سیاوش دانشور-شعار “مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر”؛

شعار “مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر”؛

توجیهات و مخاطرات

سیاوش دانشور

کمتر از یکماه پیش در راهپیمائی کارگران هپکو در اراک، از جمله شعار “مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر” طرح شد. این شعار دو هفته بعد در اجتماعات اعتراضی کارگران گروه ملی فولاد در اهواز مقابل استانداری خوزستان و در نماز جمعه تکرار شد. سپس کارگران دستفروش حسن آباد در اعتراض به عوامل شهرداری، که علی چراغی همکارشان را جلو چشم فرزندش با پنجه بوکس کشتند، شعار دادند: “مرگ بر بساطی، درود بر شهرداری”. روز چهارشنبه هفته جاری کارگران فولاد اهواز شعار “حقوق ها را نمیدن، مرگ بر آمریکا” را سر دادند. در کنار این شعارها، شعارهای مذهبی مانند “یا حجت ابن حسن ریشه ظلم را بکن” و “عزا عزاست امروز، استاندار بی عرضه صاحب عزاست امروز” در این اجتماعات سر داده شده است. روشن است شعارهای کارگران معترض به اینها خلاصه نشده و شعارهای تعرضی و واقعی مانند: “پول ما را دزدیدن، دارن باهاش پُز میدن” و “حساب ما پر نشه اهواز قیامت میشه” و غیره هم بوده است.

شعارهای فوق، بویژه شعار “مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر” بحثهای داغی را میان محافل کارگری و فعالین سوسیالیست و کمونیست در ایران و خارج کشور در هفته اخیر دامن زده و به روزنامه های حکومتی نیز کشیده شده است. مخاطب این یادداشت فعالین کارگری و کارگران پیشرو است و هدف اصلی آن جدل با جریانات و فعالین چپی نیست که بعناوین مختلف به تمجید و تحبیت و دفاع از این شعار پرداختند. اشاره به برخی استدلالهای این دوستان صرفا برای نور انداختن روی بحث است. هدف اساسی طرح مخاطراتی است که این شعار نه فقط برای پیشروی مبارزه کارگری و جنبش کارگری بلکه در مقیاسی وسیع تر برای کشمکش سیاسی – طبقاتی در ایران و در نبرد جاری ای است که علیه حکومت اسلامی دربر دارد.

“ابتکار” یا خط سیاسی آگاهانه؟

تقریبا کلیه مدافعین این شعار، اعم از کسانی که با درجه ای فاصله و عدم تائید صریح این شعار میگویند “باید کارگران و موقعیت شان را درک کرد”، “باید وضعیت امنیتی و نگرانیها را فهمید”، “باید خود مبارزه و اعتراض را دید و مُبصر نشد” تا کسانی که طرح این شعار را از تولیدات “نوابغ جنبش کارگری”، “به چالش کشیدن کل نظام سرمایه داری” و حتی توجیه فلسفی کردند، و دیگرانی که آنرا صرفا ابتکار، طنز، به در بگو تا دیوار بشنود، وارونه گوئی و غیره نامیدند، همه برخوردی غیر انتقادی و بدرجات مختلف جانبدارانه به خود شعار داشتند. کم نبودند از جریانات چپ و فعالینی که به هر حال مسائل جنبش کارگری را دنبال میکنند، ساکت بودند و سکوت شان را میتوان جانبداری و یا کرنش به هر تمایلی تلقی کرد که در صفوف مبارزه کارگری وجود دارد. دوستانی نیز با طرح دو قطبی کاذب “سیاست-ایدئولوژی” و پرهیز از “منزه طلبی” که دیگر نزد اینان به کلیشه بدل شده، بدفاع از این شعار پرداختند بدون آنکه بتوانند با کارگران صریح باشند و حرف “سیاسی” شان را در قلمروهای مختلف مبارزه سیاسی در جامعه با همین استدلال ها تعمیم دهند.

