پروانه قاسمی – جابر کلیبی
www.djaber-ka-parvaneh-gh.com
“ایران تریبونال” و اپوزیسیون خارج از کشور
“ایران تریبونال”(از این پس تریبونال) در تاریخ ۱۸ تا ۲۲ ژوئن ۲۰۱۲ در شهر لندن کار خود را آغاز کرد و در تاریخ ۲۵ تا ۲۷ اکتبر جلسه های بعدی خود را در شهر لاهه هلند برگزار نمود که نتیجه آن صدرو یک “توصیه” “موقت” بود که در زیر به آن خواهیم. این دادگاه توسط برخی زندانیان سیاسی سابق، خانواده هایی از قتل عام شدگان دهه 60 و تعدادی فعال سیاسی “فرا خوانده” شده است و زیر نظر یک هیئت حقوقی ایرانی و خارجی(۱)اداره می شود.
پیش از ورود به بحث اما، باید اذعان کرد که در مورد “ایران تریبونال”بیش از ارزش و اهمیت آن هیاهو براه افتاده است. این رخداد نیز براحتی می توانست مانند اقداماتی از این قبیل که در شرایط کنونی با توجه به تضادها و تنش های موجود که بیان بحران عمومی نظام سرمایه داری جهانی است و نمونه ها در این زمینه کم نیستند، بدون سر و صدا به سرانجام بی سرانجام خود برسد. تصور نمی کنم هیچ جریان سیاسی انقلابی مخالف تشدید بحران در جبهه ارتجاع و در این رابطه افشای گوشه هایی از ترور و سرکوب رژیم، هرچند سطحی و بی خاصیت از قبیل “توصیه” آخرین جلسه تریبونال در لاهه، باشد. از این رو، برخورد به رخدادهایی از این قبیل اگر در چارچوب یک استراتژی انقلابیِ ضد سرمایه داری و علیه نظام جمهوری اسلامی انجام نگیرد، دفاع از رژیم اسلامی تلقی می شود. مساله ای که در مورد برخی جریانات سیاسی چپ ایرانی و خارجی که در مقابل تهدیدهای نظامی، فشارهای اقتصادی و سیاسی، برنامه هسته ای رژیم و…، علیه جمهوری اسلامی، به دفاع از این رژیم ضد مردمی پرداخته اند، صدق می کند. مشکل این جریانات تنها مشکل امروز آنها نیست، از همان اوان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی چنین انحرافاتی در بخش های قابل توجهی از سازمان های مدعی کمونیسم در ایران و کشورهای اروپایی وجود داشته که سعی می کنیم در زیر به علل آن بپردازیم.
اما دلیل پرداختن به تریبونال در این ابعاد وسیع را ابتدا باید عکس العملی در مقابل تبلیغات سرسام آور و غلو آمیزی که مدافعان تریبونال برای جا انداختن آن در افکار عمومی برپا ساختند، به حساب آورد. آنها از همان ابتدا، با دادن عنوان هایی چون “دادگاه مردمی”، “فراتر از تریبونال راسل”، “دست آورد بزرگ جهانی” و شعارهای بی اساسی از این قبیل، سعی کردند با عرضه کردن تصویری غیر واقعی از تریبونال، آن را در افکار عمومی ایرانیان جا بیاندازند. سایت ها، رادیوها، تلویزیون ها و مصاحبه گران رفرمیست و جریانات و افراد پنهان شده در پوشش چپ و کمونیسم نیز که همواره به دنبال فرصتی برای افتادن به دنبال این یا آن جناح بورژوازی و وابستگان به قدرت های امپریالیستی هستند، در خدمت این تبلیغات قرار گرفتند.
آخرین “تاکتیک” گردانندگان تریبونال تشکیل جلسه آن در شهر لاهه است. انتخاب شهر لاهه هم بدون محاسبه نبود، زیرا لاهه محل “ديوان بينالمللی” است که به دعواهای بین کشورهای مختلف و نیز جرائم جنگی علیه بشریت رسیدگی می کند. آنها این شهر را از این لحاظ انتخاب کردند تا این طور تداعی شود که گویا تریبونال نیز در ارتباط با “دادگاه لاهه” است و باین ترتیب “وجهه” آن در افکار عمومی بالا رود.
ما با چنین شیوه های تاکتیکیِ بسیار نازلِ مدافعان تریبونال از همان آغاز مواجه هستیم. این رفتار و کردار ناشیانۀ مدافعان تریبونال در واقع دهن کجی آشکاری بود به شعور و شناخت چپ از تاکتیک ها و عوام فریبی های دستگاه های امپریالیستی! در یک کلام، تبلیغات بازاری و موضعگیری های پر از ریا و تزویرمدافعان تریبونال که همواره چیزی برای پنهان کردن دارند، برای اپوزیسیون چپ که از ماهیت چنین اقداماتی آگاه است، یک دهن کجی واقعی بود و ناگزیر برخورد به تریبونال را در این وسعت بیسابقه دامن زد.
البته این به این معنا نیست که همه کسان و جریاناتی که در مقابل تریبونال موضع گرفتند، درکی یکسان از این مساله داشته و لزوماً دارای موضعی انقلابی و ضد سرمایه داری در این رمینه می باشند. چه بسا رقابت ها و اختلاف های درون گروهی می تواند انگیزه برخی از مخالفان تریبونال باشد، ولی این همه مساله نیست.
بهر رو، افشای سیاست و نشان دادن ماهیت واقعی گردانندگان تریبونال باعث شد تا آنها نتوانند این دادگاه را به عنوان دادگاهی “مردمی” به اپوزیسیون چپ حُقنه کنند. هرچه زمان بیشتر می گذرد هویت اداره کنندگان و اهداف واقعی تریبونال و این که این صدها و تبلیغات توسط چه کسانی با کدام اهداف و در چه شرایط بین المللی بلند شده اند، نیز روشن تر می شود. همه اسناد و مدارکی که تاکنون در باره این تریبونال منتشر شده، بویژه آخرین نتایج، یا به زبان برگزارکنندگان آن “توصیه”های “موقتی”؟! که در شهر لاهه اعلام شد به خوبی نشان می دهند که برخلاف تبلیغات سرسام آوری که در مورد آن بپا شد، این تریبونال تفاوت چندانی با مراجعی از قبیل حقوق بشر و کمیسیونهای بوروکراتیک دیگر که در واقع فاقد جنبه اجرایی یا دقیق تر، نمایشی اند، ندارد. باین ترتیب، تریبونال را می توان در ردیف برنامه هایی از قبیل تحریم های اقتصادی، هیاهو بر سر برنامه اتمی جمهوری اسلامی، تهدیدهای نظامی، بسیج جریانات بورژوایی از قبیل سلطنت طلبان، مجاهدین خلق و جریانات ناسیونالیستی و راست طی جلساتی در استکهلم، بروکسل، واشنگتن و …، قرار داد که هدف آنها تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی برای نفوذ بیشتر قدرت های امپریالیستی در ایران است. تریبونال را باید در همین حد و نه بیشتر، ارزیابی نمود. حتا ارزش سیاسی و حقوقی آن از افشاگری علیه جمهوری اسلامی که توسط ارگانهای حقوقی بین المللی انجام می گیرد، به مراتب کمتر است. در حقیقت، پدیده هایی از قبیل تریبونال در شرایطی جریان می یابند که بحران ساختاری نظام امپریالیستی، تناقضات و تضادهای درونی آن را تشدید کرده و قدرت های جهانی در تداوم چنین وضعیتی، بحرانی را با بحران دیگری پاسخ می دهند. در این میان آنچه به جمهوری اسلامی، به عنوان عنصری از این نظام مربوط می شود این است که هر قدرت امپریالیستی می کوشد با شیوه های معینی منافع خود را در ایران حفظ و یا بسط دهد. اختلاف یا دقیق تر، رقابت میان امریکا و متحدانش در اروپا با چین و روسیه بر سر چگونگی برخورد با جمهوری اسلامی، بازتاب این وضعیت است.
