ترامپ محصول تضادها، کنشها و واکنشهای درونِ طبقۀ حاکمۀ امریکا
شباهنگ راد
بعد از چندین ماه کشاکش تبلیغاتی و جدلهای شخصیتی، بالاخره نام ترامپ از صندوق انتخاباتی امریکا به بیرون در آمد. انتخابی که باعث شگفتی و تعجب سرمایهداران، بانکداران و بویژه مابین سیاستمداران و دولتمردان امریکا گردیده است. گفتنیست که انتظارات از انتخابِ این میلیادر و استثمارگر – و آنهم در دنیای سیاست -، بسیار پائین بود و باورها بر آن بود که هیلاری کلینتون، – و بنابه سابقۀ سیاسی – به جای اوباما، قدم به کاخ سفید خواهد گذاشت.
خلاصه جدا از حدس و گمانها و باوری و یا ناباوریها، این نکات کلیدی مطرح است، که آیا نام ایندست نمایشات سیاسی و گزیدمانی را میتوان، انتخابات “مردمی” و “آزاد” گذاشت؟ آیا نفساً تفاوتی مابین کاندیداتوری دموکراتها و جمهوریخواهان است؟ آیا نمایندهگان وابسته به نظام امپریالیستی، سُخنگو و یا بازگو کنندۀ منافع میلیونها انسان دردمند در کشور امریکا میباشند؟ به دنباله و آیا تاکنون، از دلِ انتخابات سرمایهداران – و آنهم با هر رنگ و بوئی -، مسیر تخریبی جامعه و همچنین زندهگی دردناک میلیونها کارگر و زحمتکش دگرگون شدهُ، رنگ و رونق تازهتر، و سالمتری بهخود گرفته است؟ و خلاصه آیا روند ناامنی جامعه رو به کاهش و بهدنباله حفاظت از جان و سلامتی کودکان افزایش یافته است؟ و …
قبل از هر چیز و بنابه وجود هزاران سند، و بدنباله نگاه به ثمرۀ انتخابات نظامهای سرمایهداری، در خلافِ این نظر نیست که توضیح چنین نمایشات سیاسیای تحت عنوان انتخابات “مردمی”، نه تنها دروغ است و در خدمت به رفع و رجوع هزاران مشکلات کارگران و زحمتکشان نبوده و نیست، بلکه و تماماً، در جهت افزودن ناهنجاریهای اجتماعی، در بیخانمانی بیش از این فقرا، در گسترش بیکاری و در افزایش اقلام اولیۀ زندهگی است. این انتخابات مردم نیست، به این دلیل، که گردانندهگان اصلی چنین سناریوئی، عناصر دو جناحِ وابسته به نظام و دستچین شده را، – و آنهم تحت نام نمایندهگان مردمی – وارد کارزارهای انتخاباتی دلبخواۀ خود میکنند، تا روند و گردش دم و دستگاههای سود ده، از مسیر اصلی شان منحرف نشود. در حقیقت انتصابات است و در این مابین، مردم موظفاند تا از دلِ دو کاندیداتوری انتصابی و معرفی شدۀ سرمایه، – و به عبارتی دقیقتر -، از میان بد و بدتر، یکی را بهعنوان رئیس جمهور آتی خود انتخاب نمایند. همۀ داستان، و کنه انتخابات در نظامهای سرمایهداری از چنین مضمون و محتوایی برخوردار میباشندُ، بنابراین، وُرود به بازیهای سیاسی انتخاباتی سرمایهداران – و آنهم با هر دلیل و برهانی -، چیزی جز گرم نمودن هر چه بیشتر تنور انتصابات آنان نبوده و نیست.