حرف ما اینست که این شعار نه از “جنبش خودبخودی” کارگران بیرون آمده است، نه محصول ناآگاهی و ناتوانی کارگر صنعتی در فولاد و هپکو است، نه ریشه در دلائلی دارد که اینان برشمردند. امثال این دلائل را حتی سایت تابناک هم گفته است. در مورد هپکو که اولین بار این شعار طرح شد، همه ما آنرا طنزی تلخ فهمیدیم و شخصا اطلاع دقیقی ندارم که آیا طرح اولیه این شعار ابتکار فعالین کارگری برای جلب توجه بود و یا اقدام آگاهانه خطوط راست. اما با فرض اینکه در ابتدا طرح این شعار اقدامی ابتکاری برای جلب توجه بوده است، تکرار آن در فولاد اهواز و بویژه بعد چسپیدنش به شعار “حقو قها را نمیدن، مرگ بر آمریکا” دیگر از آن هدف اولیه خارج شد و دست عده دیگری افتاد. این شعار در اساس از تولیدات جریانات پلیسی و دولتی میان کارگران مانند خانه کارگری ها و خط توده ایستی – سندیکالیستی است که همواره تلاش میکنند کارگران را به نیروی این یا آن جناح حکومت تبدیل کنند و در تداوم وحشت عمومی حکومت شان از کارگر بعنوان یک جنبش و یک طبقه اجتماعی، بویژه بدنبال رویدادهای دیماه در ایران، آگاهانه میخواهند سر اعتراض و مبارزه کارگری را به سمت دیگری کج کنند. البته در این سیاست اینها تنها نیستند و عده ای از چپ های خجول که از موضع بالای شهری به کارگر نگاه میکنند و مانند پوپولیست های شلخته دنباله رو هر تحرکی میشوند، به این سیاست سرویس میدهند. حتی بخشی از سندیکالیست های مجرب تر نیز فاصله خود را با این شعار در همین اعتراضات حفظ کردند و گرایشات رادیکال تر که عمدتا زیر فشارند هنوز نتوانستند ابتکار عمل را بدست گیرند. اما ضروری است که بسرعت آنرا روی ریل واقعی خود برگردانند.

شعارهای “اعتدالی”

یک خط استدلالی و امکانگرایانه و قانونگرایانه که در میان کارگران این صنایع تبلیغ میشود اینست که خود حکومت هم میگوید که “اعتراض یک حق است” لذا میتوانیم اعتراض کنیم و خاطر جمع باشیم که عواقبی ندارد. خوب این سیاست درجه ای اطمینان خاطر موقت در فضای سرکوب ایجاد میکند. اما بلافاصله میگویند “البته نباید اعتراضمان علیه قانون و دولت و مقامات باشد”! نباید بگذاریم “سودجویان و ضد انقلاب” سواستفاده کنند! حرفهای خامنه ای را هم در مورد کارگران همه شنیده اند. اجرای منویات آقا این شد که در روز هفتم اعتصاب فولاد اهواز شعار “حقوق ها را نمیدن، مرگ بر آمریکا” سر دهند! نمونه های دیگری هم هست. خوب روشن است که هدف سیاسی این شعارها چیست و چه کسانی آنها را میان کارگران میبرند. این شعارها قرار است از صفوف مبارزه کارگری “چپ زدائی” کند، همان هدف اساسی پروژه روحانی. اینها تولیدات جدیدی هستند که کارگران را بعد از سه دهه و اندی مبارزه با سازمانهای پلیسی قرار است به سیاهی لشکر سیاستهای جناحی از حکومت بدل کند که مابه ازای آنها در جنبش کارگری همین خانه کارگریها و شوراهای اسلامی و خط توده ایستی است که همراه و پشتیبان همیشگی شان بوده است.

قرار است به این پدیده بدل شویم: “کارگر مسلمانی که شعار مذهبی میدهد، از امام جمعه برای حل مشکلاتش با کارفرما طلب پادرمیانی میکند، درود بر استثمارگر و برده دار میگوید، مرگ خودش بعنوان برده را فریاد میزند، خودکشی میکند، خود زنی میکند، تحقیر ساختاری و ایدئولوژیک را نهادی و درونی و به پرچم سیاسی بدل میکند، تا با نمایش قد کوتاه سیاسی اش برای همه و در انظار عموم، هر نوع امید بستن به کارگر و جنبش کارگری را بعنوان یک نیروی آزاد کننده و رهائیبخش از دست دهد”. این شعارها برای یک خودکشی دستجمعی کارگری طراحی شده است. آنها میدانند چکار میکنند. یا بعنوان مثال رضا موسوی کارفرمای فولاد که باید واقعا کارگران تف در صورتش بیاندازند و با اُردنگ از کارخانه بیرونش کنند، زیر حمایت این آتشبار سیاسی است که به وقیحانه ترین شکل در توئیت اش کارگران و فرزندان آنها و خانواده هایشان را به تمسخر میگیرد، به آنها توهین میکند و میگوید “تو کی هستی که بچه ات مثل بچه من زندگی کند؟ مگر جامعه کمونیستی است که حقوق برابر داشته باشیم”؟! و در حاشیه این متن اصلی، چپ دنباله روی را می بینید که کارگر برایش با هر سیاستی اسپارتاکوس است و تنها هنرش سواری دادن به راست تحت عنوان “سیاسی” گری در مقابل “منزه طلبی” و “ایدئولوژیک نبودن” است. میخواهد خودش و ما را قانع کند که باید طنز و استعاره و متافور را درک کرد و به اعتراض کارگران “تشر نزد” و نقش “آموزگار” را بازی نکرد!

