کاپیتال بدون “درافزوده” را مبنا بگیرید
حسن مرتضوی، که کتاب کاپیتال را در ایران به فارسی ترجمه کرده است، اخیر “درس گفتارهای مجلد دوم سرمایه” را به نگارش در آورده است. هر اندازه این نوشته را زیر و رو کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که علاقمندان به مطالعه کاپیتال، در ایران نیز، بسیار بهتر است که متون کتاب کاپیتال را به یکی از زبانهای اروپائی مبنا بگیرند. تصور میکنم سطح دانش بخش زیادی از روشنفکران ایران و علاقمندن به مسائل تئوریک، بویژه نسل جوانتر، و احاطه آنان به یکی از زبانهای اروپائی تا این حد هست که چنین توقعی را واقعی بدانم. در این رابطه، آنوقت، ترجمه فارسی کاپیتال، شاید بتواند نقش کمکی در درک مفاهیم انتزاعی داشته باشد.
اما، این نکته را من به چه دلیل بر آن تاکید دارم؟
حسن مرتضوی در درس گفتار خود، به “تفاسیری” از برخی مفاهیم پایه ای کاپیتال پرداخته است که بیش از آنکه ترجمه او و کار با ارزش او، روزنه ای بر درک عمیق و واقعی و علمی کاپیتال باشد، تردید، وسوسه و شک ایجاد میکند و روایتی تماما پوپولیستی و کارگر پناه از کاپیتال را در آمیخته ای با یک غامض گوئی “علمی” معرفی میکند. فقط به چند نمونه از آن درس گفتار اشاره میکنم:
” روایتی که از شرح مارکس مطرح میشود این است: تمام عناصری مانند پول، کالاها، خرید و فروش خدمات کار و توانایی معین مادی و فنی کار باید پیش از ظهور سرمایه وجود داشته باشد. آنها با هم پیششرایط ضروری را برای ظهور مناسبات طبقاتی بین کار و سرمایه فراهم میکند که خود این امر، تولید و تصاحب ارزش اضافی را تسهیل میکند. اما این ویژگی آخر یعنی تصاحب ارزش اضافی، ویژگی معرف سرمایه است. بنابراین اگر بخواهبم درباره ی فرضیه ی کمونیستی یا سیاستهای غیرسرمایهداری صحبت کنیم آنگاه باید هدف اصلی الغای این مناسبات طبقاتی در تولید باشد.
این نتیجهگیری وسوسهآمیز است که بگوییم با این حساب امکان دارد که سوسیالیسم و حتا کمونیسم در جهانی پولیشده و کالایی و حتا با داد وستد خدمات کار ممکن است. مشروط به اینکه مناسبات طبقاتی از جهان تولید زدوده شده باشد و مثلاً بهجای آن مقوله ی کارگر همبسته که مارکس مداوم هنگام بررسی بدیلهای سرمایهداری به آن اشاره میکند، جایگزینش شود. بههرحال اگر همه ی این ویژگیها قبل از ظهور سرمایه وجود داشتند پس چرا نمیتوانند نقش تعیینکننده ای بر سوسیالیسم و حتا کمونیسم ایفا کنند؟
( حسن مرتضوی، درس گفتارهای مجلد دوم، خط تاکید ها همه جا از من است)
فقط کافی است به صفحات اول جلد یک کاپیتال و “فیتیشیسم کالا” نگاه کنید تا متوجه شوید در تولید کاپیتالیستی با سلطه پول، چه به عنوان معیار سنجش ارزش، یا وسیله مبادله و اعتبار و مهمتر از همه اینکه “پول سرمایه است”، مناسبات اجتماعی بین انسانها در روابطی خارج از آنها و بر فراز آنها قرار میگیرد و “از خود بیگانه”، در حالی که روابط بین اشیاُ بواسطه پول، “اجتماعی” است. اینکه حسن مرتضوی از مقدمات توضیح مارکس در چگونگی نُضج سرمایه داری از مبادله کالاها و محصولات و نقش پول به این نتیجه رسیده است که چون آن مقولات قبل از سلطه قطعی سرمایه داری وجود داشته اند و بنابراین خود کالا، مبادله و پول تعریف کننده و معیار شناخت یک نظام کاپیتالیستی نیست، پس، سوسیالیسم و کمونیسم در جهانی پولی شده و کالائی شده حتی با داد و ستد خدمات کار ممکن است!! فقط با فرض عدم مراجعه خواننده “درس گفتار” به کل استدلالهای مارکس در سه جلد کاپیتال میسر است. با کاپیتال نمیتوان چون نقل قول از آثار مائو رفتار کرد. این شایسته یک انسان مدعی فعالیت علمی نیست.
نکته دیگری که متاسفانه عامیگری از درک کاپیتال و نوعی روایت کارگر کارگری دروغین و کارگر پناهی را در برداشت حسن مرتضوی برجسته میکند، این جمله است:
“اما یک نکته ی سیاسی تعیینکننده را باید در اینجا مطرح کرد. در بسیاری از نقاط جهان ایده ی سوسیالیسم یا کمونیسم اساساً با شکلهای دیکتاتوری قدرت دولتی مرکزی همبسته است. عدم اعتماد کاملاً درست به این دولت و اعمال قدرت دولتی در همه جا مشهود است. اما در اینجا مارکس مطرح میکند که هسته ی یک جامعه ی کمونیستی بدیل، همانا کارگران همبستهای هستند کهآزادانه فرایند تولید خود را اعمال و در چارچوب اقتصادی نامتمرکز، خودمختاری خود را در کارگاه نشان میدهند.”(همانجا)
معلوم شد که “سوسیالیسم واقعا موجود”، همان سرمایه داری دولتی فروپاشیده، از نظر حسن مرتضوی نیز، ترجمان واقعی “ایده” مارکس از سوسیالیسم و کمونیسم است. “خودمختاری کارگران در کارگاه” در بهترین حالت “ایده” سوسیالیست تخیلی هائی چون سیسموندی و اوئن و پرودون بود که مارکس “قبل از کاپیتال” و در مانیفست کمونیست جوهر ارتجاعی آنرا به نقد کشیده بود. تفاوت این است که آن اتوپی های سوسیالیستهای قرن نوزدهم به عنوان جامعه بدیل کمونیستی در “جهان پولی و کالائی شده” قرن بیست و یکم قالب شده است. بدیل سوسیالیستی حسن مرتضوی از دورنمائی که پیکتی در کتاب خود “سرمایه در قرن بیست و یکم” ترسیم کرده است بسیار گذشته پرست تر و “پوپولیستی” تر است.
با این حساب من بیش از پیش در مورد درک مفاهیم پایه ای و انتزاعهای مارکس در کاپیتال توسط حسن مرتضوی دچار تردید شدم. راستش ترجمه ایشان را همانطور که توضیح دادم بیشتر به عنوان یک منبع کمکی میشناسم که آنهم شاید در فهم مفاهیم، و مقایسه متن کاپیتال به زبانهای اروپائی با زبان فارسی، کمک کند. مستقل از این، من کلا فکر میکنم که به دلیل سلطه دیر پای خلق و خلق گرائی و توده پرستی و اسلام زدگی در ادبیات نخبگان ادبی جامعه ایران و تقدس “سنت”، زبان فارسی، بویژه با این الفبا، در رابطه با توضیح مفاهیم و انتزاعهای علمی، قدری محدود و”انزوا طلب” است که برای جبران آن ناتوانی و نقص، بویژه مترجم ها را به بکار بردن الفاظ و تعابیر من در آوردی و غامض گوئی سوق میدهد.
۶ فوریه ۲۰۱۷