مرور به پروسۀ پیشا و پسا انتخاباتی تاکنونی ریاست جمهوری امریکا هم، موید این واقعیت استکه تحت هیچ شرایطی مردم از کاندیداتوری انتخابی سرمایهداران، نفعی نبُردهاند و هیچ دولت و یا عنصر وابسته به حکومتییان، طرف مردم نبودهاند. به این سبب که سرمایهداران، کمترین باوری به آرای مردمی و محترم شمردن به حقوق اولیۀ آنان ندارند و همۀ هدف و انگیزۀشان، جابجائی نمایندهگان تازهتر، بمنظور تخلیۀ انرژی تودهها و به انحراف کشاندن مخالفتهای چندین سالۀ آنان در مقابل دولتمردان حاکم است. انتخابات ریاست جمهوری امریکا و بمانند مابقی انتخابات جهان سرمایهداری، از چنین مخصات و منطقی برخوردار میباشد و بیهوده نیست که مردم هیچ نفع و سودی، در انتخاب این و یا آن حزب، این عنصر و یا آن عنصر متعلق به حاکمیت امپریالیستی نداشته و ندارند. به بیانی واضحتر، پشت سر همۀ آنان و از جمله اوباما، ترامپ، کلنیتون و دیگر عناصر وابسته به نظامهای استثمارگر، بانکداران و سرمایهداران خوابیدهاند و بر خلاف جارو جنجالهای تبلیغاتی و دروغین، شکست یکی بر دیگری، بهمعنای پیروزی مردم و قربانیان نظام امپریالیستی، بر حاکمان زورگو و سودجو – نبوده و – نیست. انتخاب سرمایه است و بهطور قطع سرمایهداران تحت هیچ شرایط و زمانی به فکر مردم نیستندُ؛ تحت هیچ شرایط و زمانی، از زبان مردم سُخن نمیگویندُ، بدنباله فراموش نه شده است که چگونه رئیس جمهور فعلی امریکا – اوباما -، با شعار و با سیاستِ دروغین “تغییر” به میدان آمده است و قصد و مقصودش، گستردهگی آزادیهای اجتماعی و رفع معضلات و مشکلات عدیدۀ جامعه بوده است؟ از یادها نرفته است که چگونه در کُوران انتخاباتیاش، از رفع بی عدالتیهای موجود و همچنین از تضمین آموزش بهتر کودکان، از امنیت شهروندان و بهداشت برای همه و غیره سُخن میگفت؟ از یادها نرفته است که یکی از برنامههای وی، خاموشی و قطع جنگهای ارتجاعی، و بمب و بمباران بر سر میلیونها انسان بیدفاع، در منطقۀ خاورمیانه بوده است؟ و …
آری، اوباما با علم نمودن پرچم، نابودی و رفع دهها معضلات و مشکلات جامعه و کودکان به میدان آمده است، تا فضای جامعه و زندهگی ناگوار میلیونها انسان را، راست و ریز نماید!! در پرتو چنین سیاست و شعارهای ریاکارانهای بود، که توانست بر بخش اعظمی از افکار محرومان و صدمه دیدهگان غلبه نمایدُ، جامعۀ سرمایهداری را، از گزند اعتراضات احتمالی باز دارد. دولت اوباما کودکان را از تحصیل باز داشت؛ جنگهای تازه و خانمان براندازی را به جوامعای همچون لیبی و سوریه و غیره تحمیل نمود؛ بر مالیات فقرا و بر هزینههای بهداشتی افزود؛ هزاران تن را از کار بیکار ساخت و رقم بودجههای نظامی را بالا بُرد، تا مبادا چرخۀ سیاست امریکا، از روند انتخابیاش به کجراه رود. در حقیقت اوباما، کار و وظیفۀ ناتمام بوش را پی گرفت و بی تردید ترامپ هم، دنبالۀ سیاستهای تعیین شدۀ امپریالیسم امریکا در عرصۀ داخلی و جهانی را تعقیب خواهد نمود. چرا که همۀ آنان – و علیرغم تفاوتهای ظاهری و چند -، سوار بر قطار و واگن واحدند و وظیفه و هدفشان، پیگیری سیاستهای استثمارگرانه و جنگطلبانه علیۀ میلیونها انسان دردمند و همچنین غارت منابع طبیعی منطقۀ خاورمیانه و دیگر مناطق میباشد. بنابر این، جابجائیهای چهار و یا هشت سالۀ درونِ هئیت حاکمۀ امریکا، را باید و میبایست، فقط و فقط، به پای مجالی تازهتر، فرصت سوزی بیشتر و همچنین تخطئۀ خشم و نفرت چندین سالۀ کارگران و زحمتکشان نسبت به سیستم و مناسبات گندیدۀ امریکا نوشت.
