آذر ماجدی-جنبش آزادی زن و انقلاب آتی آزادی زن در ایران و افول اسلام انقلاب زنانه به چه معنا است

جنبش آزادی زن و انقلاب آتی

آزادی زن در ایران و افول اسلام

انقلاب زنانه به چه معنا است

 

آذر ماجدی

جنبش آزادی زن فراز و نشیب های بسیاری را در سی و نه  سال اخیر پشت سر گذاشته است. در متن آنچه به انقلاب ۵۷ معروف شد نطفه های یک جنبش نوین آزادی زن شکل گرفت. با تضعیف سیستم دیکتاتوری و اختناق سلطنتی محافل و سازمان های زنان بوجود آمد. این محافل و سازمان ها توسط زنان چپ ایجاد شدند. در دوران انقلابی همراه با عروج جریان اسلامیستی به رهبری جنبش سیاسی ضد رژیم سلطنت، البته با کمک و طرح و نقشه دولت های غربی در هراس از عروج چپ و کمونیسم در ایران، نگرانی و اضطراب از آینده شرایط زنان در جامعه تحت حاکمیت اسلامیست ها بشکل زمزمه در جامعه جاری شد. لیکن یک توهم پوپولیستی همه با هم، “بحث بعد از مرگ شاه” و “وحدت کلمه” به این زمزمه ها اجازه تبدیل شدن به یک صدای رسا و یک جنبش گسترده حق زن نداد.

۸ مارس ۱۹۷۹ برابر با ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ یک روز تعیین کننده در تولد جنبش نوین حق زن در ایران است. روزی که یک ابراز توده ای از مقاومت، از اعتراض و از حق طلبی در جامعه عیان شد و رژیم تازه بقدرت رسیده زن ستیز اسلامی را به مصاف طلبید. این روز نه فقط در تاریخ جنبش آزادی زن در ایران، جنبش عمومی سیاسی – اجتماعی ایران، بلکه در تاریخ جنبش آزادی زن در سطح بین المللی نقش بسته است. روزی که زنان به حجاب اسلامی و تحت آن به حاکمیت اسلام نه گفتند. این حرکت زنان، عملا جنبش حق زن در ایران را بعنوان پیشتاز جنبش اعتراضی زنان به قوانین و ایدئولوژی اسلامی درسطح بین المللی قرار داد.

این روز آغاز یک دوره کوتاه از عقب نشینی رژیم در مقابل جنبش حق زن بود. تحمیل اولین عقب نشینی و تعرض توده ای به رژیم توسط جنبش حق زن انجام گرفت. یکی از خصوصیات این اعتراض توده ای، مشخصه ای که بویژه در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی با عروج مکتب منحط “پست مدرنیسم” و به میدان آمدن مقوله نسبیت فرهنگی در عرصه جهانی اهمیت اش بارز میشود، اعلام این شعار است که “حقوق زن نه شرقی، نه غربی، جهانی است.”

تاکید بر جهانی بودن یا جهانشمول بودن حقوق و آزادی زن در آن مقطع بعنوان یک واکنش سیاسی در مقابل حملات ایدئولوژیک – سیاسی اسلامیست ها اتخاذ شد. یک مشخصه این شعار بعنوان عکس العملی به تعرضات ارتجاعی اسلامیست ها به فرهنگ غربی و جنبش کمونیستی بود. بویژه آنکه در آن مقطع پوپولیسم شکل غالب جنبش چپ در ایران بود که به میزان زیادی “شرق زده” و تحت تاثیر افکار و اخلاقیات آل احمدی بود. چپی که بعضا مبارزه ضد امپریالیستی را با مبارزه با فرهنگ غربی یکی میگرفت و صریحا اعلام میکرد که با فرهنگ امپریالیستی مبارزه می کند. از آنجا که فعالین جنبش زن و تقریبا تمام سازمان های زنان متعلق به چپ بودند، این خصلت جنبش چپ به یک مانع بزرگ برای سازماندهی یک جنبش وسیع و میلیتانت زنان بدل شد.

