انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، انقلابی بکلی متفاوت
پسلرزههای پیروزی و شکست آن
به این ترتیب، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر روز شانزدهم آبان- عقرب ۱۳۹۶ هجری شمسی برابر با هفتم نوامبر سال ۲٠۱۷ میلادی صدمین سال پیروزی خود را به پایان میرساند و وارد دومین سده عمر خود میشود.
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر با تمامی انقلابات، جنبشها و نهضتهای تاریخ بلحاظ ماهوی و ایدهایی کاملا متمایز و متفاوت بود. خودویژهگی انقلاب اکتبر و وجه تمایز آن با انقلابهای دیگر در این بود که برای اولین بار در تاریخ بشر، تقدس مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین را در هم شکست و پایان دوران استثمار انسان از انسان را، مرگ سرمایهداری را، برقراری نظام اجتماعی- اقتصادی جدید و آغاز دوران بطور کلی نوین: دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم را نوید داد. انقلاب اکتبر بر خلاف اغلب انقلابها تنها به تحول سیاسی و جابجایی هیئت حاکمه منجر نشد. در نتیجه پیروزی انقلاب کبیر اکتبر بلشویکها برهبری لنین کشور و جامعه ساختند که آن را کار مدیریت میکرد نه سرمایه.
انقلاب سوسیالیستی اکتبر سال ۱۹۱۷، در شرایطی روی داد که در نتیجه اوجگیری تضادهای داخلی بین امپراطوریهای وقت، آتش جنگ ویرانگر جهانی اول برای تقسیم جهان به حوزه نفوذ خود از سه سال پیش شعلهور بود. در چنین شرایطی که اتحاد و همبستگی طبقات استثمارگر و ستمگر، سرمایهداران و فئودالها برای مقابله مشترک با مبارزان عدالت اجتماعی تا حدود قابل ملاحظهایی تضعیف شده بود، حزب بلشویکهای امپراطوری روسیه با رهبری خارقالعاده ولادیمیر ایلیچ لنین، انقلابی کبیر، آموزگار کارگران همه دورانها موفق شدند، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر سال ۱۹۱۷ را به ثمر برسانند.
رمز پیروزی انقلاب اکتبر در وهله نخست، نه فقط گسست نسبی اتحاد و انسجام طبقات غارتگر و بهرهکش در جریان جنگ جهانی اول، بلکه، جلب و جذب کارگران، دهقانان و سایر اقشار زحمتکش همه خلقها و ملتهای جامعه کثیرالمله امپراطوری روسیه بسوی انقلاب ماهیتا متفاوت با همه انقلابها، سازماندهی و رهبری شگفتانگیز آنها توسط حزب بلشویکها برهبری خردمندانه لنین بزرگ بود.
تاریخ گواه است که جنگ جهانی اول به از هم پاشیدن سه امپراطوری: امپراطوریهای آلمان، اتریش- مجار و عثمانی ختم گردید. اما، بلشویکهای امپراطوری روسیه موفق شدند آن را بطور بنیادی متحول ساخته و در ویرانههای آن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را تحت حاکمیت شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان برای اولین بار در تاریخ جهان برقرار نمایند.
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بر خلاف تفاسیر، تعابیر و تعاریف نظریهپردازان و بلندگوهای طبقات استثمارگر از انقلاب، یک انقلاب کاملا مسالمتآمیز بود که در جریان پیروزی آن، فقط ۸ نفر، آنها هم در حوادث مختلف جان خود را از دست داد.
پیروزی انقلاب اکتبر و دستاوردهای سترگ و اعجازگونه آن با وجود مقاومت شدید ضد انقلاب داخلی و خارجی و جنگهای دهشتناک با آنها، در مدت کمتر از دو دهه سازندگی، ابتدا برهبری لنین کبیر و پس از درگذشت او در سال ۱۹۲۴، برهبری مارکسیست- لنینیست نابغه، یوسف ویساریونویچ استالین، اتحاد شوروی را به جایگاه یک قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، صنعتی و فرهنگی جهانی رساند. بطوریکه هیچ مشکل بینالمللی بدون آن نمیتوانست حل و فصل شود.
