اعدام قربانیان نظام به بهانۀ برقراری امنیت جامعه!
شباهنگ راد
طناب دار و میادین اعدام در ایران بر طرف شدنی نیست. خیابانها، ورزشگاهها، پارکها و کوچه و پس کوچههای جامعهیمان، بوی مرگ و خون میدهد. دهها نفر دیگر در صفاند تا شکنجهگران و جانیان جمهوری اسلامی، جانشانرا برای بقای بیش از اینِ خود بهگیرند. تا دیروز حمل و کاربست سلاحهای گرم از جانب مخالفین نظام بهعنوان جرم نابخشودنی به حساب میآمد و اینروزهها سلاحهای سرد هم به ردیف آنها پیوست. “محاربین”، “مخلان امنیت مردم”، “زورگیران و اوباشان” و همه و همه عناوین به ناصحیحیست که جمهوری اسلامی دارد در مقابل مخالفین و قربانیان نظام بهکار میگیرد. دستگیری و گرداندن “زورگیران” در خیابانهای ایران هم به سیاست سران حکومت تبدیل گشته است.
براستی هدف جمهوری اسلامی در براهاندازی چنین نمایشات تهوعآوری در چیست؟ چرا همواره سران حکومت در صددند تا با توسل به زور، حکومتداری کنند؟ و همچنین دلیل اینهمه جرائم در درون جامعه و بالا کشیدن سرمایههای مملکت توسط مشتی زورگو و قدرتمدار در چیست؟ آیا پایانی برای چنین جنایتکارهایی وجود ندارد؟
مسلم شده استکه رژیم جمهوری اسلامی محصول مبارزات تودهای سالهای 56 و 57 نیست و با توافق، و بهمنظور مهار جنبشهای اعتراضی پیشروندهی مردم، بر سر کار گمارده شده است تا چرخش دستگاههای سوددهی سرمایههای امپریالیستی از حرکت باز نه ایستد. معین شده استکه سران حکومت برای این آمدهاند تا سیاستهای چپاول و سرکوبگرایانهی رژیم گذشته را پی گیرند. بنابراین و در راستای چنین وظایفی، نیاز به تأسیس نهادها و ارگانهای سرکوب و مسلح منطبق با شرایط تازه را داشت؛ نهادها و ارگانهای مسلح “مردمی” که وظیفهیشان به عقب راندن جامعهی رادیکال و تخطئهی جنبشهای اعتراضی – مردمی بود. سرکوب کارگران و بیکاران، قتل عام تودههای ستمدیدهی کُرد و ترکمنصحرا، توهین و تحقیر زنان و اخراج آنان از دوائر دولتی، نمایانگر این واقعیات استکه هدف سران حکومت، نه برسمیت شناختن حقوق پایهای تودههای محروم، بلکه حفظ و حراست از منافعی سرمایهداران و خواستههای بی پایان آنان بوده و میباشد. به عبارتی دیگر لحظهای از حیات سران حکومت را نمیتوان سراغ داشت که از سرکوب تودههای محروم خبری نباشد. روزی به بهانهی نفوذ فرهنگ غربی و مبارزه با ضد انقلاب، جنبشهای روشنفکری و دانشگاهی را به خاک و خون کشاندهاند و امروزه هم به بهانهی مبارزه با “زورگیران و اوباشان” دارند اعتراضات بهحق را مورد تعرض خویش قرار میدهند. دارند طناب دار را بر گردن نوجوانان و قربانیان نظام میاندازند تا جامعه را به سکون وادارند؛ اعمال غیر انسانی و کیثفی که فقط و فقط از جانب نظامهایی همچون نظام جمهوری اسلامی بر میآید.
در حقیقت جامعه در نداری کامل بسر میبرد و بیش از نود درصد مردم دارند با فقر دست و پنجه نرم میکنند و ناتوان از خرید نان روزانهی خویشاند. فرزندانشان ماههاست که رنگ گوشت را در سر سفرهیشان ندیدهاند و فراگیری علم و دانش هم برای آنان، بهدلیل بالا بودن شهریه و هزینههای تحصیلی ناممکن گردیده است. شکاف طبقاتی قابل توضیح و توصیف نیست و از یکطرف اخراجها و آمار بیکاری رو به جلوست، و از طرفدیگر یک درصد از آحاد جامعه، سوار بر سرمایههای مملکتاند و دارند میخُورند و میبرند. بنابراین و با وجود چنین شرایطی آیا میتوان انتظاری بهغیر از آنچه در درون جامعه دارد اتفاق میافتد، را داشت؟ آیا میتوان به این اندیشید که در چنین نظامی، ریشهی بلایای اجتماعی سوزانده شود و جامعه بیش از این شاهد نداری و دربدری محرومان و فرزندانشان نباشد؟