 

مدرنیسم یا شرق زدگی؟

جامعه ایران در آن دوران با دو گرایش متضاد دست به گریبان بود. یکی، گرایشی که می توان آنرا مدرنیسم خواند: تمایل به انتگره شدن در دنیای غرب، تمایل به برخورداری از آزادی ها و فضای آزادتر، غیر سنتی تر و مدرن تری که در دنیای غرب حاکم بود، گرایش به فرهنگ غربی. آزادی زن و مقابله با سنت های اسلامی و شرق زده ضد زن یک وجه مهم این مدرنیسم بود. اما به یمن تلاشهای روشنفکران شرق زدۀ وقت و چپ سنتی، این مدرنیسم در اذهان جامعه به شکلی عوامانه با ایدئولوژی رژیم حاکم، نظام سلطنت، تداعی شد. از این رو مخالفین سیاسی رژیم در تقابل با این مدرنیسم قرار می گرفتند و سنت های عقب ماندۀ اسلامی- ناسیونالیستی را آنچه که منصور حکمت “شرق زدگی” نامیده است، تقدیس می کردند. ضدیت “آل احمدی” با نظام سلطنت که از موضع عقب ماندۀ نظام ارباب رعیتی پیشین، دهقان کنار جالیز خیار، نظام اندرونی- بیرونی و زنان مطیع خانه نشین نشات می گرفت و بیان می شد، به فرهنگ حاکم اپوزیسیون ضد سلطنت از راست تا بخش عمده چپ بدل شد.

 

چرا عوامانه؟

رژیم حاکم یک دیکتاتوری مطلق بود و لذا هیچگونه سنخیتی با آزادی های سیاسی و اجتماعی نداشت. ایدئولوژی این نظام، نه “مدرنیسم غربی” بلکه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی بود. زن ستیزی یکی از مشخصه های مهم این ناسیونالیسم است. در سنن و تاریخ عظمت طلب ایرانی هیچگونه ردِ پای آزادی زن و برابری زن و مرد قابل رویت نیست. بعلاوه، رژیم سلطنت در یک پیمان و پیوند جدایی ناپذیر با اسلام و نهاد مذهبی بود. تنها بروزات مدرنیسم اجتماعی که از نتایج بلافصل حاکمیت نظام سرمایه داری است، گسترش امکانات تحصیلی برای دختران و زنان و مد و موسیقی غربی در تهران و شهرهای بزرگ بود. تا آنجا که به اشتغال زنان مربوط می شود، آمار اشتغال زنان بسیار پایین بود. قوانین خانواده و مناسبات میان زن و مرد طبق قوانین شرع اسلام فرموله می شد. محمد رضا پهلوی که ظاهرا نماینده این “مدرنیسم” از دید اپوزیسیون بود، در مصاحبه ای با اوریانا فالاچی دیدگاه بسیار عقب مانده و مردسالار خویش را برملا می کند.

با در نظر گرفتن تضاد و تنش میان این دو گرایش، مدرنیست و شرق زده، شعار “آزادی زن نه شرقی، نه غربی، جهانی است” یک شعار دفاعی در مقابل هجوم اسلامیست ها و فرهنگ حاکم بر چپ پوپولیست است. این شعار اگر در ابتدا خصلتی دفاعی در مقابل فرهنگ و سیاست حاکم در جامعه ایران داشت، در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی اهمیتی بین المللی یافت. دست بالا پیدا کردن تز نسبیت فرهنگی یک هجوم مهم ایدئولوژیک به آزادیخواهی و برابری طلبی و به جنبش آزادی زن در سطح بین المللی بود که توسط آکادمیا و رسانه ها به پیش برده شد.