کشفیات، اختراعات و نوآوریهای بیسابقه و بینظیر دانشمندان اتحاد شوروی در تمامی عرصههای علمی- صنعتی، اجتماعی و غیره نشانههای اشکار رشد و شکوفایی نبوغ و استعداد فرد در جمع، وجود فرصت برابر برای همه در جامعه سوسیالیستی، تحقق شعار «یکی برای همه و همه برای یکی» و در عین حال، بمعنی رد و طرد مطلق فردگرایی بورژوایی بود.
به برکت پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر و تشکیل جامعه سوسیالیستی، اتحاد شوروی موفق شد برای اولین بار اتم را بشکافد؛ اولین ماهواره را در مدار زمین قرار دهد؛ اولین جاندار، اولین انسان، اولین زن را به فضای کیهانی بفرستد. اتحاد شوروی بعنوان اولین کشور در تاریخ جهان با اتکاء به قدرت لایزال خلق توانست ریشههای بیکاری، بیسوادی، بیمسکنی را بخشکاند؛ شرایط تحصیل رایگان در تمامی مراحل آموزشی و بهرهمندی از طب و بهداشت و حتی، استراحت رایگان برای عموم را ایجاد نماید.
اتحاد شوروی ضامن صلح و امنیت جهانی، منادی، مروج و مدافع انترناسیونالیسم پرولتری و دوستی، برادری و همزیستی خلقها و ملتهای اتحاد شوروی و همچنین، سراسر جهان بود.
وجود اتحاد شوروی الهامبخش جنبشها و انقلابات سوسیالیستی، عدالتخواهانه، ملی- دموکراتیک، ضداستعماری و رهاییبخش در جهان بود. به برکت مساعدتها و حمایتهای فکری، معنوی و مادی اتحاد شوروی، نظام استعمارکهن بدست توانای خلقهای تحت ستم مستعمرات برهبری احزاب و سازمانهای مترقی در سراسر جهان برچیده شد.
انقلاب سوسیالیستی اکتبر، بنا به خصلت و ماهیت خود، هر قدر از احترام، اعتماد و محبت کشورها، ملتها، خلقها و بطور کلی، انسانهای دربند، بردگان، کارگران و زحمتکشان، خلقها و ملل اسیر و استعمارزده جهان برخوردار بود، به همان نسبت و شاید بمراتب بسیار بیشتر از آن، مورد کینه، خصومت، نفـرت و دشمنی بردهداران و فئودالان کهنه و نو (سرمایهداران)، صاحبان انبارهای پول (بانکسترها)، کنسرنهای تولید مرگ (اسلحه سازی)، راهزنان و غارتگران بینالمللی، دشمنان صلح و آزادی، انسانیت و عدالت گردید.
عربدهکشیها و دروغپراکنیهای امپراطوری رسانهایی امپریالیسم غرب و تولیدات روانی- تبلیغاتی انبوه اتاقهای جعلکاری بورژوازی چه در دوره حیات اتحاد شوروی و چه پس از نابود کردن آن گواه روشن این مدعا است.
بازتاب جهانی انقلاب کبیر اکتبر، ابعاد تأثیرات بینالمللی آن و گشایش افق روشن آینده در برابر چشمان بشریت، بدین معنی است که انقلاب اکتبر نه تنها به کارگران و زحمتکشان اتحاد شوروی، بلکه، به همه کارگران و زحمتکشان جهان، به همه خلقها و ملل تحت ستم و استثمارشوندگان سراسر دنیا تعلق دارد و ارجمندترین ارثیه مبارزات عدالتخواهانه بشر است.
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برغم تمامی دستاوردهای خارقالعاده و اعجازگونهاش، بویژه، در دوره سی ساله رهبری یوسف ویساریونویچ جوگاشویلی (استالین- همرزمانش او را در جوانی «کُبا»= شکستناپذیر مینامیدند)، در سال ۱۹۹۱ مانند اولین انقلاب کارگری تاریخ- کمون پاریس در خون غلطید و بخاک افکنده شد. اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی از هم گسست.
لازم به یادآوری مؤکد است که امپراطوری دروغ سعی کرد شکست انقلاب کبیر اکتبر را بدون خونریزی و تنها بدست عوامل داخلی ضدانقلاب قلمداد نماید. اما، چنین ادعایی چیزی جز یک دروغ آشکار و جعل واقعیت نیست. شکست انقلاب اکتبر برعکس پیروزی آن، قطع نظر از مصایب و پیامدهای فاجعهبار دیگرش، در پی خشونتهای دهشتناک و کشته شدن بیش از یک میلیون نفر و جنگزدگی و آوارگی بیش از ۱۲ میلیون نفر میسر گردید.
