سندیکای شرکت واحد و اسانلو
ملغمه سیاست و سندیکا ودلدادگی و اخلاق
نادر بکتاش
03/03/13
ماجرای اسانلو تبدیل به یک سریال آمریکایی شده است که در آنها سیاست – قدرت و منفعت ها و روابط پنهان و آشکار درهم می لولند. سکس و عشق و پول و قدرت و جاه طلبی و بیاخلاقی و خلاصه همه چیز هست.
آیا رصا رخشان که بعد از موضع رسمی سندیکا, از موضع داش اکلی و اسلامی به اسانلو ایراد میگیرد که از مهماننوازی و رفاقت همکار و هم سنگر مبارزاتی اش سو استفاده کرده و زنش را «قر زده», به خود این زن که دل به دریا زده و حتی دو بچهاش را هم ول کرده فکر کرده است? لحظهای هم به احساسات و افکار این زن اندیشیده است?
آیا مساله اخلاق جایی ندارد و مدرنیته هر چیزی را مجاز میکند? بی تردید خیر. اما اخلاق اخلاق است و در هر مورد مشخص قضاوت باید مشخص باشد. و مهمتر اینکه اخلاق در محدوده ادمهایی نزدیک از قبیل خانواده و دوست و امثالهم میتواند قضاوت شود. و باز مهمتر تر اینکه نباید مناسبات فردی ولو با بار قوی اجتماعی تبدیل به مساله عمومی و اجتماعی شود. فقط وقتی که به فونکسیون یک مجموعه و نهاد و سازمان لطمه جدی می زند. آن هم نه با معیار اخلاق که با معیار اختلال در کارکرد آن نهاد و مجموعه. همچنان که اولین رابطه دومینیک استراوس کان در صندوق ذخیره بینالمللی منجر به نوعی دادگاه اداری و سرانجام تبرئه او شد.
این نوع مسائل اخلاقی همه را بدوا به احساس و قضاوت منفی می کشاند. قابل فهم و حس است.
شاید بد نباشد در بعصی موارد از سارتر یاد بگیریم. تعریف میکند که جوانی در استانه جنگ دوم جهانی از او پرسید که مادر من سالخورده وبیمار است و دلم میخواهد در کنارش باشم و از او نگهداری کنم. از طرفی فرانسه در جنگ است و دلم میخواهد از میهنم دفاع کنم. نمیدانم چه کنم. سارتر به او میگوید هر تصمیمی بگیری تصمیم تو و اخلاق تو است. کسی نمیتواند ایرادی به آن بگیرد.
با وجود این نباید حلقه اصلی را گم کرد. اسانلو یک رهبر کارگریست که امتحان پس داده است. باید به همین عنوان او را دید و قضاوت اجتماعی کرد. کدام یک از فعالین کارگری ایران حاضر هستند که از اعلام حمایت یک رهبر سندیکایی CGT یا LO یا DGB تبری بجویند چون با همکارش شب رفته و رقصیده و بعد هم با هم در مقابل همه دیگر سندیکالیستها و غیر سندیکالیستها استریپ تیز کردهاند و فردایش تیتر اول همه رسانهها شدهاند?
کارگر بودن جواز ویزه ای برای ترویج و دفاع از اخلاق اسلامی و مردسالاری و لوطی گری شریف و نجیب اما بیمایه فرهنگ ایرانی و بیربط به دنیای امروز نمی دهد.
تنها مساله جدی قابل بحث الحاق اسانلو به سبزهاست. اما این مساله ای سیاسی – کارگری – اجتماعی است.
مگر رهبران آن سندیکاهای بالا ذکر شده در اروپا ابشخور سیاسی ایدئولوزیک انقلابی دارند?
میتوان و باید بیشترین انتقادها را به اسانلو خطاب کرد که این سبزها در دوره ای و سالهایی سراپا سرخ از خون کارگران و کمونیستها و ازادیخواهان و دانشجویان و زنها بوده اند. و امروز هم هنوز که هنوز است خایه این را ندارند که اعتراف کنند دست شان تا مرفق در خون آزادی و برابری بوده است و شرکای جرم ردیف اول هستند.
اینجاست که روزی اسانلو ناچار خواهد شد جواب بدهد.
در رابطه با زندگی شخصی اش اسانلو حسابی ندارد که به کسی پس بدهد, مگر اینکه اخلاق شخصی و مناسبات انسانی اش به او حکم کنند. تصمیمی فردی با انعکاس گریز ناپذیر در آینه هایی اجتماعی و اخلاقی.
,