اسانلو و هیاهوی شکست طلبان
یاشار سهندی
منصور اسالوعلیرغم تاکید همیشگی اش که فعالیت اش یک فعالیت کاملا صنفی است، انتخاب سیاسی خودش را کرد و پرونده خودش را بست و رفت. این یک اتفاق ناگهانی نبود بلکه ادامه تفکر و همان فعالیتی بود که تاکید میکرد کاملا صنفی است. تاکید بر صنفی بودن جنبش کارگری یک سیاست روشن و واضح بورژوازی است که همیشه دنبال این بوده که جنبش کارگری را یک جنبش صنفی بنامد حتی وجود این طبقه را منکر شود و از کارگران یا بعنوان “قشر” یاد کند یا در بهترین حالت “جامعه کارگری”. اصطلاحاتی از این دست همین جوری انتخاب نشدند بلکه در ادامه همان سیاستی است که مبارزه کارگران را صنفی میداند و ورود ایشان را به دنیای سیاست قدغن میکند و اینگونه جلوه میدهد که کارگر اگر بخواهد وارد این عالم شود چون “مشق سیاست” نکرده است همه چیز دچار هرج و مرج خواهد. مشخصا معلوم نیست که “کی باید کار کند” به زبان گویاتر کی باید استثمار شود و سود رساند!
در مورد شخص اسالو توجه خواننده را به نوشته شهلا دانشفر در شماره ٢٥٠ نشریه کارگر کمونیست جلب میکنم که بطور گویا شهلا دانشفر خط فکری اسانلو را شرح داده است و عنوان این نوشته خلاصه متن است وقتی که نویسنده این عنوان را برای نوشته خود برگزیده:”منصور اسانلو و “موج سبز” هر دو راست و یک جنبش اند”. بنابراین لازم به تکرار این که چرا کار اسانلو به اینجا کشیده، نیست. اما نوشته شهلا دانشفر وقتی بر راست بودن دیدگاه اسالنو و “موج سبز” تاکید میکند یعنی اینکه در این میان چپی وجود دارد که اینها راست آن میباشند و شهلا دانشفر بدرستی تاکید میکند “… اگر امروز وجود اسانلو چنین جایگاهی مهمی را برای کسانی امثال جهانشاهی و “موج سبز” پیدا میکند، به دلیل وزنه و جایگاه سنگینی است که به طور واقعی جنبش کارگری در سیر تحولات جاری پیدا کرده است. در واقع در برابر عظمت و قدرت رو به جلوی این جنبش است که سران این جنبش ( منظور موج سبز) فکر میکنند از این نمد کلاهی نصیبشان خواهد شد.”
اسانلو تمام اعتبارش را از قدرت جنبش کارگری کسب کرد جنبشی که یک لحظه هم در دفاع از او تردید نکرد و نام او را در سراسر جهان شهره ساخت اما اسانلو با ترک این جنبش به همه این اعتبار پشت پا زد و در کنار کسانی قرار گرفته که اتفاقا اعتصاب شرکت واحد و مبارزات کارگران شرکت واحد به نوعی علیه آنها بوده و هست. بهرحال ایشان عاقل و بالغ است و انتخاب سیاسی خود را کرده است. برخلاف آنها که هشدار میدهند که اسانلو مواظب باش پوست خربزه زیر پایت نیندازند و ملتمسانه از او میخواهند “ما را از خودت نا امید نکن! این داستان پرشکوه مقاومت را در دلمان نشکن! بگذار ما سربلند بمانیم و بگوئیم که رهبر کارگری تا آخرش رفت و و وسط راه زمین نخورد و فریبش ندادند! ما با ایستادن تو آرزوهایمان را متحقق می بینیم!” ایشان اما انتخاب خودش (نه امروز) را کرد و تمام شد.
