مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس
(٥٠)
دیوید ریازانف
شکست کمون نتایج بسیار نامساعدی برای خود بینالملل بوجود آورد. جنبش کارگری فرانسه برای چند سال فلج شد. این جنبش توسط گروهی از کموناردهای پناهنده که در میانشان کشمکشهای فراکسیونی شدیدی در جریان بود، در بین الملل نمایندگی میشد. این کشمکش به درون شورای عمومی منتقل گشت.
به جنبش کارگری آلمان نیز لطمات شدیدی وارد آمد. ببل و لیبکنشت که علیه تصرف آلزاس – لرن اعتراض کرده و همبستگی خود را با کمون پاریس اعلام کرده بودند دستگیر و به زندانی شدن در قلعهای محکوم گردیدند. شوایتزر که اطمینان حزب را از دست داده بود مجبور به ترک آن شد. پیروان لیبکنشت و ببل، به اصطلاح آیزناخریها، همچنان به کار خود، مستقل از لاسالیها، ادامه دادند. بعدها، فقط زمانی که دولت با شدت مشابهی به سرکوب هر دو جناح پرداخت، این دو جناح به هم نزدیک شدند. در نتیجه انترناسیونال حمایت دو تا از بزرگترین کشورهای قاره را از دست داد.
علاوه بر این، در جنبش کارگری انگلیس هم شکافی افتاد. جنگ بین دو تا از صنعتیترین کشورهای اروپائی به بورژوازی انگلیس کمتر از آخرین جنگ اروپائی که به آمریکا کمک کرد، کمک نکرد. به او امکان داد که بخشی از سود عظیمی که نصیبش شده بود، به تعداد زیادی کارگران صنایع اصلی نیز بدهد. اتحادیههای کارگری آزادی عمل بیشتری به دست آوردند. تعدادی از قوانین قدیمی که بر علیه اتحادیهها تصویب شده بودند، لغو شدند. همه اینها تأثیر بسیار کمی روی اعضای شورای عمومی داشت، که نقش مهمی در جنبش اتحادیههای کارگری داشتند. به درجهای که انترناسیونال رادیکال میشد، به همان اندازه هم اتحادیههای زیادی بیشتر و بیشتر ملایم می شدند. با استفاده از موقعیت خود برای مزایای شخصی، آنها به عضویت خود، منتها فقط در ظاهر، در شورای عمومی ادامه دادند. کمون و حملات تندی که آن متوجه انترناسیونال کرد، آنها را سراسیمه کرد. گرچه اعلامیه مربوط به کمون پاریس را مارکس به پیشنهاد شورای عمومی نوشته بود، اما این اعضا در انکار ارتباط خود با آن از هیچ شتابی فروگذار نکردند. این باعث ایجاد اختلاف در بخش انگلیس انترناسیونال شد.
تحت این شرایط بود که در سپتامبر ١٨٧١ یک کنفرانس بینالمللی در لندن فراخوانده شد. در این کنفرانس دو مسئله عمده مورد بحث قرار گرفتند، که یکی از آنها مسئله پیچیده مبارزه در زمینه سیاسی بود. در این رابطه، مسئله جعل اساسنامه بین الملل توسط مارکس که از طرف باکونینیستها طر میشد، دوباره مطرح گردید. پاسخی که توسط قطعنامهای که بتصویب رسید داده شد جای هیچگونه شکی را باقی نگذارد. این پاسخ نمودار شکست کامل باکونینیستها بود. از آنرو که قطعنامه مذکور وسیعا شناخته نشده است، پاراگرافهای آخری آن را اینجا نقل میکنیم:
“با وجود ارتجاع عنان گسیختهای که با خشونت هر کوششی برای رهائی از جانب کارگران را درهم میکوبد و اینگونه تظاهر میکند که با زور عریان تمایز بین طبقات و تسلط سیاسی طبقات مالک ناشی از آنرا حفظ مینماید؛ …
از آنجا که این سازمان یافتن طبقه کارگر در حزبی سیاسی برای تضمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهائی آن – الغای طبقات – امری واجب میباشد؛
از آنجا که تجمع نیروهائی که طبقه کارگر تا کنون با مبارزات اقتصادیش بوجود آورده میباید در عین حال بصورت اهرمی برای مبارزاتش علیه قدرتهای سیاسی زمینداران و سرمایهداران بکار گرفته شود . …
کنفرانس به اعضای بین الملل یادآور می شود:
که در شرایط مبارزه جویانه طبقه کارگر، جنبش اقتصادی و عمل سیاسی وی بطور جدائی ناپذیری وحدت دارند.”