بنا بر این در اینکه این تریبونال توسط افراد و جریاناتی هدایت می شود که در همسویی کامل با سیاست های امپریالیستی قرار دارند، دیگر نباید شک و تردیدی وجود داشته باشد. کسانی هم که در این زمینه، علیرغم این همه اسناد و مدارک و از این مهمتر تجربه های تلخ تاریخی در این زمینه، هنوزخود را به بد فهمی می زنند و صریحاً از تریبونال به دفاع برمی خیزند، حساب دیگری باز کرده اند.
از این رو، تریبونال به خودی خود برای اپوزیسیون چپِ انقلابی فاقد اهمیت است، اما آنچه در این میان برای نیروهای انقلابی اهمیت دارد این است که روند تریبونال موجب گردید تا رفرمیسم پنهان شده در پشت ظاهر چپ و اتیکت کمونیستی برخی افراد و جریانات سیاسی که در آن شرکت کردند و از آن به دفاع برخاستند، بیش از پیش عریان تربه نمایش درآید. باین ترتیب رخداد تریبونال و بحث های دامن زده شده در اطراف آن، تجزیه در اپوزیسیون چپ را تسریع کرده است که نتیجۀ آن صف بندی جدیدی در این طیف می باشد. این مطلب را در ادامه پی خواهیم گرفت، اما ابتدا ببینیم “دست آورد تاریخی”؟! تریبونال که این همه مورد تحسین مدافعان آن قرار گرفته است، چیست؟
تریبونال در آخرین نشست خود، در شهر لاهه، در هلند “توصیه”می کند(جالب است که تریبونال بر خلاف دادگاه های معمولی، حکم صادر نمی کند بلکه تنها “توصیه”می کند و تازه همین توصیه را هم بطور “موقتی”اعلام می نماید؟!) :
”۱- جمهوری اسلامی بعنوان مقام اوليه بزرگترين مسئوليت را در بررسی اين جنايت و محاکمه عاملين اين جنايتها دارد.
۲- شورای حقوق بشر سازمان ملل يک کميسيون تحقيق بعنوان گزارشگر ويژه برای بررسی اين جنايات ايجاد کند.
۳- سازمان همکاری اسلامی، دستور دهد تا يک کميسيون دائمی و مستقلی را ايجاد نمايد که به تعيين اين موارد نقض موضوع حقوق بشر اوليه پرداخته و به مطالعه و پژوهش حول آن بپردازد.
۴ – دولت ها تعهدات خود تحت قوانين بين المللی ، از جمله ايجاد حوزه های قضايی برای پيگيری و پاسخگويی قضايی مرتکبين فردی، به جرم جنايت عليه بشريت ، را اجرا کنند.
۵- جامعه مدنی بطور کامل از يافته های اين تريبونال حمايت کرده و آن را دنبال کننند.”(۲) (تأکید ها از ج .ک است)
این “توصیه”، بویژه بند ۱ و بند ۳ آن به خوبی نشان می دهد که تریبونال در چارچوب سیاست کشورهای امپریالیستی حرکت می کند. آنچه که در این توصیه ها آمده در واقع چیزی نیست جز نظر کشورها امپریالیستی در مورد جمهوری اسلامی که همواره در مصوبات ارگان های رسمی حقوقی بین المللی انعکاس یافته و سالهاست علیه جمهوری اسلامی، بدون کمتریت نتیجه ای، صادر می شود.
جالب است که تریبونال، به جمهوری اسلامی،”بعنوان مقام اوليه “، “بزرگترين مسئوليت را در بررسی اين جنايت و محاکمه عاملين اين جنايتها” می دهد و در واقع از جنایت کار می خواهد، خود به جنایت خویش رسیدگی کند!؟ به همین ترتیب، از سازمان همکاری اسلامی(شورای همکاری خلیج فارس” که یک سازمان ارتجاعی و متشکل از دولت های عرب خلیج فارس که وابستگی آنها به امپریالیسم عیان است، می خواهد کمیسیونی “دائمی و مستقل” برای “تعیین (…) موارد نقض حقوق بشر(…) ومطالعه و پژوهش حول آن” تشکیل دهد”؟!
“توصیه” تریبونال نه تنها توهین بزرگی به زندانیان سیاسی و همه مبارزانی است که برای آزادی و رهایی جامعه از زیر سلطۀ رژیمی درنده خوی و رذالت پیشه که در تاریخ نمونه است، جان باختند بلکه شرکت تعدادی زندانی سیاسی دراین تریبونال، ضربه جبران ناپذیری به اعتبار و حیثیت زندانیان سیاسی نیزمی باشد.
پرسیدنی است که این “توصیه” در کجا و توسط چه کسانی تهیه و تنظیم شده است؟ آیا همه شرکت کنندگان ایرانی در تریبونال در مورد این توصیه ها آگاهی داشته و با آنها موافق بوده اند؟ اگر چنین باشد وای به حال اپوزیسیونی که تازه جریانات و افراد “چپ” آن، آنهایی باشند که در این تریبونال به عنوان زندانی سیاسی سابق و خانواده قتل عام شدگان شرکت کرده اند! آیا چنین “توصیه” ای می تواند- آنطور که مدافعان آن در گزارش از آخرین جلسه ادعا کرده اند، موجب”جاری” شدن “اشک شوق در چشمان جمعیت بیش از دویست و پنجا نفری حاضر در سالن” گردد؟!