اما در این میان کسانی فرصت یافتند که از آب گل آلود ماهی بگیرند و تا میتوانند کارهایی که خود نکردند به حساب جنبش طبقه کارگر بگذارند و در تکمیل پروژه “غُر زدن اسالنو” و “رونمایی از غنیمت”اعلام کنند که طبقه کارگر شکست بزرگی را متحمل شد!و دچار انشعاب به نفع بورژوازی شد! معلوم شد هنوز افق و آگاهی طبقاتی و خیلی چیزهای دیگر در طبقه کارگر کم وکسر است. چرا؟ چون اسانلو الان باید در صف سوسیالیستها باشد که نیست پس جنبش طبقه کارگر بی هویت است، ضعیف است، پراکنده و متشتت است، هنوز کارگران نتواستند حزب خودشان را تشکیل بدهند و یکی دیگر هم گفته گرایش کمونیستی قوی وجود ندارد، یکی به جنبش رفرمیستی لعن و نفرین فرستاده و محفلی هذیان گو فرصتی یافته که باز علیه حزبیت سخن فرسایی کند. یکی هم کلا در درک مفهوم “چپ” شک کرده است ویکی هم خواسته خیلی آتشین حرف بزند، حرکت مدافعین اطلاعیه شرکت واحد را “عقب گرد ارتجاعی” خوانده است. یکی پیدا بشود برود از ایشان بپرسد “اینی که گفتی یعنی چه!؟”*
بهرحال، اسانلو رفته ستاد یک جای را تا هر وقت که “بزرگان” مقتضی بدانند سازمان دهد اما از جانب این جماعتی که در بالا ذکر خیرشان رفت ظاهر هر فعال و یا رهبر کارگری به اعتبار وجودش در جنبش کارگری لابد چپ و کمونیست است و هر زمان خلافش را می بینند انگاه چنان تصویر ضعیف و ذلیل و بدبختی از جنبش کارگری و جنبش کمونیستی ارائه میدهند که هر فعال کارگری بخواهد خودش را جز جنبش این آدمها بداند بی شک به عقل خودش باید شک کند. وقتی یک عده مدام تکرار کنند ما عددی نیستیم، سالهاست که شکست خوردیم، هنوز که هنوز است نتوانستیم روی پایمان بایستیم، جنبش کارگری ایران که به روی دو زانوی خود افتاده و مفاهیم چپ از حوزه علمیه صادر میشود، و یا اینکه همین چند وقت پیش چنان تصویر شرم آوری از جنبش کارگری ایران دادند که گویا یک نفر وابسته به یک جایی به تنهایی اما با پول زیاد میتواند یک جنبش اجتماعی مانند جنبش کارگری را به گند بکشد. آنقدر پیش رفتند که پشت سر یک بابایی جمع شدند که افتخارش این است که تا همین چند سال پیش به جناحهای مختلف جمهوری اسلامی راه حل میداده که چگونه تولید پیشرفت کند، انگاه باید هم پیوستن رسمی اسانلو به “موج سبز” برایشان مرثیه شود. اما انصافا “حق” با منصور اسانلو است که در خدمت موج جهانشاهی است حداقل آنها به “تجارب گرانبهای رهبری کارگران” اشاره میکنند و اما این مثلا دوستان همه تلاشهای کارگران را به سخره میگیرند. از خودشان تصویر مفلوکی ارائه میدهند آخر سر هم انتظار دارند فعالین جنبش کارگری تحت تاثیر سوسیالیستهای مانند ایشان باشند.
واقعیت این است که مبارزه طبقاتی نه یک لفظ دهان پرکن و یا یک اندیشه ورزی محض، بلکه یک مبارزه زنده و جانانه است. در این کشاکش گاه پیدا و گاه نهان که تاریخ را ساخته خیلی کسانی می آیند و میروند اما هیچ طرف از پیش نمی گوید صفوف من بهم ریخته است و کاری از دستم بر نمی آید. با این همه، همه به ما بپیوندید، بلکه میجنگند و مبارزه میکنند نیرو جذب میکنند و نیرو از دست میدهند و به نسبت توازن قوا حرف شان در جامعه مطرح میشود.. نمونه اسانلو بسیار جالب توجه است تمام اعتبارش از قدرت جنبش کارگری بود، جنبشی که در یک نبرد نابرابر درگیر مبارزه جانانه است و به این اعتبار از شخصیتهایش در جامعه به نیکی یاد میشود؛ اما اسانلوهمین که به “زمین سیاست” پا گذاشت، از این جنبش منفک شد. این برخلاف آنچه که “شکست خوردگان” اعلام میکنند، گویای آن است که چقدر جنبش کارگری قوی و پر زور است که یک نفر را میتواند جهانی کند و با جدا شدنش هیچ شود و همین کافی است که نشان دهد که این مبصران اجتماعی اگر قدرت مانور پیدا کنند آسیب شان از اسانلو به جنبش کارگری بیشتر است.
اسالو رفت و جنبش کارگری درس بزرگی گرفت که تفکرات راست نتیجه نهایی آن میتواند چه باشد و باید به خاطر اسانلو های بعدی هم که شده علیه این دیدگاهها شکست طلبانه ایستاد که اینها ” هر دو راست و یک جنبش اند”
*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواننده اگر حوصله اش میکشد میتواند به نوشته های این دوستان، بنفشه کمالی-محمد اشرفی- بهروز سورن-صدیق جهانی- بهرام مدرسی- محمود قزوینی- محفل لغو کارمزدی- علیرضا بیانی – مازیار رازی
مراجعه کند که به بهانه رفتن اسالو چگونه شکست طلبی خودشان را توجیه میکنند.