بلشویکها به قدرت می رسند
انقلاب ١٩١٧ در پتروگراد (٤)
آلکساندر رابینویچ
هنگامیکه لنین در آوریل ١٩١٧ به پتروگراد بازگشت و ندای انقلاب سریع اجتماعی را سر داد، بلشویکها همانند سوسیالیستهای میانه رو به این دعوت پیکارجویانه او پاسخ مثبت ندادند. در این زمان هنوز نخستین هفتههای پرشور و شوق پس از انقلاب فوریه سپری می شد. دولت لیبرال – دمکرات و میهنپرست موقت که قرار بود تا تشکیل مجلس مٶسسانی که با رأی عمومی و به منظور برقراری یک نظام سیاسی دائمی حکومت کند به ظاهر از برکات و خیرخواهی تقریبا همه برخوردار بود. این دولت با استعدادترین و سرشناسترین شخصیتهای جنبش لیبرالی روسیه را در بر می گرفت.
نخست وزیر جدید، پرنس لووف، یکی از رهبران پیشرو و خیلی محترم زمستو (زمستوها نهادهائی با اختیارات محدود خودگردانی محلی که در سال ١٨٦٤ بوجود آمده بودند) بود.
وزیر امور خارجه و فرد مسلط دولت پاول میلیوکف، استاد تاریخ و سخنگوی اول حزب کادت بود (حزب دمکراتهای مشروطه طلب (کادت) حزب اصلی لیبرال در روسیه بود). همراه با میلیوکف، دیگر شخصیتهای حزب کادت، از جمله نیکلای نکراسف، اندرئی شینگارف و الکساندر مانوئیلف بترتیب وزرای ترابری، کشاورزی و آموزش در کابینه شرکت داشتند. وزارت جنگ با نقش کلیدی آن به سرمایهدار صنعتی قدرتمند و بنیانگذار حزب لیبرال – دست راستی اکتبریست یعنی الکساندر گوچکف سپرده شده بود. گوچکف که رئیس کمیته مرکزی صنایع جنگی بود تا آن زمان تجربیات فراوانی در کمک به رهبری ادامه جنگ بدست آورده بود. وزیر دارائی، غول سرمایهدار خود ساختهای بود بنام میخائیل ترشچنکو. وزیر دادگستری جدید الکساندر کرنسکی، وکیل مدافعی پرطمطراق در محاکمات سیاسی پر سر و صدا و بعنوان نماینده چپگرا و حراف دومای سوم و چهارم اسم و رسمی بدست آورده بود. جان هارولد سنودگراس سرکنسول قدیمی ایالات متحده در سن پترزبورگ هنگامیکه در نیویورک تایمز یکشنبه ٢٥ مارس ١٩١٧ ارزیابی خود از دولت جدید را بیان داشت، بدون تردید عقیده بسیاری از ناظران آن زمان را منعکس می کرد. او به خبرنگار روزنامه می گوید: “مردم روسیه در هیچ جای این کشور نمیتوانستند افرادی شایستهتر برای بیرون آوردنشان از ظلمات استبداد پیدا کنند … لووف و همکارانش برای روسیه همان نقشی را دارند که جرج واشنگتن و یارانش در موقع استقلال آمریکا برای آن کشور داشتند.”
مسلم است که بسیاری از دوستان روسیه در خارج معتقد بودند که چون وزرای جدید توسط دوما (نسجه رنگ باختهای از پارلمان نوع غربی در زمان تزار، و پس از انقلاب ١٩٠٥ تشکیل شده بود) برگزیده شدهاند میتوانند نماینده تمام مردم باشند. که این فرضیه آنچنان هم درست نبود. دومای چهارم که هنوز در سال ١٩١٧ برپا بود، در سال ١٩١٢ انتخاب شده بود که طبق قانون، اکثریت مردم از حق رأی داده محروم بودند. در خلال روزهای انقلاب فوریه، در پتروگراد، نهاد “شورای نمایندگان کارگران و سربازان” بوجود آمد. این شورا الگوی ارگانهای خودبخود و برخاسته از سوی مردم بود که به مدتی کوتاه، حین انقلاب ١٩٠٥ بحیات خود ادامه دادند. در بهار و تابستان ١٩١٧ شوراها در محلات مختلف پتروگراد برپا شد و بطور همزمان نهادهای دمکراسی تودهای، و از پائین در شهرها، شهرکها و قصبات سراسر روسیه بوجود آمد. در ماه مه کنگره سراسری شوراهای دهقانان پتروگراد آغاز بکار کرد؛ در ماه ژوئن نمایندگان شوراهای کارگران و سربازان برای اولین کنگره سراسری خود در پایتخت گردهم آمدند. این مجامع ملی “کمیتههای دائمی اجرائی سراسری روسیه” یعنی “کمیته اجرائی مرکزی کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان و کمیته اجرائی کنگره سراسری شورای نمایندگان دهقانان را به وجود آوردند. این ارگانها در مجموع، هم از نظر تعداد نمایندگان و هم از نظر وفاداری کارگران کارخانجات، دهقانان و بخصوص سربازان به وجهی بهتر از دوما مردم را نمایندگی کردند و به طور بالقوه نیز قدرت بیشتری از دولت داشتند.