همه اسناد و مدارکی که تاکنون در باره این تریبونال منتشر شده، بویژه “توصیه” آن که در بالا آمده است، به خوبی نشان می دهد که برخلاف تبلیغات سرسام آوری که در مورد آن بپا شد، این تریبونال حتا سطحی تر و بی معنی تر از مراجعی از قبیل حقوق بشر و کمیسیونهای بوروکراتیک دیگر که در واقع در چار چوب سیاست های بین المللی قدرت های امپریالیستی حرکت می کنند، می باشد. “توصیه” تریبونال را با قطعنامه “کمیته مجمع عمومی سازمان ملل” که به تازگی علیه جمهوری اسلامی به دلیل نقض حقوق بشر صادر شده و هم زمان، گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در مورد “ادامه سیستماتیک و گسترده نقض حقوق بشر” و افزایش اعدام ها در ایران، وضعیت زندانیان سیاسی و …، مقایسه کنید تا به نازل بودن آن پی ببرید. اگر قرار است در حد حقوق بشر امپریالیستی با جمهوری اسلامی مبارزه شود، نیازی به این همه جاروجنجال و افتادن به دنبال مهره های شناخته شدۀ امپریالیسم نیست. خود آنها، از طریق ارگانهای حقوقی خویش این امر را انجام می دهند.
البته آخرین “توصیه” تریبونال پس از افشاء، از جانب مدافعان آن سانسور شده و مطالبی مخدوش و غیر واقعی تحت عنوان نتیجه تریبونال انتشار یافته و سپس همین مطالب هم از سایت تریبونال حذف شده است؟!
بنا بر این، برپایی تریبونال که افشای بخشی از ترور و خفقان رژیم اسلامی(۳) را به همراه دارد، بطور عمده در خدمت برنامه های “حقوق بشر” کشورهای امپریالیستی است. هیچ یک از این برنامه ها، رژیم جمهوری اسلامی را هدف نگرفته اند بلکه در عین حال که به این یا آن جنایت رژیم اشاره می کنند، استراتژی آنها حفظ تمامیت جمهوری اسلامی است. چه کسی نمی داند که در شرایط کنونی، جمهوری اسلامی با سیاست های ضد انقلابی و سرکوب گرانه اش در داخل و عوامفریبی اش در خارج، کماکان بهترین یاری دهنده ی برنامه های امپریالیستی در منطقه و جهان است.
اگر زمانی رژیم اسلامی در اثر رشد مبارزات توده های مردم متزلزل شود، آنوقت است که امپریالیست ها دخالت خواهند کرد تا از تحولات دموکراتیک و افتادن قدرت سیاسی به دست نیروهای انقلابی و توده های زحمت کش جلوگیری کنند. آلترناتیو اما در آن زمان نیز بدون تردید جناحی از خود هیئت حاکمه جمهوری اسلامی خواهد بود. این که بلندگوهای امپریالیستی، از صدای امریکا گرفته تا بی بی سی، افراد و جریانات “اصلاح” طلب حکومتی و اطرافیان آنها و نیز مشتی مرتجع از قبیل فرخ نگهدار، کشتگر، مجاهدین و …، را اینهمه به صحنه می آورند و در نتیجه فضا را بر جریانات مترقیِ مخالف رژیم تنگتر می سازند، در این راستاست.
بهر رو، برنامه های امپریالیستها در مورد جمهوری اسلامی سالهاست که ادامه دارد و ما شاهد تغییری اساسی در تاکتیک های آنها نیستیم. شاید بتوان از این تریبونال ، به عنوان فشار “حقوقی”، در کنار فشارهای دیگر علیه جمهوری اسلامی یاد کرد. از این رو شرکت افرادی چون پیام اخوان، جان کوپر، جفری نايس و …، در تریبونال، تصادفی نیست.
در این که در میان این افراد، فعالان حقوق بشر نیز وجود دارد، حرفی نیست منتها درک آنها از حقوق بشر، آن درکی است که تاکنون توسط ارگانهای امپریالیستی و بر اساس منافع سرمایه داری جهانی به توده های مردم تحمیل شده است. ما نمونه آن را در یوگسلاوی دیدیم، مدت هاست در عراق و افغانستان می بینیم و اکنون تمام قد در لیبی، سوریه، فلسطین و …، شاهد آن هستیم.
نقد تریبونال از این زاویه نیست که بخشی از ترور و خفقان جمهوری اسلامی را، هر چند از نظر حقوقی و در محدودیت های سیاسی معینی، افشاء می کند. این به هر حال بیان رقابت ها و تناقضات درون نظام جهانی امپریالیستی است و چه بهتر که این وضعیت ادامه یابد و حتا شدت گیرد. تصور نمی کنیم مشکل منتقدان تریبونال یا حد اقل نویسندگان این مقاله این جنبۀ تریبونال باشد. البته نمونه هایی در اپوزیسیون چپ و مدعیان کمونیسم یافت می شود که در مخالفت با چنین برنامه هایی، عملاً به دفاع از جمهوری اسلامی می پردازند. این جریانات در واقع از نظر ماهوی تفاوتی با دسته اول، یعنی مدافعان تریبونال ندارند، زیرا آنها نیز در خدمت یکی از جوانب تضاد درونی نظام امپریالیستی قرار می گیرند. بنا بر این مساله اصلی بحث که دقیقاً توسط مدافعان تریبونال مخدوش شده، سیاستی است که این تریبونال در خدمت آن قرار دارد. این سیاست به نحو روشنی در نتیجۀ آخرین جلسه آن، در لاهه، تحت عنوان “توصیه” تبلور یافته است.
با توجه به این مطالب است که شرکت بخشی از نیروهای مدعی چپ در این برنامه برای ما اهمیت می یابد. این اولین بار است که چنین حرکتی نه تنها بطور علنی و با هیاهوی بسیار انجام می گیرد بلکه مدافعان و توجیه کنندگانی نیز در اپوزیسیون چپ دارد که در این راستا از هر وسیله ای استفاده می کنند.
ما امروز با افراد و جریاناتی روبرو هستیم که اصول و پرنسیپ های سیاسی اپوزیسیون چپ را زیر پا گذاشته و به همکاری با برخی جریانات امپریالیستی درغلطیده اند. تاکنون چنین پدیده هایی بیشتر در جریانات بورژوایی، جناحهایی از خود رژیم، سلطنت طلبان، مجاهدین خلق مشاهده می شد و بسیار هم طبیعی است، زیرا این جریانات ماهیتاً در یک اردوگاه قرار دارند. البته برخی گروه های باصطلاح چپ نیز چندسالی است که از “خوان نعمت” مالی امپریالیستی ها برای پروژه های خود استفاده می کنند. آنها نیز در کنار جریاناتی که بالا اشاره شد قرار می گیرند. از این رو، شرکت افراد آنها در این تریبونال تعجب آور نیست. در حقیقت شرکت در چنین تریبونالی و دفاع از آن، یک انتخاب سیاسی است که تنها با گسست از اصول و موازین انقلابی میسّر می شود.