البته، چنین درکی اشتباه است هر گاه تصور شود انقلاب اکتبر در سال ۱۹۹۱ سرکوب گردید. واقعیت امر این است که در آن سال نکبتبار فقط تیر خلاص بر پیشانی مبارک انقلاب شلیک شد. چرا که بسیار پیش از آن تاریخ، باند خائن و تبهکار تروتسکیستی در سیمای نیکیتا خروشچوف پس از مرگ استالین در ۵ مارس سال۱۹۵۳، در جریان کنگرههای بیستم (ماه فوریه سال ۱۹۵۶) و بیست و دوم (ماه اکتبر سال ۱۹۶۱) و سخنرانی محرمانه سراسر کذب خروشچوف در خصوص مبارزه با «کیش شخصیت استالین»، «بمبهای» تأخیری در زیر ساختمان سوسیالیسم و اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی تعبیه کرد که بواسطه اخلاف شاخص این باند- میخائیل گارباچوف، الکساندر یاکولییف، باریس یلتسین، یگور گایدر و گروه همفکران آنها در آن سال منفجر گردید. با گذشت زمان واقعیتهای انکارناپذیری گواهی از آن میدهند که یگانه علت تأخیر در انفجار بمبها، شالوده استوار، دوام و استحکام فوقالعاده ساختمان سوسیالیسم و پشتوانه خلقی عظیم آن بود.
اما این نیز اشتباه است هر گاه تصور شود انقلاب کبیراکتبر و دستاوردهای شگرف آن، در رأس همه، کشور بزرگ اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی فقط بدست عوامل بورژوازی و طبقات ستمگر داخلی نابود گردید.
ناگفته پیداست آمال و آرزوهای عدالتخواهی و برابریطلبی از ابتدای پیدایش طبقات بالادست و فرودست پس از انحلال اجتماعات اولیه و ظهور جوامع طبقاتی، خواست و آرزوی فرودستان همه جوامع بشری بوده و مورد غضب و کینه طبقات بالادستی. این آمالها و آرزوها، هموار به اشکال خشن و بیامان مورد هجوم طبقات ستمگر واقع شده و پیروان آن به شدیدترین وجه سرکوب و قلعوقمع گردیدهاند. انقلاب سوسیالیستی اکتبر نیز بمثابه چکیده و عصاره همه آمالها و آرزوهای بشریت تحت ستم از این قاعده ظالمانه مستثنی بود. ارتجاع و امپریالیسم جهانی از همان ابتدای پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر کمر به نابودی و خفه کردن آن بست. شروع جنگهای فاجعهبار داخلی بدست گاردهای سفید با پشتیبانی همه جانبه چهارده قدرت اشغالگر خارجی حاضر در اراضی اتحاد شوروی جوان، سازماندهی و تجهیز ضدانقلاب داخلی برای حمله همزمان با هجوم فاشیزم سرمایهداری غرب و میلیتاریسم ژاپن در جنگ جهانی دوم با هدف از بین بردن اتحاد شوروی سوسیالیستی از این زمرهاند که در اثر درایت و عزم و اراده خارائین حزب بلشویکها و رهبری بیبدیل آن- لنین و پس از وی، استالین عقیم ماند. اما همه این شکستها، نه تنها تغییری در رویه کینهتوزانه ارتجاع و امپریالیسم جهانی بوجود نیاورد، بلکه، آنها را جریتر و مصرّتر هم ساخت. به همین سبب، ارتجاع سرمایهداری که از سالهای جنگ اول جهانی در سردرگمی و پراکندگی نیروها بسر میبرد، پس از تحمل شکست سخت و سنگین در جنگ جهانی دوم و جنگ کبیر میهنی بفکر راهکار دیگر افتاد. اعلام «جنگ سرد» با اتحاد شوروی در پایان جنگ جهانی دوم، محصول چاره اندیشی جدید دشمنان طبقاتی عدالت اجتماعی بود. «جنگ سرد» در واقع، فرجه و فرصتی بود برای ساماندهی و تجدید قوای خصم طبقاتی کارگران و زحمتکشان جهان و بالاخص، اتحاد شوروی و سوسیالیسم بمثابه نمونه و سمبل عینی و موجود آن.
