته های انتخابی قرار داد. اعلام کرد که فرامین دولت موقت تا زمانی که با فرامین شوراها در تناقض نباشند، قابل اجرایند؛ و سربازانی را که در حال انجام وظیفه نبودند را دارای تمامی حقوق اعلام کرد.) سربازان داوطلب با بدگمانی مواظب هر نوع برگشت به وضع سابق و منتظر صلحی دوجانبه بودند و اطمینان داشتند شورای پتروگراد به آن دست خواهد یافت. اعلامیه های وطن پرستانه دولت موقت و توجه بیش از حد آن به جلوگیری از پیشروی انقلاب و بهبود تدارکات نظامی، برای ارتشیان به طور قابل درکی ناراحت کننده بود. به دلایل فوق اواخر بهار ١٩١٧ شمار هر چه فزاینده تری از کارگران، سربازان و ملوانان پتروگراد، دولت موقت را نماینده طبقات ثروتمند که مخالف تغییرات عمیق سیاسی و بی علاقه به منافع مردم معمولی است تلقی می کردند. از سوی دیگر شوراها از نظر آنان و در مقایسه با دولت به گونه ای فزاینده نهادهائی واقعا دمکراتیک و خودگران و توده ای بودند. جدائی میان اهداف دولت از یکسو و آرمانها و خواستهای توده های مردم پتروگراد از سوی دیگر ابتدا در روزهای ٢١ و ٢٢ آوریل، زمانی آشکار شد که هزاران کارگر، سرباز و ملوان با شعارهائی چون “مرگ بر میلیوکف” “مرگ بر سیاست الحاق” و حتی “مرگ بر دلوت موقت” به خیابانها آمده و به تصمیم آشکار میلیوکف در ادامه جنگ تا “پایانی پیروزمند” اعتراض کردند. اهمیت مسئله در آن است که توده های تظاهر کننده پس از نادیده گرفتن آشکار دستور دولت مبنی بر پراکنده شدن، فقط به خواست شورا به این تظاهرات پایان دادند.
(ادامه دارد)