اگر تابحال بخش هایی از اپوزیسیون چپ در رابطه با تاکتیک های ضد مردمی جناح هایی از حاکمیت جمهوری اسلامی به وسیله ای در خدمت آنها تبدیل شدند، اینک تاکتیک ها و سیاست های امپریالیستی است که بخش هایی از اپوزیسیون چپ را با خود می برد. این آن واقعیت درد ناکی است که مربوط به اپوزیسیون می شود و باید نسبت بآن حساس بود. بدون تردید چنین حرکاتی از جانب برخی افراد و جریانات منتسب به چپ تنها به پدیدۀ تریبونال محدود نخواهد شد و ابعاد فاجعه آمیز مهمتری خواهد یافت. مساله تریبونال تنها آغاز یک روند انحرافی در اپوزیسیون چپ است برای هموار کردن راه سازش و مصالحه، یا بهتر بگوییم، درخدمت برنامه های ضد انقلابی امپریالیست ها قرار گرفتن!
البته در میان شرکت کنندگان در تریبونال و مدافعان آن گرایش های سیاسی مختلفی وجود دارد که برخی از آنها چون مجاهدین مدت هاست که در چارچوب برنامه های امپریالیستی حرکت می کنند و برای اینکه در معادلات امپریالیستی به حساب آیند دست به هر عملی می زنند. در عین حال بودند و شاید هنوز هم باشند افراد و جریاناتی که بقول معروف در این روند بُر خورده اند و عجولانه، بدون اطلاع از ماهیت تریبونال به آن پیوسته اند. این افراد و جریانات پس از روشن شدن قضایای پشت پردۀ تریبونال، موضع گرفتند و از آن جدا شدند یا بعدها جدا خواهند شد.
حال برای جریاناتی که خواهان مبارزه ای جدی با رژیم اسلامی می باشند این سوال مطرح است که با توجه به واقعیت های موجود و چشم اندازهای محتمل چه باید کرد و نیروهای انقلابی در این میان چه وظایفی دارند؟ عکس العمل آنها نسبت به رخدادهایی از قبیل تریبونال و اقدامات دیگر امپریالیستها در رابطه با جمهوری اسلامی چگونه باید باشد؟ و سرانجام “کمک” گرفتن از قدرت های امپریالیستی که مورد بحث برخی جریانات در اپوزیسیون است و جریاناتی در طیف چپ آن را توجیه می کنند، درست است؟
چپ و تاکتیک استفاده از تضاد در جبهه ارتجاع
تشدید بحران در اردوگاه امپریالیستی و جریان تریبونال بار دیگر مساله استفاده نیروهای چپ و انقلابی از تضاد در اردوگاه ارتجاع را مطرح کرده است. چپ سنتی ایران اما به دلیل وجود ریشه های قویِ رفرمیسم در جریانات باقی مانده از “کمینترن”(۴) ، همواره در برخورد طبقاتی و درپیش گرفتن یک سیاست انقلابی نسبت به این پدیده ناتوان بوده است. به جای استفاده از تضادها در اردوگاه امپریالیسم، برای سازماندهی نیروی خود و رشد مبارزه طبقاتی، همواره در خودِ تضادها حل شده و با حمایت از این یا آن جنبۀ تضاد، در خدمت تاکتیک های جناح معینی از ارتجاع قرار گرفته است. تعداد زیادی از جریانات مدعی کمونیسم، از همان ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، در باصطلاح مخالفت با امپریالیسم، به حمایت از حاکمیت اسلامی پرداختند، جنگ ایران و عراق آنها را به دنبال خمینی انداخت و برای کمک به رژیم گفتند باید تولید را بالا ببریم، در حمایت از اشغال سفارت امریکا توسط مزدوران اسلامی، مبارزه را تعطیل کردند، به دنبال رفسنجانی افتادند و از او “سردار سازندگی” ساختند، خاتمی را اصلاح طلب قلمداد کردند، اعطای جایزه امپریالیستی نوبل به خانم عبادی را تبریک گفتند و این اواخر اپوزیسیون دولتی موسوی- کروبی، چه بسا نیروهای باصطلاح چپ و مدعی کمونیسم را از صحنه مبارزه برای آزادی و رهایی جامعه خارج نمود و آنها را تبدیل به اهرم هایی برای حفظ رژیم کرد و …، این طومار سر دراز دارد…
علیرغم اهدافی که قدرت های امپریالیستی با تکیه بر چنین سیاست هایی نسبت به رژیم اسلامی تعقیب می کنند، از یک سو و تشدید اختلاف ها در میان جناح های حاکمیت اسلامی از سوی دیگر، درشرایط کنونی زمینه مناسبی برای اپوزیسیون چپ فراهم شده تا خود ابتکار عمل را بدست بگیرد و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را شدت ببخشد. دعواها و کشمکش های درون جبهه ارتجاع صحنه اصلی مبارزه اپوزیسیون انقلابی نیست. از این رو، بجای اختصاص نیروی اصلی خود در افشای این یا آن طرح امپریالیستی- که البته به جای خود مهم است- باید به سازمان دهی نیروی خود به عنوان آلترناتیو در مقابل رژیم بپردازد و با بسیج افکار مترقی جهان(از این لحاظ “افکار مترقی”! زیرا بباورما تنها نیروی جهانی که می تواند به توده های زحمت کش ایران کمک کند تا جامعه از یوغ نظام سرمایه داری رها شود، کارگران، روشنفکران مترقی و سازمانهای انقلابی در کشورهای متروپل امپریالیستی می باشند)، شرایط را برای ایجاد پشتوانه جهانی در حمایت از مبارزۀ توده های زحمت کش در جهت سرنگونی رژیم آماده سازد.
روشن تر بگوییم، وظیفه نیروهای انقلابی پیش از پرداختن به رخدادی هایی از این قبیل، استفاده از جو معینی است که در افکار عمومی جهان علیه جمهوری اسلامی – که در این میان تصادفاً تریبونال نقش چندانی ندارد! ایجاد شده است. چنین جوّی که به دلایل مختلف علیه جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان مدت هاست ایجاد شده، علیرغم خواست امپریالیست ها، شرایط مناسبی برای نیروهای انقلابی فراهم کرده است. اپوزیسیون مترقی می تواند و باید بطور مستقل، با طرح مسایل و تحلیل های واقعی درمورد ایران، ازیک طرف برنامه های ضد انقلابی امپریالیست ها و عوامل بورژوازی بومی را که برای حفظ و ادامه رژیم اسلامی و طبعاً ادامه دیکتاتوری و سرکوب در ایران است، افشاء و از طرف دیگر، برنامه و سیاست انقلابی خود را به عنوان تنها آلترناتیو در مقابل رژیم ضد مردمی حاکم بر ایران، در میان افکار مترقی جهان مطرح سازد. در این روند است که نیروهای انقلابی می توانند رشد کرده تبدیل به آلترناتیو برای تغییرات اساسی در جامعه شوند. لازمه چنین امری اما فعال شدن نیروهای چپ انقلابی در جامعه وکوشش برای بسیج نیروی کارگران و زحمت کشان علیه تمامیت رژیم جمهوری اسلامی است.
