تردید کنید فقط دوفاکتو! یاشار سهندی

تردید کنید فقط دوفاکتو!
یاشار سهندی
اساسا ما مردم ایران بدبختیم! یعنی بند نافمان را با بدبختی بریدند. هر کی از راه میرسد و میخواهد سری تو سرها در آورد یکی محکم میزند پس کله ما مردم ایران که: “بدبختهای بیچاره، تنبل، از زیر کار در رو، و کتاب نخوان که همه اش پای ماهواره ولو شدی و خبر نداری که دنیا چه خبر است، و وقتی هم مثلا میخواهی کار کنی به جای اینکه ابرویش را درست کنی میزنی درست چشم اش را کور میکنی؛ اون از اجداد بزرگوارات که درها را به روی اعراب باز کردند، اون از اون یکی جدت که از چنگیز ترسید و یک نیزه هم سمت اش پرت نکرد. اون هم از نخبه کشی دوران قاجار تا الان که تو بی خاصیت چشم روی هم گذاشتی تا نخبگانت را پادوهای استبداد بکشند. ای خاک عالم بر سرت!” البته به وقتش هم ، اگر نگویم میخواهند خرمان کنند بلکه میخواهند گولمان بزنند، میشویم ملت باستانی با فرهنگ که همه مهاجمان را در خودمان حل کردیم و آنها شدند یک پا ایرانی از خودمان با غیرت تر.
بهرحال؛ آخرین کسی که از ما چیزی دیده جناب محسن حکیمی عزیز میباشد. که اینبار اما به عنوان “عضو کانون نویسندگان ایران” حرف زدند و ایشان نیز اول خوب ما را خفت دادند و بعد از همین مردم خفت خورده خواستند که “جنبش ضد سرمایه داری” ایشان را در شکل شورایی آن و آنهم به صورت دو فاکتو پیش ببریم. بعد برای اینکه “تشکل مستقل فقط دوفاکتو” را خوب برایمان جا بیندازند که حسابی شیر فهم بشویم، از “جماعت نسوان” مثال زدند، یعنی ایشان هم اول یکی زدند تو سر زنان تا بعد برسند به کل مردم. محسن حکیمی عزیز معتقد است بصورت دوفاکتو یک اتفاقاتی افتاده اما:” … تردیدی نیست که زنان ایران هم اکنون، به هر دلیل، حدی از حجاب اسلامی را پذیرفته¬اند و آن را رعایت می کنند…” بله تردیدی بر جای نمانده است مگر قاطعیت رای تو که از سرانجام خویش به تردیدم می افکند! اما ایشان تاکید میکند:”..اما این نیز به همان اندازه واقعیت دارد که هم-آنان در مقابل تحمیلِ بیش از این حد مقاومت کرده¬اند و همچنان می¬کنند…” همین تردیدها و تاکیدات ایشان است که ما را کشته؛ توجه کنید:” البته، نه فقط در سرمایه داری¬های استبدادی نظیر ایران بلکه حتی در «دموکراتیک» ترین کشورهای سرمایه داریِ جهان نیز مردم حقوق خود از جمله حق ایجاد تشکل را با تکیه بر نیرو و مبارزه¬ی خود به دولت¬ها تحمیل کرده¬اند. برای مثال، طبقه¬ی کارگر انگلستان پس از مبارزات طولانی …. حق تشکل را به طبقه¬ی سرمایه دار این کشور تحمیل کند….حال آن که مردم ایران حتی در انقلاب ١٣٥٧ …(نتواستند) حتی به صورت قانونی و صوری اراده¬ی خود را به نظام سرمایه داری و دولت محافظ آن تحمیل کنند، و در واقع فقط شکلی از استبداد را جایگزین شکل دیگری از آن کردند.” بله تردید نکنید که این ما مردم ایران بودیم که خنگ بازی درآوردیم و یک استبداد را جایگزین یک استبداد دیگر کردیم. و گفتیم آقا تو را جدت قسم بیا ما را سرکوب کن، همچین هم محکم بزن که تا تاریخ تاریخ است، از آن بنویسند و آیندگان عبرت کنند، البته نه نوادگان ما، بلکه نواده گان ملل دیگر. چون ما نوادگان اجداد خودمان بودیم. یادمان نبود که پدران ما درها را بیخود و بیجهت باز کردند و گر نه الان ما سرور جهان بودیم. بهرحال تردیدی نیست “محاکمه” کردن خود از محاکمه کردن دیگران سخت تر است اما هر جور است خودمان را باید خودمان محاکمه کنیم، چون لابد باعث و بانی همه جنایتهای سی ساله اخیر بودیم. بله دیگر. فقط من نمیدانم چرا محسن حکیمی عزیز فقط دو فاکتو آنهمه وظایف سنگین حکومت شورایی و آنهم ضد سرمایه داری اش را روی دوش ما گذاشته. ما که هنرمان این بوده که استبدادی را جایگزین استبداد دیگر کنیم، چه اعتباری است فردا شوراهایمان ضد سرمایه داری باشد. آمدیم به صورت فقط دوفاکتو در خدمت سرمایه داری در آمد آنوقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