گزارش دریافتی
عمو ” حبیب ” از شرایط زندگی اش می گوید
گفتگو با یک ” سبزی فروش ” شهرستان کامیاران در باره وضعيت کار و معيشت این کارگر
اسمش “حبيب” است. پيرمرد 56 سالهای که بدنی نحيف و کمر خميدهاش نشان از روزهاي سخت و پر مشقتی دارد که او گذرانده است.
چند دقيقهای کنارش مينشينم و با او گفتگوی کوتاهی را ترتيب می دهم.
از کاک حبيب درباره وضعيت کار و معيشت خود و خانواده می پرسم، انگار کبريت به انبار باروت زده باشی، شروع ميکند از شرايط اسفناکش برايم می گويد:
“سی و دو سال پيش از روستای محل تولدم به شهر کاميارن آمدهام، 9 سال امورات زندگی ام را با کارگری ساختمان گذراندهام. مابقی را به دستفروشی مشغول بودهام. صبح زود می روم سبزی خوراکی می خرم و به منزل می آورم و به کمک همسر و فرزندان، سبزی ها را پاک و تميز می کنيم، سپس آن را در پيادهروهای شهر کامياران به فروش می رسانم.
“چهار فرزند دارم با همسرم خانوادهی شش نفرهای را تشکيل می دهيم که برای گذراندن امورات زندهگی از صبح ساعت پنج تا ساعت 9 شب جلوی گرما (تابستان) و سرما (زمستان) بايد بنشينم تا با فروش سبزی های خوراکی بتوانم مقداری پول به دست آورم تا بتوانم شکم خود و اعضای خانواده را سير کنم. به طور متوسط روزی 30 هزار تومان درآمد روزانهام است. البته اگر مامورين شهرداری بساطم را جمع نکنند و با خود ببرند.
“مامورين شهرداری می گويند:”بنا به دستور شهردار و بقيه ی نهادهای دولتی ما را موظف کردهاند تا نگذاريم شماها سد معبر کنيد! چون شماها وجههی شهر را خراب کردهايد!! ”
” آنها به ما يعنی همه ی دستفروشها، حمله می کنند و با انواع و اقسام کلمات رکيک و زننده ما را متفرق می کنند و يا ترازوی ما را مي برند و بايد برای پس گرفتنش به شهرداری برویم و جريمه پرداخت کنيم.آنها دستفروشی را شغل محسوب نمی کنند،همانند مجرم ها با ما رفتار می کنند.
“خود و اعضای خانوادهام از هيچ نوع بيمهای برخوردار نيستيم و چون دستفروشی تحت پوشش هيچ نوع بيمهای نيست.
“هيچ شغل و کار ديگری در اين شهر وجود ندارد، در اين شهر شما يک کارگاه توليدی پيدا نمی کنيد که بيست نفر کارگر داشته باشد، شغل تعداد زیادی از مردم کارگری ساختمان یا دستفروشی است. دولت اصلا” به فکر وضعيت اقتصادی مردم نيست تنها به فکر پولدارهاست. از اين زندهگی بيزارم اما به اجبار دارم ادامه می دهم. آن هم فقط به خاطر اينکه فرزندانم از گرسنهگی نميرند.
“دولت برای ما کار فراهم نمی کند پيشکش،حداقل بگذارد ما کار دستفروشی مان را انجام دهيم.
“اين مدت هم که همهاش انتخابات بود و ستادها و طرفداران کانديداها شهر را روی سرشان گذاشته بودند و جلوه ی شهر را زشت کرده بودند. اما شهردار و بقيه نهادهای دولتی کاری به آنها نداشتند. آنها حتا سد معبر هم می کردند اما هيچ نهادی آنها را جريمه نمی کرد و يا کسی آنها را مخل نظم شهر نمی دانست.”
بعد از نيم ساعت که پای صحبتهای کاک “حبيب” نشستم، يکدفعه از جايش برخاست و سبزی هايش را که روی يک فرغون بود برداشت و به آن سمت خيابان که مکان پر ازدحامی بود رفت، بلکه بتواند سبزی هايش را بفروشد.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری – 9 خرداد 1396