مازاد بر همۀ اینها تردیدی در آن نیست که ترامپ متعلق به پائینیها نیستُ، بههمان دلیل که، اوباما از آنِ جامعه و مردم نبوده است؛ همچنین تردیدی در آن نیست که سیاستهای ترامپ، در خدمت به سازندهگی جامعه و در خدمت به زندهگی میلیونها کارگر و زحمتکش امریکا نیست، بههمان دلیل که، اوباما تمام قد در جهت تضمین و تأمین منافع سرمایهداران و بانکداران گام بر داشته است. براستی و فارغ از همۀ اینها، این پِرسش اساسی مطرح استکه چگونه میتوان از میلیاردها و از جانیان بشریت و از افرادی همچون ترامپ، انتظار و توقعی برای رفع و رجوع هزاران مشکلات عدیدۀ جامعۀ و دیگر جوامع تخریب شده را داشت؟ چگونه میتوان از چنین عنصر استثمارگر و ضد بشریت خواست، تا حقوق پایهای انسانها را محترم شمرد و به سیاست کار در ازای مزد، پایبند باشد؟ عنصری که تمامی اوقات زندهگیاش، با استثمار، با چپاول اموال عمومی و با تعرض به معشیت کارگران و زحمت کشان، عجین شده است؟
خلاصه اینکه چنین عناصرئی، از رنگ و از جنسِ دیگریاندُ، که با رنگ و جنس مردم متفاوتاند. ترامپ نه حاصلِ نطر و آراء مردمی، بلکه از دل تضادها، کنشها، واکنشهای درون طبقۀ حاکمه امریکا برخاسته است و بدون کمترین شک و شبهه ای، حامی و مدافع بیچون و چرای بانکداران و دیگر سرمایهداران امریکائی ست؛ مدافع بیحقوقی هر چه بیشتر مردم، و افزودن بر قدرت بلامنازع سرمایهداران امریکائی در عرصۀ جهانی ست؛ در تخالف با انسانیت و محترم شمردن به حقوق بدیهی میلیونها پناهنده، مهاجر، و همچنین موافقِ سر سخت بر افروختن هر چه بیشتر جنگهای ارتجاعی و خانمانسوز و آنهم به بهانۀ مبارزه با داعش و غیره است. این عنصر سرمایه، پیشاپیش وظایفِ ضد انسانی و جنگطلبانۀ خود را ردیف نموده است و پیشاپیش – و آنهم در قرن بیستویکمی -، در صدد بیرون راندن مهاجرین و پناهندهگان و کشیدن دیوارهای سیمانی چند کیلومتری، بر روی محرومان مکزیکیست. با شعار “آمریکا را به روزهای عظمت آن بازگردانیم” به میدان آمده است؛ تا بقول خویش، “حیثیت” از دست رفتۀ امریکائیان را به جامعه باز گرداند!! شعاری که در حقیقت مولّد بیخانمانی هر چه بیشتر و در بدری میلیونها انسان و قربانیان نظامهای امپریالیستیست. بر مبنای چنین نگاه و افکاری، نوع و جنس ترامپ، از همان نوع و جنس اوباما و دیگر سرمایهداران امریکائیست، همۀ آنان حامل اندیشۀ کثیفاند و همۀ آنان، در فکر انباشتن هر چه بیشتر سرمایه، در جیبهای کارخانهداران و بانکداراناند. با این اوصاف، تفاوت، ویژهگی دو گانه و یا چند گانهای، مابین جمهوریخواهان و دمکراتها – اوباما و ترامپ -، پیرامون ادارۀ حکومتی و استثمار کارگران و زحمتکشان نیست. چرا که دو حزب حاکم – و عناصر حکومتی – امریکا، بر سر تعیین سیاستهای آتی، توافق و نظر واحدی دارند و یکی بدون دیگری، قادر به پیشبُرد سیاستهای جنگی و تضمین سرمایههای امپریالیستی نیست.