از لنین تا مائو و همۀ جنبش های اجتماعیِ انقلابی همواره از این اصل دیالکتیکیِ “استفاده از تضادها و اختلاف های درون ارتجاع” استفاده کرده اند. بدون چنین برداشت درست و انقلابی از شرایط مشخص، نه انقلاب اکتبر امکان تحقق می یافت و نه انقلاب چین در میان تضادهای آن دوران، به واقعیت می پیوست.
البته روشن است که پیش شرط چنین مانوری توسط نیروهای انقلابی، داشتن پراتیک انقلابی و شرکت فعال در مبارزات اجتماعی است. آنچه به بلشویک ها و کمونیست های چینی امکان استفاده از تضادها و درگیری ها در اردوی ارتجاع را می داد، وجود نیروی سازمان یافته، نفوذ وسیع اجتماعی و داشتن نیروی مسلح و سرآمد همه این ها، وجود یک حزب سیاسی منسجم از قبیل حزب کمونیست روسیه و چین بود، امری که فعلاً در مورد جریانات سیاسی چپ ایرانی صدق نمی کند. ولی نباید فراموش کنیم که یک جریان انقلابی در چنین روندهایی است که با اتخاذ مواضع و عملکرد درست و انقلابی رشد می کند و تبدیل به آلترناتیو سیاسی می شود. اگر لنین، مائو و …، به مسایل سیاسی و مبازره طبقاتی در مراحل مختلف مبارزه پاسخ درست و انقلابی نمی دادند؛ مثلاً لنین به جای طرح “تزهای آوریل”، یعنی برنامه انقلاب سوسیالیستی، به همکاری با دولت کرنسکی، که در انقلاب ضد تزاری قدرت را بدست گرفته بود، تن می داد و “دفاع از میهن” را در مقابل قدرت های دیگر امپریالیستی در پایان جنگ اول جهانی در پیش می گرفت، هیچگاه انقلاب اکتبر و کسب قدرت سیاسی توسط کمونیست های روسیه متحقق نمی شد.
در چین نیز چنانچه حزب کمونیست نیروی مسلح ونفوذ توده ای وسیع نداشت هرگز در مقابل طرح های امپریالیستی که در به قدرت رساندن دارو دسته مزدور چیانکایچک پا فشاری می کردند، نمی توانست جمهوری توده ای چین را مستقر سازد. بنا بر این اصل “استفاده از تضاد در میان نیروهای ارتجاعی”، اصلی است انقلابی، منتها نه آنطور که تاکنون در جنبش چپ ما مرسوم بوده است. یعنی افتادن به دنبال این یا آن جناح و قدرت ارتجاعی داخلی یا خارجی!
در سال های اخیر نیز، هنگامی که امپریالیست ها برای نفوذ در جنبش و کنترل آن، آلترناتیو ساختند و جایزه های مختلفی از طرف ارگانهای امپریالیستی از قبیل بنیاد نوبل، سازمانهای حقوق بشر و بنیادهایی از این قبیل به افراد معینی برای تبدیل آنها به عوامل باز دارنده انقلاب، دادند، بسیاری خوشحال شدند و برخی برای آنها تبریک فرستادند.
در همه این رخدادها، در تحلیل و موضعگیری چپ سنتی همواره عنصر واقعی، یعنی نیروی توده ها غایب بوده است! جریانات چپ سنتی که شامل همۀ احزاب و گروههای رسمی می شوند، هیچگاه برای خود جز افتادن به دنبال این یا آن طرح ارتجاع، رسالت دیگری قایل نیستند و این بیان این واقعیت است که برنامه سیاسی چپ سنتی ایران هیچگاه بر اساس تحلیل درست از شرایط مشخص با دورنمای انقلابی و تکیه بر منافع طبقاتی کارگران و زحمت کشان جامعه تنظیم نشده است.
حتا در جریان انقلاب و اوایل به قدرت رسیدن استبداد اسلامی که توده های وسیعی بسوی جریانات سیاسی روی آوردند، به جای سازماندهی انقلابی، از آنها برای طرح های سازش کارانه و تقویت این جناح در مقابل آن جناح جمهوری اسلامی استفاده شد. برخی جریانات سیاسی از این هم فراتر رفتند و از خمینی جنایت کار یک “ضد” امپریالیست ساختند و از او به دفاع پرداختند. این سیاست تنها به حزب توده محدود نبود بلکه طیف معینی از جریانات مدعی کمونیسم را نیز در بر می گرفت. همین جریانات امروز نیز از شرکت کنندگان فعال و مدافعان هیستریک تریبونال هستند. جالب است بدانیم اغلب گروه های سیاسی که ظاهراً مخالف سیاست و مشی حزب توده هستند، خود همان سیاست و مشی را در عمل و سر بزنگاه های تاریخی دنبال می کنند.
چنین وضعیتی ناشی از این دیگاه نادرست در بخش های سنتی چپ ایران است که در معادلات سیاسی و اجتماعی اساساً برای نیروهای مادی جامعه، یعنی کارگران و زحمت کشان و باین ترتیب برای خود به عنوان بخشی از این نیروها، رسالتی قایل نیست. به حرف دیگر، این بخش از چپ در برخورد به تناقضات جامعه، تضادهای سیاسی و اجتماعی را در چارچوب مبارزه طبقاتی قرار نمی دهد. به جای آن سیاست سازش طبقاتی را در سر دارد. این را ما در دوران های مختلف حیات جمهوری اسلامی دیده ایم : جنگ میان جمهوری اسلامی با رژیم عراق که در واقع تشدید تضاد میان دو نیروی بورژوایی و ضد مردمی بود و تقویت هر طرف آن، تقویت ارتجاع معنا می داد، بخش های وسیعی از جریانات چپ تحت عنوان “دفاع از میهن” در خدمت تحکیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند. در حالیکه سیاست درست، استفاده از وضعیتی است که موجب تضعیف جمهوری اسلامی شده بود. این وضعیت مناسب ترین شرایط را برای بسیج نیروهای انقلابی جامعه در مبارزه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی فراهم ساخته بود. در تاریخ سیاسی جامعۀ ایران چنین فرصت هایی کم نبودند ولی به دلیل انحراف سیاسی که بر این جنبش حاکم بوده، همواره این فرصت ها به هدر رفته اند. در نتیجه، زمانی که جریانات سیاسی در شرایط انقلابی، منفعل هستند، نه تنها امکان به قدرت رسیدن یک ضد انقلاب را فراهم می کنند بلکه از آن بیش علت وجودی خود را نیز از دست می دهند. ضعف، پراکندگی و حاشیۀ بودن جریانات سیاسی چپ در دوران کنونی، محصول چنین روندهایی است.