اوضاع زندگی انسانهای تحت حاکمیت رژیم وابستهی جمهوری اسلامی بیش از اندازه دردآور و وخیم است. خودیهایشان دارند میگویند که علل نابسامانیها و ناهنجاریهای جامعه به فاصلهی طبقاتی و فقر و نداری مردم بر میگردد. همین چند روز قبل بود که «علی دهقانکیا» عضو هیأت مدیره کانون شورای اسلامی کار استان تهران اظهار داشته استکه: “به دلیل گرانی سرسامآور، زندگی با 1 میلیون تومان هم نمیچرخد”. یعنی اینکه به باور آنان، حقوق بیش از 1 میلیون تومان کفاف زندگی را نمیدهد، در حالیکه حداقل دستمزد کارگران 389 هزار و 700 تومان میباشد و بعضاً اقلام اولیهی زندگی هم تا 200 درصد هم افزایش داشته است. این سیمای واقعی جامعهی ایران است که دارد از جانب این و آن عنصر وابسته به نظام به تصویر کشیده میشود. در حقیقت و زمانیکه سیاستهای اقتصادی جامعه در خدمت به رفاه مردمی نوشته نه شده باشد؛ و زمانیکه حکومتمداران به دنبال اندوختن هر چه بیشتر و تاراج اموال عمومی مملکتاند، بروز صدها جرم و جرائم اجتماعی هم به امری طبیعی مبدل خواهد گردید. شکی در آن نیست که مقصر اصلی چنین وضعیت دهشتناکی نه قربانیان نظام بلکه خود سردمداران رژیم جمهوری اسلامیاند. دلیل اصلی به آن سیاستی بر میگردد که سرمایهداران دارند در سطوح جامعه آنرا به مرحلهی عمل در میآورند و پر واضح استکه چنین نظامها و جوامعای، میدان و دروازهی رشد و زندگی بهتر مردم را مسدود خواهند نمود تا خودیهایشان در آسایش و رفاهِ کامل زندگی کنند. به واقع که این جامعهی مردمی نیست، این جامعهی دزدان و چپاولگران است، این جامعهی آزاد برای آنان است و بیدلیل هم نیست که دارند دزدان اصلی را رها میکنند و قربانیان نظام را به پای چوبهی دار میکشند؛ دارند آزادیها را میکُشند تا کمربند اسارت را سفتتر نمایند؛ دارند خوی انسانی را زیر و رو مینمایند تا روحیهی وحشیگیری و توحش را در درون جامعه نهادینه نمایند.
آری سران جمهوری اسلامی برای تداوم و پیگیری چنین آرمان غیر انسانیای آمدهاند و تا آخرین دقایق عمرشان هم از آنها عقب نهخواهند نشست. این سیاست دیکته و تعریف شدهی حکومتمداران ایران است و تنها و تنها با کُشت و کُشتار و سرکوب مخالفین و قربانیان نظام امپریالیستیست که زندهاند.
به گمانی واقعیتر این نظام امپریالیستیست که مولّد زورگویان و اوباشان کلان میباشد. صدها چپاولگر جامعه با خیالی آسوده و آنهم با حمایت و پشتیبانی قوای سه گانه در صدد غارت اموال عمومیاند و در عوض، دارند طناب دار را بر گردن نوجوانان، جوانان و قربانیان نظام میاندازند. بر خلاف ادعاهای واهی «صادق لاریجانی»، مبنی بر اینکه “مسئله امنیت از اصلیترین نیازهای جامعه مدنی است” باید اعلام نمود که کار و بار رژیم جمهوری اسلامی نه تضمین امنیت و آسایش مردم، بلکه حمایت بیچون و چرا از عناصر مفتخوار و دم و دستگاههای غارتگر آن میباشد. صدها سرمایهدار جانی دارند شیرهی جان کارگران را میمکند و ارگانها و نهادهایی همچون قوه قضائیه دارند نقش سوپاپ اطمینان آنانرا بازی میکنند؛ صدها زورگو وابسته به دولت و نظام در درون جامعهی ایران ولواند و زندگی را به کام میلیونها انسان تلخ نمودهاند و کسی پاسخگو نیست!! دروغ میگویند و هدفشان انحراف اذهان عمومیست و بهخیال خود بر این تصور واهیاند که با ریا و تزویر، و با سلاح و تهدید، میتوان جنبشهای اعتراضی را – بهمدت طولانی -، مرعوب سیاستهای فریبکارانهی خود نمود و نظام جمهوری اسلامی را – برای همیشه – سراپا نگه داشت.
امّا گواه تاریخ، و گواه مبارزهی طبقاتی بر این حقیقت روشن صحه میگذارد که چنین سیاستها و نظامهایی ابدی نیستند و روزی و بهمانند دیگر نظامها و زورگویان بزیر کشیده خواهند شد. نمونهها فراواناند و مطئمناً روزی تودههای ستمدیدهی ایران، کردههای سران حکومت را بی جواب نهخواهند گذاشت و آنانرا به سزای اعمال ننگینشان خواهند رساند. بیگمان آن روز، روز جشن و پایکوبی، و روز نابودی آرمان و سیاست چپاوگرایانه و کُشندهی سرمایهداران وابسته خواهد بود. به کلامی واقعیتر جامعهی ایران با ولع تمام در انتظار چنین روز تاریخیای نشسته است؛ روزی که افکار و آرمان کمونیستی بر فضای جامعهی ایران سیطره انداخته و تودههای محروم و ستمدیده، شاهد رشد و بالندهگی جامعه و همچنین رفع ناهنجاریهای اجتماعی و تفاوتهای طبقاتی خواهند بود.
27 ژانویه 2013
8 بهمن 1391