نسبیت فرهنگی مقابله با تبعیض یا توجیه آن؟

نسبیت فرهنگی یک تز ارتجاعی و راسیستی است زیرا عملا دو دسته حقوق و ارزش های اجتماعی، اخلاقی و حقوقی را برای شهروندان و در سطح بین المللی تبلیغ و تائید می کند. این تز که از محصولات جانبی عروج دیدگاه پست مدرنیستی پس از سقوط بلوک شرق است، هر نوع عقب ماندگی، سرکوب، تحدید آزادی، اعمال تبعیض را بر مبنای یک پدیده کاملا اختیاری، یعنی فرهنگ، توجیه و تشویق می کند. اصول و معیارهای پیشرفت سیاسی – اجتماعی، عدالت طلبی، آزادیخواهی و برابری طلبی بشری را پوچ و بی پایه می نامد. سنگسار یا مثله جنسی دختران، پدیده هایی که بشریت آزادیخواه، جنبش آزادی زن و جنبش سوسیالیستی علیه آن مبارزه کرده و به سنت هایی عتیق بدل کرده بود، به روش هایی قابل قبول و دفاع بدل می شوند! چرا؟ “چون مذهب یا فرهنگ عده ای آنرا تجویز می کند.” به همین سادگی. عروج تز نسبیت فرهنگی و دیدگاه پست مدرنیستی فعالیت جنبش آزادی زن علیه سنن، فرهنگ و رژیم های ارتجاعی را با موانع جدی مواجه ساخت.

تولد جنبش نوین آزادی زن

تولد رژیم اسلامی و فاز نوین جنبش حقوق زن در ایران همزمان بود. این دو پدیده همچون تز و آنتی تز یکدیگر متولد شدند. یک تنش و کشمکش دائمی و بلاانقطاع میان آنها جریان داشته است. گسترش و شکوفایی یکی مستلزم شکست و درهم پاشیده شدن دیگری است. از این رو است که رژیم اسلامی هرگاه قصد محکم کردن بندهای اختناق بر جامعه را داشته و دارد، هرگاه میخواهد جامعه را به سکوت و عقب بکشاند، هرگاه میخواهد گلوی جامعه را تنگ تر بفشارد، به زنان حمله میکند، حجاب و “عفاف” را علم میکند و دار ودسته های اوباش عفاف را به جان زنان و مردم می اندازد. حجاب اختناق بر جامعه با حجاب اسلامی بر زنان تحکیم و تثبیت میشود. یک جدال آشتی ناپذیر، یک شکاف پر نشدنی میان آزادی زن و رژیم اسلامی، میان جنبش حق زن با جمهوری اسلامی و جنبش اسلامیستی، میان آزادی زن با اسلام موجود است.

جنبش حق زن پس از شبه کودتای خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز نسل کشی در زندان های مخوف رژیم به محاق رفت. اما مقاومت منفی، مقاومت فردی زنان هیچگاه خاموش نشد. زنان متعددی که شلاق خوردند، زنانی که سنگسار شدند و در زندان ها افتادند، حتی زنانی که با خودکشی “نه” خود را به مناسبات مردسالارانه و زن ستیز اعلام کردند، سربازان گمنام جنبش آزادی زن هستند.

تضاد نسلی

یک فاکتور اساسی در شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه و جنبش آزادی زن تضاد نسلی موجود در جامعه است. نسل جدیدی که تحت رژیم اسلامی بدنیا آمده و رشد کرده است، نسلی که خاطره دست اول و زنده ای از نسل کشی دهه ۶۰، از شکنجه های وحشیانه، از زنده بگور شدن انسان ها در گورهای دستجمعی ندارد، نگرشی متفاوت به شرایط دارا است. این نسل میخواهد مثل تمام جوانان دنیا زندگی کند. مدرن است، سکولار است، از ایدئولوژی و سنن مذهبی بیزار است، خواهان همراه و همگام شدن با دنیای قرن بیست و یک است. این نسل با رژیم اسلامی دارای یک تضاد آشتی ناپذیر است. زندگی تحت یک رژیم اسلامی یا مذهبی را نمیخواهد و در حال دفع آنست.