صرف هزینههای نجومی برای تبلیغات ضدسوسیالیستی- ضدشوروی و جنگهای جنونآمیز روانی- تبلیغاتی طی سالهای نسبتا طولانی، «جنگ سرد» آهسته- آهسته به ثمر دادن آغازید. ظهور اروکمونیسم و پیدایش نظریه جعلی و بیمحل «سوسیال- امپریالیسم اتحاد شوروی» یکی از اولین موفقیتهای امپریالیسم جهانی در سالهای آغازین «جنگ سرد» بود که ارتجاع جهانی توانست بخش قابل ملاحظهایی از نیروهای عدالتخواه جهان، عمدتا بخش متزلزل و تندرو آن را با خود همراه سازد. ظهور همین پدیدهها باعث تفرقه و تشتت ایدئولوژیک، فکری و سیاسی بشدت مهلک درمیان نیروهای مترقی و عدالتخواه جهان گردید. ضربات ایدئولوژیک و سیاسی پیروان این دو پدیده، تقریبا با همه تلاش و تقلاهای ضد سوسیالیستی ارتجاع و امپریالیسم جهانی برابری میکند.
در چنین شرایطی بود که ارتجاع امپریالیستی در گرما گرم «جنگ سرد» از دهه هشتاد میلادی به حمله سراسری برای نابودی ایده سوسیالیسم علمی، اتحاد شوروی و سایر دستاوردهای انقلاب کبیر اکتبر بمثابه نمونه و سمبل آن دست زد. لازم به ذکر است، که برای شروع این حمله گسترده، ابتدا کشورهای تحت حاکمیتهای قشریون مذهبی و ارتجاعی مثل ایران و سودان و حلقههای ضعیف و تقریبا گسسته از بلوک سوسیالیستی جهانی را برای دستگرمی برگزید. قلعوقمع طرفداران عدالت اجتماعی و در رأس آنها، حزب توده ایران در ایران، نامه آیتالله خمینی به میخائیل گارباچوف، راهاندازی «جنبش همبستگی» تحت مدیریت مأموران سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در لهستان، انجام انقلاب رنگی در رومانی و ترور مالیخولیایی نیکولای چائوشسکو در رومانی اولین نمادهای این حملات و تشدید جنگ روانی- تبلیغاتی سراسری برای حذف فیزیکی اتحاد شوروی و پیروان عدالت اجتماعی بطور کلی در همه جهان بودند. در کل، ارتجاع جهانی در دوره «جنگ سرد» موفق شد توازن قوا در مقیاس جهانی را هر چه بیشتر به نفع خود تغییر داده، بلوک سوسیالیستی شرق و در رأس آن اتحاد شوروی را از نقشه سیاسی جهان حذف نماید. در این غلبه نامیمون امپریالیسم جهانی در مقابل اتحاد شوروی و پیروان سوسیالیسم علمی، عوامل داخلی سرمایهداری در اتحاد شوروی فقط بمثابه کاتالیزاتور و محلل نقش ایفا کردند…
با حذف اتحاد شوروی توسط مجموعه نیروهای سرمایهداری اعم از داخلی و خارجی، صلح و ثبات و امنیت از جهان رخت بربست؛ همه «کشورهای نافرمان» به آشوب و هرجومرج کشیده شدند؛ تمامی امتیازات نیمبندی را که سرمایهداری برای ممانعت از بروز انقلاب به کارگران و زحمتکشان داده بود، یکی پس از دیگری پس گرفت؛ فقر و فاقه، بیکاری و بیخانمانی ابعاد جهانی بخود گرفت؛ فاصله و شکاف طبقاتی چنان ابعادی پیدا کرد که دارایی هشت سارق جهانی با دارایی نیمی از جمعیت هفت میلیاردی جهان برابری میکند…
با این اوصاف، علاوه بر عمله و اکرههای ریز و درشت بورژوازی، گروهها و افراد زیادی هم پیدا شدند که جامه قرمز به تن کرده، همصدا و همآوا با ماشین جنگ تبلیغاتی- روانی ارتجاع سرمایهداری به انکار واقعیت انقلاب سوسیالیستی اکتبر پرداخته و از آن با عنوان «کودتا» نام میبرند و برخیهای دیگر نیز دلیل نابودی دستاوردهای آن، از جمله، اولین و مهمترین دستاورد آن- اتحاد شوروی را به اشکال و انحاء مختلف و در عین حال متضاد، یکی، با فقدان دموکراسی، دیگری، با عدول از دیکتاتوری پرولتاریا و یا فروارویی اتحاد شوروی به «سوسیال- امپریالیسم» و مواجه با مشکلات اقتصادی و غیره عنوان میکنند.
