یاشار سهندی هراس از “طبقه پرولتاریا”

هراس از “طبقه پرولتاریا”

یاشار سهندی

همانگونه که انتظار میرفت جمهوری اسلامی در یک اقدام جنایتکارانه دیگر با یک “دستورقانونی” کل طبقه کارگر را محکوم به فلاکت بیشتر کرد. “شورای عالی کار” این حکومت با تعیین افزایش ٢٥ درصدی دستمزد یکبار دیگر ثابت کرد که این شورا، “شورای عالی سود سرمایه” است. این اقدام انعکاس وسیعی در جامعه داشت تا آنجا که حتی رسانه ای مانند صدای امریکا برنامه “روی خط” جمعه شب خود را به موضوع افزایش دستمزدها اختصاص داد و همه بینندگان این برنامه یک صدا به تصمیم حکومت معترض بودند. از جمله کارفرمایان! “کارفرمای محترمی” تماس گرفت و گفت: “ما هم قبول داریم که این حقوق کم است.ما اگر پولمان را جای دیگری کار بیندازیم بیشتر از اینها در می آوریم اما چه کنیم میخواهیم کارگرمان نانی ببرد سر سفره اش! دولت به تولید هم ضربه زده است هیچگونه خدماتی ارائه نمیدهد…”(نقل به معنی) و بی بی سی هم نتوانست ساکت بماند و برنامه شنبه شب “نوبت شما” این رسانه نیز اختصاص به همین موضوع داشت و در این برنامه نیز بییندگان آن همگی معترض این تصمیم رذیلانه حکومت بودند. هر چند هر دو رسانه مبنای کارشان این بود که همه چیز را به “بی کفایتی” دولت احمدی نژاد نسبت دهند و دیگر اینکه افزایش دستمزد بیشتر از این از توان کارفرمایان خارج است، اما انعکاس آن در این سطح نشان از اعتراض وسیع به این تصمیم بود.
اما موضوع اصلی این نوشته عکس العمل سایت “کلمه” سایت وابسته به میرحسین موسوی، “نخست وزیر محبوب امام” به این تصمیم شورای عالی کار جمهوری اسلامی است. این سایت هشدار میدهد بی توجهی به کارگران “در آینده میتواند خطر امنیت جدی برای میهن عزیز”شان داشته باشد. این سایت در بررسی خود ابتدا اشاره دارد به کشمکش این چند ماهه آخر بین کارگران ( تشکلاتی مانند اتحادیه آزاد کارگران) و دولت بر سر چند و چون مقدار افزایش دستمزد؛ اما مهمترین موضوع در این بخش از این نوشته به این اشاره دارد که ” سه جانبه گرایی” با مصوبه مجلس نابود شده است، چرا که بر طبق یکی از مصوبات مجلس اسلامی تعداد نمایندگان دولت از سه به پنج نفر در شورای عالی کار افزایش یافته و عملا نمایندگان مزدوری که عنوان نماینده “جامعه کارگری” را یدک میشکند بی اعتبار شدند. این نوشته تاکید میکند اصل ٤١ قانون کار اسلامی که اشاره به سه جانبه گرایی کذایی دارد معطل مانده است! نویسنده این نوشته نیز میداند این مثلا نمایندگان “جامعه کارگری” رسوا و بی آبرو هستند برای همین نهایتا اشاره میکنند برای ایشان حفظ نظام مهمتر است تا منافع کارگران. البته این نوشته همه تقصیر را متوجه “نظارت استصوابی دولت بر تشکل های کارگری” میداند و تاکید میکند: ” عملکرد و دیدگاه های افرادی که در صدر تشکل های کارگری رسمی حضور دارند به خوبی از عمق فاجعه ای پرده برمی دارد که نظارت استصوابی دولت بر تشکل های کارگری برای جامعه کارگری ایران رقم زده است. اولیا علی بیگی، رئیس کانون عالی شوراهای اسلامی کار … گفت: “بندهٔ علی بیگی ابتدا سرباز ولایت هستم و در مرحله دوم از حقوق کارگران دفاع می‌کنم. حفظ نظام از خواندن نماز هم واجب‌تر است.” غلامرضا خادمی‌زاده ، رئیس هیأت مدیره کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگری ایران نیز با تائید چنین دیدگاهی … گفت: ” تشکل‌های رسمی کارگری اساسا در راستای حفظ نظام تاسیس شده‌اند. ما زمانی از حقوق کارگران دفاع می‌کنیم که متضمن حفظ نظام باشد.” اما موضوع مهمتر برای سایت کلمه سرسپردگی مزدوران حکومت نیست چرا که خود یک زمانی دست کمی از امثال اولیا بیگی نداشتند بلکه آن خطری است که از جانب “طبقه پرولتاریا” حس میکنند. بهرحال اینها شم طبقاتی شان آنقدر قوی است که تشخیص بدهند مشکل نظارت استصوابی نیست بلکه قدرت طبقه کارگر است.

