فروپاشی اقتصادی و چاره جویی مردم
یاشار سهندی
یکی از همکارانم روز شنبه ٢٩ مهر گذرش به شرکت ایران خودرو افتاد و فرصتی یافته بود که به برخی سالنهای این شرکت سری بزند. تمامی سالنهای که او موفق شده بود ببیند، تولیدش متوقف شده بود و کارگران دسته دسته در گوشه ای جمع شده بودند و در حال گفتگو با هم بودند یا برای کشتن وقت مشغول ورزش بودند. شرکت سایپا هم وضعی مشابه دارد. بسیاری از مزایای کارگران قطع شده است. بسیار از کارگران کارشان را از دست دادند و خطر اخراج و بیکاری به شدت کارگران باقی مانده را دارد تهدید میکند. هیچکس جوابگوی کارگران نیست. بحران اقتصادی عمق یافته و تحریمهای دول غرب که بطور مداوم بر شدت آن افزوده میشود، بیش از هر کسی معیشت کارگران و حقوق بگیران را تهدید میکند. این گوشه ای از فاجعه ای است که به سرعت دارد شکل میگیرد.
طرح هدفمند کردن یارانه ها که گفته شد “جراحی اقتصادی” است و مانند هر جراحی دیگری خونریزی دارد، اکنون “بیمار” را به آستانه مرگ کشانده است. همه کسانی که در حسرت اجرای آن بودند و آرزویشان این بود که اجرای این طرح به نام ایشان ثبت میشد، سکوت اختیار کردند. حتی آن اپوزیسیونی که از این طرح دفاع میکرد و آنرا لازمه اقتصاد ایران میدانست و فقط نگران چگونگی اجرای آن بود، چیزی نمی گوید، چون دفاع از این طرح که موجب فلاکت توده مردم شده است و قحطی و فقر را برای جامعه به ارمغان آورده است، سبب رسوایی بیشتر شده است. همه آن کسانی که پرداخت یارانه نقدی را گداپروری و خریدن بخش عظیمی از مردم توسط احمدی نژاد قلمداد میکردند، چون گویا بهرحال همه یک جورهایی “اموراتشان” تامین میشد، لام تا کام هیچی نمی گویند و خود حکومت هم از وحشت زیاد، مرحله دوم آنرا را متوقف کرده است. کسانی هم که خود را چپ میدانستند و چنان تحلیل میکردند که با اجرای این طرح، سرمایه داری در ایران به آرزوی دیرینه اش رسیده و دروازه های پیشرفت باز شده است و جمهوری اسلامی حکومت متعارفی بورژوازی شده و همه کمونیستها و کارگران معترض فعلا باید بروند کشک شان را بسابند، صدایشان خاموش است. از سوی دیگر در کشمکش بین دولتهای غربی با جمهوری اسلامی بر سر اینکه جمهوری اسلامی باشد اما برای مردم ایران، غافل از اینکه این حکومت بدون اینکه “دشمن تراشی” کند، نمیتواند یک روز هم سرپا بایستد، “تحریمهای هوشمندانه” را در دستور کار گذاشته اند که مثلا به مردم ایران آسیبی نرسد. اما مستقیما توده مردم ایران را نشانه گرفته اند. مردمان تهیدست به جرم اینکه حکومتی جنایتکار بر ایشان حاکم است اکنون باید تاوان پس بدهند که این بهرحال “دولت ملت ایران” است؟ و یا آنچه بی تدبیری دولت احمدی نژاد خوانده میشود، در واقع سیاست حکومتی است که در عمر سی ساله اش اعمالی که کمکی به رفاه حال مردم باشد، انجام نداده، که برعکس تمام تدابیر مدبرانه این حکومت ضد رفاه و شادی مردم بوده است. نتیجه سیاستهای این حکومت فاشیست منجر به این شده که روز به روز و بدون اغراق میتوان گفت ساعت به ساعت همه کالاهای ضروری گرانتر میشود. “اقتصاد ایران” به معنای واقعی کلمه در آستانه فروپاشی کامل است. اکنون قحطی خطر کاملا ملموسی است که جامعه را تهدید میکند. سطح درآمد کارگران به شدت سقوط کرده است، زندگی توده کارگران به بحران کامل رسیده و در مورد هیچ چیزی نمی توان تصمیم گیری کرد. چیزی که قرار است فردا تهیه شود با پول امروز امکان پذیر نیست و با پول فردا چیزی که امروز تهیه شده است دیگر از دسترس خارج شده است.