این نسل ضد آپارتاید جنسی، ضد حجاب و محدودیت های اسلامی است. آزادی جنسی علیرغم مجازات سنگینی که دارا است، در میان این نسل گسترده است. ازدواج های سفید، طلاق های معنوی و ارقام بالای سقط جنین، علیرغم غیرقانونی بودن، خطرناک بودن و مجازات سنگینی که حکومت برای آن در نظر گرفته است، یکی  از شواهد این پدیده است. عصیان علیه قیود و بندهای سنتی و مذهبی وسیع است. این فاکتور نیز به قدرت و جان سختی جنبش حق زن میافزاید. این تضاد نسلی یکی از خصلت های اساسی جنبش حق زن است.

جنبش آزادی زن با جنبش های اجتماعی و سیاسی دیگری که در جامعه ایران عروج کرده اند: جنبش آزادی سیاسی، سکولار، خلاصی فرهنگی، مذهب زدایی و از همه مهمتر جنبش سرنگونی در پیوند و انطباق کامل قرار دارد. فعالین این جنبش ها عملا مشترکند. علت بسیار روشن است، آزادی زن رابطه نزدیک و مستقیمی با مذهب زدایی، سکولاریسم در سطح حکومتی و جنبش خلاصی فرهنگی از سنن و قیود عقب مانده و باین معنا علیه رژیم اسلامی  دارد. این واقعیت، جایگاه بسیار مهم و تعیین کننده ای به جنبش آزادی زن در ایجاد تحولات پایه ای در جامعه و استقرار یک نظام آزاد و برابر می دهد. بویژه از این رو که رژیم اسلامی و جنبش اسلامیستی هویت ایدئولوژیک خویش را با زن ستیزی تعریف می کنند و حجاب اسلامی را به بیرق جنبش خود و آپارتاید جنسی را به یک اصل خدشه ناپذیر نظام سیاسی – اجتماعی خود بدل کرده اند، جایگاه جنبش آزادی زن در تقابل با این نظام و جنبش بسیار کلیدی و تعیین کننده می شود.

جنبش آزادی زن یک جنبش سیاسی است

جنبش حق زن بعنوان یک جنبش اجتماعی وسیع در عمق جامعه نفوذ کرده است. این جنبش، ماهیتا سیاسی است. هر نوع تحول و اصلاحی در وضعیت زنان به مقابلۀ جدی با رژیم اسلامی گره می خورد و حکومت اسلامی در مقابل هر بهبودی حتی ناچیز در موقعیت زنان یک سد محکم سیاسی – ایدئولوژیک ایجاد کرده است. ایران جامعه ای است که لاک ناخن، ماتیک و چکمه در آن به یک امر سیاسی مهم بدل شده است و خلافکار با مجازات سنگین مواجه میشود. جنبش حق زن برای رسیدن به خواست های خویش مجبور به درگیر شدن با رژیم اسلامی است. یک شرط لازم دستیابی به آزادی زن سرنگونی این رژیم است. تا مدتها آنهایی که خود را “کنشگران حوزه زنان” می خوانند و به جنبش ملی اسلامی متعلقند، کوشیدند که جنبش حق زن و آزادی زن را یک جنبش غیر سیاسی بنامند. این سیاست ویژه جنبش حق زن نیست؛ فعالین ملی – اسلامی و اصلاح طلب در جنبش های اجتماعی دیگر، از جمله جنبش کارگری نیز از سیاستی مشابه استفاده می کنند: تمایزی مصنوعی و خودساخته میان مقولات “صنفی و سیاسی.” در جامعه ای که طلب و مبارزه برای کوچکترین حقی با سد حکومت و نیروهای سرکوب مواجه می شود، چنین طبقه بندی هایی پوچ و انحرافی است. بعضا استدلال می شود که چنین دسته بندی هایی پوششی برای ممانعت از سرکوب پلیسی است. تجربه نشان داده است که این سیاست هیچگونه سدی در مقابل خشونت عنان گسیخته رژیم ایجاد نکرده است؛ اما در عوض یک رفرمیسم جان سخت، پوپولیسم و عقب ماندگی را به جنبش های اجتماعی تحمیل کرده است. هم اکنون شاهدیم که بخشی از طبقه کارگر بدنبال این سیاست واهی و انحرافی، از شعارهای “خود زنانه” که عملا به تحقیر خود می انجامد بمنظور پوششی علیه سرکوب استفاده کرده اند. این روشها فقط به تحدید افق و مطالبات جنبش های اجتماعی و اسیر کردن آنها در چهارچوب حکومتی می انجامد.