بباور ما، مهمترین علتی که تاکنون از رشد و انسجام و استقلال نیروهای سیاسی چپ جلوگیری کرده است همین سیاست غلط و غیر انقلابی می باشد که نتیجۀ آن به هرز رفتن نیرو و ضعف و سستی و پراکندگی در میان طیف چپ و انفعال طولانی آنست. چنین وضعیتی ناگزیر خرده کاری و پرداختن به مسایل جنبی و تشدید تضادها و تناقضاتِ میان گروهی را دامن می زند. نازل بودن فرهنگ سیاسی و تداوم سلُطه رفرمیسم و فرصت طلبی در جنبش نیز معلول انفعال در طیف چپ انقلابی است.
رژیم جمهوری اسلامی نسبت به این ضعف و ناتوانی اپوزیسیون چپ به خوبی آگاه است و هربار که با بحرانی روبرو شده، به راحتی از نیروهایی در اپوزیسیون برای تحمیق توده ها و گذر از بحران سود برده است. از این رو، طی این سال ها، اپوزیسیون بطور کلی و بخش “چپ” آن بطور مشخص، در عین حال که بزرگترین قربانیها را متحمل شده است ولی هیچگاه تعیین کننده ی صحنه سیاسی نبوده که هیچ، اساساً نقشی هرچند مختصر در میدان مبارزه علیه رژیم نداشته است. همواره این رژیم اسلامی ویا قدرت های امپریالیستی بوده اند که برای جریانات اپوزیسیون “تاکتیک” ساخته اند و بخش های معینی را به دنبال خود کشانده اند.
جریانات اندکی که از این تجزیه ها و پیچ و خم ها سالم باقی مانده اند نیز چندان به رسالت سیاسی و تاریخی خود آگاه نیستند، زیرا در عین مخالفت با رفرمیسم و فرصت طلبی، خود در انفعال کامل بسر می برند و باین ترتیب صحنه را برای رفرمیست ها خالی کرده اند. در میان نیروهای مدعی انقلاب، از معتقدان به قیام گرفته تا پیروان مبارزه مسلحانه، انفعال چنان عمومیت یافته است که کسی از خود نمی پرسد چگونه ممکن است جریانی سه دهه دست به هیچ عمل و سازماندهی انقلابی نزند و سال ها از صحنه واقعی مبارزه جدا باشد ولی کماکان انقلابی باقی بماند؟ یک جریان انقلابی تنها در شعار نیست که انقلابی است بلکه در وهله اول، در پراتیک انقلابی است که مفهوم می یابد. اصولاً تئوری انقلابی بدون عمل انقلابی بی معناست. پرسیدنی است که آیا سیاست حاکم بر چپ انقلابی چیزی جز همان “تئوری بقاء” نیست که در دوران رژیم سلطنتی نیرو و توان زحمت کشان را به هرز برده بود؟
مقوله زندانیان سیاسی سابق و مضمون سیاسی کمیته های “یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰”
در پیش گفتیم که رخداد تریبونال موجب گسست های جدی و برگشت ناپذیر در اپوزیسیون چپ ایران شده است. در این میان شرکت فعال تعدادی از زندانیان سیاسی سابق در تریبونال، بحث در مورد مقوله “زندانی سیاسی” را باز کرده است. پدیدۀ زندانیان سیاسی در عین حال که نقطه ضعف تاریخی رژیم محسوب می شود، به معنایی پاشنه آشیل اپوزیسیون نیز هست. وجود گرایشات راست و رفرمیست در میان زندانیان سیاسی سابق زمینه مناسبی برای سوء استفاده برخی افراد از عنوان زندانی سیاسی شده است. ضد کمونیست هایی چون ایرج مصداقی در میان زندانیان سیاسی کم نیستند. کسانی که تحت عنوان زندانی سیاسی سابق خود را درخدمت تریبونال قرار داده اند و هنوز هم علیرغم روشن شدن ماهیت گردانندگان تریبونال، از آن به دفاع می پردازند، چه سنخیتی با مبارزان زندانی که به خاطر ایده های انقلابی خود شکنجه و اعدام شدند، دارند؟
البته در شناساندن افرادی از قبیل مصداقی، برخی جریانات چپ، بویژه کسانی که در برگزاری “یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰” از این افراد دعوت کردند تا برای آنها سخنرانی نمایند و خود در جلسات جریانات رفرمیست و لیبرال به عنوان سخنران در کنار پیام اخوان شرکت کردند ، سهم مهمی دارند که باید امروز در این مورد به خود برخورد کنند(نمونه شرکت آنها در “یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰” در مونترال که توسط جریانات و افراد سبز، اصلاح طلب، توده ای و…، در سال ٢٠٠٩ برگزار شده بود و همکاری با جریانات سبز، حقوق بشری و دعوت از نمایندگان سوسیال دموکراتها و …).
در پیش گرفتن سیاست “درهای باز”، در برگزاری و گردهمایی های مربوط به زندانیان سیاسی و یادمان های کشتار دهه ۶۰، زمینه مناسبی برای نفوذ جریانات راست و اصلاح طلب ایجاد کرده است.
چشم بستن بر ماهیت راست کمیته هایی از قبیل “کمیته یادمان کشتار دهه ۶۰” در مونترال و هم کاری با این افراد که علیرغم افشای ماهیت راست آنها هنوز هم در میان جریانات چپ پذیرفته می شوند، از ضعف های اساسی است که یکی از زمینه های نفوذ جریانات راست در جنبش چپ است(۵).
“کمیته یادمان کشتار دهه ۶۰” در مونترال که عضو جریانی بنام”اتحاد چپ ایرانیان ایرانیان در خارج” است، در تاریخ ۷ سپتامبر ۲۰۱۲ آخرین جلسه “یادمان کشتار دهۀ ۶۰”را رسماً باتفاق “تریبونال کارزار بین المللی” و “اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور، واحد مونترال” برگزار کرد که در آن همه گردانندگان اصلی “ایران تریبونال” و بورژواهای اصلاح طلب و دلالان سرمایه این شهر شرکت داشتند و تریبون کاملاً در اختیار آنها قرار داشت(۶). بابتذال کشیدن مساله زندانیان سیاسی و بی رنگ کردن جنایت جمهوری اسلامی و تبدیل آن به بحث های فرهنگی، روان پزشکی و “ادبیات در زندان” از اهداف این جماعت است.