ارگانهای مرکزی شوراهای سراسری تا پائیز ١٩١٧ زیر تسلط رهبران احزاب سوسیالیستی میانهرو منشویک و حزب سوسیالیست انقلابی (SR) بودند. رهبران فوق خود را با تظاهر به قیمومت انقلاب راضی نگهداشته و هیچ علاقهای به چالش با دولت موقت بعنوان عالیترین مرجع سیاسی قانونی از خود نشان نمیدادند. این مسئله حداقل تا حد زیادی برخاسته از دیدگاههای سیاسی آنان بود. منشویکها بر این فرضیه ارتدکس مارکسیستی پایبند مانده بودند که “انقلاب بورژوائی”، که به ظاهر برافتادن استبداد تزاری نمایانگر آن بود، الزاما میباید دوراه ای نامحدود از حکومت بورژوا دمکراتیک بدنبال خود داشته باشد. اسارهای کمیته اجرائی نیز، گرچه از نظر ایدئولوژیک مانعی بر سر راه قدرتگیری خود نمیدیدند، اما با این طرز فکر که همکاری با فرماندهان نظامی و سرمایهداران صنعتی و تجاری برای بقاء روسیه در جنگ و بعنوان ستونی علیه ضدانقلاب مطلقا لازم است، با اکثریت منشویکها شریک بودند.
بدین ترتیب لنین هنگام بازگشت به روسیه در آوریل با اوضاعی روبرو شد که بطور ناامید کنندهای متفاوت با پیش بینیهایش بود. نفوذ بلشویکها در میان کارگران و سربازان نسبتا ضعیف بود. منشویکها و اسآرها در شوراها اکثریت را داشتند؛ شوراهائی که لنین بعنوان نهادهای جنینی حکومت کارگری به حسابشان میآورد. شوراها زیر مدیریت سوسیالیستهای میانهرو از دولت موقت حمایت میکردند و تا زمان دستیابی به یک صلح، از طریق مذاکره از ادامه شرکت روسیه در جنگ نیز پشتیبانی میکرد این اوضاع برای سرخوردگی کافی نبود، چرا که نفوذ بلشویکهای میانهرو به رهبری کامنف، روحیه شدید سازش طلبی با دولت و حمایت از آشتی با منشویکها را در درون حزب خود لنین بوجود آورده بود.
لنین به منظور تطبیق اهداف خود با اوضاع و ملموس کردن این اهداف برای اکثریت اعضاء حزب بلشویک تغییراتی ظریف در نظرات خود داد. او در عین تقلیل اهداف فوری خود و دادن امتیازات به میانه روها، هسته اصلی برنامه رادیکال خود را با تاکتیکی انعطاف پذیر حفظ کرد. در مورد امکان بوجود آوردن یک حزب سوسیال دمکرات واحد، لنین بر موضع قبلی خود پای فشرد. استدلال او این بود که وحدت با منشویکها، حزب بلشویک را به طرفداری از شرکت روسیه در جنگ آلوده می کند و توانائی آن را در رهبری مبارزه انقلاب جهانی از میان می برد. لنین با صدای بلند و قاطع اعلام کرد که اگر یارانش بر وحدت مجدد با منشویکها اصرار ورزند و یا از مخالفت فعال با شرکت روسیه در جنگ خودداری کنند، به تنهائی براه خود ادامه خواهد داد. بحثهای وحدت بین منشویکها و بلشویکها تقریبا فقط با دخالت لنین، سریعا خاتمه یافت. اما در میان بلشویکها گرایش قوی به همکاری سیاسی با دیگر گروههای سوسیالیست در سراسر سال ١٩١٧ ادامه یافت.
لنین تحلیل تئوریک خود از انقلاب را تغییر نداد. او در جمعبندی نظراتش که در روزنامه اصلی حزب، پراودا، بنام “تزهای آوریل” در ٧ آوریل بچاپ رسید، روسیه را در وضعیتی انتقالی بین اولین مرحله انقلاب “بورژوا – دمکراتیک” و دومین مرحله “سوسیالیستی” معین کرد. او همچنین تأکید میکرد از دولت موقت به هیچ روی نباید حمایت کرد و هدف حزب انتقال قدرت بدست شوراهاست. اما پیام لنین دیگر فراخوان فوری به مسلح شدن نبود. لنین استدلال میکرد تا هنگامیکه تودهها هنوز به بورژوازی اعتماد داشته باشند، وظیفه اولیه حزب افشاء دغلکاری دولت موقت و اشتباهات رهبری شوراها خواهد بود. حزب باید صبورانه توده ها را قانع کند که دولت موقت، صلح برایشان نخواهد آورد و شوراها تنها شکل واقعا انقلابی حکومت اند.
(ادامه دارد)