گرایشات مختلف جنبش حقوق زن

جنبش حقوق زن دارای گرایشات متفاوت است. در راست، جریانات ملی – اسلامی که بعضا فمینیست های اسلامی نامیده می شوند، قرار دارند. گرایشی دفاعی که تلاشش در وهله اول نه دفاع از حقوق زن، بلکه حفظ این جنبش در چهارچوب محدودیت های اسلامی و رژیم اسلامی است. بیک معنا این گرایش ستون پنجم رژیم اسلامی درون جنبش حق زن است. اینها به یمُن برخورداری از آزادی نسبی در داخل و استقبال گرم رسانه های وابسته به دولت های غربی، چهره هایشان به افراد سرشناس بدل شده اند و امکانات وسیعی چه در ایران و چه در سطحی بین المللی دارا هستند. اینها همواره حکم اپوزیسیون درباری و “مجاز” رژیم را داشته اند. تمام هم و غم این گرایش حفظ رژیم اسلامی، حال با یک سری اصلاحات ناچیز است.

در چپ، گرایش رادیکال است که خواهان آزادی بی قید و شرط زنان و برابری واقعی و اجتماعی آنها است. این گرایش را من جنبش آزادی زن می نامم. جنبشی که برای آزادی کامل و برابری واقعی مبارزه میکند. این گرایش کاملا سکولار است. تمام مذاهب زن ستیز اند و لاجرم یک رژیم مذهبی بنا بتعریف زن ستیز است، لذا جدایی مذهب از دولت یک پیش شرط سیاسی آزادی زن است. این گرایش بناگزیر چپ است و برای تغییرات پایه ای و بنیادی در مناسبات جامعه مبارزه می کند. این جنبش بر این عقیده است که آزادی کامل و بدون قید و شرط و برابری واقعی و اجتماعی تحت مناسبات سرمایه دارانه قابل دستیابی نیست و لاجرم همراه یا بدنبال سرنگونی رژیم اسلامی باید واژگونی نظام سرمایه داری نیز عملی گردد.

یک سوال در اینجا مطرح میشود: آیا این گرایشات کاملا متمایز و تعریف شده اند و به اسم خود حرف  میزنند و خواست های خود را مطرح می کنند؟ گرایش اول، یعنی ملی – اسلامی کما بیش چنین است. زیرا با مبانی رژیم اسلامی تضادی ندارد و صرفا از گرایش اصلاح طلب حکومتی و اصلاحات ناچیز در چهارچوب نظام اسلامی دفاع می کند. و لذا شلاقِ اختناق و سانسور آنچنان شامل آن نمی شود. اما گرایش دوم، گرایش رادیکال، خیر. امکان ندارد که صریح و روشن خواست های خود را بیان کند. این نتیجه اجتناب ناپذیر حاکمیت یک دیکتاتوری خشن است. لذا اگر در تحلیل و تبیین مناسبات سیاسی – اجتماعی جامعه صرفا به گفته ها و نظراتی که علنا ابراز می شود، توجه شود و ترند های پایه ای تر زیر سطح مسائل در نظر گرفته نشود، ما به یک تحلیل سطحی و صورت ظاهری میرسیم. عموم تحلیل هاى ژورنالیستی و جامعه شناسانه از جامعه ایران اینگونه سراغ مسائل می روند. اینگونه تحلیل ها خواست های زنان در ایران را بسیار محدود جلوه می دهند. این تحلیل ها تا همین خیزش انقلابی اخیر توده ای اعلام می کردند که “زنان در ایران خواهان سرنگونی رژیم نیستند و به برخی اصلاحات ناچیز راضی اند.” این همان تصویری است که اصلاح طلبان حکومتی می کوشند از جامعه ایران ارائه دهند. در دو ماه اخیر همراه با خیزش انقلابی مردم و حرکات شجاعانۀ زنان برای مقابله با حجاب اسلامی، این تحلیل ها کمی تغییر یافته است. اما هنوز این مفسرین سطحی نامی از جنبش آزادی زن نمی برند و مبارزات زنان را صرفا به مقابله با “حجاب اجباری” محدود می کنند. این سطحی نگری با یک هدف سیاسی معین توام است: حفظ رژیم اسلامی یا تاخیر سقوط آن و مقابله با رادیکالیزه شدن جامعه.