ما فراموش نکردیم که مزدوران سرمایه در این هشت سال حکومت احمدی نژاد سعی بسیار بکار بردند که چنین جلوه بدهند که کارگران و “بخش پایین دست جامعه” پشتیبان احمدی نژاد هستند و به او رای دادند و هر چه “طبقه متوسط مدرن شهری ” میکشد از دست همین “محرومان” است چرا که “ایشان سنتا به احمدی نژادها رای میدهند!” و این نوشته اکنون فراخوان میدهد که “باید این نگاه اصلاح شود.” نقل قولی که آورده خواهد شد هر چند طولانی خواهد بود اما لازم است خواننده از آن مطلع گردد چرا که پرده از چهره ریاکارانه این حضرات برمیدارد:” آیا مقصر روی کار آمدن دولت مدعی عدالت و در عمل ناقص صریح عدالت، …، آنهایی هستند که مظلومانه در این سالها آماج سیاست های مخرب حاکمان بودند؟ و آیا شایسته است که اصلاح‌طلبان با زبان سرزنش یا بدتر از آن با نادیده گرفتن و بی اعتنایی با مستضعفان و کارگران رو به رو شوند؟ ….طومار سی هزار کارگر برای اجرای قانون در حوزه کار( توجه دارید طومار برای اجرای قانون در حوزه کار!!!) و در اعتراض به عدم رعایت “حقوق بنیادین کار”، تلاشی درون زا و از پایین دست جامعه برای توسعه دموکراسی بود و شایسته بود و هست که اصلاح طلبان به حمایت از این اقدام بپردازند…. آیا صد روستایی دامدار و کشاورز سرخسی را که در هفته های گذشته در تهران و آن هم مقابل بیت رهبری، در اعتراض به غصب زمین ها و مراتع شان توسط آستان قدس رضوی تحصن اعتراضی برگزار کردند، می توان وابسته به حکومت تصور کرد؟ به نظر می رسد بخشی از فعالان سیاسی منتقد وضع موجود، باید در تلقی خود از واقعیت های جامعه و توجه انحصاری به “طبقه متوسط مدرن یا شهری” تجدید نظر کنند …” نسیان کارگران نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه روز به روز بر جراحت سیاست ورزی منفک از کار در کنون فلک زده ما می افزاید. … فعالان سیاسی … در کنار جوالدوز زدن به فقرا، یک سوزن هم به خود، شیوه گفتار و عملکردشان در گذشته و اکنون بزنند و از خود بپرسند که در این سالی که در روزهای پایانی آن به سر می بریم، تا چه اندازه در گفتار، نوشتار و کنش سیاسی شان به مشکلات جامعه کارگری توجه داشته اند و به چه میزان با اقدامات اعتراضی آنها برای احقاق حقوق قانونی شان همراهی و یا همصدایی داشته اند؟ آیا اصلاح طلبان و سبزها که همواره از اعتراضات مدنی برای پیشبرد اصلاح جامعه سخن می گویند، اعتراضات مدنی جامعه کارگری برای کسب حقوق قانونی شان را در یک سال گذشته به قدر کافی دیده اند؟!”(سایت کلمه- “حقوق اساسی کارگران پایمال می‌شود؛ فعالان سیاسی سکوت نکنند”- آرمان تالشی)
اما چرا این “فعالان سیاسی منتقد” فیل شان یاد هندوستان افتاده و از قول موسوی، ناراحتی خودشان را بیان میکند که مستضعفین را فراموش کردند! چرا یادشان آمده است که “اعتراضات مدنی جامعه کارگری” در یک سال گذشته را به قدر کافی ندیده اند؟ چون ایشان شاهد هستند که اعتراضات همین یکسال گذشته چگونه دارد جنبش کارگری را به مرکز تحرکات سیاسی جامعه تبدیل میکند. ایشان همکار و همراه موسوی در سالهایی که ” دوران طلایی امام” مینامند، بود و در کارنامه ایشان سرکوب وسیع و خونین جنبش کارگری در دهه های گذشته بارها و بارها ثبت شده است. بارزترین نمونه آن شلیک به سوی کارگران خاتون آباد از هلی کوپتر. در زمان سید خندان ( سمبل اصلاح طلبان) بود که قوانین خارج کردن کارگاههای زیرپنج نفر و بعد ده نفر را تصویب کردند و در آن زمان هیچ باکشان نبود که این مخالف قانون کذایی کارشان است. قرار بود با این تعرضات سیستماتیک کارگر ارزان و خاموش تضمین شود اما جنبش کارگری از سال ٨٣ با چهره شدن فعالین کارگری خود را به عنوان یک قدرت در جامعه مطرح کرد تا جلوی پروژه ارزان سازی کارگران را بگیرد. این جنبش در ادامه خود با وجود ادامه خشونت بی حد و حصر در زمان احمدی نژاد با اعتصابات شرکت واحد و کارگران نیشکر هفت تپه و بسیاری دیگر از اعتصابات ریز و درشت دیگر به مقاومت و بر شدت مبارزه خود افزود و با وجود همه مصائب کوتاه نیامد، بلکه شاهد هستیم در این دوره از مبارزه بر سر افزایش دستمزد همه جامعه را متوجه خود کرد. و همین به نگرانیهای بورژوازی دامن زده است که در این نوشته بخوبی منعکس است. بر خلاف آنچه این نویسنده میگوید، قدرت “طبقه پرولتاریا” خیال خامی نیست و گر نه ایشان به پیشواز مصوبه اخیر شورای عالی کار میرفتند همانگونه وقتی خود به عنوان دولت دراین شورا حضور داشتند همین تصمیمات را میگرفتند، و نه در عکس العمل به حذف یارانه، از خوشحالی سر از پا نمی شناختند.