به دیگر سُخن، ترامپ در عرصۀ تضمین منافع طبقۀ سرمایهداری و تعرض به معیشت کارگران و زحمتکشان، منحصر بفرد و تازه نیست. دهههاست که صدها عنصرِ امثالهم وی، بر جان و مال میلیونها انسان رنجدیده سیطره انداختهاند و دارند، زندهگی را به کام آنان تلخ میکنندُ، بر خلاف هیاهوهای تبلیغاتی، جنس ترامپ، از همان جنس اوباما و دیگر رهبران جهان سرمایهداریست. همچنین دهههاست که سرمایهداران با شتاب هر چه بیشتری، روند رو به انحطاط جامعه و از هم پاشاندن بنیاد زندهگی مردم را آغاز نمودهاند و کسی مخل تعرضات بیامانشان نیست. در حقیقتُ، از زمانی که جنبشهای کمونیستی، از وظایف اصلیشان باز ماندهاند و توجه کمتری به سمتوسو دادن مبارزات حقطلبانۀ کارگران و دیگر تودههای ستمدیده نمودهاند، جناحهای راست و آنهم با القاب انساندوستانه، نفس تازهتری گرفتهاند و در صدد قدرقدرتی و تعرض هر چه بیشتر به بدیهیترین حقوق اسانیاند. ترامپ و دیگر رهبران جهان سرمایهداری از چنین وضعیت و موقعیتی سر در آوردهاند و بیدلیل هم نیست، که بر سنگینی و بر پیآمدهای سیاسی – اقتصادی جامعه افزودهاند. دلیل اوضاع نابسامان کنونی، به عدم حضور سیاسی – عملی ایدههای دگرگونهساز بر می گرددُ، بهطور قطع، یگانه راه در برابر فضای پُر تنش و ملتهب و تغییر روند انتصابات نظامهای امپریالیستی، با حضور چپ سازمانیافه و قدرتمند گره خُورده است. مضافاً علت “سربلندی”، “مقبول” جلوه دادن و یکهتازیهای جناحهای رقیب دولتی در میان افکار عمومی جهان را هم باید و میبایست، در فقدان نیرو و سازمان کمونیستی در درون جامعۀ پُر تلاطم توضیح داد. متأسفانه وابستهگان به سرمایه در اثر چنین خلاء عظیمِ درونِ جامعه، و با طرح شعارهای کرکننده، توانستهاند بر افکار بخشهایی از قربانیان و استثمار شوندهگان نظامهای امپریالیستی، سوار شوندُ، با وعده و وعیدهای دروغین، آنانرا به پای صندوقهای رایگیری بکشانند. پیداست که جناحها و احزاب رنگارنگ سرمایه، از زمره آلترناتیوهای واقعی کارگران و زحمتکشان، و آنهم در مقابل اوضاع در هم ریختۀ کنونی نیستندُ، پیداست که، جامعۀ انسانی و برابری طلب، در برابر جامعۀ سرمایهداری، پاسُخی بهغیر از سیاستهای امپریالیستی دارد؛ پاسُخی که از دلِ کارگران و زحمتکشان برخاسته است و هدف و انگیزهاش، رعایتِ حقوق اولیۀ انسانی، تضمین زندهگی بهتر برای کارگران و زحمتکشان، محترم شمردن به آرای مردمی، و همچنین پاسُخ به نیازهای تحصیلی و بهداشتی کودکان و جامعه است. تنها و تنها مدافعین عملی و حاملین چنین برنامه و آرمانی، قادر به تغییر مناسبات سرمایهداری حاکم بر جهان، و همچنین قادر به پس زدن جانیانی همچون ترامپ از اریکۀ قدرتاند.
20 نوامبر 2016
30 آبان 1395