از این تحلیلگران باید پرسید: آیا زنان فقط یک روسری نازک تر میخواهند، یا فقط علیه حجاب اجباری اند؟ این نسل عصیان، نسل استقامت و جسارت خواست ها و مطالباتش بسیار فراتر می رود. مرزهای رژیم اسلامی را کاملا در می نوردد. “نه” آنها به رژیم اسلامی، به نظام زن ستیز و مردسالار، به تبعیض و اختناق کاملا روشن و صریح و شفاف است. آزادی و برابری چکیده خواست آنها است. خواست هایی که نه با رژیم اسلامی و نه با رژیم از نوع رژیم سابق خوانایی و سنخیت ندارد.

زنان در خیزش توده ای اخیر

تفاوت عمیق و وسیعی که میان موقعیت حقوقی- رسمی زنان با موقعیت دوفاکتوی آنها در جامعه وجود دارد، همواره و در هر خیزش و اعتراض توده ای چشمان جهانیان را بسوی زنان جلب می کند. چرا که زنان در هر اعتراض و بویژه در خیزش های توده ای نقشی برجسته و مهم ایفاء کرده اند. این نقش با تصورات حاکم از موقعیت زنان در تناقض قرار می گیرد. برای ما، اما، این یک واقعیت پایه ای جامعه ایران و تناقضی بنیادین میان جامعه و رژیم اسلامی است. زنان در خیزش اخیر علاوه بر نقش فعال در جنبش عمومی، بروزی برجسته در مبارزه با سمبل بردگی اسلامی زن داشته اند. اعتراض علنی و شجاعانه به حجاب اسلامی یک وجه مهم جنبش سرنگونی طلب اخیر بوده است. این یک واقعیت مهم و پیشروی قابل توجه، نه تنها در جنبش سرنگونی علی العموم، بلکه همچنین در جنبش آزادی زن بوده است. لیکن این جنبش، تاکنون، در همین مرحلۀ مبارزۀ فردی درجا زده است. زنان دارند بشکلی فردی و “قهرمانانه” برای یک امر مشترک جنبش آزادی زن عرض اندام می کنند. وقت آن فرا رسیده است که جنبش آزادی زن این مبارزۀ فردی را به یک مبارزۀ جمعی و کلکتیو ارتقاء دهد. تنها با به میدان آمدن جنبش آزادی زن بشکل متحد و جمعی می توان بر رژیم اسلامی فائق آمد. جنبش آزادی زن باید بیک معنا، به دوره تولد خویش بازگردد، اما بالغ و آگاه به صحنه بیاید. ٨ مارس می تواند و باید چنین امکانی را برای ابراز وجود جنبش آزادی زن در شکل متحد و جمعی فراهم آورد. ٨ مارس ٢٠١٨ (١٣٩٦)  باید سی و نهمین سالگرد تولد جنبش نوین آزادی زن در ایران در ٨ مارس ١٩٧٩ (١٣٥٧) را گرامی بدارد. با مارش عظیم علیه رژیم اسلامی و برای آزادی و برابری زنان باید به میدان آمد.