نه دوستان گرامی، درک طنز تلخ نهفته در این شعار ابدا سخت نیست. اگر مقداری از فرهنگ عارفانه و شاعرانه رایج ایرانی و جهان سومی فاصله بگیرید، و خیلی فلسفی و “ایدئولوژیک” به معنی بد کلمه نشوید، با دو کلمه و دو فحش سیاسی نمی توانید گریبان خود را از مسئولیت سیاسی تان رها کنید. اولا به نظر من سکوت هر بخش چپ و فعالین کارگری در مقابل رایج شدن این شعار بی مسئولیتی محض در قبال جنبش کارگری از موضعی اپورتونیستی است. اگر همین حرف را بخشی دیگر از جامعه زده بود، حتما تاکنون دهها مطلب و موضعگیری را شاهد بودیم. اما چون کارگران گفته اند نباید چیزی گفت! آخر کارگران خودشان همه چیر را میدانند! فرض اینها اینست که این شعارها از دل خود کارگران و با فکر و تحلیل آنها و تصمیم جمعی شان بیرون آمده است. یا برعکس، میگویند کارگر مستاصل است، زیر فشار است، باید درکش کرد تا سکوت خودش قابل توجیه باشد. یا می گویند کارگر مقصر نیست اگر شعارش با ذهنیت تو نمی خواند. لابد با ذهنیت ایشان میخواند و گرنه حلوا حلوایش نمیکرد. میگویند “منزه طلب” نباشیم، “آموزش” ندهیم، “شماتت” نکنیم، لابد خاصیتی دارد و منظورشان مهم است که آنرا وارونه میگویند! بحث ابدا این نیست که کارگر بگوید “مرگ بر ستمگر و مرگ بر سرمایه دار”- که بارها گفته اند- و بحث ابدا برسر این نیست که شعار کارگر با فرمول ذهنی من نوعی بخواند، این لوث کردن یک بحث جدی است. مدافعین این شعار باید زحمت بکشند و خاصیت جنبش “مرگ بر خود” را برای همه توضیح دهند. اگر این شعار بقول دوستانی “سرمایه داری را به چالش میکشد”!؟ چرا قطعنامه نمیدهید که خط مشی تاکتیکی کارگران منبعد “مرگ بر کارگر و درود بر سرمایه دار” است؟ و یا در اعتراض علیه جمهوری اسلامی بجای مرگ بر خامنه ای فریاد بزنند “درود بر خامنه ای” و “مرگ بر مردم و زنده باد رژیم”؟ و یا زنان در هشت مارس فریاد زنند “مرگ بر بی حجاب و زنده باد خواهر زینب” و الی آخر. واقعا کسی که میگوید ما در پشت شعار مذهبی کارگران نه مذهبی بودن آنها بلکه اعتراضشان را می بینیم، و من هم در مورد اعتراض کارگران با هر شعاری یک سر سوزن تردید ندارم، چرا درست وقتی که جامعه علیه “مقدسات” مذهبی یورش سنگینی آورده است، شعارهای مذهبی در میان کارگران را توجیه میکند؟ این چه سیاستی است که با افق راست ترین گرایشات سیاسی در حکومت و در اپوزیسیون منطبق میشود؟