کنفرانس میبایست با باکونینیستها در مورد دیگری مواجه گردد. اعتقاد به اینکه علیرغم اظهارات باکونین انجمن مخفی وی به موجودیت خود ادامه داد، در شورای عمومی کاملا تثبیت گردید. لذا کنفرانس قطعنامهای را بتصویب رساند که فعالیت هر سازمان را با برنامهای مستقل در درون بین الملل ممنوع میکرد. در این رابطه کنفرانس دوباره اعلام باکونینستها را مبنی بر اینکه “همبستگی” منحل شده است پذیرفت. و اعلام کرد که مسئله خاتمه یافته است.
اما بجز اینها مقررات دیگری بمنظور جلوگیری از کار باکونین و پیروان روسی وی تنظیم شده بود. کنفرانس تصمیم گرفت که به قاطعانهترین وجه اعلام دارد که بینالملل هیچ ربطی با جریان نیچایف ندارد و نیچایف به دروغ نام بینالملل را غصب کرده و مورد استفاده قرار میدهد.
هدف این تصمیم بطور خاص باکونین بود که همانطور که کاملا معلوم بود برای مدتی طولانی در ارتباط با نیچایف، انقلابی روسی که در مارس ١٨٦٩ از روسیه گریخته بود، قرار داشت. در پائیز همان سال نیچایف به روسیه بازگشت و با اتوریته باکونین یک گروه مخصوص باکونینیستی تشکیل داد. نیچایف که به یک محصل بنام ایوانف مشکوک بود که جاسوس حکومت باشد، با کمک برخی از رفقایش او را به قتل رساند و دوباره به اروپا فرار کرد. افرادی که در رابطه با این جریان دستگیر شدند در تابستان ١٨٧١ محاکمه شدند. در این محاکمه دادستان اسناد بسیاری را علنی کرد که در آن رابطه جامعه باکونین و شعبه روسیه آن با بین الملل کاملا درهم شده بود. کافی است این اسناد را با نوشتههای باکونین مقایسه کنیم تا مٶلف آنان را بطور قطع بشناسیم. این اسناد از بیانیههای او خطابه به رفقای اروپائیاش بواسطه صراحت بیشترشان متمایز بودند. عباراتی که توسط نیچایف تصحیح و افزوده شده بودند میتوانستند از طریق غیر ادیبانه بودن و بیدقتی بیشتر در نحوه ارائهشان براحتی تشخیص داده شوند.
این ماجرا عموما بصورت زیر تفسیر شده است: ادعا شده بود که باکونین تحت تأثیر نیچایف قرار گرفت و توسط وی فریب خورد و برای اهداف خود او مورد سٶاستفاده قرار گرفت.
در واقع نیچایف که مردی با تحصیلات کم بود و هرگونه تئوری را بیهود میپنداشت، از نیروئی فوق العاده، ارادهای آهنین، و اعتقادی راسخ به انقلاب، برخوردار بود. در دادگاه و در زندان او مردانگی راسخ و نفرت خاموش نشدنی خود را نسبت به ستمگران و استثمارگران نشان داد. آماده به انجام هرگونه کاری بود و از هر وسیلهای که فکر میکرد به رسیدن به هدفی که زندگیش را وقف آن کرده بود کمک میکند، استفاده میکرد. ولی هرگز بخاطر اهداف شخصی تن به خواری نداد. از این نظر وی بطور غیرقابل قیاسی از باکونین بهتر بود – باکونین هیچگاه در مورد انعقاد هیچگونه معاملهای چنانچه اهداف شخصیاش را به پیش میبردند، تردیدی بخود راه نداده بود. در مورد ارجحیت اخلاقی نیچایف جای هیچگونه شکی نیست. همه چیز حاکی از این است که باکونین خود کاملا نسبت به این مسئله آگاهی داشت، و گرنه چگونه میتوانست انسانی را که از نظر فکری از او پائین تر بود به آن حد مورد احترام قرار دهد و برایش ارزش قائل شود.
اما سادهلوحانه خواهد بود اگر از این چنین نتیچه شود که نیچایف نظرات انقلابی خود را به باکونین تحمیل کرده بود. عکس این بیشتر به حقیقت نزدیک است؛ او شاگرد باکونین بود. اما در حالیکه پیشوای ویرانگر ما ثابت کرد که شخصیتی ناپایدار و انقلابی بیثباتی است، نیچایف با پایداری آهنینش مشخص بود؛ او کاملا استنتاجات عملی را از نظرات تئوریک استاد خود مینمود. زمانیکه باکونین به وی گفت که او، باکونین، نمیتوانست از انجام کاری که بدست گرفته بود (ترجمه “سرمایه”) خودداری کند زیرا که از پیش پول گرفته بود، نیچایف آمادگی خود را برای خلاص کردن باکونین از این تعهد اعلام داشت. وی این کار را بصورتی بسیار ساده انجام داد. به رابط بین باکونین و ناشر نامهای نوشت و بنام “کمیته انقلابی انتقام خلق” خواستار شد تا آن حضرت چنانچه نخواهد کشته شود، باکونین را راحت بگذارد.
(ادامه دارد)