باید موکدانه اعلام کرد که این فقط زنان نیستند که بقول جملۀ مردسالارانۀ معروف “دوش بدوش مردان” مبارزه می کنند. این جنبش آزادی زن است که یک جایگاه رفیع و برجسته در جنبش سرنگونی طلبانه مردم دارد. لحظات مهمی در تاریخ معاصر و مدرن وجود دارد، که “زنان دوش بدوش مردان” برای یک امر سیاسی مبارزه کرده اند و پس از پایان آن جنبش معین به گوشه آشپزخانه فرستاده شده اند؛ بطور نمونه مبارزات ضد استعماری که یک نمونه برجسته آن الجزایر است؛ مبارزات ضد امپریالیستی در غالب چپ، مانند چین و ویتنام که در عین حال برای آزادی و برابری و عدالت مبارزه کرده اند؛ و بالاخره، انقلاب ۵۷. در تمام این موارد زنان وسیعا در تحولات سیاسی و خیزش ها شرکت فعال داشتند، اما پس از فیصله یافتن جنبش، زنان از پیش نیز بیحقوق تر شدند. این بار اما زنان نه فقط بعنوان زن بلکه بعنوان یک فعال جنبش عمیق و وسیع اجتماعی آزادی زن، سکولاریسم و خلاصی فرهنگی علیه رژیم اسلامی می جنگند. یک خصلت قابل توجه جنبش آزادیخواهی در ایران این واقعیت است که فقط زنان نیستند که برای آزادی زن مبارزه می کنند، بلکه مردان زیادی نیز در این جنبش سهیم اند.

از این رو است که این نظر منصور حکمت که “انقلاب در ایران می تواند یک انقلاب زنانه باشد” بسیار گویا و وصف حال است. این نظر را منصور حکمت در سال ۲۰۰۰ در انجمن مارکس لندن، در سمیناری تحت عنوان “آیا کمونیسم در ایران امکانپذیر است؟” مطرح کرد. طی سالهای اخیر این گفته به اشکال مختلف توسط راست و چپ، مخالف و موافق منصور حکمت مورد استفاده قرار گرفته است. بسیاری آنرا از محتوا خالی کرده اند؛ برخی با توسل به این تز، انقلاب آتی را از محتوای طبقاتیش خالی نموده اند؛ برخی با عدم درک چرایی و وجه تسمیۀ طرح این تز آنرا به سخره کشیده اند. این تز تلاش می کند توجه ها را به نقش مهم جنبش آزادی زن در تحولات بنیادی در جامعۀ ایران جلب کند. این بحث به عنصر برجستۀ جنبش آزادی زن و خواست آزادی زن، در جنبش سرنگونی طلبانه مردم اشاره دارد. با طرح این تز، منصور حکمت می کوشد که اهمیت و جایگاه جنبش آزادی زن را در سرنگونی رژیم اسلامی و انقلاب آتی نشان دهد.

جنبش آزادی زن نقشی فرا کشوری دارد. جنبش آزادی زن در ایران را باید همطراز جنبش های مهم بین المللی در طول تاریخ برای حقوق و آزادی زن قرار داد. بطور نمونه جنبش آزادی زن در انقلاب اکتبر و پس از آن در روسیه و شوروی که دستاوردهای بسیار مهمی داشت و جنبش آزادی زن در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی در غرب که به انقلاب جنسی معروف شده است.

آزادی زنان در ایران از سلطه رژیم اسلامی، در عین حال تاثیر بسیار مهمی در کل منطقه دارد. تمام دنیایی که تحت اسلام قرار دارد، با سرنگونی رژیم اسلامی در ایران نسیم آزادی را احساس خواهد کرد. در این منطقه اختناق زده دریچه ای بسوی آزادی جنسی، برابری جنسیتی و سکولاریسم باز خواهد شد. سرنگونی رژیم اسلامی و پیروزی جنبش آزادی زن در ایران یک ضربه مهم به اسلام است. جنبش سرنگونی طلبانه مردم در ایران بهمراه جنبش آزادی زن، با سرنگونی رژیم اسلامی جنبش تروریستی اسلامیستی را نیز حاشیه ای میکند و با اسلام همان کاری را میکند که انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه با مسیحیت و کلیسا کرد.  *