با وجود یورش همه جانبه به سطح معیشت کارگران، بورژوازی این اطمینان را کسب نکرده که طبقه کارگر در ایران خاموش بماند بلکه برعکس، هراس بورژوازی را میتوان به عیان در نوشته مذکور مشاهده کرد وقتی تاکید میکند:” …همانقدر که تصور رسالت رهایی بخشی و منجی گری کل جامعه برای “طبقه پرولتاریا” خیال خامی بود و دیگر این روزها کمتر کسی در آن رویا به سر می برد( واقعا!! خدا از دل ایشان بهتر خبردارد!)، یکسونگری از این طرف هم ناکارآمد از تحلیل واقعیت هاست و بی توجهی تشکل ها و فعالان سیاسی به حقوق کارگران و مردم کم درآمد، در کنار اقداماتی که دولت و حاکمیت در این حوزه انجام می دهد، نتیجه ای جز به حاشیه راندن بیش از پیش اقشار ضعیف و تقابل میان بخش های کم درآمد با بخشی های برخوردار جامعه نخواهد داشت و در آینده می تواند به تهدید امنیتی جدی برای میهن عزیزمان تبدیل شود.” این یکی را راست میگویند چرا که جامعه ایران به شدت قطبی شده است. کافی است به شعار کارگران صنایع فلزی تهران اشاره کنیم که در هفته گذشته در خیابانهای تهران در مقابل چشم ماموران سرکوبگر فریاد زده شد: “یک درصد تامین، ٩٩ درصد در حال مرگ”؛ دل نگرانی ایشان از این است که طبقه کارگر ایران بی پرچم نیست، بی هویت نیست. بالقوه سی هزار کارگر اعتراض متحد خود را با یک طومار اعلام نمودند. این نیرو، مزدوران حاکم و نوکران بورژوازی بیرون از حکومت را وادار کرده است که حداقل در حرف بپذیرند که دستمزد کمتر از یک نیم میلیون تومان ستمگری است.
تحمیل حقوق کمتر از ٥٠٠ هزار تومان به کارگران، در مقابل درخواست یک نیم میلیونی تومانی کارگران همه ماجرا نیست. کارگران نشان دادند که در مقابل این تحقیرها کوتاه نخواهند آمد. آن آینده خوفناکی که نوکران سرمایه به خودشان وعده میدهند، آینده روشنی برای کارگران است. جمهوری اسلامی چاره ای نداشت جز تصویب همین مقدار حقوق اما با اینکار نشان داد که هیچ راهی جز سرنگونی این حکومت جلو روی کارگران نیست. طبقه کارگر در مبارزه با یک همچین حکومت هاری به قدرت خود روز به روز بیشتر پی برده و همین قدرت طبقه کارگر است که “تهدید امنیتی” شمرده میشود. قدرت کارگر به عنوان یک طبقه است که برای بورژوازی تهدید بزرگی است. این قدرت هنوز متشکل و متحد نیست، مبارزات اش پراکنده است و در صورت متحد شدن و متشکل شدن کارگران ” تصور رسالت رهایی بخشی و منجی گری کل جامعه برای “طبقه پرولتاریا” نه یک رویای خام بلکه به یک واقعیت باشکوه تبدیل میشود و این به صورت بالقوه در ایران وجود دارد و همین لرزه به اندام بورژوازی انداخته است.