مخاطرات این شعارها

واقعیت اینست که این خط به یک اعتصاب و دو اعتصاب و یک شعار در میان دهها شعار محدود نمیشود. اگر سر این قرقره باز شود و این توجیهات و تمجیدات و تشویق های طیف متلون خانه کارگری- توده ایست – چپ پوپولیست و فلسفی را بهمراه داشته باشد، رژیم موفق میشود در قلمروهای مختلفی در سیاست ایران جنبش واقعی و رادیکال جاری را گامها به عقب براند. من اسم این را یک سرکوب نرم اما خونین میگذارم. من بنا به ظرفیتهای سیاسی در جامعه و حضور رادیکالیسم کمونیستی و طیفی از رهبران عملی و مجرب کارگران خیلی نگران این مسئله نیستم. مطمئن باشید که نمی گذاریم. اما کسانی هم که میگویند چیزی نیست و نگران نباشید، در بهترین حالت میدان را برای اینها خالی کردند و در بدترین حالت با تمجید و دفاع به این خط راست سرویس میدهند. جنبش کارگری ایران امروز یکی از پر سر و صداترین جنبشهای جاری است و بدنبال شکست کلیه جریانات حکومتی، میتواند و باید به نقطه امید آزادی جامعه بدل شود. این سیاستهای اخیر قرار است به شقیقه این جنبش شلیک کند. آنرا کوچک و حقیر و قابل ترحم کند تا از چشم جامعه بیاندازد. هیچ بنی بشری جنبشی را که از دشمنان قسم خورده اش التماس میکند و برای “دادخواهی” به محضر جنایتکاران میرود جدی نمی گیرد. هیچ جامعه ای قهرمانان خود را از میان کسانی انتخاب نمی کند که بدرگاه دشمنانش عجز و لابه میکند. هیچ انقلابی با عرفان و شعر و طنز پیروز نشده است. میتوان از طنز و سرود و اشکال مختلف ادبی در خدمت گسترش مبارزه سیاسی بهره جست اما نمیتوان قلمرو سیاست و مبارزه طبقاتی را با قلمرو شعر و طنز عوض کرد. فقر تنها نان را از سفره کارگر نمی رُباید، فقر مکانیزمش تحقیر فردی و جمعی است، فقر انسان را کوچک و بی حُرمت میکند و وقتی بی حُرمت شدید آنگاه دست بانیان این وضعیت باز است که هرچه بخواهند با شما انجام دهند. علی نقدی خودکشی میکند چون دیگر چیزی از وی بجا نمانده است. کارگری که مرگ بر خودش می گوید با نابودی خویش فاصله زیادی ندارد.

کارگران کمونیست! رهبران عملی کارگری!

باید بدوا معنای سیاسی این شعارها را در چهارچوب سیاست ایران و کشمکش جاری سیاسی و طبقاتی دید و نه صرفا در یکی دو اعتصاب معین کارگری. باید معنای این سیاست را در کوبیدن طبقه و جنبشی دید که میتواند و باید در متن این بحران به امید و پرچم آزادی جامعه بدل شود. باید معنای حرفهای مردک بیشعور و استثمارگر و مفتخوری مانند رضا موسوی را با گوشت و پوست تان درک کنید که درست در وسط شعار “مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر” این مزخرفات را سرهم میکند و به همه شما و خانواده هایتان توهین میکند. او یکی از هزاران تخم و ترکه آخوندهای سرمایه دار است که طبقه ما و اکثریت جامعه ایران را به خاک سیاه نشانده اند. از تجارب رفقایتان در شوراهای کارگری در دوره انقلابی سالهای ٥٦ به بعد و از تجارب مبارزات کارگران و هم طبقه ای هایتان در دنیا بیاموزید و آگاهانه این سیاست دست راستی و شعارهای همراه آن را ایزوله و شکست دهید. ما برای نقد کردن حقوق های معوقه مان نه نیاز به چپی نمائی داریم و نه نیاز به اسلام پناهی. ما باید حرف سر راست و قابل دفاع برای هر تک کارگر و هم طبقه ایمان بزنیم و اتحادمان را در مقابل تمایلات ضد کارگری تقویت کنیم. جامعه به شما چشم دوخته است و این شعارها از گوشه های سیاستی است که استراتژی شکست را برایتان ترسیم میکند. این صرفا طنز و ابتکاری در کنار دهها شعار و اقدام دیگر نیست، این چاله ای بزرگ است که بیرون آمدن از آن اگر گسترده شود بسیار سخت است. کارگران فولاد و هپکو و صدها بخش دیگر کارگری هزار بار حق دارند که اعتراض کنند و اعتراض شان برحق است. اما باید هشیار باشید صفوف تان را با این سیاستهای ارتجاعی متلاشی نکنند. دشمنان درجه اول شما حکومتی ها و کارفرمایان هستند. آنهائی که با هر توجیهی دنبال این سیاستها می افتند، اگر غرض و مرضی نداشته باشند، به دوستی خاله خرسه با شما رو آورده اند. زنده باد اعتراضات برحق کارگران فولاد! زنده باد اعتراضات برحق کارگری!

١ مارس ٢٠١٨