برخی از افراد همین کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی در مونترال پس از مدت ها سوء استفاده از عنوان “کشتار زندانیان سیاسی …” اخیراً از این کمیته و گویا از “اتحاد چپ ایرانیان” در خارج از کشور نیز انشعاب کرده و اینک تحت عنوان “اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان” بدون کمترین توضیحی در مورد چرایی انشعاب، همان سیاست راست را ادامه می دهند. گوینده ی تلویزیون “چشم انداز” “اتحاد چپ ایرانیان خارج از کشور” اینک اجرا کننده ی “برنامه دریچه”ی “اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان” شده است؟! بی پرنسیپی برای این افراد حد و مرز ندارد. (۷)
البته باید بر این واقعیت تاکید کنیم که آغاز “جنبش” سبزِ اصلاح طلبان دولتی در سال ۸۸ و فرا گیر شدنش در خارج از کشور، جو بغایت راست و لیبرال را گسترش داد. برخی جریانات بینابینی در طیف چپ از این فرصت برای خنثا کردن رادیکالیسم و جا انداختن تزهای رفرمیستی حد اکثر استفاده را کردند. در این میان، کمیته های محلی “یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰” حلقه ضعیف جنبش چپ(۸)، مورد یورش آشکار توده ای ها، اصلاح طلبان دولتی، بورژوا- لیبرال های خارج نشین، سوسیال دموکراتها و …، که پیش از این امکان خود نمایی نداشتند، قرار گرفت.
دقیقاً همین روابط و کردارها، مرز میان انقلاب و رفرمیسم یا دقیقتر، مرز میان انقلاب و ضد انقلاب را مخدوش کرد و راه را برای نفوذ جریانات راست، توده ای و اصلاح طلب در جنبش چپ هموار نمود. “تریبونال لندن” در واقع نتیجۀ چنین روندی است.
مساله کمک گرفتن از قدرت های امپریالیستی
در پایان، چند نکته در مورد مساله “کمک گرفتن از امپریالیست ها” اشاره کنیم(۹). برخی بر این باورند که “گرفتن کمک از نیروهای ضد انقلاب، در صورتی که هیچگونه محدودیتی در پیشبرد مبارزه نیروهای انقلابی ایجاد نکند و باعث عدول آنها از اهداف و مطالبات انقلابیشان نشود”، جایز است. چنین برخوردی نهایت ساده اندیشی است، زیرا زمانی که سخن از گرفتن “کمک” می شود، این “کمک” دو طرف دارد، دهنده و گیرند! هیچ کمک دهنده ای بدون قید و شرط اقدام به دادن کمک نمی کند. حتا اگر توافقهایی مشخص میان کمک دهنده و کمک گیرنده انجام نشده باشد، کمک گیرنده بطور ضمنی خود را موظف به رعایت برخی مسایل می داند. در غیر این صورت از کمک محروم خواهد شد. بهر رو، امپریالیست ها بدون شناخت و تایید این یا آن جریان، اقدام به دادن کمک نمی کنند. تجربه های تاریخی نشان می دهند که نفس اخذ کمک، گیرنده را وادار به رعایت مسایلی بسود کمک دهنده می کند. منباب نمونه، زمانی که جریانات سیاسی از “کمک” های رژیم ارتجاعی صدام حسین در عراق استفاده می کردند، نه تنها در مقابل ترور و خفقان حاکم بر این کشور، دم نمی زدند بلکه برخی چون مجاهدین خلق، بطور کامل درخدمت برنامه های ضد مردمی این رژیم قرار داشتند. هیچکدام از جریانات کرد ایرانی علیه سرکوب خلق کرد توسط رژیم ارتجاعی عراق کمترین موضعی نگرفتند و…
از این ها گذشته کدام دولت و ارگان امپریالیستی به دشمن طبقاتی خود کمک می کند تا با استفاده از این کمک ها تیشه به ریشۀ آن بزند؟ بنا بر این باید به این توهم پایان داد که گویا با اخذ کمک از کشورهای امپریالیستی، می توان به مبارزه ادامه داد و اهداف و مطالبات انقلابی را حفظ نمود!
واقعیت این است که اغلب جریانات سیاسی برای راه اندازی رادیو، تلویزیون، انتشار نشریه و کتاب و…، از منابع مالی کشورهای امپریالیستی استفاده می کنند. کافی است منابع مالی این گونه فعالیت ها بطور علنی انتشار یابد تا عمق وابستگی مالی بخش های “فعال” اپوزیسیون به امکانات سرمایه داری را دریابیم. ظاهراً این واقعیت توسط اکثریت قریب باتفاق نیروها و جریانات “چپ” پذیرفته شده و تاکنون در این رابطه حرف چندانی زده نشده، مگر در موارد نادری که روابط میان این یا آن جریان به تیره گی گرایده و هرکدام برای “افشای” دیگری کوشیده تا از این واقعیت استفاده کند!
طبعاً چنین شرایطی باعث شده تا بخش عظیمی از نیروهای “چپ” اپوزیسیون بطور عینی و ضمنی به ساختارهای امپریالیستی وابسته شوند و این یکی از عوامل اصلی به انفعال کشاندن جنبش خارج از کشور، بطور کلی است. زیرا، در این راستا همواره رعایت مرزهای معینی برای از دست ندادن امکانات مالی و رسانه ای امپریالیستی ضرورتی اجتناب ناپذیر است. این روند در واقع به فاسد شدن بخش وسیعی از سازمان های مدعی چپ و کمونیسم انجامیده است. برای نمونه ما کمتر یک سازمان و جریان ایرانی چپ و مدعی سوسیالیسم و کمونیسم را می توانیم بیابیم که در شعارهای خود، دم از انترناسیونالیسم پرولتری و انقلاب اجتماعی نزند ولی در عمل و در روند فعالیت های روزانه خود کمترین گامی در این راه بردارد. شرکت در مبارزه طبقاتی و جنبش های اجتماعی در کشورهای محل اقامت جریانهای مدعی کمونیسم، پراتیکی بیگانه است و تنها برای آن می توان نمونه هایی- آنهم نه چندان قابل توجه- در میان افراد مستقل یافت.
به جرئت می توان گفت که کارنامه فعالیت های انترناسیونالیستی اکثریت قریب باتفاق جریانات ایرانی مدعی کمونیسم نزدیک به صفر است و جز در مواردی که برای این یا آن کمک و ابراز همبستگی در دفاع از رخدادهای ویژه، رابطه فعالی میان جنبش چپ با مسایل بین المللی در حیطه مبارزه طبقاتی وجود ندارد. البته علت اصلی و اساسی چنین گرایشی در جریانات “چپ” را باید کماکان در ماهیت طبقاتی و خصلت های رفرمیستی و اپورتونیستی این جریانات جستجو کرد.
*******************
۱) افرادی که این دادگاه را اداره می کنند، عبارتند از پیام اخوان از گردانندگان مرکز «اسناد حقوق بشر ايران» که بخش اصلی بودجه آن توسط دولت های آمريکا و کانادا و نيز نهادهای وابسته به طبقه حاکم آمريکا تامين می شود. در مورد پیام اخوان همین بس که بدانیم او دادستان پیمان نظامی ناتو در دادگاه محاکمۀ میلوسویچ بود. جان کوپر و سر جفری نایس حقوق دانان محافظه کار دست راستی هستند که به حزب محافظه کار انگلیس تعلق دارند.