معلوم نیست مجموعه این طیف نظری که مدعی دیدن «مو در چشم دیگران» هستند، چرا قادر به «دیدن تیر» در چشم خود نیستند. چرا برغم «صحت و دقت» باصطلاح نظریات و سیاستهای خود، نتوانستند در جامعه محل زندگی و فعالیت خود توازن قوای طبقاتی را به نفع نیروهای جویای عدالت و برابری اجتماعی تغییر داده و جهان را از فاجعه امروزی نجات دهند؟!
طرفداران «تئوری فروپاشی» در رابطه با نابودسازی اتحاد شوروی و سوسیالیسم بهتر است بجای همه این نظریهپردازیها و تئوریبافیها، به این سؤال پاسخ دهند که اهمیت و جایگاه توازن قوا در مبارزه طبقاتی را چگونه ارزیابی میکنند و در دوره «جنگ سرد» و حتی بعد از نابودی سوسیالیسم و اتحاد شوروی تا کنون در رکاب کدام طبقه قلمفرسائی کردند و به طرفداری از کدام طبقه اجتماعی شمشیر زدند.
همچنین، از آنهایی که نابودی دستاورودهای انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را ناشی از انحرافات، ضعفهای حزب کمونیست اتحاد شوروی و یا تسلط رویزیونیسم بر آن ارزیابی می کنند، پرسیدن لازم است که با وجود «درک صحیح و درست» شما از علم مبارزه طبقاتی، چرا نتوانستید از «ضعفها و انحرافات» حزب کمونیست اتحاد شوروی درس گرفته، با بهرهگیری از تئوریها، نظریات و سیاستهای «درست و دقیق» خود، توازن قوای طبقاتی را به نفع طبقه کارگر و سایر اقشار زحمتکش و تحت ستم جامعه تغییر دهید و برای آنها زمینه گرفتن قدرت سیاسی را فراهم سازید؟!
گذشته از همه مدعیات ضد سوسیالیستی و ضد شوروی چه در قالب سیاه چه در جامه قرمز که یکی از یکی زنندهتر جلوه میکند، لازم به ذکر است که هر حزب، هر گروه، هر جریان فکری یا هر شخص و حتی هر دولتی که در جامعه محل زندگی و فعالیت خود با معضلاتی از قبیل نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی، جنسیتی، با بیکاری، فقر، گرسنگی، بیسوادی، با خانهبدوشی و کارتونخوابی، با کودکان کار و خیابان و غیره (هر چند با پائینترین درصد) مواجه است، بلحاظ اخلاقی کمترین حق انتقاد به سوسیالیسم و اتحاد شوروی را ندارد. اگر آنها خیلی «لالاییهای خوب» بلدند، باید بجای برشماری «ایرادات و اشکالات» سوسیالیسم و اتحاد شوروی، بفکر حل مشکلات فاجعهبار جامعه خود باشند.
صرفنظر از سرنوشت بشدت غمانگیز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و اولین و بزرگترین دستاورد آن- کشور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، گذشت زمان حقانیت و جاودانگی ایدهها و اهداف انقلاب اکتبر بعنوان خواست و نیاز ابدی انسان را با وضوح هر چه بیشتر ثابت میکند و اطمینان میدهد که انقلاب سوسیالیستی بار دیگر ققنوسوار از خاکستر خویش سر برآورد و جهان را از بربریت سرمایهداری نجات دهد.
با یقین به پیروزی قطعی سوسیالیسم، صدمین سالگشت وقوع انقلاب دورانساز اکتبر برهبری ولادیمیر ایلیچ لنین در رأس حزب بلشویکهای روسیه را به همۀ دوستداران حقیقت و عدالت، به مبارزان راه آزادی کار از اسارت سرمایه، به رزمندگان راه آزادی انسان از قید و بندهای استثمار و بردگی و بندگی، به همۀ انساندوستان، عدالتخواهان و صلحطلبان، به منادیان دوستی، برابری و برادری ملتها و خلقها، به دشمنان جنگ و سلطهطلبی و استعـمار، به پیروان افکار و اندیشههای ترقیخواهانه مبارک باد میگویم!
ا. م. شیری
١۵ آبان-عقرب ١۳۹۶
https://eb1384.wordpress.com/2017/11/06/