اگر همین امروز “مقام عظمای ولایت” جام زهر را هم بنوشد گرهی از کار مردم باز نخواهد شد. اگر فردای نوشیدن جام زهر از سوی آقا، تحریمها هم برداشته شود( البته میگویند برداشتن تحریمها به همین سادگی ها نیست باید کلی مقدمات فراهم شود تا تحریمها لغو شود)، مشکلی از کارگران حل نخواهد شد. چرا که سطح دستمزدها به شدت نزول کردند و فردا هم لابد خواهند گفت دوران بعد از تحریم است و باید از نو همه چیز را ساخت، فعلا با همین حقوقها بسازید. دلار که به مرز ٤ هزار تومان رسیده قرار نیست پایین بیایید. نهایت اتفاقی که بیفتد در همان قیمت برای مدتی تثبیت مشود. اما اتفاقی که به واقع افتاده و تثبیت شده، قیمت نیروی کار کارگر به شدت افت کرده. همه اقتصاددانان که موی در این کار سپید کردند و نهایتا به این نتیجه رسیدند که قوانین کور اقتصادی کار خودش را میکند( و واقعا زحمت کشیدند که به این کشف مهم نایل شدند!)، اتفاق نظر دارند که دلار حالا ٤ هزار تومان نه، ولی باید الان ٣ هزار تومان میبود تا قوانین کور کار خودش را به سلامت انجام داده باشد. اینها همه به شرطی بود که آقا جام زهر را مینوشید و یا دیکتاتور مصلحی میبود و میخواست “نام نیکی از خود در تاریخ به جای گذارد” که هیچکدام از اینها نبوده و نیست.
این سرنوشتی که آنها برای ما کارگران رقم زده اند، و آرزو دارند و امیدوارند که کارگر خاموش بماند. این روزها اما به شدت مسئله سرنگونی حکومت بین توده زحمتکش مردم مطرح است. همگان متوجه شدند که چاره ای نمانده. دیگر کسی به بمب امریکایی چشم نیندوخته و منتظر دست “یاری” از سوی اروپا نیست. چرا که شاهد هستند که تحریمها مستقیما ایشان را به خاک سیاه نشانده است. روسیه و چین خود یک پای مشکل مردم ایران هستند،که باید با ایشان تعیین تکلیف شود. محافظه کارترین کارگران که تا همین دیروز از هر گونه مباحثه ای پرهیز میکردند( که به داشتن شغلی که هر لحظه ممکن است از دست بدهند هم راضی بودند)، اکنون به چاره جویی و حل مشکل فکر میکنند و جالب است از تظاهرات و اعتصاب میگویند. حکومت با ” مانور واکنش سریع”، بسیجیان جنایتکارش را به رخ مردم میکشد ( چون میخواهد ترس و وحشت خود را بپوشاند). حتما سربازان گمنام امام زمان به “بالادستیان” گزارش دادند که توده مردم اکنون دارند به خودشان نگاه میکنند و خود را باور میکنند که میتواند و باید کاری کنند. اکنون موضوع بر سر هست و نیست نفس زندگی است. یک سوی آن حکومتی که جامعه را در آستانه فاجعه قحطی قرار داده و سوی دیگر آن مردمی که میخواهند از هستی خود دفاع کنند. انقلاب در دستور کار جامعه قرار دارد. بحث اکنون بر سر ممکن بودن یا نوع انقلاب نیست بلکه توده مردمی است که دیگر هیچ چاره ای ندارند و ما کمونیستها باید آمادگی این را داشته باشیم این انقلاب را رهبری کنیم