۲) نقل از گزارش فرشاد حسینی در گویا نیوز- دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۱- تکیه ها از ج- ک)
۳) قتل عام زندانیان سیاسی سالهاست که از جانب نیروهای چپ اپوزیسیون هر ساله تحت عنوان یادمان کشتار زندانیان سیاسی افشاء می شود و مساله جدیدی نیست.
۴)انترناسیونال کمونیستی یا انترناسیونال ۳، پس از پیروزی انقلاب اکتبر(۱۹۱۷) روسیه، در سال ۱۹۱۹ برای ادامه انقلاب جهانی ایجاد گردید۰ کمینترن از همان ابتدا زیر نفوذ حزب کمونیست شوروی قرار داشت ولی در سال های ۳۰ قرن گذشته که سیاست این حزب بتدریج بانحراف کشیده شد، کمینترن نیز در خدمت این سیاست قرار گرفت. کمینترن سرانجام، در سال ۱۹۴۳، یعنی دربحبوحه جنگ دوم جهانی منحل گردید، در حالیکه در چنین شرایطی نیاز به انترناسیونال کمونیستی برای هدایت مبارزه طبقاتی، بیش از هر زمان دیگر بود!
۵) در مورد وضعیت “کمیتۀ یادمان کشتار زندانیان سیاسی در مونترال” می توانید به مقالات پروانه و جابر تحت عنوان های : “چرا در مونترال ۲ یادمان کشتار زندانیان سیاسی برگزار می شود؟”؛ “یادمان کشتار زندانیان سیاسی یا لوث کردن مبارزۀ سیاسی علیه رژیم اسلامی؟” و “کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 در مونترال را بشناسیم” رجوع کنید. همه این مقالات در سایت ما : www.djaber-ka-parvaneh-gh.com در بخش “مقالات” در دسترس عموم قرار دارند.
۶) نشریه “هفته” چاپ مونترال در گزارشی که از این جلسه داده است، می نویسد : “جمعه ۷ سپتامبر ۲۰۱۲ سالن de Seve دانشگاه کنکوردیا در مرکز شهر مونترال میزبان برنامه ای بود که به یاد کشته شدگان دهه ۱۳۶۰ برپاشد و”یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت در ایران “عنوان داشت. “کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰ در ایران / مونترال ” ،” اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور واحد مونترا ل ” و “تریبونال کارزار بین المللی” برگزارکنندگان بودند.
یادمان قربانیان اعدام های دهه شصت امسال پذیرای چندین سخنران متخصص بود. پرفسور دانیل تورپ مدیر مطالعات آکادمی حقوق بین الملل در لاهه، دکتر پیام اخوان، استاد حقوق بین الملل از دانشگاه مک گیل مونترال، دکتر امیر خدیر نماینده حزب همبستگی کبک در مجلس ملی کبک و دکترعزت مصلی نژاد کارشناس مرکز کانادایی پشتیبانی از قربانیان شکنجه از سخنرانان برنامه بودند.”(نشریه هفته، چاپ مونترال، شماره ۱۲۶،۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲)
۷)”اتحاد چپ ایرانیان” و زادۀ آن “اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان”، هردو ادامۀ “اتحاد چپ کارگری” هستند که چند سال پیش ایجاد شد و در انفعال کامل حیات آن به پایان رسید. پس از براه افتادن جریان سبز در ایران و خارج از کشور، همان جریانات تشکیل دهندۀ “اتحاد چپ کارگری” این بار با کنار گذاشتن صفت کارگری، “اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور” را سرهم بندی کردند. “اتحاد”هایی از این قبیل در واقع چیزی جز جمع جبری جریانات سنتی منفعل نیست که می کوشند با توصل به عنوان های عوامفریبانه، برای خود جایی در جنبش باز کنند. این اتحاد ها بر خلاف عنوان خود، در واقع حیات خلوت این یا آن سازمان هستند و هیچ ربطی به یک جنبش همگانیِ و واقعی ندارند. از این رو هنگامی که در سازمان ایجاد کنندۀ این اتحاد ها مشکلی ایجاد شود، این مشکل بلافاصله سرنوشت آنها را رقم می زند. منباب نمونه همین “اتحاد چپ ایرانیان در خارج” را مشاهده کنید که چگونه همزمان با تقسیم شدن سازمان راه کارگر به “هیئت اجرائیه” و “کمیته مرکزی”، این اتحاد نیز به دو جریان تقسیم گردید. “اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان” در واقع محصول چنین روندی است. بنا بر این بر خلاف عنوان “اتحاد”، این تشکل ها مستقل نیستند و وابستگی ارگانیک به این یا آن سازمان سنتی دارند.
۸) می گوییم حلقه ضعیف، زیرا برگزاری “یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰”، که در ابتدا به عنوان زمینه ای برای مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی مورد توجه بود، بتدریج جنبه مبارزاتی خود را از دست داد و تبدیل به بحث های سالنی و پرداختن به مسایل حقوقی، روانکاوانه، ادبی و…، گردید. این وضعیت به نوعی به انفعال وغیر سیاسی شدن مقوله زندانی سیاسی انجامید.
۹)یکی از جریانات شرکت کننده در تریبونال، حزب حکمتیست است که یکی از رهبران آن، آذر ماجدی، بسیار روشن و بدون اما و اگر نظر حزب خود را در مورد گرفتن کمک از امپریالیست ها توجیه می کند : «در قرن بيست و يک، در دنيای پس از يازده سپتامبر، در دنيايی که جنگ تروريست ها آنرا به خاک و خون می کشد، در دنيايی که دو قطبی تروريسم دولتی و اسلامی در مقابل هم صف آرايی کرده اند، چگونه می توان يک دادگاه مردمی از نوع دادگاه راسل سازمان داد؟» او در ادامه مانند یک غیبگو پس بینی می کند که : “دنیا تغییر کرده است و راسل ها و ژان پل ساتر ها نیز اگر زنده بودند باحتمال زیاد مواضع دیگری اتخاذ می کردند.” معنای پس بینی خانم ماجدی این است که : اگر سارتر و راسل زنده بودند به جای محکوم کردن جنایت امریکا در ویتنام به دفاع از کشتارِ مردم این سرزمین به دست سربازان امریکایی می پرداختند و مانند منصور حکمت، به آتش کشیدن افغانستان توسط امپریالیسم امریکا را حق طبیعی این دولت برای مقابله با تروریسم اسلامی می دانستند!؟ می بینید که مدعیان کمونیسم یا آنطور که خود می گویند، “حکمتیست” ها چگونه تبدیل به آتش بیار جنگ های امپریالیستی می شوند؟